تصویر

عشق نافرجام رودی و پروین

رودی و پروین از جمله کسانی بودند که ۹ سال پیش در وحشیگری داعش در کوبانی جان باختند.

خلق کورد به خاطر داستان‌های عاشقانه‌اش شناخته شده است. از میان صدها داستان عاشقانه، عشق رودی و پروین را که هر دو قربانی کشتار کوبانی شدند، مثال می‌زنیم.

رودی از خانواده‌ای متشکل از ۶ برادر و ۵ خواهر بود. او به تواضع و شجاعت معروف بود و از کسانی بود که به مطالعه علاقه داشت. وقتی رودی از دید ناپدید می‌شد، بلافاصله می‌شد او را در کتابخانه پیدا کرد. حتی قبل از انقلاب روژاوا، رودی شهامت خواندن کتاب به زبان ممنوع کوردی را داشت. رودی احساسات عاشقانه خود را با نوشتن و شعر به زبان کوردی بیان می‌کرد.

زمانی که رودی در جشن نوروز در دمشق شرکت کرد، به دلیل برافراشتن پرچم کوردستان به زندان و شکنجه محکوم شد. آن زندان جایی بود که پر از خون و فریاد کوردها شد. برای مدتی هیچ خبری از رودی دریافت نشد. رودی پس از آزادی از زندان در یک خیاطی مشغول به کار شد، سپس به کوبانی رفت.

با شروع انقلاب روژاوا، رودی یکی از شاگردان کلاس زبان کوردی شد و توسط معلم ویان آمارا زبان کوردی را آموخت. چقدر به آن زبان افتخار می‌کرد و خوشحال بود. رودی این خصوصیت را داشت که وقتی حرفی می‌زد و چیزی را اراده می‌کرد بلافاصله آن را یاد می‌گرفت. شهید ویان نیز یکی از شخصیت‌هایی است که خانواده و رودی را تغییر داد.

عشق نافرجام از نوروز آغاز شد

رودی کم کم به یکی از خوانندگان و دوستداران زبان و ادبیات کوردی تبدیل شد. وی با فرا رسیدن جشن نوروز، زنی باوقار، دوست داشتنی و مهربان را دید که خود را با زیور آلات کوردی آراسته است. رودی در یک نگاه عاشق او شد و عشق آنها از آنجا شروع شد. رودی و پروین با هم درس زبان کوردی می‌آموختند و به هم قول می‌دادند که زبانشان را به بالاترین سطح برسانند. آنها با زبان کوردی وعده عشق و زندگی خود را دادند. عشق رودی و پروین که از نوروز شروع شد تاثیر زیادی در خانواده گذاشت. این تأثیر همچنین وسیله‌ای شد تا خانواده عاشق پروین شوند. رودی و پروین می‌خواستند یک کتابخانه بسازند.

پروین زنی با وقار و صمیمی با ویژگی‌هایی بود که زندگی و همه اطرافیانش را دوست داشت. او در رشته پزشکی در دانشگاه حلب تحصیل می‌کرد، اما به دلیل شرایط سخت مجبور به ترک تحصیل شد. پروین در خانواده‌ای با ۳ خواهر و ۳ برادر رشد کرده بود. او امید داشت که روزی کتاب فروشی باز کند. بعد از انقلاب، پروین جایگاه خود را در موسسه زبان کوردی یافت. او همچنین بیشتر عاشق کتاب‌های به زبان خودش شد. پس از آشنایی با رودی و عاشق شدن، همه چیز در زندگی او تغییر کرد. او زندگی و محیط اطرافش را بیشتر دوست دارد. آرزوی او و رودی یکی بود، ساختن کتابخانه.

خورشید در آن روز طلوع نکرد

کم کم تبهکاران داعش به کوبانی نزدیک شدند. رودی و پروین در زمان شکل‌گیری تروریستان داعش در باکور کوردستان بودند. رودی قبل از حملات به دلیل وضعیت مالی خانواده کار می‌کرد. در آن شرایط سخت، باز هم هر دو عاشق یکدیگر شدند. پس از آزادی کوبانی، خانواده به کوبانی بازگشتند و آن دو از یکدیگر جدا نشدند و عشق آنها با ازدواج پیوند خورد. بعد از ۲۰ روز، آن عشق برای همیشه از جهان رخت بربست. با آن طلوع سیاه، آن روز که خورشید طلوع نکرد و جهان در تاریکی ماند، هنوز باور کردنی نیست. شب‌ شوخی می‌کردند و می‌خندیدند و صبح با صدای آن شلیک‌های وحشتناک چشمانشان را باز کردند. رودی به خاطر سر و صدا بیرون رفت و همانجا مجروح شد، او نمی‌دانست داعش آمده است.

مزدوران داعش کم کم به خانه رودی و پروین نزدیک شدند. فلک نیز در آن زمان صورتش را پوشاند و چشمانش را بست. صدای گریه کودکان و زنان و بزرگان بلند بود. آن روز کوبانی مرد؛ همه در حال فرار بودند. رودی بر اثر جراحت سرش را روی زانوی پروین در حیاط گذاشت، هر دو عاشق در آن هنگام به شهادت رسیدند. پروین با آن تصاویر وحشتناک برای همیشه از عاشق دل خسته‌اش خداحافظی کرد. خانواده‌هایشان هم شهید شدند. مادران، خواهران و برادران و ده‌ها نفر از آن محله کوچ کردند. عشقی که در نوروز شروع شده بود اینگونه به پایان رسید.

به یاد آنها اینک کتابخانه‌ای در خانه‌شان ساخته شده است.