دوران کالکان عضو کمیته مرکزی رهبری حزب کارگران کوردستان (پکک)، ویژگیهای شخصیت سوسیالیستی تجسمیافته در رهبر خلق کورد عبدالله اوجالان، توسعه عملی آن و اجتماعی شدن در شخصیت عبدالله اوجالان را با خبرگزاری فرات (ANF)ارزیابی کرد.
ارزیابی کامل دوران کالکان به شرح زیر است:
موضوع ما ویژگیهای شخصیت سوسیالیستی است که در رهبر آپو تجسم یافته است. پرسیده میشود: چه ارتباطی بین سوسیالیسم و رهبر آپو وجود دارد؟
یک پاسخ نظری کلی به این سوال میتوان داد. ویژگیهای کسی که به عنوان شخصیت سوسیالیستی تعیین میشود را میتوان یکی پس از دیگری فهرست کرد. دموکراتیک است، اشتراکی است، آزادیخواه است، برابریطلب است، برای روابط رفاقتی ارزش قائل است، پایبند به سخنش است، اهل عمل است، مبارز است، تئوری و عمل را ادغام میکند... اینها را میتوانیم برای رهبر آپو نیز برشماریم. همه آنها از لحاظی با واقعیت شخصیت او ارتباط دارند. اما کسانی که این ویژگیها را فهرست میکنند، الزامات آنها را برآورده نمیکنند.
در واقع کسانی که شخصیتهای سوسیالیستی را تعریف میکنند یک ضعف اصلی دارند. به جای اینکه سوسیالیسم را یک شخصیت، یک سبک زندگی، یک ایدئولوژی زندگی بدانند، آن را به عنوان یک نظریه میبینند. برخی فقط به بعد نظری آن نگاه میکنند. تعابیر و ارزیابیهای مختلف به عنوان سوسیالیسم تعریف میشوند. برخی فقط از جنبه عملیات به آن نگاه میکنند. به عنوان یک شخصیت مبارز، عملی و سوسیالیست انقلابی دیده میشود. به جنبهی دیگر آن نگاه نمیکنند.
بنابراین در واقع این امر مهم است، شخصیت و ماهیت سوسیالیستی چیست و چه چیزی نیست؟ چه ویژگیهایی دارد، چگونه باید باشد؟ به طور دقیقتر، شخصیت سوسیالیستی و زندگی سوسیالیستی چگونه باید باشد؟ رهبر آپو چگونه به این سوالات پاسخ میدهد؟
حقیقت رهبری با زندگی در ارتباط است
شخصیت رهبر آپو و مسیر ۵۰ ساله رهبری او چگونه به این سؤالات پاسخ میدهد، چگونه پاسخ داده است؟ بررسی این موارد بسیار مهم است. چون تفاوتهایی وجود دارد. فقط به این صفتها محدود نمیشود. واقعیت رهبری به صفتهای انتزاعی گره خورده نیست، بلکه به زندگی زنده و واقعی وابسته است. همچنین تکه تکه نیست بلکه یکپارچه و تمامیتمند است. تکجنبهای نیست، بلکه همه آنها را شامل میشود. هم تئوری و هم عمل. رهبر آپو دارای یکپارچگی کامل در گفتار، کردار، تئوری و عمل است.
کسی است که به آنچه میگوید عمل میکند و آنچه عمل میکند را به زبان میآورد. هرگز در مورد کاری که انجام نداده است نه تئوری و نه حرفی نزدهاند. به دیگران نمیگوید کاری را که خودش انجام نمیدهد انجام دهند. آن را به عنوان یک اصل سوسیالیسم معرفی نمیکند. از دیگران کارهایی را میخواهد که خودش انجام میدهد و میتواند انجام دهد. مقتضیات حرفهایش را بجا میآورد. به عبارت دیگر، اینگونه نیست که چیزی بگوید و متفاوت زندگی کند یا رفتار کند. این یک جنبه بسیار اساسی از رهبر آپو است. چنین یکپارچگی و سرزندگی وجود دارد.
همزمان با کسب شناخت از سوسیالیسم و قبول آن، از شیوه حیات نظام [موجود] دور گشت
از سوی دیگر رهبر آپو همزمان با کسب شناخت از سوسیالیسم و قبول آن، از شیوه حیات نظام [موجود] دور گشت. بنابراین نظریه گسست مهم و اساسی بود. اگرچه تا سال ۲۰۰۳- ۲۰۰۴ به طور کامل گسست از پارادایم قدرتگرا-دولتگرا صورت نگرفت و به سطحی نرسید که آن را در همه سطوح درک و تعریف کند و آن را به تئوری، برنامه، استراتژی، سازمان و عمل تبدیل کند، ولی از همان ابتدا گسستی از وضعیت تحت تأثیر نظام حاکم و دولت گرا و در نتیجه ذهنیت و سیاست مردانه بودن وجود داشت. او از شیوه حیات نظام {موجود} دور گشت. البته گسست از شیوه حیات نظام بر مبنایی صورت نگرفت که نظام حیات جایگزینی نداشته باشد و بدون تعریف، به صورت تصادفی و بدون معیار عمل کند. میتوان از شیوه حیات نظام دور گشت؛ مدرسه را رها میکنی، شغلت را رها میکنی، محیط خانوادگیات را رها میکنی. افراد زیادی در اطراف سرگردان هستند. لومپنیسم تعریف ایدئولوژیک یا نظری این است. از این دست زیاد هستند. به آنها نیز افراد بینظام میگویند. البته در مورد رهبر آپو اینطور نیست. دور شدن از شیوه حیات نظام قطعا اینطور نیست. پس شامل چه چیزهایی میشود؟ این شامل یک نظام زندگی جایگزین است. ضمن گسست از ذهنیت و ساختار سیاسی که مردم کورد را نادیده میگیرد و میخواهد نابود کند، بر پایهگذاری نظام زندگی جدید مبتنی بر هستی و آزادی کورد استوار است و ویژگیهای آن را توسعه میدهد. او چنین زندگی را در شخصیت خود به صورت اندیشه و عمل آشکار میکند و آن را به صورت رفتار نمایان میسازد. وقتی به عنوان یک فرد از نظام دور میشود، مخالف نظام و یک نظام جایگزین، نظام زندگی است. در اینجا چنین ویژگی شخصیتی وجود دارد.
چنانچه از نظام گسست به جامعه رسید
اگر بپرسیم که او بر چه اساسی این را توسعه داده است، بیان این مطلب یک بار دیگر مفید خواهد بود. رهبر آپو همیشه این را میگفت؛ اگر نمیتوانستم شخصیت خودم را با هستی و ارزشهای اساسی جامعه کورد و ویژگیهای شخصیتی خودم را با ویژگیهای جامعه کورد در بالاترین سطح تلفیق کنم، نمیتوانستم به این همه چیز فکر کنم، این همه کار و فعالیت انجام دهم یا چنین فکر و عملی را توسعه دهم. من نمیتوانستم قدرت توسعه فکر و عمل را در این سطح نشان دهم. البته داشتن نظام جایگزین به هنگام دور شدن از نظام موجود، از پایبندی به جامعه در این سطح میگذرد. چنین شخصیت اجتماعی است و اما یک جامعه جدید، یک جامعه آزاد، یک جامعه دموکراتیک، یک زندگی آزاد، یک زندگی مبتنی بر آزادی زنان در یک شخصیت مجسم و شکل میگیرد. یک جامعه در یک شخصیت بیان میشود. این را برای رفیق عگید بیان کرد. وی {در رابطه با رفیق عگید} میگفت: او شخصیتی است که در قلب خود نماینده کل مردم و جامعه است. این به طور کامل و نظاممند در واقعیت رهبری، در شخصیت آپویی، در شخصیت رهبر آپو تجسم یافته است. این جنبه برای شروع مهم است. به عبارت دیگر باید اجتماعیبودن، سوسیالیسم و ارتباط با جامعه را به خوبی دید. چنانچه از نظام گسست به جامعه رسید. زمانی اجتماعی میشود که گسستی از نظام قدرت و حکومت صورت دهد. جامعهای جدید بر اساس زندگی آزاد و نظام دموکراتیک را پیشبینی میکند. او چنین جامعهای را در شخصیت خود بازنمایی میکند و ویژگیهای آن را خلق میکند.
رهبر آپو چگونه این ویژگیها را عملی کرد؟ چگونه توسعه عملی آن را ممکن کرد؟
او ابتدا خود را بر این اساس تربیت کرد. خود را از نظام دور کرد و اجتماعی نمود. به عبارت دیگر آن را به یک نظام جایگزین تبدیل کرد. او چنین انقلاب شخصیتی صورت داد.
گروه آپویی با چنین گسستی {از نظام موجود} شکل گرفت
پس از آن، او آنچه را که انجام داد و آنچه را که فهمید اشتراکی نمود. همانطور که او این را در شخصیت خود توسعه داد، اشاعه آن به اطرافیانش را نیز مبنا قرار داد، اشتراکی عمل نمود. نگفت من این کار را کردم، به من محدود شود، بگذار نیروی تک نفره باشم. بخاطر اینکه ویژگیهای آن جامعه را به همراه داشت، در نظر داشت جامعه جدیدی را ایجاد کند. بنابراین، اشاعه و گسترش ویژگیهایش را مدنظر قرار داد. این امر در قالب آموزش محیط اطرافش، تبلیغات، نشر افکار و بیان حقایق خودشان اتفاق افتاد. همین امر باعث شد که همه افرادی مثل وی انقلاب گسست از نظام، از نظام قدرت و حکومت انجام دهند و در نتیجه انقلاب شخصیتی را آغاز کنند. به عبارت دیگر گروه آپویی پکک با چنین گسستی {از نظام موجود} شکل گرفت. اگرچه پارادایم آن {در ابتدا} همچنان قدرت و دولت را در نظر داشت، اما در واقع باعث گسست از قدرت جهانی و نظام دولتی شد که کوردهای موجود را نادیده میگرفت و میخواست نابود کند. او با رهبریتی که از آنجا نگسسته باشد یکی نشد. وارد نظام اجتماعی، نظام زندگی شود که چنین رهبریتی آنرا نمایندگی میکرد. از اینرو و آن رو چالش داشت. یا تناقضاتش را حل میکرد، انقلاب میکرد و با رهبریت همراه میشد، یا دوباره پسروی کرده و دوباره به آغوش نظام برمیگشت. آیا چنین افرادی که به آغوش نظام موجود برگشتهاند وجود داشتند؟ بسیار بودند. اینها از سال ۱۹۷۵ بدین سو ظاهر شدهاند. همیشه بوده است. اما آیا کسانی بودند که رهبری را درک و پذیرفتهاند، با رهبری یکی شده و در سطح عالی در اجتماعیبودن رهبری شرکت کردند؟ بله. در حدی که رهبری آن را «روح پهنان من» تعریف کند ظاهر شدند. این گونه بود که حقی کارَر-ها، کمال پیر-ها، مظلوم دوغان و سارا-ها ظهور کردند. کمال پیر میگفت: روح رهبر آپو روح همه ماست. عملیات انقلابی را اینگونه انجام داد. رهبر آپو در مورد حقی کارَر گفته بود: "او مثل روح پنهان من بود." چنان شخصیتهایی ظهور کردند که تا این اندازه شخصیت رهبری و شخصیت آپویی را درک کردند، آن را پذیرفته و با آن یکی شدند. نه اینکه با این و آن اصل موافق باشد و یا با این و آن رفتار موافق باشد. ما آن را وحدت معنوی مینامیم. داشتن روح مشترک. این بسیار مهم است. بنابراین درک و مشارکت در واقعیت رهبری در آن سطح وجود داشت.
وحدت در زندگی، وحدت در اندیشه و عمل به ارمغان آورد
پس چگونه رهبر آپو این مردم را به این وضعیت رساند؟ چگونه مردم را وادار کرد افکارش را بپذیرند؟ چطور اینقدر روی شما تاثیر گذاشت؟ او یک ریال پول هم نداشت. در وضعیتی بود که با کمک دیگران زندگی میکرد. او هیچ سلاح و قدرتی نداشت. یعنی نه قدرت مادی داشت و نه مالی، نه قدرت سلاح، نه شهرت و نه شکوه. او کسی را نمیشناخت، اما بر افرادی که با آنها در تماس بود آنقدر تأثیر گذاشت که تا حد مرگ به او وابسته شدند. با چی؟ با زندگی مشترک ... میتوانیم در یک کلمه یا یک جمله اینگونه پاسخ دهیم. به عنوان یکی بودن در زندگی... وحدت در زندگی وحدت در اندیشه و عمل به ارمغان آورد. او آن را از این هم فراتر برد. وحدت عاطفه و روح را آشکار کرد. رهبر آپو همیشه بر چنین وحدتی تکیه کرده است.
این گروه کجا تاسیس شد؟ همراه با رفقا حقی و کمال. در خانهای که در آن اقامت داشت. آنها با هم زندگی کردند، با هم ماندند، همه چیز را با هم تقسیم کردند. همه دیدند که رهبر آپو چگونه زندگی کرد. او هرگز جایگاه ویژهای برای خود نداشت. او زندگی خصوصی نداشت. به دیگران نگفته بود که این و آن کار را بکنید و سپس خودش به جای دیگری برود.
رفیق حقی خانهای اجاره کرد. خودش خانهای اجاره کرد. کمال پیر هرگز خانهای اجاره نکرد. به عنوان مثال، او درگیر یک کار انقلابی متحرکتر و فعالتر بود. یک خانه دو خانه شد. او در خانه میماند و بعد میرفت. او با مردم زندگی میکرد. با هم میخوردند و مینوشیدند. او هر جا که بود سبک زندگی خود را تعیین کرد. چگونه بنشینیم، چگونه بایستیم، چگونه لباس بپوشیم؟ چه چیزی درست است، پسند میشود، چه چیزی رد میشود؟ چگونه روابط برقرار کنیم، چگونه احترام، عشق و تعهد به یکدیگر ایجاد کنیم، چگونه به یکدیگر خدمت کنیم. همه چیز را خودش نشان داد و تعیین کرد. او آن را در زندگی نشان داد، نه با گفتن آن، بلکه با زندگی روزمره و هر لحظه و با هم زندگی کردن. هر جا کمبود یا اشتباهی میدید، میگفت این غلط است، شکل صحیح آن اینست، باید درست انجام داد. او همیشه منتقد بوده است. این انتقاد به گونهای نبود که طرف مقابل را محکوم کند، بلکه به سبکی بود که او را آموزش میداد و به سوی حقیقت میکشاند.
سوسیالیسم را به عنوان یک شیوهی زندگی پیشبینی کرد
رهبر آپو تلاش کرد تا کنش سازمانی سوسیالیستی را توسعه دهد، که در آن سوسیالیسم را به عنوان یک دیدگاه، یک حالت ذهنی، یک فلسفه، یک چارچوب نظری در نظر گرفت، آن را به عنوان یک خط ایدئولوژیک - سیاسی مد نظر قرار داد و آن را با جنبه عملی آن، یعنی سازمان، استراتژی و تاکتیک متصور شد، اما اساساً او سعی کرد سوسیالیسم را به عنوان یک شیوهی زندگی توسعه دهد. اصول زندگی آزاد که مدنظر داشت، اصول زندگی آزاد که در فرد تجسم مییابد و اصول و مناسبات زندگی آزاد که در اجتماع پدید میآید، روابط بین افراد... بطور کلی، روابط اجتماعی و ایستار انسانی جدید مبتنی بر زندگی آزاد را آشکار کرد. او این را در شخصیت خودش ایجاد کرد. اطرافیان خود را نیز بر همین اساس آموزش داد. او رفقای خود را بر همین اساس آموزش میداد. او جامعه خود را بر اساس این معیارها و اصول پایهگذاری کرد. همیشه همینطور بوده. او زندگی جز این نداشت.
بسیاری از محافل دیگر نیز از سوسیالیسم میگویند، اما آن را جداگانه اجرا میکنند. رهبری سوسیالیست لفظی نیست. کسی که سوسیالیسم را به عنوان یک فکر یا کلمه احساس و از آن صحبت میکند، کسی نیست که در عمل خارج از آن بماند. درست برعکس؛ بله، اوست که حرفش را میزند، اما اصلیترین آن کسی است که آن را قابل زندگی میکند. این چیزی است که لحظه به لحظه را قابل زندگی میسازد.
قدرت-دولت اشتباه درک و برداشت سوسیالیستی
بسیاری از سوسیالیستها بین کلمات و اعمال تفاوت قائل میشوند. به معنای واقعی کلمه خیلی چیزها را میگوید. اصول آزادی، اصول اشتراک، کمونالیسم دموکراتیک و موارد مشابه... اما وقتی پای عمل به میان میآید، میبینید که آنها به عنوان فردگرای خرده بورژوا زندگی میکنند. آنها زندگی جداگانه دارند، جهانهای جداگانه، دارایی جداگانه، دارایی خصوصی. آنها سوسیالیسم را به عنوان یک نظریه پیشبینی میکنند، آن را به عنوان یک کلمه، به عنوان یک سخنرانی مدنظر دارند. میگویند بعدا تحقق مییابد.
انقلابی رخ داده است، پس از انقلاب سوسیالیسم بوجود میآید. آنچه به آن انقلاب میگویند، در قدرت بودن است. میگویند اگر قدرت را به دست بگیرید، میتوانید به عنوان یک سوسیالیست زندگی کنید، اما اگر نتوانید در قدرت باشید، نمیتوانید به عنوان یک سوسیالیست زندگی کنید. اساسا، قدرت و سوسیالیسم در مقابل یکدیگر قرار دارند. قدرت؛ نظام منفعت و استثمار است. سوسیالیسم، برعکس، نظام اشتراک و همبستگی است. وقتی به قدرت رسیدی یعنی دیگر سوسیالیست نیستی. سوسیالیست چه چیزی خواهید بود؟ سوسیالیست نمیتواند در قدرت، دولت باشد.
در چنین درک سوسیالیستی اشتباهاتی وجود دارد. این بزرگترین اشتباه جنبش سوسیالیستی بود که پارادایم قدرت و دولت را ابزاری میدانست که از طریق آن اصول سوسیالیسم مبنی بر آزادی، برابری مبتنی بر تفاوتها، اشتراکگذاری و کمونالیسم را به اجرا درآورد. این بزرگترین اشتباه تمام جنبشهای آزادی پیش از سوسیالیسم بود. در واقع بزرگترین دستاورد حکومت و نظام دولتی طی حاکمیت ۵ هزار سالهاش این است که توانست خود را به عنوان ابزار اصلی به همه مخالفان بقبولاند. ما میتوانیم آن را اینگونه تعریف کنیم. بزرگترین موفقیت او در اینجاست. اولا، او خود را حتی به کسانی که بیش از همه با او مخالفت میکنند، قبولانده است. میگوید در سایهی من هستی، تو را وادار میکند که بگویی. سپس هنگامی که از آن ابزار به عنوان پایه خود استفاده کنی، در واقع از هدف منحرف میشوی. ابزار شما را به سمت منافع خود هدایت میکند. شما هدف، اصول را فراموش میکنید. در سوسیالیسم رئال نیز چنین اتفاقی افتاد. اصل آزادی، اصل برابری، اصل دموکراسی کنار گذاشته شد. دولت جایگزین همه چیز شد. هژمونی جانشین همه چیز شد. همه اصول به نام دفاع و حفاظت از اتحاد جماهیر شوروی کنار گذاشته شد. همه اصول کنار گذاشته شد. همه چیز در راستای حفظ اتحاد جماهیر شوروی تعیین شد.
رهبر آپو سوسیالیسم را به مثابه قضیهای که بعد از انقلاب عملی میشود تصور نکرد
وقتی این را به سازمان یا فرد تقلیل میدهید، تبدیل به منفعتگرایی میشود. داشتن قدرت مادی یعنی داشتن فردگرایی. رهبر آپو اینطوری نیست. او همیشه یکپارگی هدف و ابزار، نظریه و عمل را در بالاترین سطح تضمین میکرد. چنان نبود که حرف و عملش متناقض باشد. شخصیت دوگانه نداشت. همانطور که همیشه میگویند بطن و بیرونش یکی است، حرف و عملش یکی بود. گفتهها و اعمالش یکی بود، یکپاره بود. هرگز از یکدیگر فاصله نگرفتند و سوسیالیسم را بعنوان قضیهای که بعد از انقلاب یا با به قدرت رسیدن تحقق مییابد تصور نکرد.
دولت و قدرت سوسیالیسم را ایجاد و پایهگذاری نمیکنند. سوسیالیسم در شخص و در جامعه تجسم مییابد. این اساساً به همان اندازه که یک نیروی اندیشه است، یک روش زندگی است. آنها اصول و معیارهای زندگی هستند. بنابراین، چقدر سوسیالیستی است. به عبارت دیگر، تا چه اندازه شما آزادانه، بر اساس مجراهای مختلف، به طور مساوی و اشتراک کمونالیسمی زندگی میکنید، به همان میزان سوسیالیست هستید. هر چه از این زندگی دورتر باشید، ارتباط شما با سوسیالیسم بیشتر میشود. این اصل را مبنا قرار داد.
او هم مثل بقیه خیلی از سوسیالیسم صحبت نکرد. مثلاً از اصطلاح سوسیالیست زیاد استفاده نکرد. او همیشه سوسیالیسم را خیلی تمجید نمیکرد. با استفاده از این مفهوم با ستایش سوسیالیست نشد. شخصاً، با عملی ساختن آن، زیستن آن، اجرای آن در جایی که اصول سوسیالیسم در آن وجود دارد، با زیستپذیر ساختن آن در شخصیت خود، در گروه خود، رفقای خود و سازمانش. با تشکیل سازمان از طریق فعالیتهای تبلیغاتی و با انجام مبارزه گریلایی در کار تشکیلاتی؛ با قابل زیست ساختن جنگ گریلایی انجام داد. یعنی در اینجا آن را عملی و پایهگذاری نمود. او تمام زندگی خود را بر اساس اصول و معیارهای سوسیالیسم تنظیم نمود. او کسی بود که واقعیت سوسیالیسم را زندگی کرد، نه کسی که در مورد آن صحبت کرد.
اصول زندگی کمونال از گروه اول تا به امروز اعمال شده است
شخصیتش اینگونه است و چنین شخصیتی را نیز به پکک یاد داد و آموزش داد. نگفت که اینجور و آنجور خواهید شد. ننشست بنویسد و بگوید همه باید اینطور باشند. آنها با ماهها و سالها با هم زندگی کردند تا چنین زندگیای را ساختند. پکک دیگر گروه کوچکی نبود، رشد کرد و در همه جا گسترش یافت.
پکک، درست مثل نظامهای آموزشی که در درگاههای {اماکن عبادتی و پرورشی} آن دوره قدیم ایجاد شده بود، یک نماینده میرود فلان جا به گسترش و اشاعه میپردازد، نماینده دیگری میرود فلان جا گسترش و اشاعه مییابد. گروههایی مانند کادرهای تشکیلدهنده پکک، تقسیم و اعزام گروههای ایدئولوژیک به عرصههای فعالیت، بازگشت به کوردستان، گستراندن و اشاعه آن به شهرهای کوردستان، در هر شهر، در آنکارا، گروههایی همانند گروههای فعال و سرزنده سوسیالیستی و گروههای سازمانی که از سوی رهبری در ابتدا تشکیل و توسعه یافت. سازمان و سوسیالیسم اجرا شده در پکک اینگونه شکل گرفت. باید اینطور دید. رهبر آپو در آنکارا مطلقاً هیچ زندگی شخصی، به دور از سازمان یا گروهش نداشت و هیچ امکانی هم نداشت. آنچه داشت را به اشتراک گذاشت. رفقای او نیز مطابق با نظام جدید زندگی سوسیالیستیشان همه چیزشان را به اشتراک گذاشتند و شرکت کردند. از تشکیل اولین گروه، اولین گروه ایدئولوژیک در آنکارا، تا توسعه پکک امروزی، اصل اساسی زندگی کمونال اجرا شد. هرکس به اندازه توانش شرکت کرد، کار کرد و عمل نمود. او حداکثر توان خود را در کار مشترک سهیم کرد و در حد نیاز نیز از آن استفاده کرد. به چه چیزی نیاز وجود داشت برای آن استفاده کرد. رهبر آپو از همان گروه اول چنین زندگی جمعی را در اطراف خود ایجاد کرد. او بیش از همه این را رعایت کرد.
او سختترین کار را خودش انجام داد و هیچ ملکیتی نداشت
مثلاً نگفت من اینقدر شرکت میکنم، اینقدر کار میکنم. او تمام امکانات و تمام توان خود را به کار گرفت. آیا وظایفی بودند که رفقایش در انجام آنها مشکل دارند؟ او آن را به عهده گرفت و انجام داد. او سختترین کارها را بر عهده گرفت. او گفت: کارهایی را که هیچ کس دیگری نمیتوانست انجام دهد را برعهده گرفت، انجام داد. خیلی آرزو داشتم، همیشه بهترین کارها را برای رفقا گذاشتم. سادهترین، پرشورترین و هیجانانگیزترین کارها را؛ مثلاً کار گریلایی در کوهستان را به رفقای خود واگذار کردم. اما آزاردهندهترین و سختترین کارها را هم بر عهده گرفتم. نیز گفت: من هرگز از اینکه کارهای سخت را به من واگذار میکنند شکایت نکردم. گفت: اگر رفقا نمیتوانند این کار را انجام دهند، من میتوانم آن را انجام دهم. او همیشه همچون یک کادر کار میکرد و مسئولیت را بر عهده میگرفت. هر کاری که یک کادر انجام میدهد، آن را در موفقترین سطح انجام داده است. پس از آن در کار دیگران به آنها کمک میکرد. رهبریت، ریاست و نمایندگی رهبر آپو با انتخابات، مقام و رتبه شکل نگرفت. گفت از نظر خدمت کردن، من در میان همتایان اول هستم. آیا در داخل پکک برابری وجود دارد؟ هیچ امتیازی برای همه کادرها وجود ندارد. او گفت: اگر به آن میگویند شخص اول، به این دلیل است که من بیش از هرکس دیگری خدمت میکنم. نه به خاطر ویژگی دیگری است، بلکه من هم مثل بقیه به عنوان کادر کار میکنم. من هم کار همه را تقویت و حمایت میکنم. به همین دلیل همه سعی میکنند از من حمایت کنند. بنابراین او مرا شخص اول میبیند. به همین دلیل به من میگویید رئیس، رهبر. وگرنه به خاطر چیز دیگری نیست.
اول چی، رهبر چی، رئیس چی؟ شخص اول در خدمتگزاری. بیشترین خدمت را دارد، بیشترین تولید را دارد. اما برای مثال، او هرگز برای چیزی که تولید میکند، غرامت فردی دریافت نمیکند. نگفته است: من این را مطالعه کردم، این را نوشتم، اینقدر تولید کردم. پس نتیجه و منفعت از آنِ شخصیتم خواهد بود. نگفت که باید به وجود من تعلق پیدا کند. او هیچ ملکیت و دارایی خصوصی نداشت. هر چه داشت از همان ابتدا به سازمان داد. بعد از آن همه چیز از طریق سازماندهی انجام میشود. او کمونالیسم و کلکتیویسم را در حزب تا سطح پیشرفتهای توسعه داد. رهبر آپو این را توسعه داد. همه را نیز به همین ترتیب مشارکت داد. او این را در خانههای کمون و از طریق زندگی کمونی توسعه داد. او گریلا را با آموزش گریلایی توسعه داد. در چارچوب فعالیتهای سازماندهی حزب، سازمانهای مردمی دیگر را توسط کمیتهها و بعداً با مجلس و کمونها ایجاد کرد. او همه آنها را بطور درهم تنیده و پیوسته توسعه داد. نگفت من از همه سختتر کار میکنم، چرا کس دیگری کار نمیکند؟ مثلاً هیچ وقت به کسی نمیگفت این کار را بکن، من این کار را کردم، تو هم آن کار را بکن. یعنی اگر کاری برای انقلاب لازم بود انجام شود، خودش آن را به عهده گرفت. او از همه دعوت کرد تا گوشهای از کار را گرفته و در آن مشارکت کرده و سهیم شوند. چنین درک و روحیهای ایجاد نمود.
در کوردستان اینگونه شد. به بیروت رفت، به دمشق رفت. هیچ چیز خاصی را برای خود ایجاد نکرد یا زندگی خاصی را ترتیب نداد. این حزب را سازماندهی کرد. او کمونالیسم و کلکتیویسم حزبی را سازمان داد. هر جا که رفت حزبی ایجاد کرد، مردم را جذب حزب کرد و به صورت کلکتیو زندگی کرد. کمپها ایجاد شد. آکادمی محسوم کورکماز پایهگذاری شد. او در کمپها با گریلاها زندگی میکرد. او آکادمی محسوم کورکماز را مقر زندگی و کار خود قرار داد. قرارگاه فعالیتهای تئوریک، قرارگاه مدیریت حزب، قرارگاه آموزش گریلاها، قرارگاه اجرا و رهبری مبارزه؛ یک محیط آموزشی را به یک محیط کار و فعالیت تبدیل کرد، مکانی که همه این فعالیتها در آن انجام شد.
وقتی مردم این وضعیت را دیدند، تحت تأثیر قرار گرفتند. از هر عضو پکک بپرسید؛ وقتی از او میپرسند که تحت تاثیر چه چیزی قرار گرفته است، میگوید: من تحت تاثیر سبک زندگی، روابط رفاقتی و شیوه کار پکک قرار گرفتم. این یعنی چی؟ او تحت تأثیر زندگی مشترک و کار جمعی قرار گرفت. این جوهر سوسیالیسم است که در شخصیت رهبر آپو تجسم یافته است. سوسیالیسم، اشتراکی، زندگی جمعی (کمونال)، کار دستهجمعی (کلکتیو) و اراده مشترک بر این اساس شکل میگیرد. همه اینها با چنین شکلگیری شخصیتی ظهور میکنند.
بعد از ۱۲ سپتامبر که آموزشهای گریلایی در منطقه لبنان-فلسطین انجام میشد، جبههای به نام جبهه متحد علیه فاشیسم تشکیل دادیم. آنجا دوستانی داشتیم. انتقادات زیادی در درون آن سازمانها نسبت به مسئولینشان صورت میگرفت؛ میگفتند (مسئولینشان) جدا زندگی میکنند، خودمختار زندگی میکنند، خصوصی زندگی میکنند، پیش ما نمیآیند. رهبر آپو را مثال زدند و گفتند؛ به آپو نگاه کن، آیا او هرگز کمپ را ترک میکند؟ آیا او جدا از رفقایش ایستاده است؟ آیا چیز متفاوتی وجود دارد؟ وجود ندارد. همه با آنها هستند. با هم کار میکنند، با هم زندگی میکنند، با هم میجنگند. آنها همه چیز را با هم انجام میدهند، با هم تولید میکنند، با هم مصرف میکنند، با هم استفاده میکنند. زیرا اجازه فردیت، فردگرایی و مالکیت خصوصی را نمیدهند.
برای رهبر آپو، همه کمپها محل فعالیتهای جمعی و زندگی جمعی بودند. او نه صرفا در یک مکان بلکه همه جا بود. او از هر کمپی به مدت سه روز در یک مکان و پنج روز در مکان دیگر بازدید میکرد. همه میگفتند؛ رهبری پیش من آمد، رهبر آپو در گروه ما قرار دارد. بعد متوجه شدند که رهبری همه جا هست نه یک جا. نمیایستد، خسته نمیشود.
کمونالیسم و کلکتیویسم به خط فداکاری منتهی شد
وی همچنین هر یک از خانههایی را که خانههای کمون نامیده میشد محل آموزش قرار داد. قبل از دهه ۸۰، خانههای کمونی ما محل زندگی مشترک و محل کار دستهجمعی بود. محل آموزش بود، محل اداره بود، جایی بود که برای فعالیتها برنامهریزی میشد. بنابراین مانند یک قرارگاه حزب است. اینگونه بود که کار کمونالی و کلکتیو در گریلا شکل گرفت. اینگونه بود که تمام محیط گریلایی ایجاد شد. او به همراه گریلا چنین آموزشهایی را در خانه توسعه داد. پکک اساساً بر اساس چنین نظامی از زندگی کمونال و کار کلکتیو شکل گرفت. اینها ویژگیهای اساسی آن است.
اینها ویژگیهای سوسیالیستی شخصیت رهبر آپو هستند و ارتباطش با سوسیالیسم اینگونه است. کل حزب اینگونه تشکیل شد. کل گریلا اینگونه شکل گرفت. این گونه بود که زندگی کمونال و کار کلکتیو که در گریلا و پکک بیان میشود، پدید آمد. این البته منجر به خط فدایی شد. کمونالیسم و کلکتیویسم در امتداد یک فداکاری واقعی، شخصیتی که تمام زندگی خود را فدای آرمان کرد و تمام توان و انرژی خود را به کار گرفت، ظهور کرد. اخلاق زندگی و کار بر همین اساس شکل گرفت. بر این اساس معیارهای رد و پذیرش ایجاد شد. بر این اساس ویژگیها و معیارهای زندگی شخص شکل گرفت.
هر اندازه که نیروی انقلابی زنان را میدید بیشتر هیجان گرفت
رهبر آپو پارادایم جدید را به عنوان یک پارادایم سوسیالیستی دموکراتیک مبتنی بر اکولوژی و آزادی زنان تعریف کرد. اگرچه مردان در تشکیل گروه در پایتخت استعمار، آنکارا، به عنوان یک جامعه نسلکششده و مستعمره در میان جوانان آموزش عالی در ابتدا اکثریت را داشتند، و کار به این ترتیب آغاز شد، ولی هر اندازه به تدریج به سمت تشکیل حزب، پذیرفتهشدن از سوی خلق و روابط اجتماعی پیش رفت، مشارکت زنان به عنوان نیمی از جامعه نیز توسعه یافت. در عین حال، توانست مشارکتهایی نیز انجام دهد. رهبر آپو درهای این را کاملا باز نگه داشت.
ویژگیهای شخصیتی سوسیالیستی، سبک زندگی، زندگی کمونال و اصول کار کلکتیو که او ایجاد کرد نه تنها به برقراری روابطی که پیشرفتهترین وحدت معنوی را با مردان ایجاد کند، بلکه در همان سطح به برقراری رابطه بسیار قویتر و رابطه زندگی کمونال و نظم با زنان نیز اجازه داد. در این زمینه هیچ تفاوتی قائل نشد. به ویژه جامعه و جامعهگرایی را مبنا قرار داد. یکپارچگی جامعه را مبنا قرار داد. او مشارکت زنان را دید و توسعه داد. با دیدن قدرت مشارکت زنان و سهم آن در زندگی کمونال و نظام کار دستهجمعی، هیجان بیشتری پیدا کرد و به مشارکت زنان اهمیت بیشتری داد. او بیشتر بر بردهداری زنان و انقلاب آزادیبخش زنان تمرکز داشت.
تمرکز اولیه وی بر مسئله کورد بود، البته در مورد مسئله ملی، مشکل طبقاتی بود. اینها معیارهای چپ و سوسیالیسم رئال بود. با این حال، زمانی که مبارزات در کوردستان به سمت گریلاها چرخید و مشکلات گریلاها و حملات دشمن پدیدار شد، قدرتی که بر این دشواریها غلبه میکرد و مبارزه را شکستناپذیر میکرد، مشارکت همه مردم بود. او بیش از پیش میدید که مقاومت گریلایی و مبارزه برای آزادی را باید همهی مردم انجام دهند. و در اینجا، هم مشارکت موضع زنان را به عنوان کمک عملی و قدرتی که به ارمغان آورد، و هم تغییری را که در جامعه به واسطه پیشرفتی که زنان با شرکت در مبارزه در این سطح مبارزاتی، با ایثار و مبارزات به دست آوردند، دید. غلبه بر انواع ذهنیت و سیاست مردانه در جامعه، توسعه آزادی زنان، تغییر ایدئولوژیک، دگرگونی و تحول انقلابی را که با توسعه آزادی زنان در جامعه ایجاد شده است را میدید. او متوجه شد که این نیروی انقلابی به اندازه گریلا یا حتی بیشتر از آن مهم است و روی آن تمرکز کرد. با این دفاع ها آزادی زن را به علم تبدیل کرد و علم ژنئولوژی را توسعه داد. او آزادی زنان را اساس همه آزادیها قرار داد. او انقلاب آزادی زنان را اساس کل انقلاب آزادی میدانست.
مشارکت و تکوین ارتش گریلایی زن را توسعه داد
قبلاً میگفتند طبق سوسیالیسم رئال اینگونه است. میگفتند جامعهای که به جامعه دیگری ظلم میکند نمیتواند آزاد باشد اما در عمل معادلی نداشت. گفته شد جامعه بدون زنان آزاد نمیتواند آزاد باشد و میزان آزادی یک جامعه با آزادی زنان آن جامعه مرتبط است. این گفتهها را کلیشهای عنوان کنیم. آنها تعاریف نظری کلی بودند و در عمل معادلی نداشتند. رهبر آپو چندان به این سخنان اعتبار نمیداد. حتی میتوان گفت که او هرگز آنها را نگفته است. اگرچه او بسیار گفته و نوشته است، اما شاید رهبر آپو کمترین استفاده را از این مفاهیم دارد. اما وی کسی نبود که آن را گفت، بلکه کسی بود که واقعاً آن را انجام داد. او دید که چگونه رشد آزادیخواهانه زنان منجر به یک تغییر انقلابی، یک تغییر آزادیخواهانه در جامعه شد و در واقع آن را اجرا کرد. از این نظر، او فعالیتهای حوزهی زنان را توسعه داد. بر این اساس در رویکرد خود نسبت به زنان تجدید نظر کرد. او دوباره به مسئله {آزادی} زنان پرداخت. بر این اساس سازمان زنان را توسعه داد. زنان مبارز، تکوین حزبی و گریلایی زنان را توسعه داد.
خطمشی آزادی زن خطمشی اساسی انقلاب آزادی بخش است
زمانی که تمامی اینها را انجام میداد، جنبهی بسیار مهم این بود که هرگز یک مرد را معیار قرار نداد. نمیخواست زنان شبیه مردان باشند. زن را بر اساس معیارهای مردان ارزیابی نکرد، زن را مورد انتقاد قرار نداد، زن را آموزش نداد. ابتدا زنان را با معیارهایی مانند جنسیت و بر اساس وجود خود ارزیابی کرد. هنگامی که از تاثیر سیاست و مغز حاکم مرد و جنبههای منفی آن انتقاد کرد، حقیقت جوهر زن را به مانند جنسیت و ویژگیهای واقعی خود آنها به عنوان یک زن ارزیابی کرد. به گونهای که بیان داشت میزان آزادی زن تعیین کنندهی آزادی جامعه است. آنگاه آزادی زن، توسعه و ترویج آزادی زن، مبارزهاش برای آزادی، به این معنا بود که پایه و اساس انقلاب آزادی را پایهگذاری کرده و آن را رهبری مینماید. خود وی این کار را انجام داد. به همین سبب نه تنها آموزش زن، بلکه همزمان آزادی زن نیز زیربنای آموزش جامعه و آموزش آزادی مردان قرار گرفت. این گونه خطمشی آزادی زن را به عنوان خطمشی اساسی انقلاب آزادی بخش قرار داد.
برای مثال پارادایم جدید ما جامعهای دمکراتیک را پیشبینی میکند. میخواهد خود را از سیستم سرمایهداری و صنعتی و دولت-ملت مدرنیتهی سرمایهداری رها کند. معیار اصلی آن آزادی زنان است. اگر خطمشی اساسی و ریشهای جامعهی دمکراتیک باشد، آنگاه بنیان آن مبتنی بر آزادی زن خواهد بود، اما آزادی زن به معنای برابری زن و مرد نیست. بر این اساس این حقیقت، زنان میتوانند آزادانه خود را به عنوان زن آموزش دهند و خود را سازماندهی کرده و آزادانه در اتحاد زندگی شرکت نمایند. تفاوت زن به عنوان یک جنسیت مستقل در نظر گرفته میشود. به همین دلیل رهبری مفهوم برابری را مانند شکل موجود در نظر نگرفتند. برابری بر مبنای تفاوت وجود دارد. رهبر زنان را جنسیتی متفاوت از مردان با ویژگیها و خودمختاری خود در نظر میگرفت و برای آن ارزش قائل بود. برابری مردان را بر اساس این تفاوت و سپس بر اساس تفاوتها، برابری زن و مرد را توسعه داد. مبارزات خلاقانهی خود را بر همین مبنا بنا میکرد و این را به عنوان سطح آزادی زنان میدید.
رابطه با طبیعت بیان کنندهی رابطهی درونی جامعه با خود میباشد
همانگونه که میدانید پایهی دیگر اکولوژیک است. رهبر آپو همیشه این را میگفت: «کسی مانند من، هرگز نمیتواند یک مورچه را کشته و زیر پا له نماید.» هنگامی که میگفت اکولوژی، منظورش یک مفهوم کلی نبود. به معنای حساسیت در زندگی و حساسیت در روابط است. در حقیقت اگر اکولوژی رابطه با طبیعت است، رابطه با طبیعت نیز بیانگر رابطهی درونی جامعه است. ارتباط با جامعه و ارتباط با طبیعت در هم آمیخته شده و با هم مرتبط هستند.
به همین سبب زندگی کمونال و کار جمعی و مبارزهی اجتماعی در درون جامعه باعث میشود که رابطهی بین خلقها به گونهای باشد که زنان بتوانند با ارادهای آزاد خود را تربیت کرده و سازمان دهند و آزادانه در زندگی شرکت کنند. پیشبینی خود را دربارهی رابطه مبتنی بر اتحاد کامل با طبیعت و هماهنگی کامل با طبیعت بیان کرد. این نیز به معنای حساسیت در زندگی است. همچنین در روابطش با طبیعت حساس است. حساسیت مبنای اکولوژی است. این حساسیت نزد رهبر آپو همیشه در بالاترین سطح بوده است.
به این سبب است که انقلاب اکولوژی در سطح بالا، گفتمانی تئوریک نیست. پیشینه و سابقهی اینها قبل از هر چیز رابطهی فرد با محیطی است که در آن زندگی میکند، چه میزان آسیب به محیطی که در آن زندگی میکند میرساند، چقدر با طبیعت سازگار است، میزان دوستی با محیط زیست خود، میزان حساسیت، میزان هوشیاری، سازمانیافتگی و منظم بودن در روابط خود با محیط زیست؟ تمامی این موارد بیانگر این واقعیت است. واقعا رهبر آپو چنین نیروی با دیسیپلینی بود. به سرسبزی خیلی وابسته بود، خیلی به پدیدههای طبیعی وابسته بود. وی برای آن ارزش قائل بود. همیشه رویدادهای طبیعی و حیاتی را مورد مطالعه قرار میداد. به همین دلیل گفته بود که «نمیتواند یک مورچه را کشته و زیر پا له نماید.» هرگز به گیاه یا گلی آسیب نرسانده است. به همان اندازهی انسانها برای تمامی موجودات ارزش قائل بود. تا این حد به طبیعت وابسته بود. به همین دلیل به محیط طبیعی اهمیت میداد، خود را با طبیعت متحد کرد و آن را تمیز نگه داشت و آلودگی و آسیبی به آن وارد نکرد. بهره بردن از طبیعت را پیشبینی کرد و این را مبنا قرار داد. به همان اندازه که از طبیعت بهره برده است، به همان میزان نیز به طبیعت سود و بهره نیز داده است. نزديكی و برخورد وی با حيوانات اینگونه بود، نزديكی و برخورد وی با گیاهان چنين بود.
انقلاب اکولوژی قبل از هر چیز، سیستم زندگی انسانهاست
شیوهی زندگی وی اینگونه بود. بسیار مرتب بود، بسیار منظم بود، به نظافت و نظم اهمیت میداد، هیچ چیز را بر هم نمیزد، این را پیشبینی میکرد که فقط در این حالت همه چیز به خوبی در یک سیستم کار میکند و زندگی میتواند بسیار شاد و متعادل و منظم و مرتب و پرشور باشد. مواظب این بود. او میخواست حقایق ترویج یابند. خود را آموزش داد و بر این اساس محیط زیست و بشریت را تغییر داد. قطعا وی این را پیشبینی کرده است که همگان به این موضوع اهمیت دهند.
انقلاب اکولوژی اساسا سازماندهی زندگی انسانهاست. این رابطه افراد با محیطی است که در آن زندگی میکنند. به عبارت دیگر نزدیک شدن به طبیعت است. ارزشی که برای طبیعت قائل است. رویکرد و ارزش او برای جامعه و اطرافیانش شبیه رویکرد او به طبیعت و رویدادهای طبیعی است. به همین سبب نمیتوان از یکدیگر جدایشان کرد. رهبر آپو چنین گسستهایی ندارد. وحدتی کامل وجود دارد. روابطش با زنان و روابطش با انسان به طور کلی و روابطش با طبیعت و محیط زیست یک وحدت را ایجاد میکند. همیشه اینگونه زیسته و به همین شکل نیز حزب کارگران کوردستان (پکک) را بنیان نهاد. برخی از پکک انتقاد میکنند که به سوسیالیسم اهمیت زیادی میدهد. به همین سبب میگویند که سوسیالیسم مانع حل مسئلهی کورد است. افرادی که نه از کوردستان، نه از مسئلهی کورد و نه از زندگی چیزی نمیفهمند و آن را درک نمیکنند. میتوان با فردگرایی در حالیکه محکوم به سیستم حکومتی و دولتی و دارای موضع مادی هستند آنان را وصف کرد. آن نیروی اصلی که پکک را به حزب کارگران کوردستانی تبدیل کند که تا این میزان پیشرفت خلق کند، با وجود تمامی حملات زنده و پویا باقی بماند و اجازه نداده است شکست بخورد، ویژگی سوسیالیستی آن است. سیستم زندگی کمونال و کار کلکتیو در شخصیت رهبر آپو جای گرفته است و از طریق پکک پخش شده است. سوسیالیسم را عقب نمیراند، برعکس تلاش میکند که آن را در شخصیت و مبارزان انقلابی و میهندوستان رشد دهد، اجازه میدهد درون حزب، درون گریلا، درون مبارزات زنان و جوانان پیشرفت نماید. چیزی نیست که بعدا اتفاق بیافتد. بلکه اتفاقی است که از همان ابتدا، گام به گام ترویج مییابد و تجربه گردیده و اعلام میشود. پکک بر این مبنا تاسیس شده است. منشاء اصلی نیرو از این زندگی کمونال و کلکتیو ناشی میشود. این همه اعتقاد و فداکاری و شجاعت همگی از این نشأت میگیرد. این منشاء آن سطح از وفاداری به رهبر آپو است.
انقلاب بر مبنای سوسیالیسم آپویی پیشرفت میکند
۲۵ سال است در امرالی نگهداری میشود به این امید که همگان فراموشش کنند. به کسی وی را نشان نمیدهند اما کسی او را فراموش نکرد. زیرا افرادی وجود داشتند که وی را دیدهاند. مبارزان حزب هستند و آن چه را که دیدهاند تعریف کردهاند. با جامعه ارتباط داشته است و با اندیشههایش این درک را ترویج داده است. آنهایی که فکر کردهاند موفق میشوند، برعکس باید با انتخاب اکثر سوسیالیستها روبرو میشدند. بر اساس همان ویژگیها که بر روی این سیستم ایجاد کرده است، به زندگی خود در امرالی ادامه میدهد.
بر تمامی جامعه، تمامی حزب و گریلا تاثیر دارد. انقلاب بر این مبنا رشد میکند. تغییر و تحولات در بخش ایدئولوژی، در سبک و روش زندگی اتفاق میافتد. بنابراین تغییرات ایجاد میکند. زن را تغییر میدهد، جوان را تغییر میدهد، کارگر را تغییر میدهد، چهار بخش کوردستان را تغییر میدهد، خارج را تغییر میدهد، دوستان را تغییر میدهد. نیروی اساسی تغییر است. به این نیز انقلاب گفته میشود.
دیدن انقلاب به عنوان نیرویی سیاسی اشتباه بزرگی است. چنین چیزی وجود ندارد. انقلاب هیچ ربطی به حکمرانی و دولت ندارد. بزرگترین خطا قبلا از این شکل گرفته است. باید درستش کنیم. انقلاب در واقع تغییر در سبک زندگی، ویژگی شخصی و ذهنیت است. تغییر روابط انسانی به معنای تغییر روابط اجتماعی است. پکک بیش از دیگران این را تجربه میکند. سطحی که پکک به آن رسیده است، از منظر زندگی آزادیخواهی و برابریطلبی، گوناگون و متنوع و فراتر از دیگران است.
این ویژگی اساسی است که حزب کارگران کوردستان را فداکار میکند، آن را قوی میکند و با وجود تمامی حملات اجازه نمیدهد شکست بخورد. این افراد اینگونه به هم متصل شدهاند. اینگونه جامعه با پیشگامان به هم گره خوردهاند. انواع عدالت و حقیقت و حق را در حزب میبیند. او خطا و اشتباه انجام میدهد، اما حزب چنین چیزی انجام نمیدهد. حزب بیعدالتی انجام نمیدهد، بدی انجام نمیدهد. او این باور و اعتقاد را میبیند. این نیز زندگی کمونال و کار کلکتیو را بنیان نهاد. این سوسیالیسم است، این سوسیالیسم رهبر آپو است. این همان سوسیالیسمی است که در درون حزب کارگران کوردستان (پکک) شکل گرفته است. بنابراین این معیار اساسی ما و منبع قدرت ما است.
دشمن تلاش زیادی برای شکستن این سیستم به خرج میدهد
اینها ویژگیهایی هستند که دشمن بیشترین حمله را به آنها انجام میدهد. به ویژه حمله را بر اساس فردگرایی و ماتریالیسم شکل میدهد. این را نیز از طریق ترویج ویژگی و معیارهای خرده برژوایی انجام میدهد. میخواهد خرده برژوایی را در همه جا پخش کند. آنها از طریق گسترش سیاست ذهنیت مردسالاری، ناسیونالیسم و ماتریالیسم، سعی در حذف این جامعه پذیری و از بین بردن سیستم زندگی کمونال و کار کلکتیو دارند. چون منبع اصلی قدرت حزب کارگران کوردستان در این جاست، برای متفرق کردن و تضعیف این نیرو و قدرت در این جا حمله میکنند. این امر نیز با توسعه و گسترش انواع افکار فردگرایانه و مادی صورت میگیرد. با این کار سعی میکنند لیبرالیسم را به درون ما وارد نمایند. لازم است همه از این موضوع آگاه باشند.
بیایید فردگرایی خرده بورژوایی را از بین ببریم
لازم است تمامی مبارزان حزب، تمامی میهندوستان، تمامی حزب، گریلاهای ما، جنبش زنان ما و جوانان این حقیقت را ببینند و آن را درک نمایند. به همین دلیل است که همه باید بدانند چگونه بایستند و موضع بگیرند تا دشمن منبع اصلی قدرت ما را ببیند. بیایید این فردگرایی خرد بورژوایی را نابود کنیم. این فردگرایی شالودهی انحصار و فاشیسم را تشکیل میدهد. اساس همهی آنها یک شخصیت ناسیونالیست خرده بورژوا و فردگراست. حزب کارگران کوردستان با از بین بردن این ویژگیها، با ایجاد کولکتیو و کمونیسم این نیرو را به جلو آورد. جامعه قدرت خود را نشان داد.
برای تضعیف کردن پکک سعی در ترویج فردگرایی دارند. بنابراین لازم است با این فردگرایی خرده بورژوایی و ماتریالیسم و ناسیونالیسم در هر عرصهای مبارزهای آگاهانه و سازمانیافته انجام دهیم. لازم است شخصیت سوسیالیستی رهبر آپو را به خوبی درک نماییم. لازم است در زندگی کمونال و سیستم کار کولکتیو، این سیستم و ویژگیهای خود را که بر اساس شخصیت رهبر آپو شکل گرفته و در گریلا تجلی یافته است خوب درک کنیم، همواره تعمیق دهیم و پیش ببریم. لازم است در برابر سخنان و اعمال و موضعهایی که به دنبال تخریب یا تضعیف این دیدگاه هستند مقاومت و مبارزه کنیم. مبارزهی ایدئولوژیک، سازمانی، طبقاتی و جنسیتی خود را بر این مبنا پیش ببریم. لازم است زندگی آزاد و سیستم کمون دمکراتیک را مبتنی بر آزادی زن و اکولوژی و در سطح ویژگیهایی که همیشه در حزب و گریلا نمایان میشود، ترویج دهیم. چیزی که باعث میشود ما به پیروزی دست یابیم همین است. وقتی این کار را انجام دهیم همیشه پیروز خواهیم بود. ما به این اعتقاد داریم و از همگان نیز میخواهیم که همین کار را انجام دهند.