علیاکبر هاشمی رفسنجانی که بهمثابه جعبه سیاه جمهوری اسلامی و یکی از پنج نفر نزدیک به خمینی محسوب میشد، در وضعیتی مشکوک جان سپرد. رفسنجای از ابتدای دهه ۱۹۶۰ با خمینی همراه و همیار میشود و با یکدیگر در برابر شاه ایران قد علم میکنند. در تأسیس نظام جمهوری اسلامی دارای نقشی بزرگ بود و در کنار رهبر مذهبی ایران جای گرفت. وقتی به تاریخ تأسیس جمهوری اسلامی نگاهی میافکنیم میبینیم که او در تمامی مراحل تغییر، ایجاد ارتباطات، مداخلات، ترورها و تمام سطوح مدیریتی نقشی فعال داشته و از خود رد پا بجا گذاشتە است. در بهبوهه تأسیس جمهوری اسلامی، به عضویت هیأت مذاکره در کردستان، قتلعام و سرکوب نیروهای سیاسی مخالف درمیآید. و همزمان یکی از مؤسسان حزب جمهوری اسلامی بود که با پیشنهاد وی خمینی آن را باطل کرد.
رفسنجانی بهعنوان رییسمجلس در سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۹ و بعد از آن دو دوره به عنوان رییس جمهور ایران بر مسند قدرت نشست. همچنین بهعنوان جانشین خمینی، فرمانده کل جنگ ایران و عراق و نفوذ در سپاه پاسداران نیز شناخته میشود. نقش وزارت اطلاعات را بهمثابه یک سازمان برجسته مینماید و در جریان انتخاب خاتمی و روحانی بهعنوان روسای جمهور اخیر ایران، از آنها پشتیبانی میکند.
اما واضح است که وی چهره واقعی خود را به همیشه پنهان نمود. در قتلعامها دست داشت و نقش خود را آشکار نکرد. خود را بهعنوان رفرمیست جا میزد ولی در اصل هیچوقت رفرمیست نبود. خود را به امید خلقهای ایران و دشمنان تبدیل کرد، اما امید نبود. وی پاسدار رژیم و در حقیقت خود رژیم بود.
رفسنجانی در واقع مؤسس، محافظ، سیاستمدار رژیم و "جعبه سیاه" جمهوری اسلامی بود. وی یکی از سیاستمداران جمهوری اسلامی بود که همزمان توانسته بود با اسراییل و عربستان نیز روابط دوستانهای را ایجاد کند و در هنگام جنگ ایران و عراق، از اسراییل سلاح دریافت نماید.
رفسنجای در تأسیس دستگاههای استراتژیک و حیاتی جمهوری اسلامی شخصی باتجربه و فریبکار بود. در طول حیات سیاسی خود چند بار از جمله در جریان حبس خانگی آیتالله منتظری و نیز در جریان حبس خانگی میرحسین موسوی در دوران ریاستجمهوری احمدینژاد سکوت نمود. سوال اینجاست که باوجود لزوم پاسخگویی، چرا رفسنجانی در اینباره سکوت کرد؟ جواب اینست که وی خود در کشتار فعالان سیاسی در سرتاسر ایران و مخصوصاً کشتار کردها، دارای نقشی اساسی بود و میتوانست از هر جنبهای به بازی سیاسی دست بزند. به تأسیس اپوزوسیونی جعلی در درون فضای سیاسی ایران دست یازده بود و امیدهای واهیای درست کرده بود که شاید تغییراتی در درون فضای سیاسی ایران درست شود. با این ترفند همه را به سیاستهای خود مشغول کرده بود و در فضایی خیالی مستقر ساخته بود.
با تمام این تفاسیر چرا باید به چگونگی مرگ رفسنجانی مشکوک بود؟ موضوع مرگ و جانشینی خامنهای به بحث روز تبدیل شده بود و این امر بهصورت زیرکانه توسط رفسنجانی انجام گرفت. درواقع رفسنجانی بود که بیماری خامنهای را برملا کرد. اذعان داشته بود: "هماکنون وضعیت سلامتی رهبر خوب نیست و شبها خواب به چشمم نمیآید؛ چون کسی نیست که بجای وی وظیفه رهبری را بر عهده بگیرد". بدین صورت هم مرگ خامنهای در آیندهای نزدیک بر اثر بیماری را آشکار ساخته و هم عنوان نمود که کسی لایق منصب رهبری جمهوری اسلامی نیست. رفسنجانی در حقیقت از جنگ اقتدار برای تصدی منصب رهبری رژیم پرده برداشت.
چندین سال است که میان مسئولان جمهوری اسلامی تضاد و اختلافات اساسیای وجود دارد. میدانیم که در مسئله قدرت و اقتدار، ترحم جای ندارد. بههمین خاطر جنگ قدرت میان آنها، به مرحله حذف فیزیکی یکدیگر رسید. با این حساب از کسانی که بسیار به یکدیگر نزدیک بودند و در اتاق مهندسین انقلاب جای میگرفتند، تنها موسوی مانده است که وی نیز در زندان بهسر میبرد.
واقعیت اینست که جنگ داخلی مسئولان جمهوری اسلامی که مرگ و حذف فیزیکی یکدیگر را نیز به دنبال دارد، جنگیست که اگرچه سعی دارند آن را پنهان کنند اما از هیچ چشمی پنهان نمیماند. در هر صورت، "جعبه سیاه" جمهوری اسلامی نماند تا زوایای این جنگ را برملا کند. اگر میماند و در دادگاهی عادلانه توسط خلقهای ایران محاکمه میشد، بدون شک از این مرگ مشکوک بسیار مطلوبتر بود.