جمیل بایک، رئیس مشترک شورای اجرایی کنفدرالیسم جوامع کوردستان (کجک)، از شهید علی حیدر کایتان، یکی از کادرهای بنیانگذار حزب کارگران کوردستان (پکک)، سخن گفت.
*آشنایی شما با علی حیدر کایتان (فؤاد) در چه دورهای و چگونه صورت گرفت؟
ما رهبر بزرگی را برای پکک و خلق کورد از دست دادیم. پکک و خلق کورد درد بزرگی را تجربه میکنند و تجربه خواهند کرد.
اگر درد انسان را ضعیف کند یا انسان را از بین ببرد، به رفیق فؤاد خیانت کردهایم. هر چه درد بزرگتر تجربه شود، این باید سبب شود که رفیق فؤاد را بزرگ تجربه کنیم و زنده نگه داریم. دردهای پکک و خلق کورد به این شکل معنا پیدا میکند. زیرا رفیق فؤاد نیز همیشه میگفت: «نباید درد را تضعیف و فراموش کنیم.» بنابراین نباید خیانت کرد.
هر چه درد بزرگتر را تجربه کنیم، انتقام را نیز به همان شکل بزرگتر میتوانیم بگیریم. اهداف و مقاصد خود را در کوردستان به این شکل میتوانیم محقق کنیم. زیرا رفیق فؤاد کینه بزرگی نسبت به دشمن داشت. زیرا خانواده رفیق فؤاد، قتلعام درسیم را تجربه کرده و تبعیدیان این قتلعام بودند. او با این بزرگ شده بود و به همین دلیل درد بزرگی احساس میکرد. به دلیل احساس درد بزرگ، کینه و نفرت او نسبت به استعمار و قتلعام ترک بزرگ بود.
«رفیق فؤاد را بزرگ زندگی خواهیم کرد و زنده نگه خواهیم داشت»
بنابراین نباید این درد را فراموش کنیم. اگر فراموش کنیم، به خود و خلق خود خیانت میکنیم. ما به شهدا قولی داده بودیم. به این مناسبت، این قول را یک بار دیگر تکرار میکنم: شهادت رفیق فؤاد هم برای ما و هم برای خلقمان، وسیلهای برای بزرگ زندگی کردن و زنده نگه داشتن رفیق فؤاد خواهد بود. این، بدهی ما نسبت به تمام شهدای مبارزه آزادی در شخص رفیق فؤاد است.
ما تحت هر شرایطی بدهی خود را خواهیم پرداخت. این را از رهبر آپو آموختیم. زیرا رهبر آپو هر شهادتی را به یک خیزش بزرگ برای مبارزه آزادی تبدیل کرد. اگر پکک و خلق کورد توسعه یافته، به سطح بالایی رسیده و به امروز رسیدهاند، دلیل آن رویکرد رهبر آپو به شهدا است. کسی که با رهبر آپو رفیق است، رویکرد رهبر آپو به شهدا را اساس خود قرار میدهد. رفیق فؤاد نیز این را اساس قرار داده بود.
همیشه هر شهید باید به معنای خود برسد. آن هم چه بود؟ در اندیشه، سازمان و مبارزه، پیوسته خیزش پشت خیزش انجام دادن. شهادت رفیق فؤاد نیز این را به ما امر میکند. بر این اساس پیش میرود و تمام رفقا و خلق ما نیز شهادت رفیق فؤاد را اینگونه زندگی خواهند کرد. درد شهادت رفیق فؤاد را کم نخواهند کرد و فراموش نخواهند کرد. این درد را پیوسته بزرگ زندگی خواهند کرد تا بتوانند آزادی خود را خلق کنند و اهداف خود را محقق سازند.
رفیق فؤاد شهید بزرگ ماست. او با مبارزه و تلاش خود نفس خود را تربیت کرد و شخصیت رهبر آپو را در خود محقق ساخت. به همین دلیل، او با مبارزه و تلاش خود زندگی بزرگی و ارزشهای آن را محقق ساخت. رفیق فؤاد، این زندگی بزرگ را نه فقط برای خود، بلکه برای ما، برای خلقمان و حتی برای خلقهای خاورمیانه و بشریت، ارزشهای بزرگ آزادی را توسعه داد. به همین دلیل، او جای خود را در تاریخ گرفت.
«هر آنچه را که به زندگی آزاد خدمت نمیکرد، بر خود حرام کرد»
او ارزشهای بزرگی برای کسانی که میخواهند مبارزه برای آزادی و دموکراسی را توسعه دهند و سوسیالیسم را پیش ببرند، خلق کرد. به همین دلیل زندگی بزرگی است. او با این شکل به زندگی، زندگی بزرگی بخشید. رهبر آپو گفت: «من زندگیای را که به زندگی آزاد خدمت نکند، زندگی نمیدانم و بر خود حرام میکنم.» رفیق فؤاد نیز این را اساس خود قرار داد. او گفت: «زندگی باید آزاد باشد.» او گفت: «هر آنچه را که به زندگی آزاد خدمت نکند، بر خود حرام میکنم» و بر خود حرام کرد.
تمام زندگی خود را وقف خدمت به حزب، رفاقت، خلق کورد، انسانیت و آزادی کرد. او هر آنچه را که به اینها خدمت نمیکرد در خود کشت و بر خود حرام کرد. به همین دلیل شخصیت بزرگی در خود آفرید؛ به همین دلیل شخصیت بزرگی است، رهبر ما و خلق ماست. ما هرگز رفیق فؤاد را از دست ندادیم، بلکه سود بزرگی بردیم، خلق و حزب ما شخصیت بزرگی، رهبری را به دست آورد.
من رفیق فؤاد را در آنکارا شناختم. وقتی در آنکارا در دانشگاه درس میخواندم، رهبر آپو او را به من معرفی کرد. میخواستیم خانهای اجاره کنیم. رهبر آپو گفت: «با هم خواهیم ماند، رفیق فؤاد، علی حیدر کایتان نیز با ما خواهند ماند.» من رفیق فؤاد را هرگز ندیده و نمیشناختم. رهبر آپو گفت: «یک رفیق از درسیم است، در دانشگاه علوم سیاسی درس میخواند.» گفت: «رفیق بسیار خوبی است، او نیز با ما خواهد ماند، ما سه نفر با هم خواهیم ماند.»
از آنجا که قبلا هرگز رفیق را ندیده بودم، با خود فکر کردم که «چه جور رفیقی است؟». از آنجا که رهبر آپو اشاره کرد که او از درسیم است، این مرا تحت تاثیر قرار داد. درسیم، تَرتَله (نسلکشی) و قتلعام را تجربه کرده بود. مهاجرت صورت گرفته بود. به همین دلیل، از آنجا که رفیق فواد از مردم درسیم بود، میخواستم بدانم که قتلعام درسیم چه تاثیری بر رفیق گذاشته و چه شخصیتی دارد. میخواستم درسیم و مردم درسیم را در شخص او بشناسم. همچنین میخواستم قتلعامی را که دولت ترکیه در درسیم بر خلق ما روا داشته بود، درک کنم. بسیار کنجکاو بودم. شاید نشان نمیدادم، اما اینکه با یک رفیق از درسیم زندگی خواهیم کرد، از نظر روحی تاثیر بزرگی بر من گذاشته بود.
رهبر آپو در حالی که میگفت با رفیق فؤاد خواهیم ماند، گفته بود: «او در دانشگاه ما درس میخواند، میشناسمش، رفیق خوبی است و بسیار متواضع است.» من هم گفتم خوب است. بعد از اجاره کردن خانه، آن رفیق نیز آمد. او را آورد و گفت: «این رفیق، آن رفیق است.» به این ترتیب با هم آشنا شدیم. سال ۱۹۷۳ بود. آشنایی من با رفیق فؤاد اینگونه صورت گرفت.
البته من میخواستم هم واقعیت دشمن را بهتر بشناسم و هم شخصیت مردم درسیم را در شخص و زندگی رفیق فؤاد بشناسم. یعنی آن قتلعام چه نتیجهای به بار آورده بود؟ زیرا این برای من بسیار مهم بود. زیرا من نیز با رهبر آپو واقعیت خود را شناخته بودم. واقعیت خلق کورد و دشمن خلق کورد را شناخته بودم. اما این شناخت عمیق و چندجانبه نبود. میخواستم آنچه را که رهبر آپو به ما فهمانده بود، در شخصیت رفیق فؤاد عمیقتر بشناسم. زیرا او از مردم درسیم بود. درسیم چیزهای زیادی را تجربه کرده بود. به همین دلیل میخواستم کوردستان، جامعه کورد و دشمن کورد و حتی خودم را در شخص رفیق بهتر بشناسم.
«در زندگی متواضع و ساده بود»
رفیق فؤاد در زندگی بسیار متواضع و ساده بود. او بسیار به رهبر آپو پایبند بود. چون امکانات نداشتیم، او دائما مراقب بود. از یک طرف خانوادههایمان چیزهایی میآوردند و از طرف دیگر در جاهایی کار میکرد و با آن امرار معاش میکردیم. حتی این هم برای ما کافی نبود. از دوستان سوسیالیست و دموکراتمان در دانشگاه نیز کمی کمک میگرفتیم و به این شکل گذران میکردیم.
از آنجا که چنین زندگیای را میگذراندیم، رفیق فؤاد بسیار مراقب بود تا از امکانات موجودمان به درستی استفاده کنیم. او میگفت حتی در این کمبودها نیز باید بیشتر به امکاناتمان فشار بیاوریم و آن را در خدمت رهبر آپو قرار دهیم تا رهبر آپو بتواند بیشتر کار کند. زیرا سرنوشت همه ما و خلقمان به رهبر آپو وابسته بود. رهبر آپو شخصیت بزرگی بود؛ فلسفه، رویکرد به مسائل، راه حل، احساسات او بسیار قوی بود. به همین دلیل میگفت نباید اجازه دهیم که او در سختی زندگی کند تا بتواند بهتر کار کند. میگفت هر چه او بهتر کار کند، ما نیز نتایج بهتری خواهیم گرفت.
ما در شرایط نامساعد میتوانیم بیشتر زندگی کنیم، اما نباید رهبر آپو را در چنین شرایطی قرار دهیم. میگفت: «بله، امکاناتمان کم است و کفایت کارهایمان نمیکند، اما با این وجود باید این را اساس قرار دهیم.» اما رهبر آپو این را قبول نمیکرد و به ویژه در مورد امکانات مادی، هرگز اجازه نمیداد که با او برخورد ویژهای داشته باشیم. میگفت: «امکانات ما که مشخص است، این امکانات برای همه ماست. من هم یک رفیق هستم، نباید با من اینگونه برخورد کنید.» او این را اشتباه میدانست و انتقاد میکرد.
زندگی ما در آن زمان یک زندگی کمونی بود. رهبر آپو در همان زمان زندگی کمونی را برای جنبش توسعه داده بود. چون امکانات مادی ما کم بود، این کمون را اساس قرار داد. ذهنیت، فلسفه و احساسات او اینگونه بود. به همین دلیل زندگی کمونی را توسعه میداد. زیرا میگفت: «در کوردستان، زندگی به نام زندگی قتلعام میشود.» میگفت: «برای خلق کورد زندگی وجود ندارد. زندگیای که دولت ترکیه توسعه داده است، نابودی خلق کورد است. آنچه خلق کورد را میکشد، نمیتواند زندگی برای کوردها باشد.»
او میگفت: «خلق کورد خدمات بزرگی به تاریخ کرده است، همه چیز خود را در خدمت بشریت قرار داده است. اما امروز علیه خلق کورد نابودی و مرگ ادامه دارد. آن هم به نام زندگی انجام میشود. به همین دلیل زندگی معنای خود را از دست داده است. باید یک بار دیگر زندگی در کوردستان معنا پیدا کند.» میگفت: «باید خوب فهمید که زندگی چیست و چه چیزی را میتوان زندگی نامید.» میگفت: «حال که زندگی موجود، زندگی نیست بلکه قتلعام زندگی است، پس آنچه زندگی است باید توسعه یابد.» رهبر آپو به همین دلیل زندگی کمونی را توسعه میداد.
رفیق فؤاد این زندگی را زندگی صحیح میدانست. او دید که این زندگی به خلق کورد خدمت میکند، خلق کورد را از مرگ نجات میدهد، آن را توسعه میدهد، زیبا میکند و به آن سود میرساند. به همین دلیل رفیق فؤاد میخواست این زندگی خارج از آن خانه نیز توسعه یابد و برای آن مبارزه کرد. اگر مبارزه پکک بر پایه فداییگری توسعه یافته است، رهبر آپو در همان دوره با زندگی کمونی آن را توسعه داد. رهبر آپو هرگز چیزی برای خود نخواست. کسانی که با رهبر آپو رفیق بودند نیز بر این اساس توسعه یافتند.
«با وجود شرایط سخت، از مبارزه دست نکشیدیم»
در اینجا میخواهم یک مثال بزنم: چون امکانات مادی ما محدود بود و نمیتوانستیم آن را مدیریت کنیم، کار میگرفتیم. رفیق فؤاد، من، رهبر آپو و گاهی چند رفیق دیگر را شامل میکردیم و سعی میکردیم آن کار را زود تمام کنیم تا بتوانیم با آن خودمان را اداره کنیم. هم برای نیازهای خانه و هم برای نیازهای مدرسه.
در شرایط بسیار سختی زندگی میکردیم. رفقا هرگز نگفتند که در این شرایط سخت چگونه برای کوردستان مبارزه خواهیم کرد. هرگز از این شرایط شکایت نکردند. چرا؟ زیرا رهبر آپو واقعیت انقلاب کوردستان را به آنها فهمانده بود. ویژگی آن انقلاب سختی بود. شما میتوانید با زندگی در شرایط سخت مبارزه کنید. اگر از آن فرار کنید، نمیتوانید در کوردستان مبارزه کنید و یک زندگی جایگزین برای خلق کورد توسعه دهید. این شاید درد ایجاد کند، اما نباید از درد و سختی فرار کرد تا بتوان به آن پاسخ داد.
رهبر آپو در همان ابتدا این ذهنیت و شخصیت را توسعه داد. اگر شخصیت و ذهنیت بزرگی در رفیق فؤاد شکل گرفته بود و او چیزی برای خود نمیخواست و همه چیز خود را در خدمت حزب، خلق و آزادی قرار داده بود، این نتیجه آن زندگی است.
*نقش و تاثیر او در مبارزه آنکارا در دوره گروه ایدئولوژیک چه بود و چه ویژگیهایی از او برجسته شد؟
همانطور که میدانید، جنبش ما ابتدا در آنکارا آغاز شد. رهبر آپو گروه ایدئولوژیک را تاسیس کرد و تاسیس این گروه آسان نبود. زیرا هم چپ ترک و هم گروههایی که خود را چپ کورد مینامیدند، حتی کسانی که با گفتن «ما دموکرات هستیم» به نام کوردها سازماندهی و مبارزه میکردند، بسیار پیشرفته بودند. تقریبا در همه جا حاکم بودند و قدرت خود را مستقر کرده بودند. در چنین زمینهای، رهبر آپو گروه خود را توسعه میداد.
رهبر آپو گروه بسیار کوچکی در اطراف خود داشت. اما آنها مبارز بودند. زیرا کودتای ۱۲ مارس رخ داده بود و چپ، حتی جنبشهای کورد، ضربه خورده بودند. به ویژه چپ ترک تمام رهبران خود را از دست داده بود؛ شهید شده، اعدام شده و بخش بزرگی از آنها دستگیر شده بودند، یعنی جنبشهای سوسیالیست و دموکرات آزادیخواه متلاشی شده بودند. فاشیسم با کودتای ۱۲ مارس حملات زیادی انجام داده بود.
رهبر آپو در چنین محیط و زمینهای گروه ایدئولوژیک را توسعه میداد. هم خود و هم رفقایی را که دور او جمع شده بودند، آموزش میداد. هیچ کس نمیدانست رهبر آپو واقعا چه میخواهد بکند. نه دشمن، نه چپ ترک و نه حتی گروههایی که به نام کوردها مبارزه میکردند، نمیدانستند رهبر آپو چه میخواهد بکند.
یوسف آسلان، دنیز گزمیش و حسین اینان که به دلیل اقدام برای ماهر چایانها در ۱۲ مارس به زندان افتاده بودند، اعدام شدند. اما رهبر آپو از این اعدام نتیجه گرفت. بر این اساس خود را آموزش داد. در آن دوره چنین تصمیمی میگیرد: «باید جنبشی را توسعه دهم که تحت هر شرایطی ادامه یابد. همچنین، چگونه میتوانم انتقام انقلابیون اعدام شده را بگیرم؟» این را اساس خود قرار میدهد و جنبشی که برای انتقام توسعه میدهد، باید تحت هر شرایطی مبارزه را توسعه دهد. حزب و مبارزانش که او تاسیس میکند، باید بر این اساس توسعه یابند. گروهی را که در آنکارا توسعه میدهد، بر این اساس توسعه خواهد داد. اساس جنبش را به این شکل بنا خواهد کرد. این بسیار مهم است.
«رفیق فؤاد از همان روز اول با رهبر آپو همراه بود»
اگرچه جنبشهای سوسیالیست، دموکرات و آزادیخواه در ۱۲ مارس ضربه بزرگی خورده بودند، دانشکده علوم سیاسی مرکز سازمانهای چپ دموکراتیک بود. چنین نقشی ایفا میکرد. رهبر آپو نیز در این دانشگاه تحصیل میکرد. رفیق فؤاد و رفیق کاراسو نیز در آنجا تحصیل میکردند. اما رفیق کاراسو هنوز به گروه نپیوسته بود. او در میان چپ ترک بود. رفیق فؤاد با رهبر آپو همراه بود.
در ۱۲ مارس، دولت فاشیست با کمک پلیس، حزب حرکت ملیگرا (مهپ) را در دانشکده علوم سیاسی سازماندهی کرده بود. یعنی در آنجا انجمنی برای دانشکده علوم سیاسی وجود داشت. در ۱۲ سپتامبر، دولت با کمک پلیس، مهپ را توسعه داده و این انجمن را تصرف کرده بود. رهبر آپو و رفیق فؤاد این را نپذیرفتند و در مقابل آن ایستادند و این انجمن را از دست فاشیستها گرفته و به جنبش ماهر چایانها تحویل دادند.
زیرا در دانشکده علوم سیاسی همه گروههای چپ وجود داشتند، اما عمدتاً جنبش ماهر چایانها حضور داشت. رهبری نیز به ماهر چایان احترام میگذاشت. حتی خود را به او نزدیک میدانست. به همین دلیل این انجمن را به آنها تحویل داد. رفیق فؤاد در این امر کمک زیادی به رهبری کرد. این امر جنبشهای چپ در آنکارا را تحت تاثیر قرار داد.
ما با شجاعت در مقابل فاشیستها ایستادگی میکردیم. چیزی هم برای خود نمیخواستیم. انجمن را از دست فاشیستها گرفتیم و به رفقایی که ماهر چایان را برای خودشان اساس قرار داده بودند، تحویل دادیم. آنها دیدند که این جنبش، جنبشی نیست که سادهانگارانه و تنگنظرانه به مسائل نگاه کند. این جنبش، سوسیالیستها و دموکراتهای ترکیه و دموکراتیزاسیون ترکیه را برای خود اساس قرار داده بود. این تاثیرگذار بود.
پس از ۱۲ مارس نیز، جنبش با شجاعت در مقابل پلیس و فاشیستها مبارزه میکرد. آنها این را نیز دیدند. در واقع وقتی ماهر چایانها در قزلدره شهید شدند، رهبر آپو در دانشکده علوم سیاسی تحریم ایجاد کرد و به همین دلیل به زندان افتاد. این نیز تاثیرگذار بود. وقتی دیدند که گروه در همه جا با شجاعت در مقابل فاشیستها و پلیس، آن هم در مقابل چشم همه مقاومت میکند، همه اینها تاثیر بزرگی گذاشت.
همچنین در آنکارا انجمن دانشجویی با نام ADYÖD توسعه یافته بود. گروهی از چپ ترک آن را توسعه داده بودند. رهبر آپو این را نپذیرفت. گفت: «این انجمن باید کاملا در خدمت جنبشهای سوسیالیستی قرار گیرد و همه جنبشها باید در آن جای داشته باشند.» زیرا مبارزه بزرگی در ترکیه توسعه یافته و هزینههای سنگینی پرداخت شده بود. این ارزشهایی را خلق کرده بود. گروهی میخواستند اینها را در خدمت خود قرار دهند. گفت: «این عادلانه نیست، این قابل قبول نیست.»
گفت: «کسانی که خون دادهاند، اعدام شدهاند، کشته شدهاند، هزینه دادهاند و ارزش خلق کردهاند؛ حق آنهاست که در این انجمن جای داشته باشند.» به همین دلیل در تمام دانشگاهها و مدارس مبارزهای را توسعه داد. در نتیجه ADYÖD از کنترل یک گروه خارج شد و در خدمت تمام جنبش چپ قرار گرفت. پس از ۱۲ مارس، جنبش چپ و دانشجویی در آنکارا بسیار تقویت شد. همه جنبشها از این سود بردند.
مبارزه بزرگی در دانشگاهها علیه فاشیستها توسعه یافت. در ۱۲ مارس، آنها با کمک پلیس و دولت، بسیاری از دانشگاهها را تصرف کرده بودند. با این مبارزه، بسیاری از دانشگاهها از کنترل فاشیستها خارج شدند. جنبش چپ انقلابی در آنجا حاکم شد. جنبش بسیار قدرتمندی از دانشجویان در آنکارا توسعه یافت. رهبر آپو در آن دوره در اداره این انجمن حضور داشت و کار بسیار بزرگی انجام داد. رهبری این مبارزه را بر عهده داشت. این نیز بر تمام گروهها تاثیر گذاشت. شاید تعداد کم بود، اما عمل و رویکردهای آنجا، موضع قاطع و شجاعانه در مقابل فاشیستها و پلیس بر همه تاثیر گذاشت.
از نظر ایدئولوژیک نیز، رفقای ایدئولوژیک در گروه هر جا بحث میکردند، موفقیت کسب میکردند. زیرا هیچ کس از نظر ایدئولوژیک نمیتوانست با گروه بحث کند و نتیجه بگیرد. زیرا بحثهایی که گروه توسعه میداد، بر همه تاثیر میگذاشت. همه میدیدند که بحثهای گروه درست است. به همین دلیل هیچ کس نمیتوانست در مقابل آن بایستد.
حتی برخی گروهها با جنبش ما دیالوگ برقرار میکردند و میگفتند: «شما انقلاب را توسعه میدهید.» به همین دلیل دیالوگ برقرار میکردند. حتی در جایی که ما بودیم، میگفتند: «بیایید سمینار بدهید، صحبت کنید تا همه ایدههای شما را خوب درک کنند.» یعنی چنین پیشنهادهایی نیز میدادند. حتی رفقا در برخی جاها چنین بحثهایی نیز میکردند. یعنی رفقا احترام زیادی میدیدند.
«در کوردستان استعمار و قتلعام وجود دارد»
از نظر ایدئولوژیک، تاثیر کمالیسم در چپ ترک قوی بود. تاثیر ارتش قوی بود، اشتباهات بزرگی در رویکرد به دولت و قدرت وجود داشت. همچنین اشتباهات بزرگی در مسئله کورد وجود داشت؛ میترسیدند موضوع را واقعبینانه مطرح کنند. به همین دلیل موانع بسیار بزرگی داشتند. گروه، کوردستان را نیز با شجاعت مطرح میکرد. نه چپ ترک و نه کسانی که میگفتند به نام کوردها مبارزه میکنند، هرگز مانند ما به مسئله کورد نزدیک نشدند. برای اولین بار رهبر آپو واقعیت کوردستان را تشخیص داده و مطرح کرد. گفت: «در کوردستان استعمار و قتلعام وجود دارد.» بر این اساس، ایده ایدئولوژیک و مبارزه ایدئولوژیک توسعه مییافت.
اگر جنبش از نظر ایدئولوژیک قوی نبود و در بحثها موفقیت کسب نمیکرد، هرگز توسعه نمییافت. این ممکن نبود. در واقع جنبشی که از نظر ایدئولوژیک موفقیت کسب کند، میتوانست موفق شود. در غیر این صورت ممکن نبود. برای ما نیز این اساس بود. میدانستیم که اگر مبارزه ایدئولوژیک را توسعه ندهیم، نمیتوانیم قوی شده و گامهای جدید برداریم. همچنین میدانستیم که اگر مبارزه ایدئولوژیک را درست و قوی توسعه ندهیم، نمیتوانیم به جنبشهای چپ در ترکیه خدمت کنیم. زیرا موانع زیادی پیش روی آنها بود. آنها نمیتوانستند خود را از بسیاری از اشتباهات نجات دهند. مبارزه ایدئولوژیک ما به این نیز خدمت میکرد. این آنها را به خط مشی درستتری میکشاند.
شاید در این زمینه مشکلات زیادی وجود داشت. چرا؟ زیرا جنبش جدیدی بود، همه جا را دیگران پر کرده بودند، امکانات محدود بود، موانع زیادی پیش روی آن بود، همه میگفتند: «کوردستان مرده است، میخواهید سنگها را به پا کنید اما سنگها به پا نمیشوند.» میگفتند: «اگر میخواهید جنگ انقلابی به راه بیندازید، بیایید در میان ما به راه بیندازید.» چنین رویکردی در چپ ترک وجود داشت. طرف کورد نیز میگفت: «این ایده بسیار خطرناک است، نباید وارد کوردستان شود، اگر وارد کوردستان شود اجازه نمیدهیم، پاهایتان را میشکنیم.» یعنی در هر دو جبهه مانع و تهدید وجود داشت. ایستادگی در مقابل آنها، بیاثر کردن آنها و توسعه چنین گروهی آسان نبود.
اما رهبر آپو ویژگی انقلاب کوردستان را به خوبی فهمانده بود. به همین دلیل، کسانی که در گروه بودند، با شجاعت از ایدههای رهبر آپو حمایت میکردند، آن مبارزه را توسعه میدادند و در هر کجا که میرفتند، این ایدهها را مطرح میکردند و موفق میشدند. جنبش از نظر ایدئولوژیک به این شکل خود را ثابت کرد، قوی شد و موفق شد.
اگر گروه از نظر ایدئولوژیک بسیار قوی توسعه یافته بود، نقش اصلی آن متعلق به رهبر آپو است. در کنار آن، البته نقش رفیق فؤاد نیز مهم است. زیرا رفیق فؤاد دائما در مقابل حملات فاشیستها و پلیس پیشتاز بود. حتی به همین دلیل در حمله فاشیستها و پلیس در دانشکده حقوق علوم سیاسی، پلیسها او را از ناحیه پا زخمی کردند. با این زخم به بیمارستان رفت، سپس در بیمارستان پلیسها خواستند او را دستگیر کرده و به زندان ببرند. با این حال فرار کرد و به خانه رسید. چندین بار در چنین درگیریهایی شرکت کرد. حتی در درگیری قزلآی دستگیر شده بود. هر چه پیدا شده بود و هر چیزی که از هر کسی کشف شده بود، پلیسها گفته بودند که پیش رفیق فؤاد پیدا شده است. دادستان نیز بر این اساس میخواست رفیق فؤاد را به زندان بفرستد.
رفیق فؤاد میگوید: «چطور میتوانستم همه این وسایل را حمل کرده و بجنگم؟ این ممکن نیست، منطقی نیست.» دادستان نیز دیده بود که وسایلی که گفته شده بود پیش رفیق فؤاد پیدا شده، یک قاطر هم نمیتواند حمل کند. آن وقت او را آزاد کرده بودند. چنین مبارزی بود، ترس را نمیشناخت. با شجاعت و فداکاری دائما در صفوف مقدم مبارزه میکرد. همه این را میدیدند. از نظر ایدئولوژیک نیز تاثیر بزرگی گذاشت. با هر کس صحبت میکرد، با لحنی بسیار ملایم صحبت میکرد، اما خوب توضیح میداد و او را متوجه میکرد. کسی که با او بحث میکرد، نمیتوانست پاسخ دهد. به همین دلیل دائما در جنگ ایدئولوژیک نتیجه میگرفت. این امر خدمت بزرگی به توسعه گروه کرد.
*اهمیت دوره انتقال به کوردستان و کارهای رفیق فؤاد در کوردستان، به ویژه در درسیم، چیست؟ رهبری برای رفیق فؤاد میگوید «فرزند قتلعام». معنای کار کردن فرزند قتلعام در منطقهای که نسلکشی در آن رخ داده چیست؟ تاثیر آن چگونه بود؟
«رفتن او به درسیم آگاهانه بود»
وقتی گروه ایدئولوژیک در آنکارا توسعه یافت و شناخته شد، ابتدا رفیق فؤاد برای کار کردن در آنجا به کوردستان، درسیم رفت. رفتن او به درسیم آگاهانه بود. زیرا رهبر آپو دائما واقعیت درسیم، واقعیت آن جامعه و سیاستهای دشمن در قبال درسیم یا اینکه چرا دشمن انسانهای این جامعه را محروم کرده است، به خوبی به رفیق فؤاد فهمانده بود.
زیرا درسیم با ترتله، قتلعام یا نسلکشی که در آنجا رخ داده، شناخته میشود. دشمن میخواست درسیم را کاملا از بین ببرد. یعنی چیزی به نام درسیم باقی نماند. سیاست او در قبال درسیم بر این اساس بود. به همین دلیل همه زنان، کودکان و پیران را قتلعام کرده بود. توهینهای بزرگی کرده بود. حتی کودکان در شکم مادران را با سرنیزه کشته بود. تمام بازماندگان را نیز کوچانده بود. هر کدام را به جایی انداخته بود. یعنی میخواست آنها را نیز کاملا ترکسازی کند.
حتی هنوز هم محل و سرنوشت برخی از دختران کورد که در آن دوره برده شدهاند، مشخص نیست. همچنین برخی از کودکان درسیم را به العزیز آورده و در آنجا در بِشاَولَر آموزش داده بودند. آنها را کاملا ترکسازی کرده بودند. بعداً نیز آنها را به عنوان معلم تربیت کرده و به کوردستان فرستاده بودند تا آنها کوردها را آسیمیله کنند. یعنی قتلعام بزرگی علیه درسیم انجام داده بودند. ما این را قتلعام سفید مینامیم. رهبر آپو حتی جزوهای با این نام تهیه کرد.
رهبر آپو درسیم را به خوبی فهمیده بود. به همین دلیل از درسیم حمایت کرد. حمایت از درسیم، حمایت از کوردستان بود. ایستادگی در مقابل استعمار و قتلعام بود. نجات جامعه کورد از مرگ بود. به وجود آوردن یک زندگی آزاد از مرگ بود. نپذیرفتن قتلعام رخ داده، معنا بخشیدن به زندگی در کوردستان و به ویژه در درسیم بود.
به همین دلیل رهبر آپو نیز به درسیم رفته بود. جامعه و مردم آنجا را دیده بود، ابعاد آن قتلعام را از زبان کسانی که آن را تجربه کرده بودند، درک کرده بود. بخشی از تبعیدشدگان را دیده بود. یعنی هر دردی که درسیم تجربه کرده بود را به خوبی فهمیده بود. فرهنگ، تاریخ و جغرافیای آن را از تمام جوانب تحلیل کرده بود. نتایج زیادی از آن گرفته بود. رهبر آپو در نوشتههایش نیز دائما آن را بیان میکند و میگوید که باید از این خلق حمایت کرد. حمایت از این خلق، حمایت از کوردستان بود؛ ایستادگی در مقابل نسلکشی و قتلعام بود. توسعه مبارزه علیه دولت ترک بود. این یک تصمیم تاریخی، شجاعت بزرگ و فداکاری بزرگ بود.
«کینه و نفرت او بسیار بزرگ بود»
رفیق فؤاد نیز از مردم درسیم بود و به ویژه خانوادهاش آن قتلعام را تجربه کرده بودند -زیرا مادرش را به شهری و پدرش را به شهر دیگری در طرف ترکیه فرستاده بودند- رفیق فؤاد در چنین خانواده و منطقهای بزرگ شده و به دانشگاه آمده بود. از آنجا که از چنین خانوادهای از درسیم آمده بود، کینه و نفرت او نسبت به دشمن بسیار بزرگ بود. زیرا خانواده و خود او در درسیم درد بزرگی را تجربه کرده بودند. به دلیل تجربه این درد بزرگ، میگفت: «نباید با درد سبک برخورد کرد، نباید درد را سبک کرد و نباید آن را فراموش کرد.» میگفت: «اگر اینگونه برخورد شود، به خودمان، به درسیم و به کوردستان خیانت میکنیم. به همین دلیل باید این درد را دائما بزرگ تجربه کرد. اگر بزرگ زندگی کنی، کینه و نفرتت نیز بزرگتر میشود.»
رفیق فؤاد کینه و خشم بزرگی نسبت به دولت استعمارگر ترکیه داشت. در واقع به همین دلیل از همان ابتدا بدون تردید با رهبر آپو رفاقت برقرار کرد. او دید که ایده رهبر آپو در قبال استعمارگران و قاتلان ترک بزرگ است و این ایده میتواند انتقام بگیرد. واقعیت خود را در رهبر آپو دید. به همین دلیل رهبر آپو را اساس خود قرار داد.
رهبر آپو نیز به رفیق فؤاد توجه کرد و میخواست واقعیت قتلعام درسیم را به او بفهماند. به همین دلیل با رفیق فؤاد برخورد ویژهای داشت. میخواست یک بار دیگر درسیم را در شخص رفیق فؤاد به پا کند. برای به پا کردن درسیم، باید رفیق فؤاد را به پا میکرد. هر چه رفیق فؤاد واقعیت خود را درستتر درک میکرد، واقعیت درسیم و دشمن را بهتر درک میکرد و میتوانست شخصیت و احساسات آزادی خود را قویتر توسعه دهد. به همین دلیل رهبر آپو، رفیق فؤاد، درسیم و خلق کورد را بسیار دوست داشت و این عشق را پرورش میداد. به همین دلیل به رفیق فؤاد توجه میکرد. دائما میخواست رفیق فؤاد از اشتباهات خود دوری کند. به همین دلیل دائما او را مورد انتقاد قرار میداد.
با این انتقادات میخواست رفیق فؤاد دائما گام بردارد و از مردم درسیم و کوردستان حمایت کند. زیرا دشمن قتلعام درسیم را توسعه داده، شخصیت کوردستان را تکه تکه کرده، در ذهنیت تفرقه ایجاد کرده و حتی او را از اجتماعی شدن دور کرده بود. برخی میگفتند «ما کورد نیستیم». برخی میگفتند «ما کورد هستیم اما مثل دیگر کوردها نیستیم، متفاوتیم». این کاملا ایدهای بود که استعمارگران در درسیم توسعه داده بودند.
آنها میخواستند به نوعی درسیم را از کوردستان جدا کنند تا به اهداف و مقاصد خود برسند. رهبر آپو نیز میخواست هم درسیم را از این وضعیت خارج کند و هم جلوی تفرقهای را که دشمن میخواست ایجاد کند و تصفیهای را که میخواست از طریق آن توسعه دهد، بگیرد و وحدت مردم درسیم و کورد را ایجاد کند.
در اینجا نقش رفیق فؤاد بسیار مهم بود. به همین دلیل رهبر آپو، رفیق فؤاد را به طور ویژه آماده کرد. هر چه بیشتر بر او تاکید میکرد، رفیق فؤاد نیز کینه و نفرت خود را نسبت به استعمارگران و قاتلان ترک بیشتر میکرد و آگاهانهتر زندگی میکرد. وقتی گروه جهت خود را به سوی میهن معطوف کرد، رفیق فؤاد اولین کسی بود که گفت: «من دانشگاه را رها میکنم و در درسیم و کوردستان مبارزه خواهم کرد.» هم به دلیل اینکه از مردم درسیم بود -زیرا خانوادهاش قتلعام را تجربه کرده بودند- و هم به دلیل کینه و نفرت بزرگی که داشت، رهبر آپو او را به این سطح معنا رسانده بود. دیگر هیچ کس نمیتوانست جلوی رفیق فؤاد را بگیرد. به همین دلیل رفیق فؤاد جهت خود را به سوی درسیم معطوف کرد.
در درسیم جنبشهای زیادی از چپ ترک وجود داشت؛ اما کوردها هیچ جنبشی نداشتند. برای اولین بار رفیق فؤاد جنبشی را به نام کوردستان به درسیم برد. وقتی او وارد درسیم شد و خواست جنبش را در آنجا توسعه دهد، تمام چپ ترک در مقابل او ایستادند. موانع زیادی ایجاد کردند تا رفیق فؤاد نتواند در آنجا کار کند، توسعه یابد و خود را سازماندهی کند. زیرا اگر او خود را سازماندهی میکرد، برای آنها خوب نبود. آنها اینگونه فهمیده بودند. فکر میکردند این ایده آنها را ضعیف و بیاثر خواهد کرد.
آنها درسیم را به عنوان انباری برای کادرسازی خود میدیدند. تمام جنبشهای چپ ترک تعداد زیادی کادر در آنجا آماده کرده بودند. کادرهای پیشرویی آماده کرده، زمینه قدرتمندی برای خود فراهم کرده بودند و نمیخواستند آن را از دست بدهند. اگر رفیق فؤاد در درسیم کار میکرد، آنها ضعیف میشدند و این امکانات را از دست میدادند. برای جلوگیری از این امر، هر مانعی را ایجاد میکردند؛ حتی برای ترساندن آنها و جلوگیری از توسعه جنبش، خشونت نیز به کار میبردند.
«در رفیق فؤاد عقبنشینی وجود نداشت»
اما رفیق فؤاد عقبنشینی نکرد. زیرا در رفیق فؤاد هرگز عقبنشینی وجود نداشت. او دائما چگونگی گام برداشتن به جلو را اساس قرار میداد. شجاعت بسیار قدرتمندی داشت، خود را وقف هدف کرده بود؛ میگفت: «من در درسیم تغییر ایجاد خواهم کرد، نتیجه خواهم گرفت. برای این کار، حتی اگر مرگ باشد، آن را به جان میخرم.» او این را برای خود اساس قرار داده بود. در واقع اگر اینگونه نبود، نمیتوانست چنین گامی در درسیم بردارد.
در درسیم مدرسه تربیت معلم وجود داشت. دانشآموزانی در آنجا بودند. برخی از آنها اهل رحا بودند. اهالی رحا به دلیل رهبر آپو به رفیق فؤاد نزدیک میشدند. رفیق فؤاد به خوبی تشخیص داده بود که از کجا باید در درسیم شروع کند تا این موانع را بیاثر کرده و جنبش را توسعه دهد. او فهمیده بود که اگر مدرسه تربیت معلم را اساس خود قرار دهد، هم میتواند کادرسازی کند و هم با این کادرسازی در مقابل موانع درسیم ایستادگی کرده و جنبش را در آنجا سازماندهی کند. او این کار را انجام داد و نتایج نسبتاً خوبی نیز گرفت.
او در آنجا مبارزه ایدئولوژیک بزرگی به راه انداخت. همانطور که در آنکارا مبارزه ایدئولوژیک بزرگی درگرفته بود، در آنجا نیز مبارزه ایدئولوژیک بزرگی درگرفت. در این مبارزه، رفیق فؤاد و رفقایش دائما نتیجه میگرفتند. همچنین از آنجا که آن مدرسه را برای کادرسازی اساس قرار داده بودند، با این کادرسازی در مقابل آن موانع ایستادند و این موانع به تدریج ضعیف شدند و جنبش در آنجا قوی شد. اگر بعداً پکک و گریلا در آنجا توسعه یافتند و درسیم یک بار دیگر با واقعیت خود روبرو شد، تلاش رفیق فؤاد در اینجا بسیار بزرگ است. واقعا رفیق فؤاد این کار را در شرایط بسیار سخت، خطرناک و در مقابل موانع انجام داد.
در این کار، آن توسعه به وجود آمد و درسیم یک بار دیگر از مرگ رهایی یافت؛ با کوردستان یکی شد. مبارزهای که در آنجا به راه انداخته شد، نه تنها علیه شوونیسم و نژادپرستی ترک، بلکه علیه دولت نیز بود. زیرا دولت سیاست راهبردی داشت. دولت میخواست درسیم را از کوردستان جدا کند. برای این کار تلاش زیادی کرده بود. چپهایی که در آنجا کار میکردند نیز نتوانسته بودند خود را کاملا از تاثیر کمالیسم رها کنند و از تاثیر شوونیسم خارج شوند. به همین دلیل، هرچند به نام سوسیالیسم کار میکردند، این کار نمیتوانست واقعیت درسیم را آشکار کند. دولت از این بهره میبرد و میخواست درسیم را کاملا آسیمیله و جدا کند.
رفیق فؤاد در مقابل این نیز ایستاد. هم علیه کسانی که میگفتند «چپ هستیم» مبارزه ایدئولوژیک کرد و هم در مقابل سیاست راهبردی دولت ترکیه ایستاد. این مبارزه بسیار سختی بود. اگر شخصیت بزرگی نداشت، شجاعت، فداکاری، قاطعیت، تمرکز بر هدف و تحمل سختیها نداشت، نمیتوانست علیه دولت ترکیه و آن گروهها مبارزه کرده و جنبش را اینگونه توسعه دهد. اگر درسیم جدا نشده و یک بار دیگر با تاریخ و کوردستان خود روبرو شده است، تلاش بزرگ رفیق فؤاد در این امر نقش داشته است.
*نقش رفیق فؤاد در احیای هویت کوردی در درسیم چیست؟ درسیم چه نقشی در شکلگیری رفیق فؤاد داشت؟ رفیق فؤاد برای درسیم چه اهمیتی دارد؟
رفیق فؤاد فرزند درسیم بود، خانوادهاش قتلعام درسیم را تجربه کرده بودند، استعمارگران آنها را کوچانده و هر کدام را به جایی فرستاده بودند. این تاثیر بزرگی بر رفیق فؤاد گذاشته بود. به همین دلیل رهبر آپو میگفت: «تو فرزند قتلعام هستی.» با این سخن، رهبر آپو میخواست رفیق فؤاد این موضوع را از تمام جوانب و به طور عمیق درک کند تا بتواند تحت هر شرایطی در مقابل استعمار بایستد و مردم درسیم را از مرگ نجات دهد.
اگر هویت کوردی در درسیم دوباره زنده شده است، این به دلیل تلاشهای رفیق فؤاد بوده است. زیرا در درسیم ترس بزرگ، عدم اعتماد به نفس، عدم بیان واقعیت و حتی کمی دوری از آن توسعه یافته بود. نباید یک بار دیگر قتلعام را تجربه میکرد. زیرا دشمن فقط یک راه نشان داده بود: خودت را انکار خواهی کرد، از خودت حمایت نخواهی کرد، مرا زندگی خواهی کرد، آن هم به شکلی که من میخواهم و در خدمت من خواهی بود. برای من تبلیغ و کار خواهی کرد.
میگفت اگر این کار را بکنی، حق زندگی فیزیکی داری و فقط به این شکل میتوانی زندگی کنی. این برای مردم درسیم زندگی نبود، هیچ ربطی به زندگی نداشت و کاملا مرگ بود. یعنی بگذریم از فراموش کردن هویت کوردی، او مرگ را زندگی میکرد. نجات این خلق از مرگ و روبرو کردن دوباره آن با واقعیت خود و فهماندن هویت کوردی به او آسان نبود.
از یک طرف دولت کار میکرد و از طرف دیگر برخی جنبشها به نام سوسیالیسم کار میکردند. حتی اینها نیز نمیتوانستند واقعیت خود را به مردم درسیم بفهمانند. شاید نیاتشان خوب بود و به نام سوسیالیسم حرکت میکردند، اما هیچ ربطی به واقعیت درسیم نداشتند. به همین دلیل دولت در هدف خود نتیجه میگرفت. هم آنها را از هویت کوردی دور میکرد و هم آنها را میکشت. اگر از مرگ نجات یافته و یک بار دیگر با هویت کوردی و خلق کوردستان روبرو شدهاند، این به یمن مبارزه رفیق فؤاد بوده است. اگر اینگونه نبود، هویت کوردی در آنجا مرده بود.
در همان دوره شعرهایی نوشته است. در آن شعرها نیز این را بیان میکند. این نیز یکی از ویژگیهای رفیق فؤاد است. یعنی در دورههای بحرانی و دورههایی که مشکلات سنگینی وجود داشت، چگونه آنها را میفهماند و رفقایش را از این وضعیت خارج میکرد، این کار را نه تنها با مبارزه ایدئولوژیک، بلکه با هنر، به ویژه با شعر نیز انجام میداد. از یک طرف مبارزه ایدئولوژیک میکرد، از طرف دیگر میخواست واقعیت موجود در آنجا را بفهماند و از طرف دیگر هنر را توسعه میداد و سعی میکرد با هنر بفهماند. با تمام اینها مردم درسیم توانست با واقعیت خود روبرو شود. اگر هویت کوردی در آنجا توسعه یافته است، اینگونه توسعه یافته است.
«هویت کوردی در درسیم به یمن تلاشهای سخت رفیق فؤاد توسعه یافت»
اگر این نبود، هویت کوردی در درسیم مرده بود، درسیم مرده بود. هیچ چیز به نام درسیم بیان نمیشد. اگر امروز همه از درسیم سخن میگویند و میگویند باید با تاریخ، فرهنگ، دین و باورداشت خود یکی باشیم و از درسیم حمایت کنیم و حتی نام درسیم را برگردانیم، این نتیجه آن است. تمام اینها به یمن تلاشهای رفیق فؤاد در شرایط سخت در درسیم محقق شد. هیچ کس نباید هرگز این را فراموش کند.
*میتوانید عشق او به کوردستان و جنبش آپویی را توصیف کنید؟
رفیق فؤاد به دلیل عشق به کوردستان آپویی شد. اگر کوردستان را دوست نداشت، هرگز نمیتوانست آپویی شود. احساسات خود را در رهبر آپو یافت. به همین دلیل بدون تردید تصمیم گرفت در کنار رهبر آپو قرار بگیرد. زیرا او فرزند قتلعام درسیم بود. درسیم درد بزرگی را تجربه کرده بود. این درد، درد خلق کورد و بشریت بود. به دلیل وابستگی قوی به خلق و بشریت، این را در رهبر آپو دید. چون عشق رهبر آپو به خلق و کوردستان و کینه و نفرت او نسبت به استعمارگران را دید، در کنار او قرار گرفت. آن هم در همان ابتدا.
رهبر آپو در (سد) چوبوک جلسهای برگزار کرد. در آن زمان هیچ کس در کنار رهبر آپو نبود و امکاناتی وجود نداشت. هیچ کس باور نمیکرد که چنین جنبشی بتواند توسعه یابد. حتی تصورش را هم نمیکردند. اما رفیق فؤاد بدون تردید در کنار رهبر آپو قرار گرفت و تا زمان شهادت نیز اینگونه زندگی کرد. هر روز نیز رفاقت و وابستگی خود را با رهبر آپو از تمام جوانب عمیقتر کرد. بر این اساس، هر چه عمیقتر شد، سعی کرد تمام کادرها و مبارزان را نیز بر این اساس توسعه دهد. به همین دلیل تلاش زیادی کرد.
اگر عشق او به کوردستان، خلق کورد و بشریت نبود، هرگز این گامها را برنمیداشت. مانند دیگران میتوانست وقتی دید مشکلات وجود دارد، کنار بکشد. اما میبینیم که برعکس است. دیگران کنار میکشند اما او وقتی خطر وجود دارد، رفاقت خود را با رهبر آپو بیشتر توسعه میدهد. تحت هر شرایطی وقتی خطر را برای رهبر آپو و حزب میبیند، با بیباکی در مقابل خطر میایستد.
«بدون تردید در کنار رهبر آپو قرار گرفت»
این نشان میدهد که او عشق بزرگی به بشریت و کوردستان داشته و نفرت بزرگی نسبت به دشمن در دل پرورانده است. به همین دلیل با رهبر آپو رفیق است و تا به امروز زندگی میکند و زنده نگه میدارد. زیرا درد قتلعام درسیم را تجربه میکند، چگونه میتواند انتقام آن را بگیرد؟ میبیند که رهبر آپو میتواند این کار را انجام دهد. فلسفه رهبر آپو و خط مشیای که او بر این اساس توسعه داده است، پاسخگوی این امر است. به همین دلیل بدون تردید در کنار رهبر آپو قرار میگیرد.
نمیخواهد در رفاقت اشتباه کند. رهبر آپو میگوید: «حقی کارر و کمال پیر تا زمان شهادت اشتباهی نکردند و پیش رفتند.» این را میتوانیم برای رفیق فؤاد نیز بگوییم. او هرگز فکر دوری از شرایط سخت و اولویت دادن به راحتی خود را نداشت. در شرایط سخت، حمایت او از رهبری حزب و رفاقت قویتر بود. این نشان دهنده پایبندی او به خلق، میهن، رهبری حزب و آزادی است.
وقتی در آموزشها گوش میدهیم، این را میتوانیم ببینیم. یعنی رهبر آپو چگونه میهندوستی را توسعه داد و چگونه در مقابل خیانت و همدستی مقاومت کرد، این را بیان میکند. در واقع یکی از واقعیتهای پکک و رهبر آپو ایستادگی در مقابل خیانت است. آنها خیانت را نپذیرفتند. این یکی از واقعیتهای پکک و رهبر آپو است. کسی که میخواهد واقعیت رفیق فؤاد و رهبر آپو را بفهمد، این را درک خواهد کرد.
کسی که در کوردستان در مقابل همدستی و خیانت نمیایستد، هرگز نمیتواند خلق کورد و بشریت را دوست داشته باشد، از آنها حمایت کند و برای آنها مبارزه آزادی به راه بیندازد. کسی که در مقابل خیانت و همدستی میایستد؛ خلق، کوردستان و بشریت را دوست دارد و پکک و رفاقت پکک را دوست دارد. آن وقت میتواند تحت هر شرایطی برای مبارزه آزادی بجنگد. یعنی یکی از خدمات بزرگ رهبر آپو در تاریخ کوردستان این است. اگر میخواهیم رهبر آپو و رفیق فؤاد را بفهمیم، میتوانیم آنها را با موضعشان در مقابل خیانت بفهمیم. زیرا اگر نتوانیم در مقابل خیانت بایستیم، نمیتوانیم مبارزه آزادی را توسعه دهیم.
دشمن جامعه و خلق کورد را متلاشی کرده بود و معلوم نبود چه کسی کورد است و چه کسی نیست. معلوم نبود چه چیزی به آزادی خدمت میکند و چه چیزی نمیکند. این را از هم جدا کرد. بسیار واضح مشخص کرد که میهندوستی چیست و چه نیست، چگونه از میهندوستی حمایت کنیم و چگونه در مقابل خیانت بایستیم و اینها تغییر و توسعه را در کوردستان ایجاد کرد.
وقتی زندگی رفیق فؤاد را بررسی میکنیم، میبینیم که او هرگز در مقابل خیانت سازش نمیکند و چشمپوشی نمیکند. حتی اگر شهادت باشد، آن را به جان میخرد. زیرا اگر در مقابل خیانت نایستد، تمام تلاشها بیفایده خواهد بود. اگر میخواهیم رفیق فؤاد را بفهمیم، در این زمینه نیز میتوانیم او را بفهمیم.
*در مورد کنگره اول در روستای فیس در لیجه و روند تاسیس و اعلام حزب و آنچه میتوانید در مورد رفیق فؤاد در این زمینه بگویید؟
وقتی کنگره اول پکک برگزار شد، من در العزیز کار میکردم. رفیق فؤاد نیز در درسیم کار میکردند. ما دائما با هم در ارتباط بودیم. در آن دوره سکینه جانسز نیز در العزیز بود و با هم کار میکردیم.
وقتی رفیق حقی کارر شهید شد، رهبر آپو این را اساس قرار داد که چگونه میتوان یاد رفیق حقی کارر را بزرگ زندگی کرد و زنده نگه داشت. به همین دلیل میخواست جنبش را به سطح حزب برساند. به همین دلیل رهبر آپو اولین برنامه پکک را در دیلوک، در جایی که رفیق حقی کارر به قتل رسیده بود، نوشت. زیرا رهبر آپو رویکردی نسبت به شهدا داشت. چگونه شهدا را جاودانه کرده و بزرگ زندگی کند. او دائما این را اساس قرار میداد.
او هر شهادت را به حلقهای تبدیل میکرد که جنبش را در زمینه ایدئولوژیک، سازمانی و عملی توسعه دهد. به همین دلیل وقتی رفیق حقی کارر به قتل رسید، برای بزرگ زندگی کردن یاد او، به دیلوک، محل قتل رفیق رفت و برنامه حزب را نوشت. آن را به ما داد و گفت باید آن را در همه جا توزیع کنید، بخوانید و در مورد آن بحث کنید. گفت نظرات خود را بفرستید، اگر جاهایی در برنامه نیاز به تغییر دارد، تغییر دهیم و برنامه را نهایی کنیم. وقتی گفت برنامه را بین همه رفقا توزیع کنید، گفت حقی را اینگونه زنده نگه خواهیم داشت. بعد از تاسیس پکک نیز گفت پکک حقی است. گفت کسی که میخواهد حقی را بفهمد، باید پکک را بفهمد. این واقعیت رهبر آپو است.
روند حزبی شدن
ما نیز برنامه را بحث میکردیم، رفیق فؤاد نیز بحث میکرد. بر این اساس جلساتی نیز برگزار شد. بیشتر ارزیابیها بر اساس عملکردهای انجام شده بود. در این جلسات بر این موضوع تمرکز میشد که جنبش چگونه به سوی حزبی شدن پیش خواهد رفت، چه موانعی وجود دارد و چه کمبودهایی هست. گامهایی به سوی حزبی شدن برداشته میشد. مشخص بود که به سوی حزبی شدن میرویم. رفیق فؤاد نیز این را میفهمید.
در نهایت تصمیم به برگزاری کنگره و تاسیس حزب گرفته شد. حتی گفته شد که این کار را با یک عملیات نیز توسعه دهیم. رفیق فؤاد به همراه رفقایش نیز بر این اساس تدارکات خود را انجام داده بودند. رهبر آپو برای اینکه دشمن مطلع نشود، تدارک برگزاری کنگره را به صورت بسیار محرمانه انجام داده بود. زیرا اگر دشمن میشنید، تصفیه صورت میگرفت. به همین دلیل باید محرمانه میبود و هیچ کس نباید میدانست کجا برگزار میشود. هیچ کس نباید میدانست چه زمانی برگزار میشود و چه کسانی شرکت خواهند کرد. این را برخی از رفقا میدانستند. رفقا عباس، مظلوم و سیفالدین زورلو میدانستند. زیرا آنها رفقا را به محل کنگره میبردند. فقط آنها میدانستند.
رهبر آپو فقط به آنها گفته بود چه کسانی شرکت خواهند کرد. آنها اینگونه میدانستند. وقتی رفقا میآمدند، آنها را به محل کنگره میبردند. آن تدارکات در خفا انجام شده بود. رفیق فؤاد نیز به آنها خبر داده و گفته بودیم که از درسیم بیایند. ما نیز از العزیز رفتیم. من و رفیق سارا به این شکل رفتیم و در کنگره شرکت کردیم.
وقتی کنگره تشکیل شد، همه ما شور و اشتیاق داشتیم. زیرا حزبی میشدیم. تا آن زمان یک گروه بودیم. گروه ایدئولوژیک بودیم، بعد توسعه یافت و یک گروه سیاسی شد. در این نیز گام برداشته و حزبی میشدیم. این در ما شور و اشتیاقی ایجاد کرده بود. اما حزبی شدن از ما چه میخواهد، در این مورد تعمیق زیادی نداشتیم. البته شخصیت حزب و گروه متفاوت است. سازماندهی حزب جدا بود. اینها را به طور عمیق درک نکرده بودیم. رهبری میخواست هم قبل و هم بعد از کنگره اینها را به همه ما بفهماند.
«میتوانست با واقعیت رهبری متحد شود»
برخی رفقا میفهمیدند و میتوانستند با واقعیت رهبری متحد شوند. یکی از آنها رفیق فؤاد بود. زیرا رفیق فؤاد از نظر ایدئولوژیک قوی بود. واقعیت رهبری، خط مشی، فلسفه و احساسات او را فهمیده بود. آنچه را که فهمیده بود، در عمل و زندگی خود به کار میبست. در هر سطحی که فهمیده بود، در همان سطح به کار میبست. برای اینکه حق آن را ادا کند، میخواست حرکات رهبری را بهتر بفهمد. زیرا این برای رفیق فؤاد اساسی بود.
شاید برخی رفقا در صحبتهایشان چیزهایی را بیان میکردند، اما رفیق فؤاد بیشتر از نظر ایدئولوژیک، اینکه این حرکت از ما چه میخواهد، از نظر سازمانی این حرکت از ما چه میخواهد، چقدر برای این حرکت آمادهایم، به ویژه خودش چقدر برای این حرکت آماده است، حسابرسی میکرد. رویکرد رفیق فؤاد در کنگره بر این اساس بود.
*در مورد خروج از میهن و فعالیتهای او در بقاع چه میتوانید بگویید؟
وقتی رفیق فؤاد از میهن خارج شد، در آن دوره کودتای فاشیستی ۱۲ سپتامبر در ترکیه رخ داده بود. رهبر آپو تصمیم به عقبنشینی جنبش گرفته بود. تمام کادرها به بقاع نمیآمدند؛ برخی رفقا باید برخی کارها را ادامه میدادند. جنبش باید عمدتا عقبنشینی میکرد. این یک تصمیم تاریخی بود. زیرا نه تنها گرفتن این تصمیم مهم بود، بلکه فراتر از آن نیز وجود داشت. زیرا در تاریخ جنبشهای زیادی عقبنشینی کردهاند و بعد هر چقدر هم که خواستهاند، نتوانستهاند دوباره برگردند. شاید این اتفاق برای جنبش ما نیز بیفتد. زیرا امکانات سازمان در خارج قوی نیست و محدود است.
این امکان وجود داشت که آنچه بر سر بسیاری از جنبشها در تاریخ آمده، بر سر این جنبش نیز بیاید. شاید دیگر بازگشتی به باکور کوردستان نباشد، در خارج پناهنده شده و یا تصفیه شوند. چنین خطری وجود داشت. رهبر آپو تمام اینها را به جان خریده بود. برای اینکه مانند دیگر جنبشهای تاریخ نشود، هم جنبش را از باکور عقب کشیده و از تصفیه آن در ۱۲ سپتامبر جلوگیری میکرد و هم برای اینکه بعد از عقبنشینی بتواند دوباره به میهن برگردد، جنبش را آماده میکرد. استقرار و توسعه آن در میهن را فراهم میکرد. او در جبهه خود این تدبیر را نیز اندیشیده بود.
در این شرایط آن حرکت توسعه یافت. رفیق فؤاد نیز در کنار بسیاری از رفقا از میهن خارج شد. رفیق فؤاد در اردوگاهها ماند. در آن دوره رفقا در اردوگاههای فلسطینیها میماندند. رفقا نه تنها در کنار یک سازمان، بلکه در چهار جنبش فلسطینیها پراکنده شده بودند؛ جنبش فتح، جبهه دموکراتیک، جبهه شعبی و جبهه نضال. شاید عمدتاً در کنار جبهه دموکراتیک بودند، اما در همه آنها پراکنده شده بودند.
رفیق فؤاد نیز در این اردوگاهها میماند. در این اردوگاهها ابتدا آموزشهای ایدئولوژیک و سازمانی داده میشد. یک کمیته برنامه و آموزش تشکیل شده بود. این کمیته باید این برنامه را در تمام اردوگاهها اجرا میکرد. کادرها باید از نظر ایدئولوژیک و سازمانی تقویت میشدند. برنامه بر این اساس تهیه شده بود. همراه با این، برنامه نظامی نیز تهیه شده بود. کادرها باید از نظر نظامی نیز آموزش میدیدند. آن آموزشها داده شد.
رفیق فؤاد قبل از خروج از میهن، فعالیتهای ایدئولوژیک را انجام میداد. ما یک سازماندهی ایدئولوژیک داشتیم و او عضو کمیته این سازماندهی بود. او از نظر ایدئولوژیک از قبل نیز قوی بود و عمیقتر نیز شده بود. وقتی به اردوگاهها آمد، در آموزشها شرکت کرد. برنامهای را که برای کادرها تهیه شده بود، در اردوگاهها اجرا کرد و کار کرد. اگر کادرها در اردوگاهها از نظر ایدئولوژیک و سازمانی آموزش دیدهاند، نقش رفیق فؤاد در این امر تعیینکننده است. برخی رفقای دیگر نیز بودند، اما رفیق فؤاد مسئولیت گرفته بود و آن را با موفقیت انجام داد.
پس از سازماندهی، توسعه و تغییر کادر از نظر سازمانی و ایدئولوژیک، آموزشهای نظامی نیز داده شد. رفیق فؤاد نیز آن آموزشها را دید. این آموزشها کادر را بسیار توسعه داد. تخریباتی که تحت سلطه استعمار و حکومت فاشیستی رخ داده بود، برطرف شد. در کادر انسجام نسبتا خوبی به وجود آمد.
بسیاری از رفقا دیگر فکر میکردند که به کوردستان خواهند رفت. اما رهبر آپو این را نپذیرفت. درست است که در کادر انسجام به وجود آمد، تغییر و توسعه رخ داد؛ شاید تخریبها نیز عمدتا برطرف شد، اما این به معنای آماده بودن کادر در سطح مورد نظر رهبری نبود. گفت نباید عجله کرد. گفت برای این کار باید آموزشهای کادر ادامه یابد.
زیرا هدف رهبر آپو رساندن فعالیتهای انجام شده در آن عرصه به سطح کنفرانس بود. او بر این اساس کار میکرد. پس از توسعه کادر از طریق آموزش، کار کنفرانس را پیش روی کادر گذاشت و آن کنفرانس را برگزار کرد. هیچ کس انتظار نداشت پکک در آن شرایط چنین گامهایی بردارد. این یک حرکت تاریخی و بسیار قدرتمند بود.
زیرا بسیاری از جنبشها تحت سلطه ۱۲ سپتامبر تصفیه و آوارگی را تجربه میکردند. آنها جهت خود را به سوی اروپا میدادند و پناهنده میشدند. حتی سمیر نیز در میان ما بود، او نیز تلاش میکرد جهت جنبش را به سوی اروپا ببرد تا جنبش نتواند دوباره به میهن برگردد. پشت سر سمیر برخی سازمانهای ترک و حتی برخی دولتهای اروپایی نیز وجود داشتند. آنها با هم کار میکردند.
هم رهبر آپو و هم برخی رفقا مانند رفیق فؤاد در مقابل کار سمیر ایستادگی و مبارزه میکردند تا وضعیتهایی که دیگر جنبشها با آن روبرو شده بودند، در پکک رخ ندهد و تصفیه صورت نگیرد. آموزش و فعالیتهای کنفرانس این خطر را برطرف کرد. یعنی تصفیه را تصفیه کرد. دیگر تصفیه نمیتوانست خطری برای کادر و جنبش ایجاد کند. زیرا رهبر آپو و رفیق فؤاد به خوبی به کادر فهمانده بودند. به همین دلیل کادر در مقابل آن ایستاد. این امر گامهای قدرتمندتری را در داخل جنبش به همراه داشت.
پس از کنفرانس نیز رفقا فکر میکردند که به میهن خواهند رفت. باز هم رهبر آپو گفت: «نه، هنوز زود است.» بر این اساس برخی فعالیتها در زمینه ایدئولوژیک و سازمانی انجام داد و تعداد زیادی کتاب تهیه کرد. آنها را در دستور کار کادر قرار داد. کادر باید در مورد اینها نیز آموزش میدید، کادر باید قویتر میشد و پس از رفتن به میهن نباید دچار ضعف و تخریب میشد. باید در کوردستان مستقر میشد تا مبارزه گریلایی را آغاز کند.
برخی رفقا این را نمیفهمیدند. میگفتند کافی است، دیگر باید برویم، نباید دیر کنیم. زیرا دولت ترکیه در زندان آمد حکم اعدام صادر میکرد. این تاثیر عاطفی بر برخی رفقا میگذاشت و میگفتند دیگر باید برویم. رهبر آپو میگفت: «آنچه پیشنهاد میدهید ممکن نیست، دولت ترکیه را خوب بشناسید. با چند عملیات نمیتوانید جلوی اعدامها را بگیرید، اگر میخواهید جلوی اعدامها را بگیرید، راه آن توسعه مبارزه گریلایی در باکور علیه دولت ترکیه است.» گفت: «اگر این کار را توسعه دهید، میتوانید جلوی اعدام را بگیرید.»
رفیق فؤاد این را فهمید و شروع به فهماندن آن به دیگر رفقا کرد. بر این اساس رویکردهای عجولانه از بین رفت. آموزش قویتری صورت گرفت. رهبر آپو میخواست این را نیز با یک کنگره به پایان برساند و سپس جهت کادر و سازمان را به سوی میهن هدایت کند. هم در کنگره دوم و هم در تصمیمات کنفرانس، تصمیم بازگشت به میهن گرفته شد. بر این اساس جنبش جهت خود را به سوی میهن معطوف کرد.
*در مورد عبور به باشور و تدارکات کارزار ۱۵ اوت، چه میخواهید در مورد رفیق فؤاد بگویید؟
رهبر آپو میخواست جنگ گریلایی توسعه یابد، اما مدیریتی که باید جنگ گریلایی را توسعه میداد، به دلایلی آن را به تأخیر میانداخت. آنها فکر میکردند که کادر برای انجام جنگ گریلایی آماده نیست. شاید گامهای قدرتمندی برداشته شده بود، اما اینها باید در میهن تکمیل میشد. چنین رویکردی وجود داشت.
اما رهبر آپو از این انتقاد میکرد. میگفت: «کاری را که انجام دادهایم تکرار نکنید، آن را هدر ندهید، تمام تلاشها برای توسعه گریلا انجام شده است.» میگفت: «از شما خواسته میشود این جهش را انجام دهید، نباید به دلایلی تکرار کنید. آنچه را که در لبنان انجام دادیم نباید تکرار کنید، نباید عقبنشینی کنید و نباید آن را هدر دهید.»
آغاز کارزار گریلایی
بر این اساس انتقاد میکرد و دستورات پی در پی میداد. رهبر آپو پس از اینکه دید این گام به تأخیر افتاده و برداشته نشده است، رفیق فؤاد را فرستاد. رفیق فؤاد در کنار رهبری بود و قبلا نیز در میهن مانده بود. برای جلسه مرکزی آمده و در آنجا مانده بود. رهبر آپو رفیق را برای این کار آماده کرده بود. با یک دستور رفیق فؤاد را فرستاد. رفیق فؤاد با یک دستور به منطقه لولان آمد. در آن دوره من نیز در لولان بودم. انتقادات رهبر آپو را به ما منتقل کرد. دستور کتبی رهبر آپو را داد. گفت: «این را بخوانید و فورا جلسه برگزار کنید و کارزار گریلایی را توسعه دهید.»
بر این اساس جلسهای در لولان برگزار کردیم. رفیق فؤاد نیز در آن جلسه حاضر بود. در جلسه انتقادات و پیشنهادات رهبر آپو را بیان کرد و دستور را نیز خواندیم. بر این اساس در آن جلسه تصمیم به انجام کارزار ۱۵ اوت گرفته شد. اگر آن تصمیم در آن جلسه گرفته شده است، تلاش رهبر آپو در اینجا اساسی است، اما کسی که این را به ما فهماند و باعث شد این گامها در عمل برداشته شود، رفیق فؤاد است. او چنین نقشی در آن جلسه داشت. زیرا او از عرصه رهبری آمده بود و با رهبری در مورد کارهای انجام شده بحث کرده بودند. رهبری را خوب فهمیده بود. یعنی خوب فهمیده بود که چرا رهبری انتقاد میکند و چرا میخواهد این گامها هر چه زودتر برداشته شود. به همین دلیل در جلسه نیز آن ارزیابیها و انتقادات را بسیار قاطعانه بیان کرد. به همین دلیل آن تصمیم در جلسه گرفته شد.
*رفیق فؤاد در روند توطئه پیشنهاد عملیات فدایی داشت. میتوانید آن فضا و رویکرد فدایی رفیق فؤاد را در ساختار کلی مبارزه ارزیابی کنید؟
وقتی رهبر آپو با توطئه بینالمللی اسیر شد، ما در حال برگزاری کنگره بودیم. رهبر آپو میخواست کنگره را ارزیابی کرده و تدابیری اتخاذ کند. اما کانی (یکی از اخلالگران درون حزب است) اطلاعات نادرستی را در کنگره ارائه داده بود. به همین دلیل، هرچند کنگره با تمرکز بر موضوع توطئه میخواست تدابیری اتخاذ کند، به دلیل اطلاعات نادرست ارائه شده، تصور میشد خطری وجود ندارد.
سپس از رسانهها شنیدیم که رهبر آپو اسیر شده و به ترکیه آورده شده است. وقتی این را شنیدیم، شوکه شدیم. بسیاری از رفقا نمیدانستند چه کار کنند. زیرا فکر نمیکردند رهبر آپو به این شکل اسیر شده و به ترکیه آورده شود. در آن زمان کنگره را به پایان رساندیم. در واقع آن زمان کنگره وارد دستور کار واقعی خود شد. تصمیم به گسترش جنگ در همه جا گرفته شد.
«میخواهم عملیات فدایی انجام دهم»
در آن زمان رفیق فؤاد پیشنهادی داد؛ گفت: «میخواهم عملیات فدایی انجام دهم.» هزاران رفیق برای این کار (گزارش) مینوشتند و پیشنهاد میدادند. زیرا رفقای ما واقعا به رهبر آپو پایبند بودند. زیرا همه واقعیت خود را با رهبر آپو فهمیده بودند. به همین دلیل پایبندی قوی به رهبر آپو وجود داشت و میخواستند عملیات فدایی انجام دهند.
در واقع رهبر آپو، پکک و پیکارگری توسعه یافته در پکک و خلق کورد، فداییگری بود. زیرا اگر اینگونه نبود، هرگز جنبش آزادی در کوردستان توسعه نمییافت. اما فداییگریای که رهبر آپو توسعه داد، در چنین روزی به هدف و معنای خود رسید. زیرا رهبر آپو کادرها را برای چنین روزی آماده کرده بود. رهبر آپو وظایف خود را در قبال کادر انجام داده بود. اکنون نوبت کادر بود که وظایف خود را در قبال رهبر آپو انجام دهد.
به همین دلیل بدون تردید هزاران نفر، میتوانم بگویم حدود ۵ هزار نفر، گفتند میخواهیم عملیات فدایی انجام دهیم. در واقع جنبش نیز تصمیم به جنگ گرفته و تصمیم به توسعه جنگ بزرگی گرفته بود. در این دوره تصمیمی که رفیق فؤاد گرفت، معنای بسیار بزرگی داشت. چرا؟ زیرا او اولین رفیقی بود که در سد چوبوک با رهبر آپو رفاقت کرد. اساس جنبش در آنجا گذاشته شد. آنها ۶ نفر بودند که ۴ نفر از آنها مبارزه نکردند و کنار کشیدند و رهبر آپو و رفیق فؤاد باقی ماندند.
وقتی رهبر آپو اسیر دولت ترکیه شد، رفیق فؤاد هم به دلیل رفاقت و هم به دلیل اینکه واقعیت خود را در رهبر آپو دیده بود، خود را مدیون رهبر آپو میدانست و میخواست دین خود را ادا کند. زیرا رفیق فؤاد رهبر آپو را اینگونه فهمیده بود؛ وقتی رفیق حقی کارر شهید شد، این را وسیلهای برای حزبی شدن جنبش قرار داد. اکنون نیز رهبر آپو اسیر شده، دشمن حمله بزرگی میکند و میگوید جنبش را تصفیه خواهد کرد. باید جلوی این گرفته میشد.
آنها میخواستند فداییگریای را که تا آن دوره توسعه یافته بود، به مرحله بالاتری برسانند. میخواستند آن را عمیقتر کرده و به آن معنا ببخشند. زیرا رفیقی که اساس این جنبش را در کنار رهبر آپو گذاشته بود، میدید که جنبش با خطر بزرگی روبرو است و میخواست پاسخ دهد. از آنجا که از بنیانگذاران بود و در کارزار سد چوبوک شرکت کرده و جنبش و رهبری را زنده نگه داشته بود، این وظیفه بیش از هر کس دیگری بر دوش او سنگینی میکرد.
«خود را مدیون رهبر آپو میدانست»
با درک این موضوع، آن پیشنهاد را مطرح کرد. هم میخواست دین رفاقت را ادا کند و هم وظیفه کادر بنیانگذار در قبال رهبر آپو و پکک را انجام دهد. اگر کسی مانند رفیق فؤاد چنین تصمیمی گرفته بود، دیگر هیچ کس نمیتوانست در مقابل آن بایستد. همه نیز این را برای خود اساس قرار میدادند.
اگر یکی از بنیانگذاران و اولین کادرهای جنبش که در آن دوره تنها رفیق باقی مانده در کنار رهبری بود، چنین تصمیمی میگرفت، ما باید بیشتر فداکاری میکردیم. او میخواست حزب و ساختار آن را به عنوان یک کل وارد مبارزه جدیدی کند. جنبش باید اینگونه در مقابل توطئه مبارزه میکرد و اینگونه از رهبر آپو و مقاومت حمایت میکرد. او خود را در قبال پکک و رهبر آپو مسئول میدانست و میخواست آن را به این شکل انجام دهد.
البته با او صحبت کردیم؛ گفتیم: «بله، پیشنهاد شما معنا دارد، اما شما نیازی به انجام چنین عملیاتی ندارید. هزاران رفیق هستند که این کار را انجام خواهند داد.» او را به زور متقاعد کردیم. مسئله فقط رفتن و انجام یک عملیات شخصی نبود. او میخواست تمام جنبش و خلق را بر این اساس به پا کند و آنها را وارد مقاومت بزرگی کند. به همین دلیل چنین پیشنهادی داد.
*به نظر شما منبع خشم بزرگ او نسبت به دشمن چیست؟
از آنجا که از مردم درسیم بود، کینه و خشم او نسبت به دولت استعمارگر و اشغالگر از اینجا ناشی میشود. زیرا قتلعام رخ داد و خانوادهاش نیز در این قتلعام تبعید شدند. تعداد زیادی از اعضای خانواده، بستگان و عشیرهاش به قتل رسیدند. به همین دلیل کینه و نفرت او بزرگ است. اگر کوردستان و خلق آن را دوست دارد، آن نیز از همین منشأ میگیرد. زیرا هر چه کینه و نفرت بزرگتر باشد، عشق نیز به همان اندازه بزرگتر خواهد بود.
در انقلابیگری دو چیز اساسی است؛ بدون آنها انقلابیگری وجود ندارد. یکی کینه و نفرت و دیگری عشق است. اینها دائما یکدیگر را تکمیل کرده و به هم خدمت میکنند. اگر نفرت شما نسبت به دشمن بزرگ باشد، مبارزه بزرگی را علیه دشمن به همراه خواهد داشت. این باعث توسعه و خلق ارزش میشود. وقتی این فراهم شود، حس عشق در فرد قویتر میشود و فرد خوشحال میشود. وقتی این اتفاق میافتد، دشمن نیز از آن متنفر میشود و با نفرت به سوی شما میآید. این باعث توسعه کینه و نفرت بزرگتری نسبت به دشمن میشود. این نیز باعث بزرگتر شدن، توسعه و موفقیت مبارزه علیه دشمن میشود. اگر در یک فرد فقط نفرت وجود داشته باشد، انقلابیگری او نتیجه نمیدهد. یا اگر فقط عشق وجود داشته باشد و نفرت نباشد، انقلابیگری او باز هم بینتیجه میماند. اگر هر دو با هم باشند، انقلابیگری قدرتمندی به وجود میآید.
اگر در رفیق فؤاد کینه و عشق بزرگ بود، به این دلیل است که انقلابیگری را اساس خود قرار داده بود. در اساس آن نیز قتلعام درسیم وجود دارد. زیرا این باعث نفرت بزرگی نسبت به دشمن شده و این نیز انقلابیگری علیه قتلعام را در رفیق فؤاد توسعه داده است. برای توسعه این انقلابیگری نیز باید میهن، خلق و رفیق خود را دوست داشته باشد. زیرا معنای آن همین است. هر چه بیشتر دوست داشته باشد، نفرت خود را نسبت به دشمن در همان سطح توسعه میدهد. به همین دلیل هم عشق و هم نفرت در رفیق فؤاد قوی است. آنها دائما یکدیگر را تقویت و توسعه میدهند. به همین دلیل پیکارگری رفیق فؤاد بسیار قوی است.
*در مورد موضع رفیق فؤاد با پایبندی تزلزلناپذیرش در مقابل تصفیهطلبی ۲۰۰۲-۲۰۰۴ چه میخواهید بگویید؟
رفیق فؤاد یک ویژگی داشت که سازمان ما به خوبی آن را میدانست؛ لحن او بسیار ملایم بود. او میدانست چگونه توضیح دهد و بفهماند و بسیار صبورانه عمل میکرد. به همه گوش میداد و به نظرات همه احترام میگذاشت. اگر نظرات درستی داشتند، آنها را میپذیرفت و اگر کمبودی داشتند، آنها را تکمیل میکرد. اما این کار را با لحنی رفیقانه و ملایم انجام میداد.
همه رفیق فؤاد را چگونه میشناختند؟ میگفتند بسیار مهربان است. درست است، کاملا همینطور بود، اما لحظهای که میدید جنبش در خطر است یا متوجه میشد که برخی درکهای خطرناک در حال توسعه است، آن وقت مانند یک صاعقه صدا بلند میکرد. فکر میکردید این همان رفیق نیست. یعنی چنین لحن تندی داشت. لحن او در این مورد شبیه لحن رفیق خیری دورموش بود. رفیق خیری دورموش نیز همینطور بود. وقتی خطر وجود داشت، چنان تند برخورد میکرد که فکر میکردیم این خیری نیست، بلکه رفیق دیگری است. رفیق فؤاد نیز همینطور بود. همیشه در مقابل خطر چنین موضعی میگرفت.
وقتی در آنکارا در یک خانه با هم بودیم، رهبری از او به عنوان رفیقی ملایم و بسیار خوب یاد کرده بود. اما مشکلی وجود داشت. از رهبر آپو پرسیدم: «چگونه میتوانیم این مشکل را حل کنیم، آیا به رفیق فؤاد نیز بگوییم؟» رهبری گفت: «بهتر است به او نگوییم، زیرا اگر بگوییم رفیق فؤاد تحمل نخواهد کرد و برخوردهای او بسیار تند خواهد بود.» گفتم که او را بسیار ملایم توصیف کردید. گفت: «درست است، اینگونه گفتم، اما وقتی مسئله درک نادرست و خطر باشد، آن وقت رفیق فؤاد متفاوت میشود.» واقعاً هم همینطور شد و من تعجب کردم. گفتم چگونه چنین رفیق ملایمی میتواند اینقدر تند باشد.
یعنی از آن زمان تا روند تصفیه نیز ملایم بود. اما وقتی دید درکهای اشتباه و خطرناکی در حال توسعه است، هیچ مانعی برای خود قائل نمیشد و چنان برخورد میکرد که همه را شگفتزده میکرد. میگفتند فؤاد چگونه چنین رفتاری میکند و باور نمیکردند. این در واقع بیانگر این است: فلسفه رهبر آپو، سبک او و عمق نفوذ او در احساسات رهبر آپو را نشان میداد. زیرا ویژگی رهبر آپو نیز چنین بود. این ویژگی در رفیق فؤاد بسیار عمیق بود.
در دوره تصفیهطلبی نیز یک جلسه مرکزی در لولان برگزار کردیم. فکر میکنم سال ۲۰۰۲ بود. من آن جلسه را اداره میکردم. رفقا فؤاد و کاراسو، در مقابل گروهی که بعداً تصفیهطلب شدند، ارزیابیهایی انجام دادند. من نیز منتظر این بودم.
وقتی آن رفقا نحوه سازماندهی این گروه علیه جنبش را افشا کردند، من نیز علیه این گروه ایستادم. پس از اینکه رفقا فؤاد و کاراسو اشاره کردند، من نیز اقدام کردم و آنها وقتی دیدند برایشان خطرناک است، عقبنشینی کردند. یعنی گفتند گروه خود را منحل خواهند کرد، اینگونه بیان کردند.
سپس جلسات دیگری برگزار شد. در آن جلسات نیز رفیق فؤاد علیه آنها ایستاد. علاوه بر این، در کنگره نیز با این درکها مخالفت کرد، یعنی قاطعانه در مقابل تصفیه ایستاد. او هرگز درکهایی را که به جنبش خدمت نمیکرد، به آن آسیب میرساند و تخریب ایجاد میکرد، نمیبخشید. هر چه میشد، هیچ حساب شخصی نداشت. نگفت از خودم دفاع کنم، سکوت کنم و چشمپوشی کنم. چرا؟ زیرا پایبندی قوی به حزب و رهبری داشت. در آگاهی عمیق بود. چیزی را که به هدف پکک خدمت نمیکرد، فوراً میفهمید و بدون بخشش علیه آن میایستاد.
حساب شخصی نداشت. یعنی اینگونه نبود که اگر مخالفت کنم، سرنوشت من چه خواهد شد. همانطور که با شجاعت و قاطعیت در مقابل دشمن عمومی میایستاد، در داخل سازمان نیز درکها و مواضعی را که به دشمن خدمت میکرد، نمیبخشید. در نهایت هر هزینهای که برایش داشت، نمیبخشید. اما وقتی نمیبخشید نیز توضیح میداد و میفهماند.
او فقط به ایستادگی در مقابل تصفیه و بیان برخی حقایق و اشاره به اشتباهات محدود نمیشد. او فکر میکرد چگونه تصفیهای را که علیه جنبش در حال توسعه بود، به رفقا بفهماند و فهماندن را اساس قرار میداد. در توضیح نیز قوی بود. زیرا در مورد فلسفه و احساسات بود. به همین دلیل در توضیح و فهماندن قوی بود. او از جلسه سال ۲۰۰۲ در مقابل تصفیه ایستاد و تا زمانی که تصفیهطلبان در کنگره خود را افشا کردند، با شجاعت در مقابل آنها ایستاد. پس از کنگره نیز با شجاعت ایستاد. خطر تصفیه را به جنبش فهماند. در اینجا نقش بزرگی ایفا کرد.
*به عنوان یکی از بنیانگذاران پکک، جایگاه و اهمیت او در جنبش چیست؟
اساس این جنبش در روز نوروز در سد چوبوک در آنکارا گذاشته شد. زیرا نوروز نه تنها برای خلق کورد، بلکه برای خلقهای خاورمیانه نیز بیانگر آزادی و مبارزه، وحدت و سازندگی است. مبارزهای که رهبر آپو توسعه داد نیز بیانگر واقعیت نوروز بود. او در یک روز نوروز اساس جنبش را گذاشت. زیرا در اهدافشان وحدت، اشتراک، آزادی، ایستادگی در مقابل ظلم و بیعدالتی وجود دارد. اگر رهبر آپو با اساس قرار دادن یک روز نوروز، امروز نیز اساس جنبش را گذاشته است، به همین دلیل است.
او روح نوروز را اساس خود قرار داد. روح نوروز هرگز بردگی را نمیپذیرد. ظلم، استعمار و قتلعام را نمیپذیرد. جز زندگی آزاد هیچ چیز دیگری را نمیپذیرد. حتی در آن جلسه نیز رهبر آپو چگونه تاریخ و خلقها را اساس قرار میدهد؟ در آن جلسه ۶ نفر هستند که ۴ نفرشان بعداً جنبش را ترک میکنند و باقیمانده رفیق فؤاد و رهبر آپو هستند. رفیق فؤاد در گذاشتن اساس این جنبش همراه با رهبر آپو حضور داشت. به همین دلیل بسیار مهم است. او از این تاریخ تا زمان شهادت نیز از تمام جوانب رهبر آپو را اساس قرار داد؛ فلسفه، احساسات، زندگی و شخصیت او را اساس خود قرار داد. در تمام شرایط سخت، تعمیق را اساس قرار داد.
او فکر میکرد چگونه رهبری را بزرگ زندگی کند. برای بزرگ زندگی کردن نیز اساس را بر عملی کردن احساسات رهبر آپو در عمل گذاشت. اگر جنبش بر این اساس توسعه یافته و به امروز رسیده است، نقش رفیق فؤاد در آن بزرگ است. او نه تنها در مبارزه ایدئولوژیک، بلکه در عمل نیز چگونه مبارزه ایدئولوژیک را با شجاعت و قاطعیت در همه جا به پیش برده است، عمل خود را نیز اینگونه توسعه داد.
او هرگز حساب شخصی نکرد. نگفت خطر وجود دارد، کمی از خودم در مقابل این خطر دفاع کنم. همیشه فکر میکرد چگونه از جنبش دفاع کند و در نهایت حتی اگر مرگ بود، آن را به جان میخرید. شجاعت بسیار بزرگی داشت. اراده کسی که از نظر ایدئولوژیک، فلسفی و احساسی قوی باشد نیز قوی خواهد بود. چنین افرادی شجاع و مصمم خواهند بود و بدون حساب و کتاب فداکار خواهند بود.
به همین دلیل نقش بزرگی در گذاشتن اساس جنبش و دفاع و توسعه جنبش تحت هر شرایطی دارد. اگر توجه کنیم، ۶ نفر هستند اما پس از آن جلسه ۴ نفر ترسیده و کنار میکشند. زیرا میبینند چنین جنبشی خطرناک است. همه آنها تا آن زمان خود را «چپ» مینامیدند. با رهبر آپو نیز دوست بودند. اما فکر میکنند رهبر آپو نیز مانند دیگر جنبشها عمل خواهد کرد.
هم دانشگاهشان را خواهند خواند، هم کارمند خواهند شد، هم حقوق خواهند گرفت و هم انقلابیگری خواهند کرد. اما در چوبوک رهبر آپو برای اولین بار میگوید: «در کوردستان استعمار وجود دارد.» برای اولین بار رهبر آپو این را بیان میکند. بیان این مسئله بزرگی است. بیان آن مستلزم مبارزه علیه استعمار است. هیچ کس کوردستان را نمیپذیرد، حمایت از کوردستان جرم و حتی اعدام است، آنها این را میبینند.
اگر با رهبر آپو رفیق شوند و در این جنبش ادامه دهند، خطرات بزرگی را تجربه خواهند کرد. آنها نیز این را نمیخواهند. میخواهند مانند همه عمل کنند. رهبر آپو جنبشی را بر اساس میل همه توسعه نمیدهد. یعنی از همان ابتدا با پذیرفتن خطر اعدام پیش میرود.
اینجا رفیق فؤاد، اگر مانند آن ۴ رفیق عمل نکرده و همراه با رهبر آپو پیش میرود، معنای بسیار بزرگی دارد. او واقعیت رهبر آپو را بسیار خوب میفهمد. میبیند که فقط جنبشی که او توسعه داده است میتواند راه حلی برای مسئله کورد ارائه دهد. او میتواند انتقام قتلعام و نسلکشیهای درسیم را بگیرد. به همین دلیل دست برنمیدارد.
او درک میکند که رهبری رهبر آپو برای خلق کورد چقدر ضروری است. برای این کار اساس را بر این میگذارد که چگونه یک رفاقت قوی با این رهبری توسعه دهد و چگونه آن را در خود عملی کند. این نه تنها به توسعه اساس جنبش محدود نمیشود، بلکه معیارهای پیکارگری جنبش را نیز توسعه میدهد.
یعنی او در جنبش تحقق میبخشد که مبارز این جنبش بر چه اساسی توسعه خواهد یافت و اگر چگونه توسعه یابد میتواند یک رفاقت درست با رهبر آپو داشته باشد. با شجاعت و فداکاری بزرگ و قاطعیت خود را کاملاً فدا میکند تا این ویژگیها در مبارز پکک تحقق یابد. به همین دلیل خدمت بزرگی انجام میدهد.
*اولین احساسات و برداشتهایی که به عنوان یک انسان و رفیق در شما ایجاد کرد چه بود؟ چه جنبهای از او بیشتر شما را تحت تاثیر قرار داد یا توجه شما را جلب کرد؟
رفیق فؤاد بر همه تاثیر داشت و بر من نیز تاثیر داشت. زیرا در روزهای اول من، رهبر آپو و رفیق فؤاد در یک خانه در منطقه آشاغی آیرانجی در آنکارا ماندیم. رفیق فؤاد در بسیاری از زمینهها بر من تاثیر گذاشت. یعنی هر چقدر رهبر آپو واقعیت کوردستان را به من فهماند و تا حدودی باعث شد واقعیت خود را درک کنم، نقش رفیق فؤاد در تعمیق این موضوع بود.
زیرا من زندگی رفیق فؤاد را از نزدیک در خانه دیدم. بسیار ساده و متواضع بود؛ هرگز خود را برتر نمیدید، همیشه قبل از خود به رفیقش فکر میکرد، یعنی ابتدا رفقا باید توسعه پیدا کنند، نباید جلوی آنها را بگیرد، مانع ایجاد نکند، نباید باعث چنین وضعیتی برای رفقایش شود، همیشه این را اساس خود قرار میداد.
به عنوان مثال، از نظر فلسفه و احساسات بسیار قوی بود. شاید از ما نیز قویتر بود، اما هرگز نمیخواست پیشتاز باشد. رفقایش را پیش میانداخت. او با اصولی که رهبر آپو برای حزبی شدن توسعه داده بود، متحد شده بود. به همین دلیل این را اساس قرار میداد. زیرا یکی از اصول حزبی شدن این بود که برای رفقایت زندگی کنی و رفقایت را بزرگ زندگی کنی. رفیق فؤاد این اصل را تحقق میبخشید.
او برای رفاقت زندگی میکرد. فکر میکرد چگونه رفاقت خود را بزرگ کند و چگونه رفیقش را بزرگ زندگی کند. زیرا بزرگ زندگی کردن رفیق، او را بزرگ میکند. من این را دیدم. دیدم که رفیق فؤاد نیز در کنار رهبر آپو این کار را انجام میدهد. به همین دلیل خود را پیش نمیانداخت. این در بسیاری از رفقا ظاهر میشود. اما این رفیق دائما مراقب بود. بسیاری از رفقا میخواستند در سطوح بالا قرار بگیرند و صاحب اختیار شوند. اما رفیق فؤاد هرگز این را برای خود اساس قرار نداد. یعنی چگونه کار کند، خدمت کند و چگونه رفقا و حزب را توسعه دهد، این را برای خود اساس قرار میداد. این یکی از ویژگیهای حزبی شدن رهبر آپو بود. به همین دلیل این ویژگی را اساس خود قرار میداد.
باز هم در آنجا این را در رفیق فؤاد دیدم؛ امکانات ما بسیار محدود بود و به سختی زندگی میکردیم، اما با این وجود میگفت نباید مشکلات خود را به رهبر آپو منتقل کنیم. میگفت رهبر آپو برای ما، خلق ما و بشریت ضروری است، اگر رهبر آپو را زنده نگه داریم و رهبر آپو نقش خود را ایفا کند، میتوانیم زندگی کنیم، سرنوشت ما به عنوان یک کل به این رهبری وابسته است، باید این را خوب درک کنیم.
ما ممکن است سختیها را تجربه کنیم، اما رهبر آپو نباید تجربه کند تا بتواند نقش خود را ایفا کند. او سعی میکرد این را بفهماند. یعنی دیدم که او واقعیت رهبری را خوب درک کرده و سعی میکند آن را به ما نیز بفهماند. باز هم شجاعت، ایستادگی در مقابل فاشیستها و پلیسها، تصمیمات، فداکاریها، تواضع در زندگی و اساس قرار دادن فلسفه از خودگذشتگی، تعمیق در آن، زندگی کردن مداوم احساسات بزرگ و والا، اساس قرار دادن فلسفه و احساسات رهبر آپو برای خود، نپذیرفتن هیچ احساسی جز آن، مطالعه و تحقیق مداوم او وجود داشت.
او یک مطالعهگر کتاب بود. حتی در اواخر عمرش دائما کتاب در دست داشت. همیشه میخواند و تحقیق میکرد. از آنجا که همیشه میخواند و تحقیق میکرد، از نظر فلسفی و عاطفی به تعمیق بزرگی رسیده بود. به همین دلیل توانایی توضیح دادن و پذیراندن نیز در او بسیار پیشرفت کرده بود.
او پایبندی به حزب، رهبری، رفاقت، ارزشها و زندگی آزاد را به شدت تجربه میکرد، ادبیات را قوی زندگی میکرد و در صحبتهایش مانند یک شاعر سخن میگفت. در این سطح تاثیرگذار بود. همه اینها البته بر من نیز تاثیر گذاشت. در شخصیت و شکلگیری من برخی از رفقا و رهبر آپو نقش داشتند و یکی از آن رفقا رفیق فؤاد است. من شخصیت خود را تا حدودی بر اساس آن رفقا توسعه دادم. این را میتوانم به راحتی بیان کنم.
*او چه نوع رفیق مبارزی بود؟
من شاهد این نبودهام که هیچ رفیقی که در کنار رفیق فؤاد زندگی و کار کرده باشد، از رفیق فؤاد ناراضی باشد. نه این را دیدهام و نه شنیدهام. همه رفقا از او بسیار راضی بودند. میخواستند به رفیق فؤاد گوش دهند. زیرا رفیق فؤاد هر جا که بود، با هر رفیقی که کار میکرد یا هر رفیقی را که میدید، حتماً چیزهایی به او میداد. یعنی اساس را بر این میگذاشت که چگونه آنها را توسعه دهد، چگونه ذهنیت و شخصیت آنها را تقویت کند، چگونه واقعیت رهبر آپو و حزب را به آنها بفهماند و چگونه پیکارگری آنها را توسعه دهد.
او آنچه را که در خود عملی کرده بود، برای تمام رفقایش میخواست و هر آنچه را که در خود تحقق بخشیده بود، در خدمت رفقا قرار میداد. به همین دلیل تمام رفقا از او نیرو میگرفتند. به همین دلیل رفقا از او راضی بودند. به همین دلیل من ندیدهام که هیچ رفیقی از او ناراحت باشد. همه میخواستند رفیق فؤاد را ببینند. حتی کسانی که امکان نداشتند نیز به رفیق فؤاد نامه مینوشتند. زیرا رفیق فؤاد به آنها نیز جواب میداد. در این پاسخها نیز حساب میکرد که چگونه از نظر آگاهی و روحی آنها را توسعه داده و تقویت کند و این را به آنها میداد. به همین دلیل رفقا از او نیرو میگرفتند.
یعنی او بسیار میخواند و تحقیق میکرد. این کار را برای شخص خود انجام نمیداد. هر کاری برای خود میکرد، آن را برای توسعه رفقایش انجام میداد. هرگز آنچه را که در خود توسعه داده بود، برای خود ارزیابی نمیکرد. نیازی به این نداشت. فکر میکرد چگونه آن را در خدمت حزب، رفقا و خلق قرار دهد. از آنجا که آنچه را در خود تحقق بخشیده بود، در حزب، خلق و رفقا نیز تحقق میبخشید، هم خلق و هم رفقا او را دوست داشتند.
رفیق فؤاد برای حزب و رفقایش گشوده بود. هرگز خود را پنهان نمیکرد. یعنی هر چه در زندگیاش اتفاق افتاده بود، خوب و بد، آن را به حزب میداد. نه تنها برای رهبر آپو، بلکه برای همه باز میکرد تا از عملکردهای او درس بگیرند. نمیخواست اشتباهات و کمبودهایی را که او تجربه کرده بود، حزب و رفقایش تجربه کنند.
در مورد مسئولیت و جدیت، مسئولیت بزرگی را احساس میکرد. به همین دلیل همه از او راضی بودند. زیرا از او نیرو میگرفتند. رفیق فؤاد هرگز بین رفقا نیز تبعیض قائل نشد. همه آنها را به عنوان یک ارزش برای جنبش میدید. میگفت هر چه کمبود و اشتباه داشته باشند، آنها برای مبارزه برای حزب و خلق آمدهاند. نمیتواند انسانی بزرگتر از این وجود داشته باشد، اینها ارزشهای بزرگی هستند و اگر اشتباه و کمبودی دارند، وظیفه ماست که آنها را برطرف کنیم.
به همین دلیل به عنوان یک کل بر این اساس زندگی میکرد. همانطور که تمام رفقا را یک ارزش میدید، تمام رفقا نیز یکسان نبودند. در میان رفقا کسانی بودند که واقعیت رهبری را خوب درک میکردند. در عمل با شجاعت آن را به کار میبستند. رفاقت با این رفقا را برای خود اساس قرار میداد. آنچه را میدانست به این رفقا منتقل میکرد و از آنها نیز میگرفت. زیرا برخی جنبههای پیکارگری رفقا را میدید. میخواست آن احساسات را در خود قویتر زنده نگه دارد.
به عنوان مثال، میخواست با رفقایی مانند کمال پیر رفاقت برقرار کند و رفقایی مانند او را الگو قرار میداد. چرا؟ زیرا رفیق کمال پیر بیباک، فدایی و پایبند به حزب، رهبری، رفاقت و آزادی خلق بود. مانند آب روان بود. هیچ کس نمیتوانست علیه او توطئه کند. چنین مبارزهای داشت. هم از نظر فکری و هم عملی هیچ کس نمیتوانست جلوی او را بگیرد. صحبتهایش بر همه بسیار تاثیرگذار بود. پیکارگری را که رهبر آپو میخواست توسعه دهد، میدید و به همین دلیل همیشه میخواست در کنار آن رفیق بماند.
نمیخواست با کسانی که مشکلات زیادی در حزب داشتند و به درک حزب خدمت نمیکردند، رفاقت زیادی برقرار کند. رفیق فؤاد چنین ویژگیای داشت. هر رفیقی میگفت: «رفیق فؤاد چه خواهد گفت، چگونه صحبت خواهد کرد؟» هر رفیقی او را یک حکیم میدید. زیرا در فلسفه بسیار قوی بود. در احساسات بسیار قوی بود. مانند یک فیلسوف، یک عالم و یک درویش بود. در جامعه همه به اینها ارزش میدهند و به آنها گوش میدهند. در داخل ما نیز رفقا چنین برخوردی داشتند.
به عنوان مثال، در جلسات میگفتیم که آیا رفیق فؤاد چه خواهد گفت، چه چیزی را بیان خواهد کرد و چه چیزی به جلسه اضافه خواهد کرد. او دائما در جلسات نیز بر رهبری تاکید میکرد و میخواست واقعیت رهبری را به خوبی بفهماند تا آن جلسه بر اساس هدف رهبری با موفقیت برگزار شود و آن جلسه برای جنبش نقشی ایفا کند. به همین دلیل هر رفیقی با دقت به او گوش میداد.
اگر جلسات ما توسعه مییابد و نتیجه میگیرد، نقش رفیق فؤاد البته مهم است. نه تنها در جلسات، بلکه در زندگی نیز چنین است. در هر لحظه از زندگی که در کنار هر رفیقی باشد، دائما واقعیت حزب و رهبری را به آنها منتقل میکرد. اساس را بر رفع آن ضعفها میگذاشت.
وقتی در کنار رفیق فؤاد بودید، دائما احساس میکردید در حال آموزش هستید. زیرا لحن، روش و صحبتهای او چنان بر مردم تاثیر میگذاشت. انسان دائما چیزی از رفیق فؤاد درک میکرد. چیزی را که تا آن لحظه درک نکرده و نفهمیده بودیم، از او میفهمیدیم.
*این شهادت برای خلق کورد و پکک چه معنایی دارد؟
شهادت رفیق فؤاد البته برای ما سنگین است و برای خلق ما سنگین است. زیرا او رفیقی است که از همان روزهای اول در سد چوبوک در آنکارا با رهبر آپو رفاقت کرد و اساس پکک را گذاشت. از ۶ رفیق، دو نفر باقی ماندند و از میان آنها رفیق فؤاد شهید شد. به همین دلیل برای ما سنگین است و درد بزرگی به ما میدهد.
علاوه بر این، او رفیقی بود که احساسات و فلسفه رهبر آپو را عمیقاً درک میکرد. رفیقی که لحن و روش رهبر آپو را به کار میبست. در این زمینه نیز خدمات بزرگی برای جنبش و خلق ما انجام داد. شهادت چنین رفیقی البته برای ما سنگین است، دردناک است و باید دردناک باشد. اما آنچه ما از رهبر آپو و رفیق فؤاد فهمیدهایم، کاهش دادن درد نیست. اگر درد را کاهش دهیم، آن وقت نمیتوانیم در مقابل دشمن بایستیم. نباید درد را کاهش دهیم تا بتوانیم در مقابل دشمن بایستیم و انتقام بگیریم. جنبش را قوی توسعه داده و آزادی را محقق کنیم.
از آنجا که واقعیت رهبر آپو و رفیق فؤاد این است، این واقعیت برای ما نیز اساسی است. به همین دلیل هرگز درد را کاهش نداده و از بین نخواهیم برد تا در شخص رفیق فؤاد، شهدا، رهبری، خلق کورد و بشریت خیانتی را تجربه نکنیم. زیرا جنبش ما در مقابل خیانت تاسیس شد. جنبشی که در مقابل خیانت تاسیس شده است، باید دائما مبارزه علیه خیانت را بزرگتر کند. به همین دلیل فراموش کردن درد خیانت خواهد بود.
برای اینکه خیانت رخ ندهد، نباید درد را فراموش کنیم تا (حس مبارزه علیه) خیانت را زنده نگه نداریم، مبارزه آزادی را توسعه دهیم و خواستههای رفیق فؤاد، شهدا، رهبر آپو، بشریت و خلقمان را برآورده کنیم. بر این اساس به این شهادت نزدیک میشویم.
از آنجا که خلق ما، رفقای ما و به ویژه رفقای زنمان رفیق فؤاد را میشناسند، شهادت او ممکن است برای آنها سنگین باشد. اما خواست رفیق فؤاد نیز مانند رهبر آپو نزدیک شدن به شهادت است. نزدیک شدن به شهادت خود نیز بر این اساس است. او این را میخواهد. به همین دلیل همه باید اینگونه به شهادت رفیق فؤاد نزدیک شوند. اگر متفاوت نزدیک شوند، این بیاحترامی به او و انکار رفیق فؤاد خواهد بود. انکار خیانت است. کسی که میگوید من رفیقِ رفیق فؤاد هستم و به او مدیونم، نمیتواند انکار کند و نمیتواند به او خیانت کند. او اساس را بر این میگذارد که چگونه انتقام بزرگی بگیرد. مانند رهبر آپو، اساس را بر این میگذارد که چگونه رفیق فؤاد را بزرگ زندگی کند و چگونه رؤیا و هدف او را محقق کند. اینگونه این درد و این اشتباه را جبران میکند.
شاید رفیق فؤاد دائما احساسات ما را بزرگتر میکند، از نظر فلسفی ما را توسعه میدهد و با دادن مداوم واقعیت حزب و رهبری به ما، به همین دلیل به ما اعتماد، روحیه و شور و اشتیاق میبخشد، از این محروم خواهیم شد و این برای ما یک کمبود خواهد بود، اما چگونه این را جبران خواهیم کرد؟
همانطور که رفیق فؤاد دائما بیان میکرد، درد را کاهش نخواهیم داد. آن وقت میتوانیم این کمبود را جبران کنیم. آن وقت میتوانیم این درد را به موفقیت تبدیل کنیم. رویکرد ما باید بر این اساس باشد. اگر اینگونه نباشد، رفیق فؤاد نیز نمیپذیرد. زیرا ارزیابیهای زیادی در مورد شهدا دارد. همه این را میدانند.
صحبتها و ارزیابیهای زیادی دارد که چگونه نزدیک شویم، چگونه این را وسیلهای برای تقویت سازمان، رفاقت و مبارزه قرار دهیم، چگونه آزادی را توسعه داده و انتقام بگیریم. هیچ کس نمیتواند به گونه دیگری به شهادت رفیق فؤاد نزدیک شود. فقط اینگونه میتوان به این شهادت معنا بخشید، با آن متحد شد و دین خود را به رفیق فؤاد ادا کرد. برخورد صحیح این است. رویکردی غیر از این اشتباه، انکار و انکار نیز خیانت است و این درست نیست.
*رفیق فؤاد یکی از اولین رفقای رهبر آپو است. به عنوان یکی از اولین رفقا، روابط او با رهبر آپو چگونه بود؟ پایبندی او به رهبر آپو را از تمام جوانب چگونه توصیف میکنید و ایمان، پایبندی و موضعگیری او در لحظات خطرناک را چگونه ارزیابی میکنید؟
بین رهبر آپو و رفیق فؤاد رفاقت و اعتماد بزرگی وجود داشت. رهبر آپو دائما رفیق فؤاد را مثال میزد. چرا؟ زیرا رفیق فؤاد هیچ چیز را از حزب و رهبری پنهان نمیکرد. همه چیز را با رهبری در میان میگذاشت. این کار را میکرد تا رهبری او را تقویت کند.
رهبری نیز او را بسیار دوست داشت. زیرا هم از مردم درسیم بود و هم میدید که در فهم رهبری بیحد و مرز رفتار میکند. به همین دلیل سعی میکرد ضعفها و کمبودهای او را به او بفهماند تا رفیق فؤاد قویتر شده و وظایف خود را در قبال حزب، مردم درسیم و تمام کوردستان انجام دهد.
رفیق فؤاد نیز دائما در مقابل رهبر آپو گشوده بود. به عنوان مثال، هرگز اشتباهات و کمبودهای خود را پنهان نمیکرد. میخواست رهبر آپو او را مورد انتقاد قرار دهد تا از آنها نتیجه بگیرد. زیرا رفیق فؤاد به انتقاد معنای زیادی میداد. شاید برخی رفقا از انتقاد ناراحت شوند، نخواهند مورد انتقاد قرار بگیرند و فکر کنند این انتقادات آنها را ضعیف، بیاثر و بیارزش میکند. اما این در رفیق فؤاد وجود نداشت. زیرا یکی از اصول حزبی شدن رهبر آپو انتقاد و خودانتقادی است و او با این اصل متحد شده بود.
او دائما هم انتقاد میکرد و هم خودانتقادی میداد. این دائما رفیق فؤاد را توسعه میداد. زیرا با این کار خود را آموزش میداد. برای اینکه رهبر آپو او را آموزش دهد نیز دائما چنین رفتاری میکرد. به همین دلیل دائما خود را در مقابل رهبر آپو باز میکرد و هرگز از انتقاد ناراحت نمیشد. میخواست مورد انتقاد قرار بگیرد تا کمبودهای خود را بفهمد و قوی و توسعه یابد.
رهبر آپو نیز این را دیده بود، به همین دلیل با رفیق فؤاد راحت برخورد میکرد. مثلا شاید رهبری با ما چنین راحت برخورد نمیکرد و انتقاد نمیکرد، اما رفیق فؤاد را راحت انتقاد میکرد. به همین دلیل تمام رفقا نیز باید مانند رفیق فؤاد باشند. یعنی هیچ چیز و هیچ کمبودی را پنهان نکنند و با آنها زندگی نکنند. این ما را ضعیف و بیارزش میکند. در این صورت به خود، حزب و خلق آسیب میرسانند.
رهبر آپو میگفت: «رفیق فؤاد دائما اشتباهات و کمبودهای خود را بیان میکند، به همین دلیل دائما گام برمیدارد. به همین دلیل در میان شما کسی که مرا بیش از همه میفهمد رفیق فؤاد است.» زیرا میدید که رفیق فؤاد اصولی را که رهبر آپو برای حزبی شدن توسعه داده است، در عمل به کار میبندد. به همین دلیل بین رهبر آپو و رفیق فؤاد رفاقت بسیار قویای وجود داشت. درک متقابل و تکمیل یکدیگر بسیار قوی بود.
*نقش او با پارادایم در حال تغییر در تغییر، تحول و توسعه چه بود؟
وقتی رهبر آپو اسیر شد، کاری که او برای ایجاد تغییر در پارادایم قبل از اسارت انجام داده بود، نیمهتمام ماند. رهبر آپو آن را در زندان به پایان رساند. برخی فکر میکنند تغییر پارادایم رهبر آپو در پکک پس از اسارت آغاز شد. رهبر آپو آن را قبل از آن آغاز کرده بود. اما با توطئه جلوی آن گرفته شد.
آنها میخواستند این تغییر رخ دهد تا بتوانند جنبش را تصفیه کنند. رهبر آپو در زندان امرالی در سختترین شرایط، به شکلی که هیچکس جرأت نمیکرد، آن را ادامه داد و به پایان رساند. برای این کار تغییر بسیار قدرتمندی در پارادایم پکک ایجاد کرد. با این کار پکک در چارچوب اهداف خود رشد کرد. اگر این تغییرات رخ نمیداد، پکک ضربه بزرگی میخورد. تصفیه آن با توطئه ممکن بود.
رهبر آپو اساس را بر این گذاشت که چگونه میتواند جنبش را در راستای اهداف پکک زنده نگه دارد و به پیش ببرد. اینگونه در مقابل توطئه ایستاد. با ایجاد تغییر در پارادایم، توطئه را خنثی کرد. در آن شرایط درک و فهماندن تغییرات ایجاد شده در پارادایم آسان نبود.
اولین کسی که این پارادایم را فهمید رفیق فؤاد بود. از آنجا که زودتر از همه فهمید، آن را به تمام حزب نیز فهماند. پس از تغییر پارادایم، رفیق فؤاد بیش از هر کس دیگری برای نهادینه کردن پارادایم جدید در ساختار سازمانی تلاش کرد. شاید دیگر رفقا نیز تلاش کردند، اما این رفیق بیشترین تلاش را کرد. زیرا او رفیق رهبر آپو از دوران سد چوبوک بود. از همان دوره دفاع و توسعه این جنبش را برای خود اساس قرار داده بود.
رفاقت رهبر آپو از رفیق فؤاد این را میخواست. درست است، رهبر آپو با تغییر پارادایم وظیفه خود را در قبال حزب، خلق و بشریت انجام داده بود، اما باید کسانی میبودند که آن را بفهمانند و در زندگی عملی کنند. اگر چنین نبود، هر چقدر هم رهبر آپو وظایف خود را انجام میداد، کافی نبود. باید تکمیل میشد.
اینجا رفیق فؤاد نقش تاریخی ایفا کرد. او بر این موضوع تمرکز کرد که چگونه وظایفی را که رهبر آپو انجام داده بود، در حزب و خلق عملی کند. به همین دلیل بارها دفاعیات آماده شده توسط رهبر آپو را خواند. در این مورد تحقیقات انجام داد تا بفهمد و اینها را به حزب بفهماند. برای این کار زحمت زیادی کشید.
در بسیاری از جاها بر این اساس آموزش داد. پارادایم قدیمی چیست، تغییر چگونه و چرا رخ داد، رهبر آپو و حزب با این پارادایم چه میخواهند بکنند؟ بر این اساس آموزشهای زیادی داد. اگر پارادایم به تدریج در حزب شروع به فهمیده شدن کرده است، نقش رفیق فؤاد در آن مهم است. شاید بیش از هر کس دیگری. اگر رفیق فؤاد خود را مدیون رهبر آپو نمیدانست و این مسئولیت را بر عهده نمیگرفت و اگر پایبندی و رفاقتش با رهبر آپو اینقدر قوی نبود، پس از تغییر پارادایم اینگونه کار نمیکرد. اگر شب و روز بدون توقف کار کرد، نوشت و خواند، به رفقا آموزش داد و بحث کرد و فهماند، برای انجام مسئولیت خود در قبال رهبر آپو، خلق و حزب بود.
این مسئولیت بزرگی است. همانطور که رهبر آپو مسئولیت بزرگی را انجام داد، رفیق فؤاد نیز در خارج این مسئولیت را انجام داد و توسعه داد. اگر جنبش با توطئه تصفیه نشد و در خود نوآوری ایجاد کرد، اقدامات زیادی انجام داد و بعدا امیدی برای بشریت شد، نقش رفیق فؤاد در اینجا مهم است. این را فقط من نمیگویم. بسیاری از رفقا این را میدانند. زیرا آن را تجربه کردهاند.
رفیق فؤاد از یک آموزش به آموزش دیگر میرفت. روزی نبود که آموزش ندهد. هم بارها دفاعیات رهبر آپو را میخواند و تحقیق میکرد و هم دائما در تمام سطوح آموزش میداد. از مدارس گرفته تا واحدها و جنگجویان تازهوارد. باز هم به رفقای قدیمی، رفقای زن و جوانان در تمام نهادهایمان آموزش داد.
او یک روز برای خود زندگی نکرد. نگفت یک روز هم استراحت کنم و زندگی کنم. نگفت خسته شدهام. مانند رهبر آپو هرگز این را برای خود شایسته ندید. زیرا همانطور که رهبر آپو اساس را بر آموزش و توسعه سازمان، روح بخشیدن به آن و توسعه احساسات آزادی گذاشت و شب و روز برای این کار کرد، رفیق فؤاد نیز این را برای خود اساس قرار داد. تغییر پارادایم در داخل جنبش اینگونه توسعه یافت.
*در مورد تمرکز شدید او بر دفاعیات رهبری، تلاشها و زحمات او برای ویرایش و انتشار، چه میخواهید بگویید؟
رفیق فؤاد کسی است که از همان ابتدا رهبری را برای خود اساس قرار داد. او خود را در واقعیت رهبری و حزب تعمیق کرده بود. در این زمینه نیز دائما هیچ حد و مرزی نمیشناخت. هر چقدر هم که خود را تعمیق داده بود، در این زمینه بیشتر متمرکز میشد. این نیز یکی از ویژگیهای حزبی شدنی است که رهبر آپو تحقق بخشید.
یعنی هر چقدر هم که توسعه ایجاد کنید، هرگز نباید به آن راضی باشید، باید آن را ناکافی بدانید و بیشتر و بهتر توسعه دهید، یعنی نباید برای خود حد و مرزی قائل شوید تا دگماتیسم و انسداد ایجاد نشود. بدین ترتیب نباید از هدف سازمان و سبک سازماندهی دور شوید تا بتوانید هدف خود را محقق کنید. این ویژگی بسیار قدرتمندی است. اگر در پکک دگماتیسم و انسداد رخ نداده است و همیشه زنده مانده و دائما خود را نوسازی و توسعه داده است و بدین ترتیب نتوانستهاند پکک را متوقف کنند، به دلیل این واقعیت است.
رفیق فؤاد این ویژگیها را در خود اساس قرار داده بود. به همین دلیل بارها دفاعیات رهبری را خواند، تحقیق کرد و ویرایش کرد. هر چه بیشتر میخواند و ویرایش میکرد، بیشتر به خواندن نیاز پیدا میکرد تا بتواند ویرایش را قوی انجام دهد. زیرا در زمینه ادبیات قوی بود. در فلسفه و احساسات نیز قوی بود. فلسفه و احساسات رهبر آپو را متعلق به خود میدانست. به همین دلیل دفاعیات رهبر آپو را بهتر و عمیقتر از هر کس دیگری درک میکرد.
به همین دلیل ویرایش آنها را وظیفه خود میدانست. خود را مدیون رهبر آپو میدانست. زیرا رهبر آپو آن دفاعیات را با زحمت زیاد در زندان امرالی نوشته و به جنبش رسانده بود. رفیق فؤاد باید چگونه ویرایش میکرد تا همه بتوانند آن را خوب درک کنند و زحمات رهبر آپو به هدف خود برسد. زیرا در جهان هیچ کس در شرایط رهبر آپو چنین زحمتی نکشیده است. فقط رهبر آپو این کار را کرده است.
اینگونه رهبر آپو به دلیل پایبندی قوی به خلق، آزادی، شهدا، حزب، رفاقت و خلقها، مسئولیت خود را در شرایط امرالی انجام داد. این انجام یک مسئولیت بزرگ است. درک میشود که کسی که در این شرایط این مسئولیت را انجام میدهد، رهبری تاریخی و رهبری برای بشریت انجام داده است. به همین دلیل بشریت، رهبر آپو را رهبر خود میداند. رفیق فؤاد نیز این را دیده بود. از همان دوران سد چوبوک شروع به دیدن این کرده بود. اما در امرالی آن را عمیقتر دید.
او دید که زحمت بسیار بزرگی کشیده شده است و باید حق آن ادا شود. زیرا رفیق فؤاد دائما رژیم حقیقت را اساس قرار میداد. کسی که رژیم حقیقت را اساس قرار دهد، زحمت رهبر آپو را میبیند و میخواهد حق آن را به طور کامل ادا کند. به همین دلیل بارها بر ویرایش تاکید میکرد.
او میخواست همه این دفاعیات را بخوانند تا همه بتوانند درک کنند. در واقع همه میتوانستند سبک رهبر آپو را درک کنند، اما او آن را از نظر ادبی نیز قویتر ویرایش میکرد تا کسانی که میخوانند بدون مشکل راحتتر درک کنند. او فقط نخواند و ویرایش نکرد، بلکه کمی آن را تفسیر کرد تا به این شکل قابل فهم باشد. زیرا بسیاری از مسائل نظری نیز وجود دارد. برای اینکه کسانی که میخوانند آن را درک کنند، باید از چیزهای دیگری نیز بهره ببرند.
رفیق فؤاد این کار را نیز انجام داد. برخی را در آموزش و برخی را در نوشتههایش انجام داد. یعنی هم در آموزش و هم در نوشتههایش باعث شد همه دفاعیات و پارادایم را درک کنند تا بر این اساس خود را بازسازی کرده و پارادایم را در عمل به کار ببندند و بدین ترتیب زحمت رهبر آپو هدر نرود. به همین دلیل کار و زحمت زیادی کشید. یعنی اگر پارادایم فهمیده شده است، به یمن کار رفیق فؤاد فهمیده شده است.
*به عنوان یک کل، روابط او با رفقایش، جنبه آموزشی و توسعهدهنده او، تمرکزهای عمیق او و تاثیر هزاران مبارزی که با ارزیابیها و درسهایش آموزش داده بود، بر مبارزه چگونه بود؟
تاثیر رفیق فؤاد هم بر سازمان و هم بر خلق بسیار بزرگ است. زیرا از نظر فلسفه و احساسات بسیار قوی بود. در شناخت واقعیت رهبر آپو و حزب قوی بود. همانطور که رهبر آپو اساس را بر تقویت انسان کورد، به ویژه زن کورد و جوان کورد قرار داده بود، رفیق فؤاد نیز این را اساس خود قرار داده بود. تمام زندگی خود را در خدمت سازمان، رفاقت، خلق و آزادی قرار داده بود.
رهبر آپو زن را برای خود اساس قرار داده بود و آزادی جامعه را از طریق آزادی زن توسعه داده بود. از آنجا که رهبر آپو جامعه تاریخی را برای خود اساس قرار داده بود -که نقش زن در این جامعه اساسی است- به همین دلیل آزادی زن را اساس تمام آزادی قرار داده بود. رفیق فؤاد نیز این را برای خود اساس قرار داده بود.
همانطور که رهبر آپو همه چیز را در خدمت آموزش قرار میداد و رفقا و انسان خود را توسعه میداد؛ رفیق فؤاد نیز همه چیز را در خدمت آموزش قرار داده بود. دائما آموزش میداد. آموزش را وظیفه اساسی میدانست. زیرا هر طور انسان را آموزش دهید، به همان شکل میتوانید با آن انسان کار کنید. اگر درست آموزش دهید، درست کار میکنید و نتیجه میگیرید. اگر ناقص آموزش دهید، نتیجه ناقص میگیرید. اگر اشتباه آموزش دهید، به نتیجه اشتباه میرسید و تخریب بزرگی ایجاد میکنید و شکست میخورید. در میان وظایف، اساسیترین وظیفه آموزش است. دیگر وظایف به آن وابسته است.
به همین دلیل رهبر آپو میگفت: «هشتاد درصد کار پکک آموزش و بیست درصد آن بقیه کارهاست.» رفیق فؤاد نیز این را اساس قرار داده بود. از آنجا که آموزش را وظیفه اساسی میدانست، دائما آموزش میداد. در تمام سطوح آموزش میداد. هرگز نگفت «این رفیق قدیمی است یا مبارز جدید». نگفت «این زن است، این مرد است، این مدیریت است»، یعنی تمام جنبش را اساس قرار داد. در این زمینه نیز به زنان، جنبش آزادی زنان و خط مشی آزادی زنان اهمیت ویژهای داد.
رهبر آپو برای دور کردن مردان از مردسالاری، نظریهای نیز توسعه داد و گفت «مردانگی را بکشید». یعنی گفت ذهنیت مردسالار را بکشید و بر این اساس به زنان نزدیک شد. زیرا آزادی زن، آزادی جامعه و مرد را نیز آشکار میکند. کسی که هدفش آزادی جامعه است، آزادی زن را توسعه میدهد. فقط آن وقت میتواند این هدف را محقق کند.
به همین دلیل رهبر آپو به این موضوع اهمیت داده بود. زیرا شخصیت و هدف او آزادی بود. آزادی نیز بر اساس آزادی زن توسعه مییابد.
اینجا رفیق فؤاد، از آنجا که رهبری را اساس قرار داده بود؛ همانطور که توسعه تمام جنبش را اساس قرار داده بود، آزادی زن را نیز اساس آن قرار داده بود. با جنگجویان تازهوارد نیز بر این اساس برخورد میکرد. با همه رفاقت میکرد و همه چیز را در خدمت آموزش قرار میداد.
به همین دلیل با هر کس که زندگی میکرد و گفتگو برقرار میکرد، او را آموزش میداد و توسعه میداد. به همین دلیل همه رفیق فؤاد را دوست داشتند. همانطور که همه رهبر آپو را دوست داشتند -زیرا از رهبر آپو نیرو میگرفتند- از رفیق فؤاد نیز نیرو میگرفتند. همه میخواستند رفیق فؤاد را ببینند یا در کنار او باشند. زیرا از رفیق فؤاد چیزهای زیادی میگرفتند، نیرو میگرفتند و اراده و شخصیتشان قویتر میشد. با او جنبه مقاومتی و مبارزهطلبیشان توسعه مییافت. جنبش، سخنان، نشست و برخاست، تواضع در زندگی و لحن او این را ایجاد میکرد.
*در مورد تلاشهای ویژه، شور و عشق رفیق فؤاد برای آموزش جوانان و شکلگیری انقلابی آنها و نحوه آموزش جوانان توسط او چه میتوانید بگویید؟
رهبر آپو گفت: «ما یک جنبش جوانان هستیم؛ با جوانی شروع کردیم، با جوانی ادامه خواهیم داد و به عنوان جوان به هدف خود خواهیم رسید.» رهبر آپو این را بیدلیل بیان نکرد. یعنی گفت واقعیت پکک، واقعیت جوانان است.
جوانان ویژگیهایی دارند. او این ویژگیها را در جنبش توسعه داد تا جنبش همیشه جوان بماند و بتواند دائما در پی پیشرفت بدود، دائما در خود نوآوری ایجاد کند و دچار انسداد نشود. میخواست قدرت حل مسئله خود را از دست ندهد و دائما یک جنبش حل مسئله باشد.
او میخواست که فقط به یک چیز راضی نباشد، دائما پیشرفت کند، خلق کورد را از مرگ نجات دهد تا بشریت را از ظلم رهایی بخشد و بدین ترتیب امیدهای بشریت و خلق کورد را محقق کند. زیرا جوانان هرگز از قدرت نوآوری و حل مسئله دور نمیشوند. دائما در پی چیزهای جدید و اهداف جدید میدوند و پرانرژی هستند.
اینجا رهبر آپو این ویژگیهای جوانان را به ویژگیهای جنبش تبدیل کرد. او میخواست این جنبش همیشه جوان بماند. همیشه جوان ماندن، در عین حال همیشه نیروی حل مسئله بودن و توانایی حل مشکلات خلق کورد و بشریت است.
به همین دلیل رفیق فؤاد نیز دائما اساس را بر جوان ماندن گذاشت. از آنجا که رهبر آپو پکک را اینگونه بیان میکرد و واقعیت پکک را اینگونه بیان میکرد، رفیق فؤاد نیز از آنجا که رهبری را اساس قرار داده بود، پکک را یک جنبش جوانان میدید.
او فکر میکرد چگونه مبارزان پکک میتوانند دائما جوانی را زندگی کنند. این را برای خود اساس قرار داد. به همین دلیل دائما به جوانان احترام میگذاشت و به آنها اهمیت میداد تا تجربه کسب کنند، آگاهی توسعه دهند و بدین ترتیب شخصیت خود را به شخصیت پکک تبدیل کنند. او هدف ادغام ویژگیهای جوانان و ویژگیهایی را که رهبر آپو در جوانان توسعه داده بود، دنبال میکرد. با این کار میخواست جنبش دائما زنده و دائما در حال توسعه باشد.
به همین دلیل جوانان را بسیار دوست داشت. یعنی هر جا جوانی بود، به سراغ او میرفت و با او ارتباط برقرار میکرد. جوانان نیز این را میدیدند. او یک رفیق قدیمی بود که از ابتدا در جنبش و مدیریت حضور داشت، اما رویکردهای او مانند یک رفیق تازه وارد به جنبش بود. این را میدیدند. به همین دلیل او را یک رفیق متفاوت نمیدیدند. جوانان خود را در رفیق فؤاد مییافتند. به همین دلیل در رویکردهایشان راحت بودند و او را دوست داشتند.
این هم برای زنان و هم برای مردان صدق داشت. رفقای جوان زن نیز اینگونه به رفیق فؤاد نزدیک میشدند. زیرا رفیق فؤاد مانند رهبر آپو مردسالاری را در خود کشته بود. مانند یک مرد نزدیک نمیشد. مانند یک مبارز این جنبش با همه برخورد میکرد. هم زنان و هم مردان این را میدیدند و به همین دلیل او را بسیار دوست داشتند.
تلاشهای رفیق فؤاد برای تمام کادرها مهم است، اما تلاشهای او به ویژه برای جوانان اهمیت ویژهای دارد. زیرا میگفت: «این رفقا تازه آمدهاند.» میگفت: «آمدهاند تا پکک و رهبر آپو را بفهمند و بجنگند، وظیفه ما نیز فهماندن به آنهاست.» میگفت: «نیاز آنها بیشتر از قدیمیهاست.»
میگفت: «اگر اینها را خوب آموزش ندهیم، کمبود و اشتباهات رخ میدهد؛ با این کار به جنبش نیز آسیب میرسانند و وجدان انسان نیز این را تحمل نمیکند.» میگفت: «اگر میخواهیم تخریب نباشد و توسعه رخ دهد، راه آن از این رفقا میگذرد. به همین دلیل باید جدی روی اینها تمرکز کنیم و تمام حقایق رهبری و پکک را به آنها بفهمانیم.»
در واقع کسانی که به جنبش میآیند نیز بیشتر برای رهبری میآیند. یعنی تاثیر رهبری بر جامعه، به ویژه بر جوانان، بسیار بزرگ بود. بر این اساس میآمدند و میپیوستند.
وظیفه ما چه بود؟ فهماندن صحیح واقعیت رهبری به آنها بود. به همین دلیل رفیق فؤاد میگفت: «پیوستن به پکک پیوستن به رهبر آپو است.» میگفت: «کسی که میخواهد به پکک بپیوندد، به رهبر آپو میپیوندد. پس از پیوستن به رهبر آپو، به پکک میپیوندد. واقعیت پکک این است.»
زیرا این واقعیت هم در جامعه و هم در میان جوانان، به ویژه در میان زنان وجود داشت. یعنی آنها رهبر آپو را اساس قرار میدادند. به همین دلیل رفیق فؤاد نیز میگفت: «پیوستن به رهبر آپو، پیوستن به حزبی شدن است.»
*هزاران رفیق، مبارزان پکک، خلقی که مبارزهاش را به پیش برد و بشریتی که به آن خدمت کرد، برای رفیق فؤاد چه باید بکنند؟ شهادت او چه وظیفهای را بر دوش این بخشها میگذارد؟
هر چه برای رفیق فؤاد انجام دهیم کم است. هر چقدر هم بخواهیم رفیق فؤاد را بزرگ زندگی کنیم، باز هم کم خواهیم گذاشت. این یک واقعیت است. اما برای اینکه خیلی کم نگذاریم و دچار تناقض نشویم، باید واقعیت رفیق فؤاد را خوب بفهمیم. اگر واقعیت او را بفهمیم، آن وقت میتوانیم واقعیت رهبر آپو را نیز درست بفهمیم. اگر واقعیت رفیق فؤاد را بفهمیم، میتوانیم واقعیت خلق کورد و مردم درسیم را نیز خوب بفهمیم. میتوانیم کینه و نفرت خود را نسبت به دشمن و قتلعامهای دولت ترکیه درستتر بزرگ کنیم.
دولت استعمارگر و قتلعامگرای ترکیه توسط خائنان امپریالیست و همدستها، کانسپتی را علیه جنبش و خلق ما به پیش میبرد. میخواهد جنبش را تصفیه کرده و نسلکشی کورد را که توسعه داده است، تکمیل کند. به همین دلیل کسانی که میخواهند در مقابل تصفیه و نسلکشی بایستند، نمیخواهند برده زندگی کنند و آزادی میخواهند، باید از تمام جوانب رفیق فؤاد را بفهمند.
فهمیدن رفیق فؤاد، عملی کردن اوست. هر چقدر او را بفهمیم، در عمل نیز به همان اندازه میتوانیم به کار ببندیم. همانطور که رهبر آپو گفت، فهمیدن آزادی است. زیرا هر چه بفهمیم، میتوانیم انجام دهیم. وقتی انجام میدهیم، این همراه با او آزادی را محقق میکند. به همین دلیل همه باید رویکردی صحیح به زحمات رفیق فؤاد داشته باشند و خود را مدیون این زحمات بدانند تا بتوانند حق آن را ادا کنند.
زحمات رفیق فؤاد برای همه بسیار زیاد است. زحمت بزرگی برای حزب، تمام رفقای حزب، به ویژه زنان و جوانان، خلق و مردم درسیم کشید. این خدمت بزرگی برای بشریت در شخص پکک و خلق کورد است. اینجا کسی که میخواهد هم خواستههای رهبر آپو و هم خواستههای شهدا، خلق کورد، مردم درسیم و بشریت را برآورده کند، باید آموزشی را که رفیق فؤاد داده است، خوب بفهمد.
این کتاب خواهد شد. همه باید این کتابها را بخرند، بخوانند و تحقیق کنند. باز هم اشعار رفیق فؤاد وجود دارد که باید خوانده شوند. یعنی باید رفیق فؤاد فهمیده شود تا پکک، رهبر آپو، خلق کورد و مبارزه آزادی فهمیده شود. با این کار میتوانیم وظیفه خود را انجام دهیم.
«بزرگ زندگی کرد»
همانطور که رفیق فؤاد شب و روز بدون وقفه همه چیز خود را در خدمت جنبش، رفاقت، حزب، شهدا، خلق، رهبری و بشریت قرار داد، همه نیز باید خود را مدیون رفیق فؤاد بدانند و فکر کنند چگونه میتوانند دین خود را ادا کنند. فقط آن وقت میتوان به زحمات رفیق فؤاد معنا بخشید و فقط آن وقت رفیق فؤاد میتواند جاودانه شود.
رفیق فؤاد بزرگ زندگی کرد، بزرگ زندگی کردن رفیق فؤاد، بزرگ زندگی کردن خودمان است. از همه خواسته میشود و اول از همه از ما خواسته میشود. هم به رفقا، هم به خلقمان و هم به مردم درسیم و بشریت میتوانم بگویم که رفیق فؤاد را بزرگ زندگی خواهیم کرد و بزرگ خواهیم زیست. او شخصیت بزرگی است، قولی را که به تمام شهدایمان دادهایم، یک بار دیگر برای رفیق فؤاد نیز تکرار میکنم؛ در شخص رفیق فؤاد تمام شهدای پکک و کوردستان را بزرگ زندگی خواهیم کرد.
در درسیم یک میراث وجود دارد. آخرین بار سید رضا آن را نمایندگی کرد. گفت هرگز در مقابل شما سر خم نخواهم کرد، این میراث را رفیق فؤاد و سارا ادامه دادند؛ آنها این را در رهبر آپو و پکک دیدند. به همین دلیل با قرار گرفتن در داخل پکک و اساس قرار دادن رفاقت با رهبر آپو، همراه با این واقعیت به پیش رفتند.
آنچه به ویژه از مردم درسیم ما خواسته میشود، این است که این میراث و این راه را برای خود اساس قرار دهند. زیرا این میراث و این راه حق و درست است؛ متعلق به درسیم است. این واقعیت مردم درسیم است. اگر این واقعیت را برای خود اساس قرار دهند، میتوانند حساب قتلعام درسیم را نیز بپرسند. فقط با این کار میتوانند بپرسند. جز این جایی برای پرسیدن وجود ندارد.
باور دارم هر چقدر هم قبل از شهادت رفیق فؤاد را دوست داشته باشند، پس از شهادتش بیشتر دوست خواهند داشت. بیشتر خواهند خواست واقعیت رفیق فؤاد را درک کنند. بیشتر رهبر آپو، پکک و مبارزهای را که توسعه دادهاند، خواهند فهمید. بر این اساس نیز هم در قبال رفیق فؤاد و هم در قبال تمام شهدا وظایف خود را انجام خواهند داد.
*او هویت شاعر و ادیب انقلابی نیز دارد و رفیق فؤاد اشعار مؤثری نیز مینویسد. در این مورد چه میخواهید بگویید؟
رفیق فؤاد در کنار پیکارگری، جنبه ادبی قوی نیز داشت. بیشتر نیز در شعر بسیار قوی بود. همیشه شعر نمینوشت، گاهی شعر مینوشت. بیشتر نیز وقتی جنبش از شرایط سختی عبور میکرد، مینوشت. یعنی آنچه را که نمیتوانست با سخن به رفقا منتقل کند، میخواست با شعر بدهد. به همین دلیل این شعرها را مینوشت. احساساتش بسیار قوی بود و این در شعرهایی که مینوشت دیده میشد. احساسات خود و خط مشی رهبر آپو را با هم ترکیب میکرد. این به راحتی در شعرهایی که مینوشت دیده میشود.
اگر پیکارگری نمیکرد، شاید شاعر بزرگی در کوردستان میشد. احمد عارف هست، همه احمد عارف را اساس قرار میدهند؛ در کوردستان به عنوان شاعر بزرگ شناخته میشود، فکر میکنم اگر فقط روی این کار متمرکز میشد، حداقل به اندازه او شعرهای قوی مینوشت. میتوانست چندین کتاب شعر بنویسد. زیرا جنبه بسیار قویای داشت. هم احساساتش بسیار قوی بود و هم در استفاده از زبان استاد بود. در واقع برای شعر نوشتن احساس، زبان و ادبیات لازم است. اگر اینها با هم ترکیب شوند، میتوان شعر نوشت. اینها نیز در رفیق فؤاد وجود داشت.
شعرهای بسیار قویای دارد. خودش نیز میخواند و بسیار دوست داشت. شعرهایی را که خوب مییافت برای رفقا میخواند. رفقا نیز شعرهایی را که او مینوشت میخواندند و در کنار خود مینوشتند. زیرا این شعرها واقعیت کوردستان، واقعیت مبارزه و پیوند بین درسیم، کوردستان و بشریت را بیان میکنند. به همین دلیل شعرهای بسیار قویای هستند.
*نحوه معنا بخشیدن به شهادت و رویکرد رفیق فؤاد به شهادت چگونه بود؟
از آنجا که رفیق فؤاد از تمام جوانب رهبر آپو را اساس قرار داده بود، رویکرد رهبر آپو به شهدا را نیز برای خود اساس قرار داده بود. همانطور که رهبر آپو هر شهادتی را به جهشی برای توسعه جنبش و مبارزه تبدیل میکرد، رفیق فؤاد نیز به شهدا اینگونه نزدیک میشد. رهبر آپو هرگز وقتی رفقا شهید میشدند، تحت تاثیر آن قرار نمیگرفت. یعنی آنچه جامعه تجربه میکرد را تجربه نمیکرد. حتی در رویکردش به شهدا، اساس را بر رفع آنچه جامعه قبلا تجربه کرده بود، میگذاشت.
یعنی در تاریخ اساساً رهبر آپو به شهدا معنا بخشیده است. در واقع گفت: «من سخنگوی شهدا هستم، شهدا را اساس قرار میدهم و نمایندگی میکنم.» گفت: «به همین دلیل اجازه نمیدهم و نمیگذارم کسی با شهدا بازی کند.» بزرگترین ارزش شهدا هستند. هر چه شده است به یمن شهدا بوده است. از این پس نیز با شهدا خواهد بود. به همین دلیل همه باید شهدا را الگو قرار دهند، خود را با واقعیت شهدا آموزش دهند و شخصیت خود را توسعه دهند. ارزشی بزرگتر از این نمیتواند وجود داشته باشد. اگر میخواهیم بزرگ زندگی کنیم، باید شهدا را اساس قرار دهیم. فقط آن وقت میتوانیم بزرگ زندگی کنیم.
در جامعه چه رویکردی وجود داشت؟ وقتی کسی میمرد، عزاداری و گریه میکردند. حتی برخی خود را زخمی میکردند. روزها، ماهها و حتی برخی سالها عزاداری میکردند. رهبر آپو تغییر اساسی در این ایجاد کرد. دیگر کسی عزاداری نمیکند. همه شهدا را برای خود یک افتخار میدانند و اینگونه به شهدا نزدیک میشوند. همه خود را صاحب یک شهید، یعنی صاحب یک ارزش میدانند. زیرا هر چه به دست آوردهاند به یمن شهدا بوده است و خود را با شهدا بیان میکنند.
در تاریخ کسی که برای خود ارزش خلق نکند، نمیتواند زندگی کند. کسی که خلق میکند اما آن را زنده نگه نمیدارد نیز نمیتواند زندگی کند. رهبر آپو از تاریخ درس گرفت و هم اساس را بر خلق ارزش و هم بر بزرگ کردن آن ارزشها گذاشت. فلسفه آن را نیز توسعه داد. یعنی خلق زندگی در مرگ، خلق جاودانگی. چنین معنایی به شهدا داد و خود را نیز سخنگوی شهدا تعریف کرد.
اگر رهبر آپو در شرایط امرالی زندگی میکند و وظایف خود را برای حزب، خلق و بشریت انجام میدهد، این از این واقعیت سرچشمه میگیرد. اساس را بر این میگذارد که چگونه باید شهدا را بزرگ زندگی کرد و جاودانه کرد. به همین دلیل در امرالی تحت این ظلم مبارزه میکند. به همین دلیل توطئه و استعمارگران را خنثی کرد. این از این واقعیت سرچشمه میگیرد. اگر شهدا را برای خود اساس قرار نمیداد و خود را سخنگوی شهدا نمیدید، زندگی کردن او در امرالی ممکن نبود. او این را به جامعه و خلق نیز منتقل کرد.
رفیق فؤاد نیز این رویکرد به شهدا را اساس قرار داد. به همین دلیل هر شهادتی که رخ میداد، سعی میکرد این شهادت را به همه بفهماند تا این شهادت کینه و نفرت نسبت به دشمن را بزرگتر کند. آگاهی، درک، شخصیت، سازماندهی و مبارزه را بزرگتر کند تا بدین ترتیب بتواند انتقام بگیرد. این را اساس قرار داد، این را به همه داد و چنین معنایی بخشید. در واقع معنای دیگری نیز وجود ندارد.
رهبر آپو چگونه وقتی رفیق حقی کارر به قتل رسید، با معنا بخشیدن به این شهادت، اساس را بر جاودانه کردن حقی کارر گذاشت؟ از یک طرف با نوشتن برنامه و رساندن حزب از سطح گروه به سطح حزب انتقام گرفت؛ از طرف دیگر نیز کسانی را که حقی کارر را به قتل رساندند، از بین برد و تصفیه کرد. اینگونه انتقام گرفت و جنبش را بزرگ کرد.
رفیق فؤاد نیز این اصل را اساس قرار داد. به عنوان مثال، اگر به آموزشهایی که داده است نگاه کنیم، میبینیم که دائما بر نحوه برخورد با شهدا و نحوه بزرگ زندگی کردن و جاودانه کردن شهدا تاکید کرده است. این احساسات را در ساختار بزرگتر کرد.
به همین دلیل اساس قرار دادن شهدا برای خود در میان رفقای ما بسیار قوی است. برای یک شهید، شهادت را برای خود اساس قرار میدهد. چنین چیزی در دنیا دیده نمیشود. شاید در برخی به طور جزئی وجود داشته باشد، اما این در تمام مبارزان پکک و حتی در جامعه کورد نیز وجود دارد. جامعه کورد فرزندان خود را به صفوف گریلا فرستاد و وقتی شهید شدند، گریه نمیکنند و به آن افتخار میکنند. آن را برای خود یک سرمایه نمیکنند و نمیگویند شهید من هست، این باید برای من یک سرمایه باشد. اینگونه نزدیک نمیشوند. همانطور که شهید، شهید شده است، آن را اساس قرار میدهند و اساس را بر ایجاد خود از طریق واقعیت شهدا میگذارند. اگر یک خلق اینگونه به شهدا نزدیک شود، آن خلق هر چقدر هم سختی بکشد، در نهایت پیروزی را به دست خواهد آورد.
*شما نیز مدتی در لولان با رفیق فؤاد بودید. میتوانید از رویکردها و تمرکزهای او در آن زمان صحبت کنید؟
مدتی نیز در لولان با هم کار کردیم. وقتی در لولان بودیم نیز رفیق فؤاد با رفقا بحث میکرد. اساس را بر آموزش رفقا میگذاشت. اساس را بر این میگذاشت که چگونه اشتباهات و کمبودهای آنها را به خودشان بفهماند، چگونه آن را برطرف کند و چگونه شخصیتشان را تقویت و توسعه دهد. در آن زمان نیز با دقت و احترام ویژهای به رفقای زن نزدیک میشد. یعنی به جای انتقاد، فکر میکرد چگونه به آنها روحیه و اعتماد به نفس بدهد تا گام بردارند. این را اساس قرار داد.
رفیق فؤاد هرگز مادیات را اساس قرار نداد، همیشه معنویات را اساس قرار داد. به همین دلیل در ایدئولوژی، فلسفه و احساسات بسیار قوی بود. این یکی از ویژگیهای رهبر آپو نیز هست. رهبر آپو نیز هرگز مادیات را اساس قرار نداد، همیشه معنویات را اساس قرار داد. به همین دلیل پکک یک جنبش معنوی است.
در واقع در تاریخ نیز معنویات بوده است که بشریت را زنده نگه داشته است. مادیات دائما فساد ایجاد کرده است. جنبشهایی که ظهور کردهاند، جنبشهای معنوی بودهاند و خواستهاند تخریبهایی را که مادیات ایجاد کرده است، برطرف کنند. به همین دلیل رهبر آپو در تاریخ این را اساس قرار داد. رفیق فؤاد نیز این را اساس قرار داده بود.
به همین دلیل تربیت نفس را اساس قرار میداد. این کار را در آموزشها نیز انجام میداد. در تاریخ درویشان و پیامبران این را تحقق بخشیدند. رهبر آپو تربیت نفس را در پکک به عنوان انتقاد و خودانتقادی توسعه داد؛ رفیق فؤاد به این اهمیت داد. دائما تربیت نفس را اساس قرار داد. به همین دلیل تخریب ناشی از مادیات در رفیق فؤاد وجود نداشت. به همین دلیل خود را در معنویات بسیار قوی توسعه داد. رویکرد او به تمام رفقا نیز بر این اساس بود. دائما به رفقا معنویات تزریق میکرد و دائما تغییر را در این زمینه اساس قرار میداد. این نیز در رفقا اراده و اعتماد به نفس ایجاد میکرد.
عملکرد او در لولان بر این اساس بود. گاهی که میخواست استراحت کند نیز در لولان به گشت و گذار در منطقه میپرداخت و میخواست منطقه را بشناسد. عاشق جغرافیا بود. جغرافیای درسیم نیز جغرافیای باشکوه و بسیار زیبایی است و او در آنجا زندگی کرده بود. در لولان مانند اینکه در درسیم میگردد، در منطقه میگشت. با این چشم به جغرافیا نگاه میکرد، جغرافیا را دوست داشت و میخواست همه جا را بشناسد.
حیوانات را بسیار دوست داشت. مثلا اجازه نمیداد حیوانات آنجا کشته شوند. میگفت: «همانطور که ما حق زندگی داریم، آنها نیز حق زندگی دارند، بدون آنها در واقع زندگی وجود نخواهد داشت.» علاوه بر این، ما با دشمن میجنگیدیم و برای اینکه بتوانیم خوب با دشمن بجنگیم، لازم است جغرافیا را خوب بشناسیم. به همین دلیل میخواست جغرافیا را بشناسد و به رفقا بفهماند. میگفت: «اینجا بیکار ننشینید، جغرافیا را بشناسید، هم از نظر فیزیکی و هم فکری برای شما بهتر خواهد بود.» میخواست عشق به جغرافیا و حیوانات را نیز به رفقا منتقل کند. نه تنها بر مسائل ایدئولوژیک، بلکه بر این مسائل نیز تاکید میکرد.