هنرمندان در مقابله با مدرنیته سرمایه‌داری مدافعان جامعه‌اند (٢) | یادداشت

هنرمندان و ادیبانی که در مقابله با حملاتی که علیه جامعه و از میان برداشتن ارزشهای جامعه روی می‌دهند، خود را مسئول نمی‌بینند نمی‌توانند هنرمند و ادیب راستین جامعه به شمار روند. در اینجا سوالی مطرح می‌شود که پس هنرمندان و ادیبان واقعی جه کسانی هستند؟

در هیچ برهه تاریخی نقش هنر و هنرمندان همانند امروز برجسته نشده است. هنر و ادیب واقعی کسانی هستند که ارزش‌های اجتماعی را خلق، تولید و تداوم می‌بخشند. هنرمندان و ادبا و در مجموع فعالان فرهنگی، حاملان نقش‌های ارزشمندی برای جامعه بوده‌اند. اعتقادات، دین، امواج عظیم فکری چگونه در مقابل فروپاشی اجتماعی برای جامعه به اقدامات گرانقدر دست زده و از جامعه دفاع نموده‌اند، هنرمند و ادبا نیز به همان سان، به این اقدامات ارزشمند دست زده‌اند. کسانی که اعتقادات، دین و جامعه را حفظ کرده و ارزشهای اجتماعی را تداوم بخشیده‌اند، همان هنرمندان و ادیبان هستند. در عصر مدرنیته سرمایه‌داری، ما به هنرمندان و مسئولان دینی نهادهایی اشاره نمی‌کنیم که اقدامات آنان در راستای خدمت و حاکمیت سرمایه‌داری، دولت و حاکمان قرار گرفته است.

در هیچ مقطع تاریخی همانند مقطع کنونی مسئولیت عظیم بر دوش هنر و هنرمندان قرار نگرفته است. زیرا در هیچ برهه تاریخی، تا به این حد جامعه آماج حمله نشده است. غیر از موارد مطرح شده در رابطه با حمله به ارزش‌های اجتماعی، هنرمندان نیز در این رابطه واجد مسئولیت بوده و در این رابطه لازم است که هنر اجتماعی را تولید کرده و موسس ارزشهای اجتماعی باشند. خصوصا که هنر، هنرمندان و ادبا امروزه از جامعه و  ارزش‌های اجتماعی به اندازه کافی دقاع نمی‌کنند. سرمایه‌داری و مدرنیته سرمایه‌داری ارزش‌های اجتماعی را دچار فروپاشی می‌کند. زیرا سرمایه‌داری تا زمانی که جامعه را از میان برندارد، فردیت و مادیت را خلق نکند، نمی‌تواند پیشرفت کند. جنگ سرمایه‌داری علیه جامعه، جنگ موجودیت سرمایه‌داری و مدرنیته است. نمی‌توان گفت که چرا بدینگونه عمل می‌کنند، ما بدینگونه نمی‌توانیم از جامعه و ارزش‌های اجتماعی حفاظت کنیم. اگر امروزه ارزش‌های اجتماعی نقش شده باشند، در درجه نخست هنرمندان، ادیبان و در کل شخصیتهایی که به مسائل فرهنگی توجه می‌کنند، در این رابطه مسئولیت بسزایی دارند. هنرمندان و ادبا بر مبنای معیارهای خود عمل نمی‌کنند. یعنی براستی این تصور ایجاد می‌شود که هنرمند و ادیبی وجود ندارد، یا این هنرمندان و ادبا در سطحی قرار ندارند که در مبارزه و مواجهه با سرمایه‌داری قرار بگیرند. هنرمندان و ادیبانی که در مقابله با حملاتی که علیه جامعه و فروپاشی جامعه خود را مسئول نمی‌بینند، نمی‌توانند هنرمندان و ادیبان راستین باشند. در این زمان است که باید پرسیده شود، آیا این هنرمندان و ادیبان چه کسانی هستند؟ نمی‌توانند هنرمند و ادیب مدرنیته سرمایه‌داری و سبک زندگی آن باشند و هنرمند راستین نیز نام گیرند.

مواجهه با سرمایه‌داری و مدرنیته سرمایه‌داری شرط نخستین هنر و ادبیات

اکنون با نگاهی به وضعیت هنر و هنرمندان در اروپا و در ترکیه می‌توان گفت که چنین شرایطی حاکم است. مدرنیته سرمایه‌داری ذهنیت هنری و هنرمندی خاص به خود را ایجاد کرده است. بر مبنای مقتضیات خود، معیارهایی را مشخص کرده و تلاش دارد تا هنرمند و هنر بر مبنای معیارهای آن شکل گیرند. به همین دلیل نیز بوده باشد، هنرمند از نقش اجتماعی خود آگاه نیست، و آنگونه که هنر باید باشد، در خلوت خود می‌گویند که هنرمند مدرنیست در آمریکا، اروپا یا در ترکیه نیز به حیات فردی و سستی میل کرده‌اند. اگر این اولویت و ترجیحی عامدانه باشد، ناشی از عدم تفکر و هیجانی بودن وضعیت است. باید به آن نگریسته و افرادی را که در چنین وضعیتی افتاده‌اند از چنین وضعیتی بدر آورد. زیرا همواره اذهان را به سوی تحریف سوق داده و به سوی اشتباهات سوق می‌دهند. مهم است که اشتباه بودن ذهنیت هنری اینگونه شخصیت انسانی را به نمایش بگذارد و ذهنیت واقعی هنر و جهان هنری بر وی مکشوف شود.

هنرمند و ادیب پیش از هر چیز در مقابل سرمایه‌داری و مدرنیته آن باید موضع داشته باشد. اگر در مقابل آن خشم و موضعگیری نداشته باشد نمی‌تواند به هنرمند و ادیب واقعی تبدیل شود. امروزه این مسئله نخستین شرط هنرمندی و ادبیات را تشکیل می‌دهد که باید در برابر سرمایه‌داری و مدرنیسم موضعگیری نمود. براین اساس باید در مقابل مدرنیته سرمایه‌داری و زندگی آن، جامعه و حیات اجتماعی را حفاظت کرد. اگر چنین خواستی وجود داشته باشد، آنرمان می‌توان هنر و ادبیاتی واقعی را تولید و وضعیت ادبی و هنرمندی را ایجاد نمود. کسانی که در چنین شرایطی به این سطح و موقعیت اجتماعی دست یابند، جامعه به آنان ارزش و قربت می‌دهد، زیرا این هنرمندان برای تولید ادبیات و هنر خود دست به هرگونه فداکاریی می‌زنند. کسانی که از جامعه دفاع کنند، جامعه نیز از انها صیانت می‌کند.

مدرنیته سرمایه‌داری پیشتر از سوی کاخ‌نشینان و پادشاهان مورد بکار گرفته می‌شد، اکنون نیز افرادی مانند هنرمند و ادیب را به جامعه معرفی می‌نماید و آنها را به جامعه معرفی و از آنها مدل و یک بت می‌تراشد. این افراد بر جامعه تحمیل می‌شوند که بازتاب دهنده موضع، کلمه و جنبش واقعی آنها به شمار می‌رود. خوراک ذهنی به عمل آمده برای اجتماع به افرادی تبدیل می‌شود که پایه‌های مدرنیته سرمایه‌داری بر مبنای آنان پای می‌گیرد. نمی‌توان از آن به عنوان جامعه یاد کرد، بلکه می‌توان آن را ویرانه‌ای بر مبنای انسانهای فردگرا و مادی نام نهاد. در مقابل این، خالقان هنر و ادبیات اجتماعی، باید به مدل‌ها و سمبل‌های اجتماعی تبدیل شوند. لازم است که با افکار و احساسات خود، با زندگی خود به نمونه‌ای در این رابطه تبدیل شده و نقش و ارزشهای اجتماعی را اعتلا بخشند. اما چه فایده که برخی از افرادی که نام هنرمند و ادیب دمکرات و انقلابی را بر خود اطلاق می‌کنند، از توان فرا رفتن از مدرنیته کاپیتالیستی برخوردار نیستند. گفته‌ها، مواضع و هنر آنان از یکدیگر جدا هستند. این مسئله نیز به مخالفتی در نوع خود تبدیل می‌شود. براین اساس، باید توجه نمود که کاپیتالیسم جامعه و فرهنگ را تخریب کرده و در مقابل این اقدامات سرمایه‌داری لازم است که هنرمندان و ادبا در حیات، موضع و ارتباطاتشان برای جامعه به نمونه تبدیل شوند. آن هم در سطحی که بتوانند معیارهای اجتماعی را ارتقا بخشیده و این نوع مدل را برای خود به مبنای عمل تبدیل کنند.

تا زمانی که آلترناتیف مدرنیته دمکراتیک ظهور نکند، مدرنیته کاپیتالیستی از میان نمی‌رود

بدون تردید چگونگی و کیفیت هنر نیز در این میان حایز اهمیت است. باید مادیت محوری، فردمحوری، نابرابری، بیعدالتی، بی‌وجدانی‌ای که برای هیچ یک از ارزشهای اجتماعی ارزشی قایل نیستند، سهل‌انگاری در حیات مورد انتقاد قرار گیرد. در مقابل تمامی معیارزدایی‌ها و ارزش‌زدایی‌هایی که کاپیتالیسم تحمیل می‌نماید، باید با هنر و ادبیات خود جنگی را نیز آغاز کند. با جنگ علیه سبک زندگی، ارتباطات، شیوه مدرنیته کاپیتالیستی باید به مبارزه دست زد. تا زمانیکه ارزش‌های اجتماعی ارتقا نیابند، نمی‌توان در مقابل مدرنیته سرمایه‌داری ایستادگی کرد. با مبارزه علیه استثمارگری سرمایه‌داری و ذهنیت اقتصادی آن، نمی‌توان کاپیتالیسم را درهم شکست. اگر در مقابل مدرنیته کاپیتالیستی آلترناتیف مدرنیته دمکراتیک را نتوان قرار داد، نمی‌توان کاپیتالیسم را ازمیان برداشت. در مقابل، مدرنیته کاپیتالیستی امروزه بیش از هر چیزی خود را از طریق تانک، توپ، سلاح و پول تکنولوژی حفظ نمی‌کند، مدرنیته کنونی، در وهله نخست با معیارهای خود، با معیارهایی که با تولیدات هنری و فرهنگی حاصل شده‌اند، خود را حفاظت می‌کند. متاسفانه این ارزش‌ها به ارزش‌های عالی و مهمی تبدیل شده‌اند. در مقابل این ارزش‌ها، اگر مدرنیته دمکراتیک به ارزشهای والای جامعه تبدیل نشود، در مقابل کاپیتالیسم شکست حاصل می‌شود. به همین دلیل نیز اگر بوده باشد، باید به درستی ارزیابی نمود که رئال سوسیالیسم چرا از میان رفته است. رئال سوسیالیسم با حملات خارجی از میان نرفت، بلکه حمله اصلی همان حمله‌ای بود که از سوی مدرنیته سرمایه‌داری به آن شد.

ما بار دیگر به ارزش‌های اجتماعی که مسئله اصلی هنر و ادبیات را تشکیل داده و امروز در آستانه مرگ قرار دارد باز می‌گردیم؛ این امر نه به تنهایی حاکی از مرگ جامعه است، بلکه نشان‌دهنده مرگ انسان نیز است. هچ کس در دفاع از جامعه قدمی بر نداشت، هیچ فردی را نمی‌توان سراغ داشت که از جامعه دفاع نماید. کسانی که از جامعه‌ای برخوردار نبوده یا جامعه خود را از دست داده‌اند، در حقیت مردگانی بیش نیستند. مرگ اجتماع نیز همزمان به معنای مرگ ادبیات و هنر است. این مهم را نیز سرمایه‌داری به نمایش می‌گذارد. نه در دوران برده‌داری و نه در دوران فئودالیته، جامعه اینگونه در آستانه مرگ قرار نگرفته است. در کتاب مقدس، چون در شهرهای سدوم و گومور ارزشهای اجتماعی رو به مرگ رفتند، خداوند لعنت خود را بر این شهرها نازل می‌کند. ادیان نیز به همین دلیل توسعه یافته‌اند. اکنون نیز در این عصر که ادیان توسعه یافته‌اند، جامعه با حمله مواجه شده است. کاپیتالیسم  به سیستم انسان اجتماعی تبدیل شده است. در مقابل این حملات روی داده علیه اجتماع، انسان نمی‌تواند با دین جدیدی با آن درآویزد و علیه آن ایستادگی نماید. پیامبران جدیدی نخواهند آمد. در طول تاریخ، هنرمندان، نویسندگان، ادیبان، پیامبران، عارفان و دراویش ارزش‌ها و معیارهای اجتماعی را بازتاب می‌دهند. هنر و ادب این ارزش‌ها را بازسازی می‌کنند، توسعه می‌بخشند و غنی می‌‌سازند و نقش دفاع از جامعه را بر عهده می‌گیرند. اعتقادات و باورها و ادیان در زمینه دفاع از جامعه و در مقابل سرمایه‌داری می‌توانند نقش مهمی را ایفا نمایند. اما امروزه بشر هر چند نمی‌تواند به ادیان تکیه نماید، اما به شرطی که این ارزش‌ها نیز مانند ارزشهای اجتماعی-تاریخی پذیرفته شوند، در سطحی والاتر در مقابل با سرمایه‌داری می‌توانند به سنتز و حیات اجتماعی تبدیل شوند. امروزه ادیبان و هنرمندان می‌توانند بیشترین نقش را در این رابطه ایفا کنند. ما گام در عصری گذاشته‌ایم که نقش عارفان، دراویش و عالمان را اکنون هنرمندان و ادیبان محقق می‌کنند.

نیاز برای ایجاد یک سیستم حیات دمکراتیک-کمونال

زمانیکه جامعه با این شدت مورد حمله قرار می‌گیرد، در بعد ایدئولژیکی، تئوریک و اجتماعی نیازمند ایجاد سیستمی آلترناتیف و متحد و منسجم است. با کسب تجربه از فرایندهای اجتماعی-تاریخی، لازم است که یک سیستم حیات اجتماعی کمونال ایجاد شود تا خود را از دست دولت اقتدار و حاکمیت، استثمارگری و حیات مردسالار رها کند. حیات قبل از نهادینه شدن سیستم سرمایه‌داری تا اندازه‌ای کمونال و دمکراتیک بود. جامعه در کوه‌ها و دشت‌ها حیات خود را ادامه می‌داد. در شهرها حیات و ارزشهای اجتماعی تحت تاثیر اعتقادات، تفکر، دین و طریقتهای نسبتا بزرگ تداوم داشت. اما امروز این وضع تغییر یافته است. سرمایه‌داری در اقصی نقاط جهان به حمله علیه جامعه دست زده است. هیچ ارزش و پیوند اجتماعی نیست که در معرض حمله آن قرار نگرفته باشد. فردمحوری و مادیت محوری را توسعه بخشیده است. به همین دلیل لازم است تا خط‌مشی ایدئولوژیک و سیاسی برقرار شود تا بتواند در مقابله با این حملات ایستادگی نماید و این حملات را در هم بشکند.

عبدالله اوجالان رهبر خلق کورد تمامی روندهای اجتماعی و تاریخی بشری را مورد تحلیل قرار داده و پارادایم جدید خود را که بر آزادی زنان، آزادیخواهی، دمکراسی، جامعه اکولوژیک و اجتماعی تاکید می‌نماید، به ما ارائه کرده است. نشان داده است که این حیات دمکراتیک اجتماعی، فارغ از سلطه حاکمیت و اقتدار، استثمارگری و مردسالاری است.  براین اساس است که ارزشهای مدرنیته دمکراتیکی که بر جامعه دمکراتیک اتکا دارند، بر اساس خط مشی سوسیالیستی و دمکراتیک، در مقابل تمامی سیستمهای دولت-محور و استثمارگر و در مقابله با نمایندگی مدرنیته سرمایه‌داری به آلترناتیف تبدیل شده‌اند.

لازم است هنرمندان و ادیبان به شیوه‌ای دمکراتیک-کمونال خود را مدیریت کنند

در سیستم کنفدرالیسم دمکراتیک که حاوی و خالق ارزش‌های مدرنیته دمکراتیک است، به منظور خلق حیاتی دمکراتیک و کمونال مسئولیتهای بزرگی بر دوش هنرمندان و ادیبان می‌افتد. در وهله نخست باید هنرمندان و ادیبان چنین ذهنیت و حیاتی را برقرار سازند. در این سیستم دمکراتیک اگر تمامی بخشهای اجتماعی خود را بر مبانی کمونال-دمکراتیک مدیریت نمایند، یک سیستم دمکراتیک و منسجم می‌تواند ظهور یابد. به همین دلیل نیز باید هنرمندان و ادیبان باید به سازه‌ای از سیستم کنفدارل و دمکراتیک بدل شوند که بر جامعه دمکراتیک و سازماندهی شده اتکا دارد. در سیستم کنفدرال، از ارتباطات مرکزگرایانه و هیرارشیک خبری نیست بلکه در این سیستم پیوندهای دمکراتیک و کنفدرالی برقرار هستند. هر واحدی از سازماندهی اراده دمکراتیک خود برخوردار است. هنرمندان و ادیبان می‌توانند به طریقی کمونال و دمکراتیک خود را سازماندهی کنند و از این طریق تصمیمات خود را به شیوه‌ای سازماندهی شده، کمونال و دمکراتیک در درون این سیستم اخذ کنند. هنرمندان و ادیبان نیز باید به واجدی دمکراتیک-کنفدارل بدل شوند. در رابطه با زندگی آنها، کمون‌های هنرمندان و ادیبان می‌تواند ایجاد شود. هنرمندان و ادیبان بیش از هر چیز می‌توانند کمون‌های خود، یا زندگی کمونال و دمکراتیک خود را ایجاد کنند تا در میان جامعه بتوانند ارزش‌های اجتماعی را بیافرینند.

بدون گمان کمون‌های ادیبان، هنرمندان و بازیگران تئاتر می‌تواند عینا مشابه با یکدیگر نباشند. زیرا حوزه‌های فعالیت آنان متمایز هستند.  در عرصه هنر و فرهنگ، به دلیل ویژگی‌های هر یک از این حوزه‌ها کمون‌های آنان می‌تواند مشترک بوده و بر مبنای استقلال فعالیتی که انجام می‌دهند، می‌توانند کمون‌ها مجزای خود را سازماندهی کنند. همزمان هنرمندان و ادیبان نیز می‌توانند بر مبنای تفکر جامعه دمکراتیک و سوسیالیستی در میان این کمون‌ها جای گیرند.

هنرمندان و ادیبان با حفاظت و قرار گرفتن در جایگاه سخنگویان جامعه دمکراتیک و افراد آزاد، پیش از هر کسی حیات اجتماعی دمکراتیک را می‌توانند حفاظت و حراست نمایند. دفاع از جامعه به شیوه‌ای دمکراتیک، سوسیالیسم دمکراتیک است. زمانیکه سیستمی از حیات با ارزش‌های مدرنیته دمکراتیک ایجاد گردد، این مسئله به معنای ایجاد و برقراری سیستم دمکراتیک بر مبنای خط‌مشی سوسیالیستی است؛ دفاع از جامعه بر مبنای خطوط سوسیالیستی و سوسیالیسم است. در طول تاریخ، در هر جایی که جامعه و حیات اجتماعی حضور داشته باشد، در آن جاست که سوسیالیسم و ارزشهای سوسیالیستی نیز حضور دارند. این خط‌مشی سوسیالیستی، ذهنیت سوسیالیستی، ارزش‌های حیات جمعی، به سیستم دفاع از جامعه دمکراتیک بدل خواهند شد. نوشدگی در این نکته جای گرفته است.

براین اساس کاملا مشهود است که هنرمند و ادیب در بعد ذهنیتی به سوسیالیسم و حیات سوسیالیستی قرابت دارند. اگر سوسیالیسم و حیات دمکراتیک و کمونالی در جریان باشد، در درجه اول هنرمندان و ادیبان می‌توانند در صفوف مقدم دفاع از جامعه حضور یابند. اینان نه مانند گریلا یا کادرها در میدانهای اجتماعی مبارزه می‌کنند، بلکه اینان با هنر و ادبیات خود در صفوف مبارزه جای می‌گیرند. اما بدون تردید با ذهنیتی دمکراتیک، با موضعگیری‌های خود در مقابل سرمایه‌داری این عمل را انجام می‌دهند. هنرمندان و ادیبانی که در زمینه دفاع از جامعه، در طول تاریخ همواره پیشگام بوده‌اند؛ همانند سوسیالیستهای عضو حزب می‌توانند مبارزات خود را ادامه دهند. طی دو سال اخیر، اکثریت هنرمندان و ادیبان بر این موضع بوده‌اند. اقداماتی که آنها انجام داده‌اند، اشتباه نبوده است. اما اشتباه در این بوده است که آنان در تئوری و عمل خود، سوسیالیسم کلاسیک گذشته را مبنا قرار داده‌اند. نباید هنرمندان و ادیبان براین باور باشند که در گذشته بدینگونه بوده است و حول همان سوسیالیسم [گذشته] گردهم آیند. بدون گمان این بر مبنای اراده آنان است که در آن زمان همانند یک کادر، سمپاتیزان و یا مانند یک طرفدار فعالیت خود را ادامه دهند. اما اینکه در چه سطحی به فعالیت مشغول باشند، موضع‌گیری آنان در کمون فرهنگ و هنر بسیار مهم خواهد بود، مهم است که نیروی هنر و ادبیات خود را از حیاتی دمکراتیک و کمونال اخذ کنند. آنزمان است که حقیقتا می‌توانند هنری را که حافظ و مدافع جامعه است حفظ نمایند.

زمانیکه به دفاع از جامعه اشاره می‌شود، نباید از یاد برد که منظور، جامعه اخلاقی و سیاسی است. جامعه‌ای که نه اخلاقی و نه سیاسی باشد، نمی‌تواند به جامعه تبدیل شود، و نمی‌تواند واجد اراده باشد و نمی‌تواند موجودیت خود را تداوم بخشد. رهبر آپو اظهار می دارد که جامعه می‌تواند زمانی موجودیت خود را تداوم بخشد که حیات اخلاقی و سیاسی خود را تداوم بخشد. رهبر آپو در اینباره چنین نوشته است: می‌توان تصور کرد که اقتدار و حاکمیت و دولت تنها تجمیع و تراکم ظلم و پیوند این موراد است،  ین اظهار نظر عقلی است. از نظر من، اصلی‌ترین نقش این ابزارها اینست که قدرت و بقای جامعه را درهم شکسته و اجازه ندهد که جامعه از خود دفاع کند. زمانیکه جامعه در زمینه اخلاقی و سیاسی دچار ضعف می‌شود و اجازه نمی‌یابد که بر معیارهای خود تاکید و نقش‌های خود را به جای آورد، آن زمان است که این امر تحقق می‌یابد. تا زمانیکه زمینه اخلاقی و سیاسی ایجاد نشوند، جامعه نمی‌تواند موجودیت خود را تداوم بخشد.

نقش اصلی اخلاق اینست که راه را براین امر بگشاید که جامعه موجودیت خود را ادامه دهد. بدین منظور نیز برنامه و اساسنامه‌ای را باید برای آن مهیا نموده و به منظور تحقق آن، به آن قدرت بدمد. جامعه‌ای که برنامه و قدرت تحقق آن را از دست بدهد، بدین معناست که تغییر اجتماعی حیوانها، و در این زمینه حتی می‌توان نام برده‌داری هم بر آن اطلاق نمود. سیاست این است که برنامه‌ها و معیارهای اخلاقی را برای جامعه مهیا نماید، راهکار و متودهای تحقق آن و الزامات مادی و معنوی جامعه را از طریق بحث و گفتگو مشخص نماید. سیاست اجتماعی بر مبنای این واقعیات از طریق بحث و بررسی‌ها و تصمیمات اتخاذ شده می‌تواند جامعه را زنده نگاه دارد. جامعه بدون سیاست همانند مرغ سر بریده است که بدون آنکه جان بدهد، به این سو و آن سو می‌پرد. تاثیرگذارترین راه خنثی کردن یک جامعه اینست که آن جامعه را از سیاست که ابزار بحث و اتخاذ تصمیمهای آن برای تحقق الزمات مادی و معنوی موجودیت جامعه است، دور کرد. و در این میان هیچ راهی بدتر از این راه نیست.

بر مبنای این واقعیت اگر دست به تحلیل بزنیم می‌توان گفت که اگر هنرمند و ادیبان قادر به تقویت ارزشهای اجتماعی نباشند، جامعه در مقابل مسائل و مشکلات خود نمی‌تواند بقای خود را چندان تداوم بخشد. در واقع هنر و ادیبان اخلاق اجتماعی را خلق کرده و همچنان آن را خلق می‌کنند. همانگونه که پیش از این نیز اشاره کردم، هنر و ادبیات می‌تواند بیشترین موضعگیری آزادانه اجتماعی و دفاع از جامعه را  در مقابل مشکلات نشان داده و آن را تا کنون نیز به نمایش گذارده است. اگر امروزه ما در مقابل مدرنیته سرمایه‌داری به مدافعان جامعه بدل شده‌اند، باید ما نقش خود را که می‌تواند به قدرتمندترین ویژگی اجتماعی بدل شود همچنان حفظ کنیم. بدون گمان این مهم نیز از طریق زبان و اسلوب هنر و ادبیان محقق می‌شود.


* عضو هیات اجرایی کنفدرالیسم جوامع کوردستان (ک.ج.ک)