رامین گارا
قیام در ایران و شرق کردستان که از ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ آغاز شده، یک ماه را پشتسر گذاشت. مؤلفههای مبارزات مردمی در طول این قیام، حول محور اتحاد خلقها، تکثرگرایی و دمکراتیزاسیون رادیکال در جهت تغییر ساختار رژیم مستبد، میچرخد. هر روز که میگذرد، امیدها به نتیجهبخشی آن به دلیل کسب دستاوردهای عظیم خلقی، افزایش مییابد و با قوتقلب مضاعف، جوانان و زنان با پیشتازی در صف نخست خیابان، قیامت به پا کردهاند. این قیام اگر برخی ابعاد معین برای تعیین ساختار جایگزین بیابد، مسلما در سطح جهانی تاریخساز خواهد شد.
از مشخصههای بارز قیام، تکثرگرایی، اتحاد خلقها، پیشتازی و پیشاهنگی زنان، حقوق بشر، دمکراسی، عدالت و آزادی کامل و حذف ساختاری موجودیت نظام حاکم تئوکراتیک طبقه روحانیون و سرمایهداران سلطهگر است. بارزترین ویژگی حیرتانگیز این قیام، فقدان یک رهبریت واحد و یک حزب سرآمد در سراسر ایران است اما اینکه این یک ویژگی مثبت است یا منفی، مقولهای دیگر میباشد. لذا بسیاری دیدگاههای افکار عمومی مبتنی بر این گشته که یک رهبر واحد، یک پرچم واحد و یک اتنیک و ملیت واحد نمادهای سیاسی و سازمانی خویش را بر خلق قیامکننده تحمیل ننماید. این امر به یک گفتمانِ موازیِ با کارزار خیابان مبدل گشته. چنین شکلی از قیام در طول تاریخ انسانیت، بدون یک رهبریت و حزب واحد، کمنظیر است. پس به همین دلیل در عصر کنونی که سازماندهی و تشکل خلاپذیر نیست، اگر قیام خلقهای ایران با همان مؤلفهها به پیروزی برسد، یک معجزه و انقلاب در شیوه انقلابهای انسانی رخ خواهدداد. حتی تئوریهای مشهور در خصوص ماهیت انقلابات فروخواهندپاشید. زیرا آنچه نشدنی بوده را شدنی خواهدساخت لذا کارزاری بسیار دشوار است.
باید اشراف داشت که تنوع خلقها و ملیتهای ایران دربردارنده شکلهای موازی سازمانها و احزاب اپوزیسیونی دهها ساله هم هست، به همین دلیل ممکن است در آینده، بر اثر برخی فشارها، مؤلفههای فقدان رهبریت واحد و سازمان و حزب سرآمد، تغییر کند. زیرا هم اپوزیسیون دارای دهها سازماندهی مختلف و متمایز هست و هم بهتدریج در بطن خیابان مدیریتهایی از سوی جوانان و روشنفکران شکل خواهد گرفت و جهتدهیها را بدست خواهند گرفت و دیگر اینکه تاکنون جامعه ایران در راستای طرد انحصارگریَ تمرینی آزمونگرایانه جدی نداشته. اینکه یک قیام به منوال کنونی قیام خلقهای ایران، بدون پیشتازی رهبر و حزب واحد تداوم یابد، یک استثنا را به ما یادآور میسازد.
دو انتخاب پیشرو است: ۱- تعیین حاکمیت یک دولت از طریق یک حزب یا احزاب اپوزیسیون و سازمانهای مدنی که همانا تکرار ساختارهای پیشین با کمی رستوراسیون و تغییر چهرها است. ۲- تعیین خودمدیریتی دمکراتیک مردمی خارج از حاکمیت دولتی که هم تغییر رادیکال ساختار و هم چهرها میباشد. مورد نخست بر نمط دولتگرایی و انتخاب یک الیت بعنوان ادارهکنندگان کشور در ساختار خشن دولتگرایی است. و دومی کاملا خارج از هرگونه دولتگرایی است که حتی مفهوم «حکومت» را برنمیتابد و آگاهانه، مدیریت مردمی را جایگزین حکومت دولتی میسازد. کل نظام را از زیر سلطه مفاهیم قدرتَ انحصارگری و حاکمیت دولتی خارج میگرداند. بعبارت دیگر حکومت و دولت بهمثابه دو مفهوم ضدجامعه و خلق را منع و خودمدیریتی دمکراتیک خلقی که حکمفرمایی، حکمرانی و حکومتکردن یک عده نیست را جایگزین میسازد. ساختار حاکمیت دولتی با خودمدیریتی دمکراتیک از فرش تا عرش تمایز و تفاوت دارند. در خودمدیریتی دمکراتیک مدیریت مشترک زن و مرد جاری و ساری است و اصل دمکراتیک آن، برکناری و عزل مدیر نالایق و یا فاسد در عرض یک ساعت بنا به قرارداد اجتماعی است.
با این اوصاف، بالاخره، جنبش و قیام آن در بطن خیابان هم سمتوسوی نوع مدیریتی آن را طبیعتا خواهد یافت چون امر مدیریت جوامع خلاپذیر نیست و نوع آن را لازم است انتخاب کند و ساختارش را نیز تعیین نماید. اینجاست که روند دمکراتیزاسیون نوین و انقلاب در مدل دمکراسی متفاوت از دمکراسی سلطهگر سرمایهداری جهانی و تئوکراسی ایرانی، آغاز و تبلور وجودی و عینی در متن خود خیابان مییابد. پس باید واقف بود که اگر چنانچه قیام کنونی به یک انقلاب بدون رهبریت و حزب واحد منجر گردد، آن موقع قطعا در سطح انقلابهای جهانی یک معجزه روی داده است. در طول تاریخ، این نوع قیامهای بدون رهبریت و حزبیت واحد را فقط قشر کارگران در بسیاری کشورها منبعث از پارادایم سوسیالیستی تحقق بخشیدهاند اما چون جامعه در بدو پیروزی انقلاب خلا مدیریت را نپذیرفته و در تئوری و ذهنیت مدیریت جامعه هم تحول بنیادین شکل نگرفته بود، همه انقلابها یا توسط رهبران آنها و یا توسط الیتهایی که در کمین حاکمیت و انحصار آن نشسته بودند، مصادره شدند. نمونه بارز آن هم انقلاب کارگران در سال ۱۳۵۷ ایران بود. پس انقلاب کنونی در ایران و خاورمیانه اساسا انقلاب در نوع و شیوه ساختاری خود انقلاب و نوع مدیریت جامعه هم هست. درواقع جدال میان دو ذهنیت و روش متمایز «دولتگرایی» و «خودمدیریتی دمکراتیک» بهمثابه دو مفهوم کهنه و نو میباشد. مفاهیم و ساختارهای حاکمیت دولتی و انحصار قدرت بدست الیت قدرتمند و ثروتمند، فعلا و عملا تنها بدست انقلاب آپویی به چالش کشیده شده و هنوز هم راه زیادی برای پیمودن درپیش دارد و قطعا با توسل به این شیوه و ساختار نوین، میتوان رنسانس خاورمیانه را تحقق بخشید. چراکه مؤلفههای معضلدار «حاکمیت، قدرتخواهی، انحصارطلبی، الیتگرایی سلطهگرانه، ملیگرایی، جنسیتگرایی، جدایی خلقها از یکدیگر، سلطه بر اکولوژی و بردگی زن» که همگی به شیوههای شرق و غربی در جهان امروز جریان دارند را رد و آلترناتیو دمکراتیک و جامعهمحور آن را ارایه داده.
قیام جاری در ایران و شرق کردستان میتواند با خوانش و آگاهی صحیح از پشتپرده حاکمیتهای داخلی و خارجی اپوزیسیون، سازمانها، جریانها، هژمونی دولتهای جهانی و منطقهای، از انحراف قیام به سمت سلطهگری از نوع استیلای عدهای بر عده دیگر، ممانعت بعمل آورد. روشهای نقدگرایی و آنالیز آلترناتیوهای نوین و منبعث از بطن قیام میتواند به روشنگری در مسیر انقلاب کمک شایانی بکند.