خشونت عریان حاکمیت، مقاومت بیپایان زنان
با وجود تمام خشونتهای سیستماتیک، رژیم حاکم بر ایران هیچگاه نتوانسته و نخواهد توانست دربرابر مطالباتِ آزادیخواهانه ی خلق ها، دوام بیاورد. لذا رسالتِ ما در این دوران، آموزش و سازماندهیِ روزافزون است.
با وجود تمام خشونتهای سیستماتیک، رژیم حاکم بر ایران هیچگاه نتوانسته و نخواهد توانست دربرابر مطالباتِ آزادیخواهانه ی خلق ها، دوام بیاورد. لذا رسالتِ ما در این دوران، آموزش و سازماندهیِ روزافزون است.
در روزهای منتهی به ۲۵ نوامبر قرار داریم، روزهایی که تداعی گر مبارزات بی وقفەی زنان در ادوار گوناگون است. در طولِ یکسال گذشته نیز، بطور کلی در سراسر دنیا شاهد حملات هدفمند و خشونت عریانِ ذهنیت مردمحور زن و ستیز بودیم. در ایران نیز اجرای وظیفه را حاکمیت ولایت مطلقه ی فقیه و نهادهای وابسته به آن برعهده داشتند. حاکمیتی که از پایه، زن ستیز بوده و زنان را همچون مانع خوانده، از همینرو برای از میان برداشتنِ این موانع، از هیچ راهکاری سرباز نزده است. این مقاله، سعی بر آن دارد که مروری به راهکارهای سرکوب رژیم، علیه زنان در عرصه های گوناگون و در عین حال، مقاومتِ بی پایان زنان داشته باشد، همچنین در پایان از راههای صیانت از دستاوردهای ایجاد گشته و گسترش مبارزات بگوید…
زندان، حصرِ یک اندیشه؟ اعدام، ترس از یک اندیشه؟
یک سال از انقلابِ«ژن، ژیان، آزادی» در ایران می گذرد، انقلابی که دستاوردهای بسیاری را بهمراه داشت، دستاوردهایی که ماحصل یک انقلابِ ذهنیتی، فرهنگی و اجتماعی بود. برای اولین بار شاهد، اتحاد سراسری در ایران بودیم. اتحادی که حول محور زنان و با پیشاهنگی آنان، منجر به خیزشی فراگیر شد. خیزشی که پایه های رژیم را به لرزه در آورد. البته که افراد زیادی در طولِ یکسال گذشته جان خویش را فدا نمودند. آمارها از جان باختن، 72 شهید زن، 73 نوجوان زیر 18 سال در این خیزش میگویند. از سوی دیگر با توجه به برخی گزارشات، بطور کل بیش از 354 نفر در سال گذشته در ایران اعدام گشته اند که 17 تن از آنان زن بوده اند. این در حالی است که ایران رتبه ی دهم را از نظر تعداد زندانی بخود اختصاص داده است. در سالگرد انقلاب ژن ژیان آزادی، به منظور سرکوبِ جامعه و ترس از خیزشی دوباره، افراد بسیاری دستگیر شدند. زینب جلالیان نمونه ی بارز مقاومت و مبارزه ی راستین در طول 15 سال اخیر است که تمام نهادها و شخصیت های آزادیخواه، خواهان آزادی او هستند، قریب به سه ماه است، از وضعیت رفیقمان وریشه مرادی، بی خبریم. در عین حال سکوت، همچنان در برابر وضعیتِ فعالین کورد، همچون پخشان عزیزی و سایرین ادامه دارد! هدف رژیم از این همه سرکوب و سانسور چیست؟ آیا میتواند یک اندیشه را به حصر درآورد؟ در پاسخ می توان گفت: زهی خیال باطل!!!! زندان هم اکنون سنگر مبارزه است، زندانیان نیز فریاد آزادیخواهی بر می آورند. جامعه نیز، به صدا و ندای شان گوش جان می سپارد. آگاهی کل جامعه و بویژه زنان به سطحی رسیده است که نه زندان و نه زندان بان نمی تواند، آنان را از مبارزه شان دور بدارد. البته که رژیم تنها به دستگیری بسنده نکرد، بلکه از اعدام، به عنوان ابزار ایجاد ترس و خوف استفاده نمود، این درحالی است که خود رژیم از مبارزه ی جامعه و بویژه زنان در هراس است.
جان زن و جان زندگی در خطر است
گزارشات نشان می دهد در سهماهه نخست ۱۴۰۲ دستکم ۲۷ زن بنا بر دلایل مبتنی بر “ناموس” توسط شوهر یا پدرشان به قتل رسیدهاند و از خرداد ۱۴۰۰ تا پایان خرداد ۱۴۰۲ دستکم ۱۶۵ مورد زنکشی در نقاط مختلف ایران صورت گرفته است. از ۱۶۵ زنی که در دو سال گذشته به قتل رسیدهاند، ۱۰۸ نفر به دست شوهرشان کشته شدهاند، ۱۷ زن توسط برادر، ۹ زن توسط پسر، ۱۳ زن توسط پدر و ۱۹ زن نیز توسط سایر اعضای خانواده خود به قتل رسیدهاند. از ۱۶۵ زنی که در دو سال گذشته به قتل رسیدند، ۴۳ زن به ضرب گلوله کشته شدند؛ اغلب با اسلحه شکاری، کلت کمری و حتی کلاشنیکف. ۴۰ زن با ضربات چاقو به قتل رسیدند. ۳۵ زن خفه شدند؛ با دست، روسری و ملافه. شش زن آتش زده شدند؛ با ریختن مستقیم بنزین روی آنها، آتشزدن ماشین یا خانهای که مقتول در آن بوده است. این ها، گزارشاتی بود از وضعیت قتل زنان در یک سال گذشته! در زمانیکه خیابان به صدای برحق زنان مبدل گشته بود، ذهنیت مردسالار در خانه، جان زنی را میگرفت و این دقیقا یعنی ذهنیتِ زن ستیز در همه جا وجود دارد. پدری به نام ناموس دخترش را می کشد، اما آنکه مورد بازخواست قرار میگیرد، دختری ست که کشته شده. در آن سوتر مردی مثلا برای دوست داشتن، زنی را به قتل می رساند. توجه کنید، نام عوض می شوند، اما در نتیجه زنان به قتل می رسند. با افزایش روز افزون قتل ها، اوضاع جامعه وخیم تر می شود. جامعه ای که در آن زنان حضور نداشته باشند و آزادی شان سلب گشته باشد، را نمی توان آزاد خواند. اصلا نمی توان گفت که آن محیط سالم است. همه ی اینها نیز انباشت چند هزارساله ای است که تا به امروز آمده است. آرمیتا و ژینا از سوی نهادهای وابسته به رژیم به قتل می رسند، پس چه انتظار می توان داشت که در برابر قاتلِ جان زنان دیگر، گامی بردارند و یا قاتل را مورد بازخواست قرار دهند! متاسفانه در برخی شهرها و روستاها، با گفتنِ جمله ی «پدر است حق دارد، خوب کاری کرد، بگذار درس عبرت شود، تا باشد، زنی دیگر از این دست کارها انجام ندهد، و حتما مشکلی هست و …» این جنایت ها، مشروع خوانده میشود.
اینان اغتشاشگر نیستند، بلکه آینده را با آزادی خواهند ساخت
با توجه به آمار منتشرشده،از ابتدای آذر تا ۱۷ اسفند، دستکم ۲۹۷ مدرسه و موسسه آموزشی در ۲۹ استان ایران هدف حمله قرار گرفتهاند. در این ۱۰۳ حمله، هفت هزار و ۱۶۸ دانشآموز با علائم مسمومیت مواجه شدند.البته در گزارشات دیگر نیز از انتقال ۱۳ هزار دانش آموز به مراکز درمانی سخن به میان می آید. مسمومیت عمدیِ دانش آموزان از ۹ آذر ۱۴۰۱ در یک دبیرستان دخترانه در قم آغاز شد. از آن زمان، صدها دانشآموز در ۶۰ مدرسه قم که عمدتا مدارس متوسطه اول و دوم دختران بودهاند مسموم شدهاند. این رخدادها منحصر به قم نبوده و دامنه آن به شهرهای دیگری از جمله بروجرد، ساری، اردبیل، تهران، فردیس، احواز، کرماشان، نیشابور و مشهد نیز کشیده شدهاست. از سوی دیگر، گزارشها در شبکههای اجتماعی حاکی است که در جریان یورش نیروهای پلیس و لباس شخصی به برخی مدارس، شماری از دانشآموزان بازداشت شدند. اما سوال اینجاست، چرا دانش آموزان؟ چرا مدارس و مکاتب آموزشی، به پادگان رسمیِ رژیم مبدل گشته است؟ اصلا مگر این دانش آموزان برای کسب علم به مدارس نمیروند؟ اصلا رسالتِ مدارس، دانشگاه، دبیران، مدیران و اساتید چیست؟ اگر این اعلان نوعی جنگ، علیه دانش آموزان نیست، پس چیست؟
این دانش آموزان نسل نویِ جامعه ای هستند که حاکمیت سعی دارد افکارپوسیده از مغزهای کوچکِ زنگ زده شان را به آنان تحمیل کند، از آنان افرادی مطیع بسازد، تا به خدمت حاکمیت و رژیم در آیند. مشاهده کردیم که وزیر آموزش و پروش ایران چگونه گفت: «دانشآموزی در زندان نداریم» و در «مرکز روانشناسی هستند و دوستان کارشناس کارشان را انجام میدهند تا بعد از اصلاح به محیط مدرسه برگردند». یعنی از حق و مطالبه خود گفتن و اعتراض در برابر سیاست های غلط و نابجای حاکمیت، به معنای ناخلف بودن شان است، پس باید اصلاح گردند. متاسفانه کم نبودند مدیرانی که دانش آموزان را سرکوب می کردند، اخبار دروغ به جامعه تحویل می دادند و می خواستند که مسمومیت دانش آموزان را در سکوت، خفه کنند. اما در مقابل دانش آموزان و معلمان دلسوزی که در کنارشان بودند، چه کردند؟ پیام آنان چه بود؟
۱. در وهله ی اول، دانش آموزان به خوبی نشان دادند که مدارس، محل جستجوی حقیقت است و آنان جستجوگران حقیقت! جستجو گران حقیقت نیز تا زمانی که به حقیقت دست پیدا نکنند، از پای نمی ایستند. آنان حقیقت را از لابلای کتاب های تالیف شده ی رژیم نه، بلکه از لابلای سنگفرش های سرخ شده ی خیابان و فریادهای بلند گشته از زندان، جستجو می کردند. پس در کنار آنان، در جبهه ی دیگر از مقاومت، یعنی مدرسه نشان دادند که به دنبال حقیقتِ راستین زندگی هستند.
۲. در وهله ی دوم، این پیام دانش آموزان، تنها برای هم نسل های خودشان نبود، آنان با این کارشان به نسل های بعدی نیز، به نسل های بعدی شان، گفتند که لازم است راهشان ادامه یابد.
۳. در وهله ی سوم، نقش والدین و معملمان دلسوز در مدارس نیز، بسیار تعیین کننده است. پروسه ی آموزش هم از جانبِ خانواده و هم از طرفِ مدرسه از یک سو و حمایت خانواده و مدارس نیز از سوی دیگر از اهمیت خاصی برخوردار است. دیدیم که پس از مسمومیت دانش آموزان، خانواده ها به منظور اعتراض، در مدارس تجمع کردند، برخی ها نگهبانی و شیفت میدادند که از فرزندان شان دفاع نمایند. در عین حال، معملمین گرامی و دلسوزی که به نمونه و الگو برای دانش آموزان مبدل گشته بودند، بدلیل حمایت از دانش آموزان، یا از کار اخراج گشتند و یا به حراست و کمیته های انضباطی احضار شده بودند. اینان در واقع مشعل داران راه سختِ اما روشن علم بودند، نه آنانی که برای رسیدن به مقام و پول، تو را به چاهِ عمیق و تاریکِ جهل می کشانند.
۴. و در نهایت، هدفِ حاکمیت از مسمومیت سازی دانش آموزان، دقیقا نسل کشی سیستماتیک و هدفمند بود و برنامه ی مسموم نمودن مدارس، در راستای تکمیل دیگر برنامه های به نتیجه نرسیده اش بود. از همینرو در طول یک سال گذشته، ابعاد چندجانبه ی خشونت را بخوبی مشاهده نمودیم.
جامعەای که می بیند، می شنود و سخن می گوید…
هدف از حملات و تهاجماتِ بی وقفه و متوالیِ حاکمیت، این بوده که جامعه، کر و کور و لال گردد. در این صورت است که اراده اش سلب میگردد. جامعه ای که دگر توان مقابله و مقاومت را نداشته باشد و طبقِ میل نظام و بنا بر خواسته های او گام بردارد. چنین جامعه ای نه تنها نمی تواند از خود و مطالباتش بگوید، بلکه حقِ حیات را به معنای واقعی از دست خواهد داد. جامعه ای که دیگر خودش نیست و برای دیگری و خدمت به غیر از خود می زید. بدون شک، جامعه ی ایران در طول چند دهه ی اخیر و خاصتا در طول یک سال گذشته، بخوبی نشان داد که می بیند، می شنود و سخن می گوید. تاریخ و فرهنگِ همه ی ملت ها، شیوه ی زندگی شان، نحوه ی برخورد با مسائل و مشکلات، موجب آگاهیِ جامعه گردیده است. مشاهده نمودیم که در طول یکسال گذشته، زنان و جوانان در برابرِ رژیم پیرسالار ایران چگونه سینه سپر کردند. زنان و جوانان، قشر پیشاهنگِ جامعه بوده اند و هستند. آنان در انقلاب «ژن ژیان آزادی»، نشان دادند که تعاریف ساخته شده و از پیش تعیین گشته ی رژیم را قبول نخواهند کرد، چون به خوبی می دانستند که قبولِ این تعاریف، به معنای مرگ واقعی حیات است. رژیم،« جوان» را فردی نادان و جاهل نشان می دهد که باید برایش برنامه ریخت و او را جهت دهی نمود، زیرا توان تصمیم گیری را ندارد. این در حالی است که خودِ رژیم بر نیروی جوانان واقف است. آنان می دانند که روح جوانان را نمی توان به بند کشید. جوانانی که کف خیابان را به سنگر مبارزه علیه رژیم پیرسالار ایران مبدل ساختند. در طول یک سال گذشته، زنان و جوانان، از دردِ اصلی سخن گفتند. آنان نشان دادند که برای رسیدن به آزادی راستین، جان می دهند.
از در و دیوارِ این حاکمیت، خشونت می بارد و در طول یکسال گذشته، این زنان و جوانان بودند که نشان دادند در برابر چنین ذهنیتی، تنها باید متحد گشت و عمل نمود. اتحاد سراسری انقلاب«ژن ژیان آزادی»، نمونه ی یک مبارزه ی مشترک بود، علیه ذهنیتِ فاشیست و دیکتاتور ایران. بدون شک، رژیم برای گرفتن انتقام، حتی یک لحظه سکوت نکرد. از همان روزهای آغازین انقلاب، تا یکسالگی انقلاب، دستگیر کرد، روانه ی زندان نمود، اعدام نمود، کشت و نفس ها گرفت… و این دقیقا یعنی تهاجماتِ رژیم هم چنان ادامه دارد. رنگ و نوع خشونت اگر چه تغییر یابد نیز، اما رژیم همچنان مصر است از حمله به زنان!
اما در مقابل باید گفت که
زنان از واژگانی همچون مقاومت و مبارزه بدور نیستند، در گذشته های دور و نزدیک نیز فعالیت نموده اند، از زندان تا خیابان، از مدرسه تا دانشگاه، از روستا تا شهر. آنان در طول این سال ها مبارزه به این نتیجه رسیده اند که برای صیانت از تمام دستاوردها و گسترش مداوم فعالیت ها، لازم است که به شیوه ای سازمان یافته و هدفمند عمل نمایند. رژیم هیچگاه نتوانسته و نخواهد توانست دربرابر مطالباتِ آزادیخواهانه ی خلق ها، دوام بیاورد. این را تاریخ به ما نشان داده است. از همینرو، رسالتِ ما در این دوران، آموزش و سازماندهیِ روزافزون است.
منبع: مجله آلترناتیو