تاملی بر موقعیت اپوزیسیون در ایران | یادداشت

... تا زمانی كه دمكراسی به عنوان یك اصل بنیادین شخصیتی و تربیتی در وجود شخصیت سیاسی و ساختار سیاسی منسوب به آن نهادینه نشود رفتار و عمل منطبق با دمكراسی و آزادیخواهی شكلی و سطحی خواهد بود ...

◼️ قبل از اینكه به موضوع اپوزیسیون در ایران و شرایط كنونی‌ای كه در آن قرار دارد بپردازم، لازم می‌بینم به ساخت قدرت در ایران اشاره‌ای داشته باشم. در اندیشه‌ی ایرانی قدرت به طور كلی تقسیم‌ناپذیر و تفكیك‌ناپذیر است. منظور از عدم تفكیك و ساختار یك‌پارچه و منسجم قدرت چیست؟ در اندیشه‌ی ایران‌شهری منبع قدرت متافیزیكی بوده و از سوی نیرویی ماورائی به فرد ودیعه داده می‌شود. می‌توان آن را یك عطیه‌ی الهی تصور نمود. این قدرت و نیرو كه در فره نمود می‌یابد، در شخص نظركرده‌ای تجلی می‌یابد كه برای امر فرمانروایی و حكومت برگزیده شده و اطاعت از او واجب و لازم است و هر كسی باید از او تمكین نماید. برخلاف آنچه كه قدرت را ذره‌وار در میان جامعه پراكنده می‌داند و باید نسبت به سازماندهی و استحصال آن تلاش نمود، در اینجا قدرت، تمام‌وكمال در قالب یك بسته‌ی حكومتی به فرد برگزیده اعطا می‌گردد. هر گونه اظهار وجود در برابر دارنده‌ی فره ‌ایزدی سرپیچی و تمرد از امری مقدس بوده و شدیدالعقاب خواهد بود. از امری مقدس صحبت به میان آمد. بدون شك قدرت و حكومت در اندیشه‌ی ایرانی مقدس بوده و امر مقدس چون و چرا برنمی‌تابد و تنها اطاعت می‌شناسد. با توجه به نبود مردم و خلق در اندیشه‌ی ایران‌شهری، جایی هم برای نگرانی از پاسخگویی به مردم وجود ندارد. اصولا چون قدرت از سوی جامعه به فرد فرمانروا سپرده نشده هیچ رابطه‌ی دوطرفه‌ای هم در بین نیست. وجود چنین فرمانروایی نشان از نزول الطاف خداوندی به میان مردم و رشته پیوند میان مردم و خدا بوده و به مثاله حبل‌المتینی است كه باید همگی به آن چنگ زده تا پراكنده نشوند.

هر گاه در ایران شاه یا فرمانروا به هر دلیلی از میان رفته و یا فره را از دست داده، تلاش برای تصاحب قدرت شروع شده است. این امر در تاریخ شاهنشاهی ایران به وضوح قابل مشاهده است. بعد از مرگ هر شاه، جنگ تصاحب قدرت شروع می‌شود. نكته‌ی مهم این است كه شخص برگزیده و فره‌مند باید در نبردها پیروز شود. یعنی همه‌ی واجدین احراز كرسی قدرت باید با هم به جنگ بپردازند. چون نمی‌توان فره یا قدرت را با كسی شریك شد و آن را سهم‌بندی نمود باید در نهایت یك نفر باقی بماند كه تمامی رقبا را از میدان به در كرده باشد. توان فرد در كسب پیروزی و بدست آوردن قدرت به معنای داشتن فره ایزدی بوده و نشان از رسیدن امداد غیبی به او دارد. مردم در اندیشه‌ی ایران‌شهری پشتیبانان و حافظان قدرت بوده و سربازان و پیشمرگان آن به شمار می‌روند. چون نبود فرمانروا، مساوی است با نبود جامعه و پراكندگی مردم؛ پس تمام تلاش برای حفظ این نیروی انسجام‌بخش مصرف می‌شود. دوران‌های هرج‌ومرج بعد از مرگ هر شاهی نمود این رقابت‌های مرگ‌زا و آشوبناك است كه تمامی هستی یك سرزمین و مردمان را به كام نابودی می‌كشاند. قتل‌های درباری، فتنه‌ها و خدعه‌های حرمسراها، میل‌كشیدن‌ها، كشتن پسران، قتل برادران و وزیران را می‌توان بر این اساس تفسیر نمود. از خود شاه یا صاحب فره تا هر فرد عادی جامعه وظیفه دارد كه در مقابل هر گونه تهدیدی نسبت به قدرت با نهایت قصاوت برخورد نماید. بنابراین عجیب نیست كه كلماتی مانند سازش در ایران بار منفی دارند. زیرا سازش یعنی شریك شدن در قدرت با كسی دیگر یا شراكت در امر مقدس كه همانا قدرت تفكیك ناپذیر است.

مورد دیگر اینكه، اصولا اندیشه‌ی ایرانی بر مبنای حذف دیگری برساخته شده است. یك اندیشه‌ی كنكوری در ذهن همه سیاسیون و افراد جامعه وجود دارد. مبنای رفتار سیاسی حذف، كنارگذاشتن، اول شدن، بهترین بودن، منحصربه فرد بودن، گذار كردن و تك‌مركزگرا بودن است. در كنكور برای اول شدن باید همه را جا گذاشت یا دیگران به نوعی حذف نمود. چون در اندیشه‌ی ایرانی با كمبود مردم مواجه هستیم، برای خلق مردم باید به لحظه‌های پوپولیستی جهت آفرینش آن پناه برد. واقعیت این است كه در ایران كلمه‌ی مردم، از واژه‌هایی است كه هرگز تعریف درست و كاملی و پرمغزی از آن ارائه نشده است. برای همین جهت ایجاد آن نخست نظام قدرت اقدام به آفرینش یك دیگری می‌نماید. دیگری‌ای كه دیالكتیك وجودی‌اش را بر مبنای آن سازماندهی می‌كند و به بسیج مردمی در مقابل این دیگری پلید دست می‌زند. البته مشكلات ذهنیتی و شخصیتی بسیاری در میان ایرانیان وجود دارد كه باید در مبحث اپوزیسیون به آن پرداخته شود كه مانع‌ساز و معضل‌آفرین‌ هستند.

برخلاف ساختار قدرت در ایران كه منسجم و تقسیم‌ناپذیر است، ساختار اجتماعی و سیاسی آن بشدت متكثر و ملون بوده و تنوعات اجتماعی و فرهنگی بسیاری در آن وجود دارد. این وضعیت و بافتار موجود بهترین شرایط را برای برقراری یك دموكراسی پایا و پویا به وجود آورده است. البته این سخن را همه‌ی كسانی كه در عرصه‌ی سیاست فعال‌اند به زبان می‌آورند. فقط چقدر به درون‌مایه و جوهره‌ی آن واقفند و متعهد به اجرای آن می‌باشند جای سوال دارد. معمولا بیشتر سیاسیون از این كلمات برای “چسباندن نان بسیج عمومی به تنور سیاست” استفاده می‌نمایند و تنها در حیطه‌ی منافع فردی و بعضا گروهی گام برمی‌دارند. بر این باورم كه قبل از هر چیز وظیفه‌ی تمامی نیروهایی كه هم اكنون در جرگه‌ی مخالفین نظام حاکمیت ایران قرار می‌‌گیرند و لقب اپوزیسیون را یدك می‌كشند این است كه از جزم‌اندیشی و قدرت‌طلبی دست بردارند. دموكراسی اگر به معنای مردم‌سالاری و حاكمیت مردم است، قبل از هر چیز با اندیشه‌ی ایران‌شهری و نظام شخصیتی آن در تضاد قرار می‌گیرد. تقسیم فرصت‌ها و امكانات یا به گفته‌ی بعضی از افراد قدرت از اهم موارد است. آقای روحانی یك بار در طول دوران ریاست جمهوری‌اش حرف درستی به زبان آوردند كه باید در این مورد شرط انصاف را رعایت نمود. ایشان در مورد مافیای سپاه پاسداران گفتند كه «اگر پول، مقام و قدرت و تفنگ در دست ابوذر هم باشد فاسد می‌شود». این نكته درستی است، هر چند بیان این موضوع از سوی ایشان به معنای سهم‌خواهی بود نه دلسوزی برای مردم ایران. پس باید از تمركز ثروت و قدرت جلوگیری كرد. یعنی برای برقراری دمكراسی در ایران باید نخست به مردم بازگشت، مردمی با سابقه‌ی تاریخی و اجتماعی بسیار عمیق و طولانی در همزیستی و هم‌آوایی. این چرخش یعنی روتافتن از قدرت و روآوردن به مردم، اپوزیسیون را به معنای واقعی آن نزدیك‌تر می‌نماید.

در این راستا برای بررسی موقعیت اپوزیسیون باید به چند مقوله‌ی مهم دیگر هم دقت كرد. یكی از این موارد دور شدن از اندیشه‌ی انقلابی و حركت به سوی اصلاح‌طلبی و سهیم شدن در قدرت است. امروزه بخشی از جریان اپوزیسیون (با تمامی كمبودها، پركندگی‌ها و كم‌كاری‌ها)، معتقد به اصلاح نظام بوده و بر این باور است كه در شرایط كنونی كه همه چیز فروپاشیده و جامعه دچار ازهم گسیختگی گردیده و بافت‌های پیوند‌دهنده به سستی گراییده‌اند، تنها یك چیز می‌تواند از فروپاشی كامل جلوگیری نماید و آن هم چیزی نیست، جز قدرت حاكم. این گروه از اپوزیسیون كه بخش اعظم آن در داخل ایران حضور دارند، معتقدند كه باید با این شرایط مدارا نموده و ساختار قدرت را حفظ نمود. این جریان حفظ ساختار قدرت را شرط حفظ تمامیت سرزمینی و پیوستگی اجتماعی و هویتی می‌داند. «خانه از پایبست ویران است، خواجه در بند نقش ایوان است». انگار نه انگار كه همین قدرت و ساختار حامل آن است كه مردم و جامعه‌ی ایرانی را به این حال و روز درآورده و هستی و موجودیت آن را با خطر مواجه نموده است. از دیدگاه آن‌ها در حال حاضر نظام قدرت حافظ ایرانیت و تمامیت آن است. برای این گروه از دلواپسان قدرت و ایرانیت، هر جریانی از اپوزیسیون كه بحث از دمكراسی، آزادی، خلق‌‌ها و تنوعات را به میان بیاورد، مستقیما به ساختار قدرت حمله‌ور شده و دشمن هستی و موجودیت ایرانیان است. این موضوع هم اكنون در میان جریانات اصلاح‌طلب یك بحث داغ بوده و حامیان بسیاری هم دارد. ایشان علنا هر گونه تقسیم و تفكیك قدرت را مساوی با تقسیم ایران دانسته و به قول خودشان آن وقت به جای ایران، ایرانستان خواهیم داشت. در این اواخر این جریان اصلاح‌طلب به هیچ‌كدام از جنایات صورت گرفته توسط نظام اعتراضی نكرده و در یك توافق ضمنی با آن به سر می‌برد. تمامی آنچه كه از جانب آن‌ها مورد نقد قرار می‌‌گیرد ضعف‌های مدیریتی دولت و فساد است. اما سرچشمه و دلیل این وضع را پیگیری نمی‌نمایند. پیرو همان نظریه‌ی دفع افسد به فاسد می‌باشند. اما در حال حاضر چون قدرت آن به افسد نمی‌چربد یقه‌ی فاسد را گرفته‌اند. می‌توان عملكرد آن‌ها را شبیه برخی از احزاب چپ در اوایل انقلاب سال ۵۷ دانست كه در نهایت رژیم همه‌ی آن‌ها را به ندامتگاه‌‌ها فرستاد. اغلب نیروهایی كه پیشتر در طیف اصلاح‌طلب جای می‌گرفتند، اكنون در میان این جریان كه می‌توان آن را نومحافظه‌كاری نیز نام نهاد، قرار دارند. سوار شدن‌شان بر كشتی اصول‌گرایی راه به جایی نخواهد برد. انگار امید به تغییر رفتار را ایشان هم باور كرده‌اند یا شاید هم كمكی باشند به تغییر رفتار جمهوری اسلامی در آینده.

برخی از نیروهای اپوزیسیون هم كه تمامی تخم‌مرغ‌های خود را در سبد كشورهای غربی قرار داده بودند با آغاز چرخش به شرق و رو شدن قرارداد ۲۵ ساله‌ی ایران و چین به یكباره تمامی فرصت‌ها و تلاش‌های خود را دود شده در هوا دیدند. معلوم بود كه از نبود یك برنامه‌ی منسجم و راهبردی طولانی برای برقراری دمكراسی و آزادی در ایران به شدت رنج می‌برند. نگرانی آن‌ها از عدم چاره‌یابی مشكلات خلق‌های ایران و تنوعات آن نبوده و تنها دغدغه‌ی آن‌ها چگونگی روابط تجاری و اقتصادی ایران با كشورهای خارجی است. نباید فراموش نماییم كه این چرخش هم در نوع خود یك تغییر رفتار بود. انتظار اشتباهی است اگر فكر كنیم كه فشار كشورهای غربی به تغییر رفتار به نفع آن‌ها می‌انجامد. اگر برداشتی این چنینی از قضیه داشته باشیم ناشی از وجود تفكر مبتنی بر تغییرات خطی مستقیم می‌باشد. نكته‌ی جالبی كه باید در اینجا به آن اشاره شود، این است كه این تغییر رفتار ایران یعنی گرایش به شرق به تغییر رفتار در برخی از نیروهای اپوزیسیون هم انجامید. به‌واقع اینجا ذهنیت حامی‌‌گرای شخصیت ایرانی است كه عكس‌العمل نشان می‌دهد نه رفتار سیاسی پخته و برنامه‌ریزی شده توسط یك حزب یا سازمان سیاسی كه توان مدیریتی دارد. متاسفانه یك عدم شفافیت هم در این رویدادهای اخیر مشاهده می‌شود. وجود كلی‌گویی كه براستی آفتی بس مخرب در فعالیت سیاسی است، كاملا خود را نشان داد. هستند نیروهایی كه در موقعیت اپوزیسیون قرار گرفته ولی هیچ برنامه مدون و طرح‌ریزی‌شده‌ای برای ارائه ندارند. این امر باعث می‌شود كه امكان همگرایی و ائتلاف با این نیروها به كمترین حالت برسد. اظهارات این جریان‌ها یا حاكی از یك كلی‌گویی است یا تنها در پاره‌ای از موارد به برخی از جزئیات اشاراتی دارند. برای نمونه می‌توان به مسئله‌ی خلق‌ها و تنوعات ایران اشاره كرد. این مورد از اهم مواردی است كه باید هر نیروی اپوزیسیونی چه داخلی و چه خارج از كشور به‌صورت شفاف و روشن در مورد آن اعلام موضع نماید. باید مشخص شود كه از چه زاویه دیدی به مسئله‌ی خلق‌های ایران می‌نگرد؟ برنامه و پروژه‌‌ای برای چاره‌یابی آن دارد یا خیر؟ مدل پیشنهادی‌اش چیست؟ موكول نمودن این موارد به بعد از تحولات سیاسی و مرحله‌ی گذار و از این قبیل موارد دردی را دوا نمی‌كند. لازم است كه تصویری نسبتا روشن و واضح از آینده ترسیم شود. تاریك و ناشفاف بودن تصویر آینده به قدرگرایی و وادادگی می‌انجامد. كاری كه خود حکومت ایران در حال حاضر با مردم انجام می‌دهد. نظام به تمامی امكان پردازش و برنامه‌ریزی را از فرد سلب نموده و او در زمان حال اسیر گردانده است.

مسئله دیگری كه باید به آن پرداخته شود موضوع نگاه مركزـ‌ پیرامون در رفتار و برخوردهای اپوزیسیون است. وجود این نگرش در میان جریانات اپوزیسیون به مانعی جدی در گفتگوها و حتی ارائه‌‌ی برنامه‌ها تبدیل شده است. متاسفانه كسانی كه از نگاهی مرکزگرایانه برخوردارند و از این زاویه دید به مسائل و مشكلات موجود در ایران می‌نگرند، مسائل كشور را در نبود قانون جامع و ساختار منسجم حكومتی دیده و ارجحیت را به حل مشكلات امنیتی و اقتصادی داده و مشكلات خلق‌ها و دیگر تنوعات را جانبی می‌دانند. نهایتا مشكلات خلق‌ها را محصول توسعه‌ی نامتوازن، گذار ناقص جامعه‌ی ایران، برخورد سنت و تجدد، شكل دولت و كج‌سلیقه‌گی مدیران دانسته و در برخی از موارد بسیار وقیحانه عدم موفقیت در تشكیل دولت‌ـ ملت واحد را سبب اصلی نشان می‌دهند. برای جریانات اپوزیسیونی كه جزو پیرامونیان به حساب می‌آیند ( كه این هم جای بحث دارد) اولویت با مسئله‌ی هویت است. از دید این نیروها كه ما نیز به عنوان پژاك و كودار در این مجموعه قرار می‌گیریم، مسئله‌ی توسعه‌ی فرهنگی و هویتی این جوامع باید قبل از هر چیز حل شود. برای ما مسئله، بقای فرهنگی و هویتی است. اینكه برای مثال جامعه كورد به توان توسعه‌ی فرهنگی دست خواهد یافت و ماندگاری آن تضمین خواهد شد یا خیر؟ به باور ما این نگرانی در نزد بسیاری از اقوام و اپوزیسیون‌های منسوب به آن‌ها وجود دارد و كسی هم نمی‌‌تواند منكر آن شود. وعده‌ی مشاركت در مدیریت و یا خودگردانی اداری كه از اول انقلاب سال ۵۷ مكررا از آن صحبت به میان آمده و امروزه هم برخی از نیروها آن را به زبان می‌آورند، شبیه تبلیغ برای یك آگهی استخدامی در نهادهای رسمی دولت است. انگار كه خلق‌های ایران فارغ‌التحصیلان دانشگاهی جویای كار می‌باشند و در پی بدست آوردن موقعیت شغلی مناسبند. به شخصه این امر را نوعی توهین به خلق‌ها قلمداد می‌نمایم. وجود نگاه مركز‌ـ پیرامون در میان اپوزیسیون باعث بروز اختلافات و ناملایماتی شده كه به شقاق بین آن‌ها انجامیده است. وجود روحیه تهاجمی و حق به جانب از سوی بعضی از این نیروهای مركزگرا و طلب‌كار بودنشان بسیار جای تامل است. از هم اكنون به دنبال حذف و از میدان به‌در كردن جریانات اپوزیسیونی هستند كه با هر نوع تمركزگرایی مخالفند. یعنی با زبان پوزیسیون در مقام اپوزیسیون سخن گفتن را كاملا رعایت می‌نمایند. این امر باب هر نوع گفتگو و مفاهمه را می‌بندد و اصول اولیه‌ی دموكراسی را زیرپا می‌گذارد.

اما نیروهای مخالف نظام در كوردستان هم برخی از این مشكلات را دارند. البته جای خوشحالی است كه اپوزیسیون كورد در ایران و حتی در سطح خاورمیانه جزو با برنامه‌ترین نیروهاست. نمی‌توان این مورد را انكار كرد كه با توجه به بضاعت احزاب هر كدام، هم برای حل مشكلات خلق‌های ایران و هم تنوعات موجود در كوردستان پروژه و برنامه‌ای مدون ارائه نموده است. بحث از قابلیت اجرایی آن نیست مهم وجود شفافیت در برنامه است. برخی از مسائل و خلقیات برهم‌زننده مانند تك‌مركزگرایی، اعتقاد به پیشكسوتی و حق آب‌وگل داشتن در سیاست، اقتدای سیاسی، كهتری و مهتری، سیاست حذف و دیگری‌سازی، اقتدارطلبی و رقابت ناسالم وجود دارند. كوچك شمردن این موارد اشتباه بزرگی است و باید نسبت به رفع آن‌ها، اقدامات لازم را انجام داد و همكاری متقابل داشت. هر كدام از نیروها باید در راستای تغییر در منش سیاسی گام‌های اساسی بردارد. شاید كه امروز این مسائل بازخورد آنچنانی نداشته باشد اما در آینده و در كلیت مبارزاتی احزاب و جریانات اپوزیسیون موانعی را ایجاد خواهد كرد. ما به اصل دمكراسی عمیق معتقدیم. یعنی تا زمانی كه دمكراسی به عنوان یك اصل بنیادین شخصیتی و تربیتی در وجود شخصیت سیاسی و ساختار سیاسی منسوب به آن نهادینه نشود رفتار و عمل منطبق با دمكراسی و آزادیخواهی شكلی و سطحی خواهد بود.

در پایان این نوشتار باید به برخی از نیروها هم اشاره‌ای داشته باشم كه در قالب اپوزیسیون سیاسی كشور قرار نمی‌گیرند، اما تحول‌آفرین خواهند بود. شاید نتوان نامی برآن‌ها گذارد یا عنوای سیاسی برایشان انتخاب كرد. زیرا در تحولات سیاسی و فرهنگی خود‌شان را معرفی خواهند نمود. این نیروها برآمده از تغییر در سبك زندگی و زیست اجتماعی و اشاعه‌گرایی فرهنگی، تحول‌گرایی و شكست‌های پارادایمی می‌باشند. با توجه به اینكه ساختارهای نظام فرسوده بوده و میزان تاب‌آوری‌شان محدود است. بدون شك در آینده شاهد باز شدن لایه‌های جدیدی از مطالبات و خواست‌های جمعی خواهیم بود كه بنیان‌برانداز خواهند بود. ◻️


* عضو شورای مدیریتی جامعه‌ی دمکراتیک و آزاد روژهلات کوردستان «کودار»