'باید شایستهی دخترم باشم و او را ارج نهم'
گلستان عزیز اعلام کرد که او سربلند است که دختر وی دلوین در سریکانی در مقاومت علیه رژیم اشغالگر ترکیه شهید شد و گفت، وظیفهی اوست که دخترش را ارج نهد.
گلستان عزیز اعلام کرد که او سربلند است که دختر وی دلوین در سریکانی در مقاومت علیه رژیم اشغالگر ترکیه شهید شد و گفت، وظیفهی اوست که دخترش را ارج نهد.
دایه گلستان در مورد مقاومت و قهرمانی دختر خود دلوین قامیشلو و صدها مبارزی که در مقاومت شرف شرکت کردند، سخن گفت.
دایه گلستان اینگونه در مورد دخترش گفت: "دلوین دختر و عروس سریکانی است. دختر کوچک من بود، او از خواهرها و برادرانش کوچکتر بود. دلوین بسیار خونگرم بود و بسیار خواهران و برادرانش را دوست داشت. دخترم ٨ سال درس خواند، در مدرسه نیز بسیار توانا بود. همیشه به زندگی مبارزان که برای میهن خود مبارزه میکنند اشاره میکرد. مبارزان را بسیار دوست داشت و میخواست به آنها بپیوندد. من به خاطر احساس مادرانهام همیشه به او میگفتم،"نه تو درست را بخوان، درست را تمام کن و برای خودت کاری پیدا کن. تو هم با درس خواندن مبارزه کن، این مبارزه هم لازم است. جنگ با زبان هم برای ما لازم است. اما او از اسلحه بسیار خوشش میآمد. حتی یک بار رفت و به آنها پیوست، اما به خاطر عصبانیت من بازگشت چون من نمیتوانستم بدون او زندگی کنم، پس رفتم و او را به خانه آوردم. اما زمانی که برای بار دوم رفت به خودم گفتم خواست او این است، اجازه دادم تا به ی.پ.ژ بپیوندد.
دختر من دلوین جشن و مراسم شادی را خیلی دوست داشت. بارها ما را هم به شادی و پایکوبی مبارزان میبرد. با اینکه توانایی کافی برای پایکوبی نداشتم اما تنها به خاطر خواسته او همراهش میرفتم و به رقص کوردی میپرداختیم. خیلی دوست داشت با رفقایش به مأموریت برود. همیشه در پی درک معنی زندگی بود.
من مادر همه مبارزانم
دایه گلستان در مورد پیوستن دخترش دلوین به صفوف ی.پ.ژ گفت، "به دنبال خواست خود رفت و به ی.پ.ژ پیوست. روزی نیز که در مقابل چشم من از خانه بیرون رفت بسیار خوشحال بود. از پیوستنش به صفوف آزادی بسیار خوشنود بود. دوستانش به او گفته بودند، مادرت آنقدر دنبال تو گشت که خسته شده است. او به دوستانش جواب داده بود، "بگذار مادر من هم کمی ورزش کند." زمانی که من رفتم به او گفتم،"من بسیار به تو فکر میکنم و نمیتوانم فراموش کنم، او در جوابم گفت، "نباید فقط به فکر من باشی، من و دوستانم مثل هم هستیم. رفقایم در شنگال، در بوتان و وان، حتی در روژهلات هم هستند. جوانان مثل من در هر چهار بخش کوردستان به مقاومت و انقلاب پیوستهاند. زمانی که من رفقای او را دیدم از آنها بسیار خوشم آمد، حتی بیشتر از دخترم. رفیق نوهال هم همراه دختر من دلوین بود، من به او گفت، من مادر همهی شما هستم."
"به شهادت دخترم سربلندم"
دایه گلستان در مورد پیوستن دخترش به مقاومت شرف در سریکانی گفت: "من نمیدانستم دلوین من به سریکانی رفته است. اما دلم خبر میداد که او هم مثل رفقای خود در جنگ مقاومت شرف است. تصویر او از سریکانی پخش شد، زمانی که من او را دیدم بسیار خوشحال شدم. پس از دو سه روز جنگ در سریکانی سنگینتر شد. یک بار دیدم که گفتند جگندهها شهر را بمباران کردهاند. فورا گفتم دلوین من هم شهید شده است. در همان لحظه به خودم گفتم، خدایا کاری کن شهید شود اما به دست دولت ترکها و تبهکارانشان نیفتد. پس از آن به من اطلاع دادند که شهید شده است. من به عنوان مادر او سربلندم و تا زندهام به شهادت او افتخار میکنم. درست است وقتی خبر شهادت عزیزت را به تو میدهند دردآور است، واقعا ناراحت کننده است. اما ما قبل از آن نیز شهادت وی را تصور کرده بودیم. قبل از شهادتش با برادرانش صحبت کردم و من به آنها گفتم، خواهر شما در سریکانی در خط مقدم میجنگد. اگر خبر شهادت خواهرتان را شنیدید غمگین نباشید. به من گفتند،"مادر این تویی که این حرف را میزنی؟"
من میدانستم که او شهید میشود. زمانی که به من گفتند بسیار ناراحت شدم، اما علیرغم همه چیز سربلند بودم. ما به عنوان خانوادهی دلوین از راه او پشیمان نیستیم و همه راهرو راه او و رفقایش هستیم. درست است خبر شهادت برای همهی مادران دردناک است، اما ما میدانیم چه راهی در پیش گرفتهایم و بهای آن بسیار است."
"حملات دشمن را شکست دادند"
رفیق روکن که در بخش رسانه فعالیت میکند خواسته بود با دلوین مصاحبهای انجام دهد، اما دخترم به او پاسخ داده بود؛" تا وقتی که یک خودروی زرهی تبهکاران ترکها را منهدم نکنم، یک کلمه حرف نخواهم زد". سپس در آن روز مطلع شدیم که در منطقه صنایع (شهرک صنعتی) چهار زرهپوش ترکیه دشمن منهدم شدهاند. دلوین و رفقای او با اراده و نیرویی بزرگ حملات دشمن را شکست داده بودند.
خون آنها بر زمین نخواهد ماند
به عنوان مادر شهید دلوین من در مقابل همهی شهدای سریکانی و رفقای او و شهید نوهال ادای احترام میکنم. من به عنوان مادر هر دوی آنها تا یک قطره خون در بدنم باشد بر راه آنها خواهم بود. من به دخترانم دلوین و نوهال قول میدهم، نمیگذارم خون آنها بر زمین بماند.