«نمیدانیم خود را فرزند که بنامیم و بر قبر که بگرییم»
از خانواده قربانیان قتلعام کوبانی، عدنان حسن که یازده تن از خویشاوندانش را از دست داده، یاد جانباختگان را در سالگرد این فاجعه گرامی داشت.
از خانواده قربانیان قتلعام کوبانی، عدنان حسن که یازده تن از خویشاوندانش را از دست داده، یاد جانباختگان را در سالگرد این فاجعه گرامی داشت.
در آن سحر هیچ خورشیدی طلوع نکرد؛ تنها بوی خون و طعم مرگ در هوا موج میزد. در هر گوشه، روی هر زمینی، جسدی آرام گرفته بود که سر از تنش جدا شده بود. آنجا کودکی، آنجا دختری در آغوش خانهاش، آنسو زنی و آنسوی دیگر مردی که تا آخرین دم زنده بودند اما تن و سرشان از هم جدا شده بود، در کنار یکدیگر آرمیده بودند.
در آن سحر نه از صدای پرندگان خبری بود و نه چیز دیگری؛ حتی آسمان هم با فریاد مادران به لرزه افتاده بود. در آن زمان، جانها یکییکی به سوی بالا، به سوی افق میرفتند. صدها نفر در آن سحر کوچ کردند. این یک بامداد عادی نبود، بلکه لحظه فروپاشی و نابودی آنان بود.
روی هر دیوار و روی هر سنگ، در هر کوچه و محله، لکههای خون دیده میشد؛ و آنها روایتگر آن کابوس بودند، بازتاب روزهای تاریکی که گذشته بود.
بر آن دیوار و بر آن بلوک شکسته، داستانی از عشق، خوشبختی و خاطرههایی نوشته شده بود.
مقاومت کوبانی که ۱۳۴ روز ادامه داشت، با پیروزی به پایان رسید. دولت ترکیه و تبهکاران وابستهاش داعش میخواستند با این قتلعامها پیروزیشان را تحمیل کنند، اما مردم ایستادگی کردند و در نهایت، دولت ترکیه و تبهکاران داعش شکست خوردند.
در میان هزاران داستان قتلعام کوبانی و مقاومت، داستان عشق و دلدادگی رودى و پروین نیز وجود دارد. در کنار آنها، ۱۱ نفر دیگر از اعضای خانوادهشان نیز شهید شدند. آنها نیز در آن سحرگاه نحس، خاطرهای از عشق ابدی بر جای گذاشتند و تنها خیال و امید را از خود به جا گذاشتند.
یکی از حماسههای مدرن خلق کورد، عشق ۲۰ روزه رودى و پروین است؛ عشقی که تنها ۲۰ روز دوام یافت. پس از آزادی کوبانی، در میان ویرانهها، وعدهای برای وصالِ عشقی که سالها دوام داشت داده شد. اما پژواک صدای دهل ازدواجشان در شهر ویران طنین نینداخت. بیست روز پس از ازدواجشان، حمله رخ داد. رودى، زمانی که میخواست بیرون برود تا بفهمد چه خبر است، هنگامی که به در ورودی رسید، نیروهای تبهکار گلولهای به سوی او شلیک کردند و رودى جان باخت. پروین هم با شتاب به سمت رودى دوید، سر او را بلند کرد و روی زانوهایش گذاشت. در همین لحظه، در قاب آن خاطرهسازی تلخ، نیروهای داعش وارد خانه شدند و گلولههایی نیز به پروین اصابت کرد، و هر دو روی خاک سرد کوچه، تا ابد آرمیدند.
در اتاقی که رویایشان ساختن یک کتابخانه بود، صدها کتاب چیده شده بود و آنجا نوشته بودند: «رویاهای ما را به زندگی بدل کنید و زندگی را دوست بدارید».
عدنان حسن، برادر رودى و از خانوادهی یازده شهید، درباره آن روز چنین گفت:
«پس از پیروزی مقاومت کوبانی و پیوند مردم با سرزمینشان، گروههای تبهکار میخواستند با این روش، حملهای نمادین به امیدهای پیشین آنها کنند. این رویدادها و قتلعامها بسیار دردناکاند، فراموششدنی نیستند، از نظر احساسی قابل عبور نیستند و قابل تعریف نیستند. حتی قربانیانی که از قتلعام جان سالم به در بردهاند نیز نمیتوانند آن روز را درک کنند، چون نمیدانند دقیقاً چه شد و به چه کسی باید دل بست یا برای چه کسی باید گریست. خانوادهی من هم در آن قتلعام شهید شدند. زمانی که برای اولین بار با چشمان خود پیکرهای اعضای خانوادهات را میبینی، نمیدانی که برای چه کسی گریه کنی یا خود را فرزند چه کسی بدانی».
وقتی قتلعام روی داد، آن صحنهها و خاطرات بار دیگر زنده شدند؛ آخرین بار وقتی بود که دولت اشغالگر ترکیه، خانوادهای در روستای برخبوتان را با بمباران هوایی هدف قرار داد و در نتیجه، تنها دختربچهی آنها، نارین، زنده ماند. بار دیگر، آن روز در خاطرم زنده شد. همان زمان نوشتم و گفتم: اینها خواهران و برادران مناند، ما دردی مشترک داریم. دختری که تنها بازماندهی خانوادهاش بود و تمامی اعضای خانوادهاش شهید شدند. مانند او، من و دو خواهرم تنها کسانی بودیم که از قتلعام جان سالم به در بردیم، و باقی اعضای خانوادهمان—مادرم، دو برادرم، خواهرم، عمویم، و دو پسرعمویمان—همگی شهید شدند.
وقتی میگوییم «شهیدان نمیمیرند»، یعنی ما همیشه آنها را به خاطر میسپاریم. رودى و پروین هر دو معلمان زبان کوردی بودند و رویای آن را داشتند که این زبان را تا سطح دانشگاهی گسترش دهند. رودى در استانبول در دانشگاه، زبان و ادبیات کوردی میخواند و همزمان، پروین در کمپ پناهندگان در باکور کوردستان، کودکان را با زبان مادری آشنا میکرد.
پس از بیست روز از ازدواجشان، هر دو عاشق به شهادت رسیدند. اما ما خواستیم رؤیاهای آنها را زنده نگه داریم. به همین دلیل، پس از قتلعام و در همان خانهای که مراسم ازدواج برگزار شده بود، ما کتابخانهی رودى و پروین را ساختیم. در آن کتابخانه آثار زیادی نگاشته شد، از جمله مشعلی از مقاومت کوبانی، و بسیاری از دوستان رودى و پروین، داستانهای مقاومت را نوشتند. زیلان حمو و آراس حسو نوشتههای رودى و پروین را گردآوری کردند و کتابی منتشر ساختند. نام رودى و پروین در ذهنها به عنوان آثاری ادبی حک شده است. آنها با آرزوهایشان برای آیندهی زبان و ادبیات کوردی، گفته بودند: «رؤیاهای ما را به زندگی بدل کنید و زندگی را دوست بدارید.»
مادر شهید مریم حمه، برادرم احمد حسن و همسرش ریحانه حمو، رودى حسن و پروین حمو، گلستان حسن، عمویم مصطفی حمو، پسرعموهایم عثمان شیخو و احمد شیخو، و همسر پسرعمویم به نام نوروز—در مجموع ۱۱ نفر از این خانواده شهید شدند.