بحران‌ها و تنگناها حتی به اندازه‌ی گذشته هم پشت سر نهاده نمی‌شوند

جامعه‌ی انسانی هیچگاه شاهد موردی این‌همه شدید و خفقان‌آور نگشته است. جوامع، اگر تداوم یابند، برای مدت‌زمانی طولانی نمی‌توانند مدیریت‌های بحران را تحمل کنند. یا تحلیل می‌روند و فرومی‌پاشند، یا اینکه مقاومت کرده و با اقدام به پایه‌ریزی نظام‌هایی جدید از...

جنسیت‌گرایی، بیشتر از هر برهه‌ی تاریخ، در عصر لیبرالیسم به‌مثابه‌ی یک عنصر ایدئولوژیک پیشبرد داده شده و به‌کار بسته شد. لیبرالیسم که جامعه‌ی جنسیت‌گرا را تحویل گرفته بود، تنها به مبدل‌ساختن زنان به کارگران بی‌مزد خانگی اکتفا نکرد. بلکه [منفعتی] بیشتر از آن را از طریق کالایی‌نمودن زن به‌صورت ابژه‌ی جنسیتی و عَرضه‌داشتنش به بازار، به‌ دست آورد. مردان فقط کارشان به کالا تبدیل شد؛ اما زنان با تمامی روح و جسم‌شان به هیأت کالا درآمدند. در واقع بدین‌گونه خطرناک‌ترین شکل بردگی ایجاد گشت. «عیال یا ضعیفه‌ی مرد»  اگرچه صفت نیکویی نیست ولی استثمار محدودی را در خود می‌پروراند. در عوض، کالایی‌شدن با تمامی شخصیت خویش به معنای تبدیل‌گشتن به برده‌ای نامطلوب‌تر از بردگی فرعونی است. به وضعیت مساعدی جهت «بردگی‌ برای هر کسی» درآمدن، بارها بدتر از بردگی برای یک دولت یا یک شخص است. این دامی‌ست که مدرنیته برای زن گسترده است. زنی که ظاهرا در مسیر آزادی قرار داده می‌شد، به موقعیت فرومایه‌ترین ابزار استثمار درانداخته شد. از ابزارشدگی تبلیغاتی گرفته تا ابزارشدگی برای سکس و پورنو، ابزار اساسی استثمار، زن می‌باشد. به‌راحتی می‌توانم بگویم که در زمینه‌ی انتقال کاپیتالیسم، سنگین‌ترین بار بر دوش زن قرار داده شده است.

زن در زمینه‌ی ازدیاد قدرت و استثمار نقشی استراتژیک برای نظام بازی می‌کند. مرد به‌مثابه‌ی نماینده‌ی دولت در درون خانواده، در امر برقراری هم استثمار و هم قدرت بر روی زن، خویش را به‌عنوان شخص اختیاردار و موظف ارزیابی می‌نماید. [نظام] با ترویج فشار و سرکوب سنتی بر روی زن، هر مرد را به بخشی از قدرت مبدل می‌سازد. جامعه از این راه به سندرُمِ  «حداکثر عجین‌شدگی با قدرت‌» دچار می‌گردد. موقعیت زنان، احساس و اندیشه‌ی «قدرت نامحدود» را به جامعه‌ی مردسالار می‌دهد. از طرف دیگر در موارد نامطلوبی از تشکیل کارگری امتیازی گرفته تا بیکاری، و از کارگری بدون دستمزد تا حداقل‌ترین دستمزد، این زحمتکشان زن و خود زنان هستند که ناگزیر از پرداختن هزینه هستند. ایدئولوژی التقاطی و جنسیت‌گرای لیبرالیسم، نه‌تنها این وضعیت را تحریف گردانیده و به‌صورت متفاوتی جلوه می‌دهد، بلکه آن را به نسخه‌های ایدئولوژیک دگرگون می‌سازد که با اهتمام بسیار جهت زنان طرح‌ریزی شده‌اند. چیزی‌ست همانند قبولاندن بردگی‌اش به دست خودش. می‌توان گفت که نظام با استثمار زنان از حیث ایدئولوژیک و مادّی، نه‌تنها از شدیدترین بحران‌هایش گذار می‌نماید بلکه هستی خویش را نیز تحقق می‌بخشد و آن را تحت ضمانت قرار می‌دهد. زنان کهن‌ترین و نوین‌ترین ملت مستعمره‌ی عموما تاریخ تمدن و به‌طور اخص مدرنیته‌ی کاپیتالیستی می‌باشند. اگر موقعیت بحرانی‌ِ از هر لحاظ تداوم‌ناپذیری پدید آید، سهم مستعمره‌گردانیدن زنان در این امر در رأس تمامی دلایل است.

نظام تاکنون به‌طور اساسی از دو طریق بحران‌هایش را پشت سر گذاشته است

نظام کاپیتالیستی جهانی، به اندازه‌ی بحران سیستمیک عمومی در هژمونی انحصارات مالی گلوبال، امروزه مشترکا با بحران‌هایی مختص به سرمایه‌ی مالی نیز دست به گریبان است. بحران‌های سیستمیک عمومی (که از اکولوژی‌ستیزی نشأت می‌گیرند) با بحران‌های مختص به حوزه‌ی فاینانس یا همان سرمایه‌ی مالی (گسستن مکرر چاپ پول از پشتوانه‌ی طلا و حتی از دلار، بازنمودشان از طریق ابزارهای مجازی گوناگونی همانند اوراق قرضه، ورقه‌ی بهادار و نظایر آن) به‌طور مختلط و در قهقرایی‌ترین مرحله‌ی تاریخ خویش جریان دارد. نظام تاکنون به‌طور اساسی از دو طریق بحران‌هایش را پشت سر گذاشته است: اولی، با توسل به دستگاه‌های زورمدارانه‌ی مادّی مربوط به قدرت و دولت‌ـ ملت که پیوسته ازدیاد یافته‌اند. این‌ها همه نوع جنگ‌، زندان‌، تیمارستان‌، بیمارستان‌، گتو، شکنجه‌، و خطرناک‌ترین نسل‌کشی‌ و جامعه‌کشی‌ هستند. راه دومی نیز عبارت است از دستگاه‌های مربوط به هژمونی ایدئولوژیک لیبرال که با ضمیمه‌سازی مستمر، توسعه داده می‌شوند. لیبرالیسم به‌مثابه‌ی ایدئولوژی در مرکز قرار دارد و ضمایم آن ملی‌گرایی، دین‌گرایی، علم‌گرایی و جنسیت‌گرایی می‌باشند. ابزارهایش مدرسه، سربازخانه، عبادتگاه، ارگان‌های رسانه‌ای، دانشگاه‌ها و اخیرا هم شبکه‌های اینترنتی می‌باشند. بایستی متحول‌سازی هنر به «صنعت فرهنگی» را نیز بر این موارد افزود.

ولی حتی دانشمندان معمولی هم می‌پذیرند که این دو راه، به‌جای چاره‌آفرینی، حاوی معنایی به شکل ایجاد مدیریت بحران می‌باشند. بحران‌ها و تنگناها حتی به اندازه‌ی گذشته هم پشت سر نهاده نمی‌شوند. بالعکس آن، بحران‌ها و تنگناهایی که استثناء هستند صورتی عمومی و مستمر به‌خود گرفته و دوره‌های عادی به‌صورت حالت‌های استثنایی درمی‌آیند. با وجود اینکه در بنیان نظام‌های تمدن، عناصر بحرانی نهفته است اما جامعه‌ی انسانی هیچگاه شاهد موردی این‌همه شدید و خفقان‌آور نگشته است. جوامع، اگر تداوم یابند، برای مدت‌زمانی طولانی نمی‌توانند مدیریت‌های بحران را تحمل کنند. یا تحلیل می‌روند و فرومی‌پاشند، یا اینکه مقاومت کرده و با اقدام به پایه‌ریزی نظام‌هایی جدید از بحران گذار می‌نمایند. هم‌اکنون در چنین وضعیتی به‌سر می‌بریم.

*برگرفته ازجلد سوم مجموعه دفاعیات رهبر خلق کورد عبدالله اوجالان با عنوان سوسیولوژی آزادی

ادامه دارد...