۱۴ جولای مقاومت بزرگ روزه مرگ
فواد کاو، سیاستمدار کورد که در زندان آمد به سر برده است، با خبرگزاری فرات (ANF) درباره زندان آمد، یکی از مراکز شکنجه دولت ترکیه، و مانیفست مقاومتی که انقلابیون پکک علیه کانسپت تخریب و نابودگری ایجاد کردند، صحبت کرد. قسمت اول مصاحبه را منتشر میکنیم.
فواد کاو گفت: «وقتی از زندان آمد نام برده میشود، البته بیان آن فقط با شکنجه یا فقط با اسد اوکتای یلدیریم و کمال یاماک (از مقامات فاشیستی زندان آمد در آن دوره) کافی نیست. البته بایستی اینگونه ارزیابی کرد که زندان آمد بیانگر اینکه چه نوع وحشیگری علیه یک ملت، یک خلق انجام میشود، نیز میباشد. چون زندانیانی که آنجا بودند، زندانیهای کورد بودند، کادرهای برجستهی پکک بودند. بنابراین شکنجهها و اعمالی که در این زمینه انجام شد، شکنجهها و اعمالی بود که علیه کوردها، علیه ملت کورد انجام شد. چون کسانی که در آنجا میماندند، به خاطر کارهای مجرمانهی شخصیشان نمیماندند. آنها برای رهایی کوردستان و آزادی مردم کورد به آنجا انداخته شده بودند. به همین دلیل، شکنجهها و اعمالی که علیه زندانیان کورد انجام میشد، شکنجه و اعمالی بود که علیه مردم کورد انجام میشد. شاید این مکان کم و کوچک و تنگ بود، اما تاثیراتش بسیار گسترده بود.»
کاو تاکید کرد: «اهداف آنها بسیار عمیق بود. ژنرالهای تبهکاری که مسئول اصلی آمدن دولت ترکیه یا به عبارت دقیقتر رژیم ۱۲ سپتامبر بودند، این را به خوبی میدانستند» و افزود: «به عبارت دیگر آنها آنها فقط برای انتقام گرفتن از زندانیان این کار را انجام نمیدادند، آنها فقط برای شکستن اراده آنها این کار را نمیکردند، بلکه خواستند اراده ملت کورد را در شخص آنها بشکنند. آنها میخواستند در شخص آنها مردم کورد تسلیم شوند. این تمام پروژه آنها بود. این موضوع در زمینه ایجاد مفهوم نیز وجود داشت. چون کنعان اورن چنین گفته بود. و به این ترتیب شکنجهها یا سیستم وحشیانه اعمال شد.»
«این همان اردوگاههای هیتلر بود»
کاو ارزیابیهای زیر را انجام داد:
«هدف، آرمان و عملکرد هیتلر در اردوگاهها در جنگ جهانی دوم هرچه بود، هدف و آرمان اعمال در زندان آمد یکسان بود، به همین دلیل وقتی از زندان شماره ۵ آمد نام برده میشود، نه فقط شکنجه کوتاه مدت تعدادی کورد یا کادرهای برجسته پکک است و نه یک روند وحشیانه. اگر آن روز به هدف خود میرسید، اگر اسرا تسلیم میشدند، اگر خیانت میشد، البته پکک در سالهای بعد متحمل ضرر زیادی میشد. البته، به دلیل اینکه رهبر آپو در خارج از کشور بود، سازماندهی مجدد برای پکک چندان دشوار نخواهد بود. اما این کار زمان زیادی میبرد. زیرا انحلالطلبی که به معنای تسلیمشدن و خیانت کردن در زندان آمد بود بسیار عمیق میشد.»
«زندانیان از خطمشی پکک و ملت کورد دفاع کردند»
در این زمینه هم اهداف و مقاصد دشمن و هم اهداف و مقاصد زندانیان در زندان آمد طبیعتاً از منظر خودشان استراتژیک بود. کسانی که رژیم ۱۲ سپتامبر را ایجاد کردند، پروژهها و کانسپتی را برای تسلیم گرفتن زندان آمد ایجاد کرده بودند. هدف آنها این بود که همه اسیران را بگیرند و در دادگاه وادار به اعتراف کنند. هدف زندانیان نیز مبارزه با این بود. به عبارت دیگر تسلیمنشدن به معنای خیانت نکردن بود. دفاع از پکک، خطمشی پکک، ایدئولوژی پکک و البته از ملت کورد و مردم کوردستان در آنجا بود. گفتند "ما کوردها را در قبر دفن کردیم و امروز هم اینجا یعنی در زندان آمد آنها را در قبر دفن میکنیم." زندانیان، به ویژه مظلوم دوغان، خیری دورموش، کمال پیر و سایر رفقا میگفتند: "نه، شما کوردها را در گذشته در گور میکردید. در حالی که رهبر آپو به دنبال راه و روشی برای احیای این بود، آنها پ ک ک را ساختند." بنابراین هدف و آرمان اصلی پکک بیرون آوردن و احیای ملت کورد و مردم کورد است که در بتون دفن کرده و در گور گذاشته بودند. یعنی بخشیدن فکر، مغز، روح و زندگی. از این نظر زندان آمد تقابل دو قدرت بود، دو قدرتی که میخواستند همدیگر را نابود کنند و راهبردهای هر دو قدرت به این معنا، یکی تحمیل تسلیمیت و خیانت بود که راهبرد و کانسپت دشمن بود و دیگری یعنی اسرای انقلابی، مبارزه با این کانسپت و راهبرد بود نه تسلیمیت.
«آنها از تمام روشهای شکنجه در جهان استفاده کردند»
به همین دلیل همیشه میپرسند برای این منظور چه کار کردند؟ چرا که گرفتن اسیران انقلابی و واداشتن آنها به خیانت کار آسانی نیست. میپرسند که ابزار این کار چه بود؟ پاسخ به این، در واقع دهها بار پاسخ داده شده است. در دهها کتاب شرح و توضیح داده شده است. اما متاسفانه هنوز کافی نبوده است.
برای اینکه حکومت نظامی به هدف خود برسد باید ابزارهای مناسب ایجاد میشد. یکی از این ابزارها شکنجه بود. شکنجه از وحشیانهترین تا ظریفترین نوع آن اعمال میشد.
اصلاً من میتوانم این را بگویم، یک انسان چقدر میتواند فکر کند؟ یا حد و مرز تفکر چیست؟ مهم نیست که چند نوع شکنجه در جهان وجود داشته باشد، انواع شکنجههایی که دولتها آنها را ایجاد کردهاند، روشهای شکنجه که شکنجهگران پیدا کردهاند، همه آنها را در زندان آمد اعمال کردهاند. چون اهدافشان بزرگ بود. مطابق با این اهداف، ابزارشان باید بزرگ باشند. باید عمیق میبود. باید هم درشت و هم ظریف باشد. باید هم ایدئولوژیک و هم سیاسی باشد. و این بدان معناست که در بین تمام اعمالی که در آمریکای لاتین اعمال میشود، همه انواع شکنجههای باقی مانده از دوره عثمانی در مدت ۳-۴ سال در مورد ما اعمال شد. بنابراین علیه زندانیان آنجا اعمال شد.
در گرمای تابستان، یعنی در دمای ۵۰ درجه، زندانیان را مجبور میکردند که برهنه روی زمین سیمانی بخزند. در زمستان، زیر برف، زندانیان را وادار میکردند که برهنه روی برف بخزند. آنها را در سپتیک تانک فرو میکردند. سرشان را فرو میکردند. گاهی دقایقی میماندند، گاهی ساعتها میماندند. آنها به ویژه روی فلکه سرمایهگذاری میکردند. گرسنگی و تشنگی در واقع به عنوان شکلی از شکنجه به شکلی بسیار عمیق اجرا میشد. این نوعی شکنجه بود که شامل تجاوز به زندانیان با باتوم میشد. شاید اینها را در عرض یک دقیقه توضیح میدهم، اما آن انواع شکنجهها از صبح تا عصر، از عصر تا صبح اعمال میشد. به عبارت دیگر شکنجه در ۲۴ ساعت شبانهروز اعمال میشد. گاهی اوقات بیخواب میگذاشتند. گاهی بینان، گاهی بیغذا، گاهی بیآب...
همانطور که گفتم، خیزکشی در تابستان، خیزکشی در زمستان، انداختن آنها در گودال و انواع دیگر اعمال در هنگام رفتن و آمدن برای ملاقات با وکلایشان. اما بزرگترین شکنجه در بافت ایدئولوژیک آن این بود که حرف زدن به زبان کوردی ممنوع بود. به عبارت دیگر حرف زدن به زبان کوردی در زمانی که با خانوادههایشان ملاقات میکردند ممنوع بود. این در حالی است که ۹۵ درصد خانوادههای ما ترکی نمیدانستند. چون ترکی بلد نبودند، صرفا میآمدند. یک دقیقه، دو دقیقه به چشمان ما نگاه میکردند... بعد میرفتند. اگر یک کلمه کوردی به اشتباه گفته میشد، هر دو طرف، زندانیان و خانوادههایشان، ساعتها شکنجه میشدند. پس از شکنجه، آنها را به خانه میفرستادند. یا آنها را هم دستگیر میکردند. مثلاً وکلا هم دستگیر میشدند و خانوادهها هم چون کوردی صحبت میکردند دستگیر میشدند. روی کابین بازدیدکنندگان تابلویی بود که روی آن نوشته شده بود: "ترکی صحبت کن، زیاد صحبت کن." از این نظر، این ملاقات به خودی خود نوعی شکنجه بود.
از این حیث، اسد اوکتای یلدیریم فردی بود که به عنوان فرمانده اردوگاهی منصوب شد که قبرسیها و یونانیهای اسیر شده توسط ترکیه در جریان اشغال قبرس در سال ۱۹۷۴ در آنجا نگهداری میشدند. او رئیس امنیت داخلی بود. فرمانده سپاه هفتم که به او کمال میگفتند، کمال یاماک. او همچنین یکی از کسانی بود که مسئول اصلی اولین سازمان ویژه کنتراگریلا (ضدگریلا) در ترکیه بود. در واقع او کسی بود که از آمریکا حقوق میگرفت. فرمانده سپاه هفتم بود. البته او مسئول اصلی زندان نیز بود. همراه با قاضی و دادستان برای خودشان یک تیم بودند. با قوانین و مقررات به اصطلاح سعی میکردند ما را خنثی کنند. یعنی با مجازاتها. اسد اوکتای در واقع با شکنجه و همچنین تشکیلاتی به نام اتحادیه کمالیستهای جوان وجود داشت که در زندان سازماندهی شده بود. این نیز متشکل از اقرارکنندگان بود. مثلاً شاهین دونمز، یلدیریم مَرکیت، خدر آکبالیک... همگی اعترافکنندگان اصلی بودند. آنها زندانیان را شکنجه کردند و آنها را به شبکه اعتراف کشاندند. از آنجایی که اکثر آنها همیشه در بیرون مسئول بودند، میدانستند که کجا هستند و چه میکنند. به همین دلیل به بندها میرفتند و به آنها یورش میبردند. به آنها میگفتند که چه کسی و در کجا کار میکند. سپس آنها را در دادگاه لو میدادند و آنها را وادار به اعتراف میکردند.
این ستون سهگانه؛ به عبارت دیگر، علاوه بر تیم شکنجهای که تحت پیشتازی اسد اوکتای یلدیران شکل گرفت، گروهی که با قانون و به اصطلاح قوانین حقوقی تحت پیشتازی قضات شکل گرفت، گروهی از اعترافکنندگان نیز وجود داشتند. محال بود زندانیانی که در محوطه آنها مانده بودند از صبح تا عصر شکنجه نشوند. به همین دلیل این روند آنقدر سنگین بود که زندانیان به جایی رسیدند که دیگر طاقت نداشتند. یا حداقل ۶۰ درصد از زندانیان نمیدانستند چه باید بکنند و چگونه رفتار کنند. بنابراین آنها راه خود را گم کرده بودند، به اصطلاح نقشه راه خود را گم کرده بودند. زیرا از یک سو شکنجه و از سوی دیگر مجازات. به عبارت دیگر مجازاتها در چارچوب قانونی... از طرفی اقرار و خیانت توسعه داده میشد. البته زندانیانی که نمیخواستند خیانت کنند یا تسلیم شوند، باید در معرض خطر شکنجه قرار میگرفتند. اما در زیر این شکنجههای سنگین، بسیاری از انسانها خرد، فرسوده، بیمار و مانند یک اسکلت (پوست و استخوان) باقی مانده بودند. البته شرایطی مانند این که آنها تا آخر مقاومت کنند، تا آخر در دادگاه اعتراف نکنند یا تا آخر در محاکمه اعتراف نکنند، و تا آخر در زندان با قوانین سنگین خیانت مخالفت کنند، موضوعی تردید برانگیز بود. به عبارت دقیقتر، اکثر انسانها در تردید بودند. من تعجب میکنم که باید چه کار کنیم؟ اما از سوی دیگر آنهایی که تسلیم شدند نیز شکنجه شدند. بنابراین مهمترین جنبه موضوع، تا آنجا که من توانستم ببینم، شکنجه بود. بنابراین، حتی اگر تسلیم شوید، هیچ نجاتی وجود نداشت. قطعا به این معنا شکنجه خواهید شد. فقط تعداد انگشت شماری از این اعترافکنندگان، مانند شاهین دونمز، یلدیریم مرکیت، خدر آکبالیک، که به آنها پیشتاز اعترافکنندگان میگوییم... به دلیل اینکه مورد استفاده قرار گرفته بودند، به طرز وحشیانهای شکنجه نمیشدند. اما مسلماً آنها به موقعیت کسی ساختگی و اوباش درافتاده بودند. سگ اسد اوکتای را میشستند، داخل حمام میگذاشتند و آن را تمیز میکردند. از این نظر، ما اکنون بر چیزی به نام جهنم غلبه کرده بودیم.
«آنها میخواستند کشتارگاه مردم کورد را بسازند!»
میتوانم بگویم که زندانیان به وضعیتی افتاده بودند که در تاریکی مطلق با کمک دستانشان راه میرفتند. از این نظر نمیتوان زندان آمد را در یک جمله توصیف کرد. بنابراین، میتوانید آن را به عنوان یک هزارتوی تاریک توصیف کنید. میتوان آن را دوره بیرحمی نامید. همچنین میتوان گفت که این عرصهای است که در آن شکنجه و اعمال در عمیقترین سطح خود انجام میشود. همچنین میتوان آن را قتلگاهی نامید که در آن ملت کورد و خلق کورد در معرض نسلکشی قرار میگیرند. به عبارت دیگر در واقع یک کشتارگاه است. هم انحلال، یکسانسازی، نسلکشی کوردها و هم سیاست نابودگری فیزیکی را میتوان در این زمینه مورد بحث قرار داد. به عبارت دیگر میتوان آن را کشتارگاه ملت و خلق کورد نامید.»
«جستجو شروع شده بود، باید کاری انجام میشد...»
کاو با بیان اینکه جستجوی زندانیان برای انجام کاری علیه نظام فاشیستی شکنجهگر آغاز شد، گفت:
«دیگر به جایی رسیدیم که رفقای ما مظلوم، کمال و خیری شروع به جستجو کردند تا کاری انجام شود. به عبارت دیگر آنها جستجو را آغاز کردند. زیرا اگر جلوی اوضاع گرفته نمیشد، ممکن بود واقعیت یک نسلکشی آشکار شود. واقعیت اینکه اراده ملت و خلق کورد به طور کامل بشکند آشکار میشد. به همین دلیل رفیق مظلوم دوغان معتقد بود که باید جلوی این کار را بگیرد و با روشن کردن سه چوب کبریت در شب ۲۱ مارس ۱۹۸۲ خود را فدا کرد. عملیات رفیق مظلوم یک فداکاری در بالاترین سطح بود. در عین حال یک نور هم بود. این عملیاتی بود که نقشه راه را به وضوح آشکار کرد.
از آنجایی که تاکنون نتوانستهاید راه را پیدا کنید، نقشه راه را کاملا گم کردهاید. از آنجایی که شما هیچ ایدهای در مورد اینکه چه کاری و چگونه انجام دهید ندارید یا نمانده است، پس عملیات من خود این نقشه راه است. این مسیر و روشی است که شما به دنبال آن هستید. یعنی عملیات من است. شما در تاریکی بودید، من نور هستم و چراغ را روشن میکنم. من یک جرقه میزنم و شما میتوانید طبق این جرقه، این مسیر، این نقشه راه بروید. بنابراین، به جای تسلیم یا خیانت، میتوانید مسیر عملیات مرا انتخاب کنید. فراخوان او (رفیق مظلوم دوغان) در واقع بر این اساس بود.
و فراخوان رفیق مظلوم دوغان در واقع بلافاصله توسط زندانیان درک شد. یعنی این گفته نشد؛ چرا رفیق مظلوم دوغان خود را فدا کرد؟ به جای جستوجو برای اینکه چرا او این کار را انجام داده است، یک رویکرد تفسیری مانند "این راه است، این حقیقت است، اگر راهی برای انجام آن وجود دارد، باید اینگونه باشد" پدیدار شد. بلافاصله پس از آن، در ۱۷ می ۱۹۸۲، رفیق فرهاد کورتای و سه تن از رفقایش بدن خود را به آتش کشیدند و خود را فدا کردند و راه رفیق مظلوم دوغان را به این معنا انتخاب کردند. تا آن وقت نمیدانستیم چهکار کنیم. رفیق مظلوم دوغان آن زمان خودش را فدا کرد. ما هم خودمان را فدا خواهیم کرد. ما نیز در مسیری که او هموار کرد گام برخواهیم داشت. و در واقع راه رفتند. نور پخش شده بود. در آن تاریکی، اکنون اطراف دیده میشد. گفتند که ما در این مسیر گام برخواهیم داشت. اشرف آنییک، محمود زنگین، فرهاد کورتای و سایر رفقا خود را فدا کردند.
این خودکشی نیست، یک عملیات است. آب نریزید!
شاید در بسیاری از نقاط جهان افرادی بودهاند که به صورت انفرادی و در چارچوب اعتراض خود را به آتش کشیدند، اما در هیچ کجای دنیا چهار زندانی دور هم جمع نشدهاند و با ریختن نفت روی خود در گوشهای خلوت در یک بند، خود را به آتش کشیدهاند. فقط افرادی میتوانند این کار را انجام دهند که واقعاً با ایدئولوژی پکک عجین شده باشند، واقعاً از سیاستهای آن آگاه باشند، و شخصیت و ساختار اخلاقی آن را درک و پذیرفته باشند. غیر از این، به هر حال امکان انجام این کار وجود نداشت. فرهاد و رفقایش با انجام چنین عملیاتی شاید یک نمونه اولیه در دنیا را عملی کردند. هنگامی که زندانیان به سوی آنها میشتافتند، به سوی شعلههای آتش میشتافتند، روی آنها آب میریختند، فریادی که در شعلههای آتش بلند میشد، اصل عمل را آشکار میکرد. رفقا چی گفتند؟ گفتند: آب نریزید، ریختن آب خیانت است، این عملیات است. این کار ما یک خودکشی نیست، یک عملیات است، یک عملیات اعتراضی. این نوعی عملیات ما در برابر دشمن است. بنابراین، آنها عملیات خود، سبک خود را بیان میکردند.
البته در کنار این عملیاتها، شکنجه نیز ادامه دارد. به عبارت دیگر، پس از عملیات مظلوم دوغان، شکنجه ادامه یافت و عملاً کاهش نیافت. خیانت ادامه یافت و کم نشد. عملیات چهار رفقا انجام شد، اما دوباره تغییری ایجاد نشد. چرا هیچ تغییری ایجاد نشده است؟ چون دشمن چنین نقشهای کشیده بود و این کانسپت شکل گرفت که گفتند ما در زندان آمد قطعا پکک را تمام میکنیم. بنابراین با یکی دو عملیات نمیشد این کانسپت را شکست داد. از این منظر، عملیات سومی لازم بود، نیاز به عملیات سوم وجود داشت.
این عملیات با عملیات سوم در سلولهایی که رفیق خیری دورموش، کمال پیر و مصطفی کاراسو در طبقه ۴ و ۳ قرار دارند بایستی فرق میکرد. عملیات مظلوم متفاوت بود. عملیات چهار رفیق حتی متفاوتتر بود. پس نوع این عملیات سوم نیز باید متفاوت باشد. آنها طبیعتاً به عنوان اشکال عملیاتی در نظر گرفته میشدند که مکمل یکدیگر هستند، به یکدیگر معنا میبخشند، اما یکسان نیستند. پس از تصمیم عملیات، البته باید در دادگاه اظهارنظر میشد. باید در دادگاه اصلی اورفا اعلان میشد تا همه زندانیان بتوانند آن را بشنوند. در عملیات اول رفیق مظلوم تنها بود، در عملیات دوم چهار نفر. بنابراین میتوانست در عملیات سوم دهها نفر وجود داشته باشد. به گونهای فزاینده نیاز به عملیات تودهای بود تا دهها نفر بتوانند در آن شرکت کنند. اینگونه ارزیابی شده بود که عملیاتی طولانی، با فضیلت، هدفش روشن است و درخواست، مطالبهای به دشمن ارائه میشود، اما از نوع عملیات گسترده و فراگیر نیز باید میبود. با این حال، هیئت دادگاه به احتمال زیاد متوجه شده بود که خیری دورموش عملیاتی انجام خواهد داد یا اظهارات انتقادی خواهد کرد. برای همین به هر حال در دو دادگاه به او حق حرف زدن ندادند. او هر بار متوقف میشد. پس طبیعتا عملیات ۱۴ جولای یعنی عملیات روزه مرگ در دورههای بعدی شروع شد.
فردا : زندان آمد مانیفست مقاومت در برابر تخریب و نابودگری را ایجاد کرد