نامه سرگشاده پژاک به خامنهای/ احتمال سازشهاي دموكراتيك نیز وجود دارد
نامه سرگشاده پژاک به خامنهای/ احتمال سازشهاي دموكراتيك نیز وجود دارد
نامه سرگشاده پژاک به خامنهای/ احتمال سازشهاي دموكراتيك نیز وجود دارد
چندروز پیش حزب حیات آزاد کردستان, پژاک نامهای سرگشاده در راستای چارهیابی حل مسئله کرد خطاب به خامنهای , رهبر ایران نوشت. خبرگزاری فرات در این مورد با «ریوار آبدانان» عضو مجلس حزب حيات آزاد كوردستان در خصوص نامهي سرگشادهي پژاك به خامنهاي، مسئلهي انتخابات رياستجمهوري در ايران و چگونگي پروژهي پژاك براي حل مسئلهي كورد مصاحبهای انجام داد. آبدانان تصریح کرد که این اقدام صرفا برای ایجاد جوی جهت حل مسئلهکرد در شرق کردستان و ایران بوده است.
ریوار آبدانان عضو مجلس پژاک در پاسخ به این پرسش که «چرا با وجود برخوردهاي غيردموكراتيك نظام در قبال انتخابات اخير رياست جمهوري، پژاك بر لزوم شفافسازي موضع ولايت فقيه در قبال مسئلهي كورد تأكيد مينمايد؟» گفت:«در خاورميانهي امروزي صرفا حوزهي سياست ملتهب نيست. يك جنگ فكري شديد نيز در منطقه در حال انجام است. تفكر انحصارطلبانهي دولتـ ملتهاي منطقه، تفكر مبتني بر لاينحلگذاشتن مسائل خلقهاي منطقه از سوي نيروهاي مداخلهگر جهاني، همچنين تفكري نوين مبني بر گشودن مسير سياست دموكراتيك از سوي جريان آزاديخواهي كوردها كه آن را با خط سوم نامگذاري ميكنيم سه جريان فكري و سياسي هستند كه در حال مبارزه هستند. مبارزه صرفا به معناي رد و نابودي طرف مقابل نيست. در چنين مواقعي، احتمال سازشهاي دموكراتيك نيز وجود دارد. اينكه اين مقابلهي فكريـ سياسي و احتمال سازش دموكراتيك چگونه صورت خواهد گرفت را نوع رويكرد نيروهاي مزبور تعيين ميكند. بهعنوان مثال در تركيه اين تقابل فكري جهت شكلدهي به تركيهي نوين، با پروژهي ارائهشده از سوي رهبر آپو از طريق گشايش سياسي دموكراتيك صورت ميگيرد. يعني هم دولت تركيه و هم نيروهاي دموكراسي كورد در مسير مذاكره جهت رسيدن به اجماع جهت حل دموكراتيك مسئله هستند. اين روند با يك مبارزهي فكري جدي همراه است. اينكه مفاهيم و نرمهاي تركيهي نوين بازهم يكدستخواه و انحصارطلبانه خواهند بود يا دموكراتيك و پذيرندهي همهي «تنوعات هويتيـ فرهنگي و ارادههاي سياسي»، در نتيجهي اين مبارزهي فكري در متن فضاي باز سياسي تعيين ميشود.
نامهي پژاك در اصل توان و ظرفيت سياسيـ فكري پژاك جهت حل دموكراتيك مسئلهي كورد در ايران را نشان ميدهد. ما تاكنون از مداخلهي خارجي حمايت نكردهايم اما همانند برخي جريانات اپوزيسيون كه فاقد رهيافت سياسي و دموكراتيك هستند نيز عمل نميكنيم. ما راهحل خودمان را داريم. فكر كنم طرفهاي زيادي در ايران و جهان هستند كه به اين راهحل جذب خواهند شد. آزمونهاي دموكراسي كورد در تركيه و سوريه كه هنوز هم در حال تداوم هستند نشان داد كه آراي جهاني و منطقهاي از دموكراسي كورد و خط سوم استقبال خواهد كرد؛ آناني كه با دموكراتيزاسيون در تقابل بمانند نيز وضعيت وخيمشان جلوي چشم همگان است.
واقعيت اين است كه ولايت فقيه با رويكردي كه در قبال انتخابات سرنوشتساز كنوني ايران در پي گرفت، درصدد برآمده كه خود را مخاطب تمام مسائل ايران نمايد. قبلا دستگاه حكومتي سياستهايش را طوري طراحي مينمود كه بتواند در صورت عدم نتيجهگيري دلخواه، مخاطب و مسئول مشكلات را شخص ديگري معرفي كند. اما برخورد كنوني نظام طوري است كه شخص ولايت فقيه خود را بهعنوان مرجع و آدرس اصلي مسائل نشان ميدهد. بنابراين پژاك با طرح اين نامه در اصل ميخواهد طفرهروي كنوني نظام در قبال مسائل خلقها و بهويژه خلق كورد را به چالش بكشد. ميبينيد كه تمام دولتهاي منطقه موضع خود را در قبال كوردها شفاف ميسازند. سياست كوردستيزي به چالشي جدي كشيده شد و شكست خورد. تنها ايران است كه هنوز بر مسير سابق حركت ميكند. بنابراين مخاطب سياسي و تصميمگيرنده در باب اين نوع مسائل، ميبايستي دست به انتخاب بزند. توازنات خاورميانه از نو طرحريزي ميشوند و ايران نيز ناچار است كه جايگاه خود را مشخص سازد. برخي نيروها در جايگاه ريزش و تضعيف جاي ميگيرند و برخي نيز به دليل گشايش دموكراتيك احتمال برونرفت از بنبست را براي خود بالا برده و براي توانيابي مجدد خود بسترسازي ميكنند. ما نيرومندشدن خاورميانه را در سياست دموكراتيك ميدانيم. اين براي ايران نيز صدق ميكند. به هر حال ايران نيز گزينهي خود را انتخاب خواهد كرد و همهي ما نتايج آن را خواهيم ديد.»
سیاست سازنده و همزیستی خلقها
آبدانان در ادامه به توضیح برخی مفاهیم در نامه سرگشاده پرداخت که تازگی داشتند که از جمله آن اشاره به «همزیستی خلقهای ایران و احترام به اراده و فرهنگ آنها» میباشد. آبدانان در مورد سیاست سازنده و همزیستی خلقهای ایران میگوید:«رهيافتي كه در نامهي مذكور در مورد آن بحث شده، تلاشي براي گذار از بنبستهاي موجود است؛ تلاش براي متكيسازي سياست بر مطالبات جامعه است. نه نظام جمهوري اسلامي با موضع سركوبگرانهاش عليه تنوعات اجتماعي، فرهنگي و سياسي خلقهاي ايران ميتواند راهكاري جهت خروج از بحران شديد كنوني بيابد و نه اپوزيسيون و نيروهايي كه مدعي تحول از داخل و يا خارج هستند. چرا كه آنها نيز همچنان فاقد بينشي نوين و دموكراتيك به جامعه بوده و طيفهاي مختلفشان با منفعتطلبي تمام تنها ميخواهند در خاورميانهي نوين به نوايي برسند.
اگر به پيشينهي تاريخي ايران بنگريم ميبينيم كه «يكدستسازي، انحصار شديدا مركزي در حوزهي قدرت و سرمايه، همچنين پديدههاي آسيميلاسيون، قتلعام فرهنگي، سركوب مطلق و حذف» مفاهيم مدرني هستند؛ چرا كه با شكلگيري دولت مدرن در ايران بروز يافتند. البته در گذشته نيز جامعه از سوي دولت در تنگنا قرار ميگرفت، اما هرگز در سطح كنوني نبوده است. اصل همزيستي خلقها در ايران را ميتوان شالودهي آن دسته از سياستهاي سازندهي مديريتي دانست كه امكان بحث، تصميمگيري و عمل آزادانه و برابر را به همهي نيروهاي اجتماعي جامعه ميدهد. در همين چارچوب، ما با انواعي از ساختارهاي سياسيـ فرهنگي در طول تاريخ ايران مواجه هستيم كه غيرمركزي، كنفدرال و دموكراتيك بودهاند. از كنفدراسيون مادـ پارس گرفته تا انواعي از خودگردانهاي بومي در مناطق كوردنشين. اينها بخشي از سرشت تاريخي ايران و خلقهاي آن است كه نميتوان انكارشان نمود. امروزهي ايران وقتي ميتواند به حل مسائل ختم شود كه منطبق با سرشت تاريخياش باشد. مشروطه در نطفه خفه شد، شاه واقعا حرف مردم را نشنيد، جمهوري اسلامي نيروهاي دموكراتيكي كه انقلاب 57 را رقم زدند با سركوب از ميدان خارج ساخت؛ همهي اينها يعني عدم توجه به سرشت تاريخي ايران. يعني نفوذ مدل دولتـ ملت در ايران از طريق ايجاد شكاف و تفرقه ميان خلقها و برقراري سلطهي عقيدتي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي. قربانيان اين مورد نيز كوردها، آذريها، تركمنها، عربها، بلوچها، گيلكها، مازنيها و سايرين هستند. حتي براي فارسها نيز ميتوان گفت كه تنها يك قشر نخبه است كه قدرت را اداره ميكند؛ سايرين نيز تنها در بازار مليگرايي ايراني شعار ميدهند. آنها نيز قرباني سياست رويگرداني از اصل دموكراتيك همزيستي خلقها شدهاند.
دعوت ما از سران نظام به بازگشت به اين اصل تاريخي، جهت چرخش آنها در سياستهاي غلط فعلي است. اين تنها براي جمهوري اسلامي صدق نميكند. نيروهاي اپوزيسيوني كه خود را براي ايران متحولشدهي فردا آماده ميكنند نيز بايد اين اصل را رعايت كنند وگرنه از سوي خلقهاي مختلف ايران پذيرفته نخواهند شد. بالاخص ما با يك واقعيت سركوبشده و قتلعامشدهي كوردي در شرق كوردستان روبهرو هستيم. ما با يك هويت كوردي رويارو هستيم كه تكهتكهشده، زبانش رو به نابودي ميرود و ارادهاش حتي براي كوچكترين فعاليت سياسي، فرهنگي، آموزشي و اقتصادي با موانع عظيم و مرگبار برخورد ميكند. چه جمهوري اسلامي و چه هر نوع مدل حكومتي ديگري كه در ايران برقرار باشد تا اين واقعيت را نبيند و دست از كوردستيزي نكشد بايستي بداند كه مبارزهي آزاديخواهانهي ما تداوم خواهد يافت. خلق كورد هم از توان دفاع مشروع در اين مورد برخوردار است و هم از طرحهاي سياسي دموكراتيك؛ پيداست كه ما راهكار سياسي و دموكراتيك را بر تنش و درگيري ترجيح ميدهيم. به همين دليل لازم است كه نظام جمهوري اسلامي نيز به سمت سياست سازنده سوق يابد؛ سياست سازنده يعني گشايش دموكراتيك؛ دستكشيدن از جنگ روانيـ فرهنگيـ سياسي با تنوعات اجتماعي ايران و مشاركتدهي همهي هويتهاي فرهنگي و سياسي ايران در مديريت امور. همزيستي خلقها نيز بستر و زمينهي تاريخي اين دموكراسي و سياست چارهياب است. منظور ما از سياست سازنده و اصل همزيستي خلقها، همان واقعيتهاي تاريخي هستند كه بدون در نظر گرفتن آنها نميتوان امروز بحرانزدهي ايران را به فردايي امن رساند.»
جایگاه سیاسی برای ملتکرد
ریوار آبدانان در این مورد که مطالبات خلق كورد به چه شكلي در متن منتشرشده فرمولبندي شدهاند؟ افزود:«مطالبات خلق كورد بر مبناي اصولي كه يك ملت دموكراتيك بدون آنها نميتواند از لحاظ ذهنيتي و بدنه به موجوديت خود ادامه دهد، فرمولبندي شدهاند. آزادي فرهنگي، هويتي، اتنيکي و مشارکت يکسان سياسي و دموکراتيک در کنار ساير خلقهاي ايران جهت تعيين سرنوشت مشترک خويش زبان اين مطالبه است. اين نوعي ستاتو(موقعیت و جایگاه) به ملت كورد ميدهد. پيداست كه كوردها تا رسيدن به ستاتوي سياسي خود و نيل به يك ساختار سياسي خودمدير، به مبارزه و پيشاهنگي براي دموكراتيزاسيون ايران و خاورميانه ادامه خواهند داد.»
فشار و یکدستسازی ضدیت با کلیت فرهنگی است
در جاي ديگري از نامهي ارائهشده از سوي پژاك آمده است كه «کليت فرهنگي ايران پديدهاي خارجي و مصنوعي نيست که با فشار و يکدستسازي بتوان آن را ايجاد نمود؛ بلکه کليتي است که با مشارکت و حضور داوطلبانه، آزاد و برابر همهي خلقهاي ايران امکانپذير گشته است. اين کليت فرهنگي بر پايهي احترام به ارزشهاي يکديگر، آزادي، صلح و پذيرش متقابل شکل گرفته است.» آبدانان این كليت فرهنگي را بيشتر توضيح میدهد و تصریح میکند که چه پيوندي ميان اين كليت فرهنگي و دموكراسي وجود دارد؟وی بیان میدارد:«دولتـ ملتها، «انحصارطلبي، قدرتخواهي و سلطهگري» خود را با ترسيم مرزها مشخص ميسازند. اين مرزها دو دستهاند: مرزهاي قاطع جغرافيايي كه هر دولتـ ملت با كشورهاي پيرامون خود معلوم ميكند و به تمامي ساختگي هستند و حتي ذرهاي تقدس ندارند؛ همچنين مرزهاي ذهنيتي كه هر دولتـ ملت در ميان جوامع ترسيم ميكند. مرزهاي قاطع جغرافيايي كه دولتـ ملتهاي ايران، تركيه، عراق و سوريه ترسيمشان كردند، منجر به تجزيهي سرزمين خلقهايي نظير كوردها شد. مرزهاي قاطع ذهنيتي كه در آنها اصل جدايي كامل «ماـ ديگران» حاكم است نيز منجر به درگيريهايي از نوع كوردـ ترك، كوردـ عرب و كوردـ فارس گشتهاند. يا مثلا در اثر همين مرزبنديهاي قاطع ذهنيتي است كه بين خلق كورد و آذري در ايران اختلاف افكنده ميشود. هم مرزهاي قاطع جغرافيايي و هم مرزهاي قاطع ذهنيتي، پديدههايي مدرن هستند و محصول ورود نظام سرمايهداري به خاورميانه و ازجمله ايران ميباشند. اين مرزها با سرشت تاريخي خاورميانه و ايران در تضاد كامل هستند. نتيجهي اين مرزبنديها، كشتارها و قتلعامهاي فرهنگي است؛ تكهتكهشدن كليت فرهنگها و حركت آنها به سمت هيچشدگي است. تا وقتي از اين مرزبنديهاي قاطع گذار نشود نميتوان مسائل حاد كنوني را حل نمود. البته ما در جستجوي تغيير مرزهاي سياسي كنوني نيستيم؛ اما رسيدن به دموكراسي خاورميانهاي جز با گذار از قاطعيت كنوني ممكن نيست. يعني هر خلق و هر هويت موجود در كل خاورميانه و ازجمله در ايران ميبايست در چارچوب كليت فرهنگي خود زندگي كند. بهطور مثال كوردها ديگر مثل سابق اسير مرزهاي شديدا قاطعانهي كنوني نمانده و به سمت اتحاد ملي و بازسازي و ترميم كليت فرهنگي آسيبديدهي خود حركت ميكنند.
از طرف ديگر، كل خلقهاي خاورميانه يك كليت فرهنگي درست ميكنند؛ يعني فرهنگ خاورميانهاي را. دقيقا مانند كليت فرهنگي اروپايي كه منجر به شكلگيري يك ساختار دموكراتيك ليبرال بهنام اتحاديهي اروپا گشت. البته ما در جستجوي ساختار دموكراتيك راستين خاورميانهاي هستيم نه يك مدل ليبرال. خاورميانهاي كه در آن عرب، كورد، فارس و ترك همديگر را نپذيرند و مدام در تنش و درگيري باشند نميتوانند دموكراتيزه و آزاد شود. براي رسيدن به دموكراسي بايد يك گام فرهنگي كليتمند برداشت. يعني به نوعي اتحاديهي فرهنگي و ساختار سياسي برآمده از آن دست يافت. منظور از كليت فرهنگي نوعي فرهنگ هم مادي و هم معنوي است كه در پيرامون ارزشهاي دموكراتيك، آزادي و برابري شكل گيرد. براي آن يك ذهنيت نوين لازم است. ذهنيتي بهدور از مليگرايي، دينگرايي و جنسيتگرايي. وقتي مليگرايي از عرصهي ايران رخت بربندد و به جاي آن پذيرش مليتهاي مختلف مبنا قرار گيرد، به جاي دينگرايي امكان آزادي همهي اديان و مذاهب فراهم آيد و از جنسيتگرايي و تبعيض عليه زنان گذار شود، آنگاه است كه ميتوان از يك نگرش هويتي باز برخوردار شد. يعني يك نگرش كثرتگرا، نامركزي و قائل به هويتي چندلايه. آنگاه است كه هويت كوردي تو با هويت ايراني در تناقض نخواهد بود. زيرا به اندازهاي كه ميتواني عضو ملت دموكراتيك كورد باشي به همان اندازه در چارچوب ملت دموكراتيك ايران نيز جاي بگيري. اين براي خلق آذري، بلوچ، تركمن، عرب و گيلك و مازني نيز صدق ميكند. يعني يك كليت فرهنگي در ايران وجود خواهد داشت كه در آن هر فرهنگ و خلق ميتواند ارزشهاي تاريخي خود را نمايندگي كند، از آزادي برخوردار باشد، بهشكل برابر در سياست و مديريت امور مشاركت داوطلبانه بهعمل آورد و در فرمي خودمديرانه به حل مسائل خويش بپردازد.
اين كليت فرهنگي در ايران بهواسطهي سياستهاي مركزگرايانه و تكفرهنگي كه از جانب نظام صورت ميگيرند، تضعيف شده و رو به تجزيه ميرود. چرا كه تنها يك فرهنگ و ملت حاكم(فارس) در رأس همه چيز قرار دارد و باقي فرهنگها با نسلكشي رويارو هستند. وقتي تنوعات از ميان روند نميتوان از كليت حرف زد؛ چيزي كه در آن حالت وجود دارد «تكرنگي» و مركزگرايي يك جزء است كه ميخواهد سلطهي خود را بر همگان برقرار سازد؛ استبداد و فاشيسم نيز همين است. تكگرايي و مركزگرايي منجر ميشود به بياعتمادي، شكاف اجتماعي، مركزگريزي نيروهايي كه پيراموني قلمداد ميشوند، تنش در سياست و بحرانهاي روزافزون. اينها را در ايران به عينه ميبينيم. مسئول اين وضع نيز خود نظام جمهوري اسلامي است.
انتظار اينكه خلق كورد در مقابل نسلكشي فرهنگياي كه در اين اوضاع به آن دچار شده تن به سكوت و انفعال بسپارد صحيح نيست. زيرا وقتي فرهنگش را از دست دهد موجوديتش نابود ميشود؛ وقتي مطالبات سياسياش با رد و انكار مواجه شود بازهم مانند قرن پيشين به قرباني قرني ديگر مبدل خواهد شد. به همين دليل كوردها تا به آخر در ميدان سياست دموكراتيك، دفاع مشروع و اصرار بر حل مسئلهي خود باقي خواهند ماند.
خط سوم مد نظر ما منجر به رژيمها و مدلهاي سياسي دموكراتيك ميشود؛ رژيم دموكراتيك مد نظر ما يك سيستم كليتمند است كه همهي تفاوتمنديها و تنوعات هويتي، سياسي و عقيدتي را در خود ميپذيرد. و اين همان چيزي است كه تنش و حذف و انكار را به پايان ميرساند و راهي به سمت خروج از بحرانها ميگشايد. حال به نظر شما آيا چيزي مهمتر و حياتيتر از اين براي خلقهاي خاورميانه وجود دارد!»
نگرش به هویت ایرانی و دموکراتیک
عضو مجلس پژاک در مورد اینکه «آيا مطرحكردن بحث هويت ايراني به معناي رد مطالبات هويتي كورد است. شما هم از چارهيابي دموكراتيك با دولت صحبت ميكنيد و هم از ملت دموكراتيك كورد اين موارد چگونه در كنار هم گنجانده ميشوند؟» گفت:«بحث از هويت ايراني، تركيهاي، عراقي و سوريهاي به هيچ وجه به معناي رد هويت كوردي نيست؛ چرا كه ما هويت دموكراتيك ايراني، هويت دموكراتيك تركيهاي، عراقي و سوريهاي را مطرح ميكنيم نه هويتي تكرنگ و تكمليتي را. نوع نگرش ما دربارهي ملت، به كلي متفاوت از نگرشهاي كلاسيك است. ما ملت دموكراتيك را يك مدل اجتماعي شكلگرفته حول ذهنيت مشتركي ميدانيم كه مبنايش آزادي و همبستگي است نه مليگرايي و تكفرهنگيبودن. ايراني دموكراتيزهشده نوعي ملت دموكراتيك را در سطح يك كل خواهد داشت كه انواعي از مليتهاي ديگر نيز در آن جاي ميگيرند. ملت دموكراتيك كورد هم در چارچوب اين ملت دموكراتيك ايراني جاي ميگيرد و هم از چندپارهگي كنوني و تجزيهي كليت فرهنگيـ سياسيـ اجتماعي كوردستان رهايي مييابد. اين يك رهايي دموكراتيك است. پيامي كه رهبر آپو در نوروز امسال در شهر دياربكر ارائه كرد تنها جهت تركيه نبود. تمام كشورهاي خاورميانه و ازجمله ايران نيز ميتوانند بهخوبي اين مدل را مبنا قرار دهند و با توسل به آن مسائل خود را حل نمايند. واقعيت اين است كه كشورهاي خاورميانه يا گزينهي ريزش را انتخاب ميكنند يا گزينهي تقويت بر مبناي دموكراتيزاسيون را. كشوري نظير تركيه كه تا ديروز استراتژي كوردستيزي را هدايت ميكرد امروزه به عدم نتيجهدهي اين استراتژي و شكست آن پي برده و به گشايش دموكراتيك روي آورده است. هويت نويني در خاورميانه شكل ميگيرد. هر كشوري كه دموكراسي در آن رشد كند و سياست دموكراتيك به ميدان آيد، نوعي بافت هويتي چندلايهاي شكل ميگيرد. مثلا يك كورد در تركيه هم داراي هويت خاورميانهاي است هم تركيهاي و هم كوردستاني؛ هيچكدام از اين هويتها با هم در تضاد نيست. همين نگرش هويتي باز است كه تنشها و بحرانها را به سمت حل ميبرد. اينكه ايران با توجه به اصل همزيستي خلقهاي ايران به اين نگرش دموكراتيك نوين روي خواهد آورد يا همچنان با اصرار بر بحرانزدگي و ادبيات سياسي تحولناپذيري به سمت ريزش جدي خواهد رفت، توسط سران خود نظام مشخص خواهد شد. بهطور مشخص اين دستگاه حكومت و شخص وليفقيه است كه انتخاب ميكند ايران به كدامين سمت خواهد رفت. »
دستكشيدن نظام از سلطهگري و باز كردن فضاي سياسي كشور
آبدانان در پاسخ به این پرسش فرات که «به نظر شما براي رسيدن به ايراني دموكراتيك كه مسائل هويتي، فرهنگي و سياسي آن حل شده باشد اين مقولهي هويت دموكراتيك و باز چه اهميتي دارد؟ چرا برخي طرفهاي سياسي و بهويژه برخي طيفهاي اپوزيسيون ايراني و كورد به اين نوع مقولات حساسيت نشان داده و خوشايندشان نيست؟» گفت:«به باور ما ديگر نظام ميبايست درك نمايد كه همين هژموني و سلطه بر تمام خلقهاي ايران است كه ايجاد بنبست ميكند. ايراني دموكراتيك به معناي قبول هژموني هيچ گروه، حزب، جناح، عقيده و ملتي نيست. تمام هويتها و مليتهاي موجود در ايران از كورد و آذري تا عرب، بلوچ، تركمن، فارس، گيلك و مازني تنها با مشاركتي داوطلبانه و برابر و برخوردار از حوزهي فرهنگيـ سياسيـ اقتصادي و اجتماعي آزاد و خودمديرانه ميتوانند هويت باز، متكثر و دموكراتيك ايراني را بسازند. وقتي اين هويتهاي تاريخي با سركوب و نابودي رويارو شوند اصلا چيزي به نام زمينهي اجتماعي هويت ايراني باقي نميماند كه بخواهي از آن دفاع كرده يا ردش نمايي. آنچه ما در صدد آن هستيم دستكشيدن نظام از سلطهگري و باز كردن فضاي سياسي كشور جهت حضور همهي تنوعات اجتماعي ايران است. اگر اين نظام چنين نكند و به ريزش كشيده شود و باقي نماند، فردا باز هم طلب و برنامهي ما در برابر ساير نيروها در همين چارچوب خواهد بود. اگر گزينههاي پذيرش متقابل و حل مسالمتآميز از سر راه بردشته شوند، آنگاه بهناچار گزينههاي ديگر خود را تحميل خواهند نمود. سلطه(هژموني، مركزگرايي و تكگرايي فرهنگي و سياسي) را نه امروز ميپذيريم و نه فردا. البته اين سلطهناپذيري را سياسيسازي هم كردهايم و آن نيز استراتژي سياست دموكراتيك است. اين همان چيزي است كه فعلا نه جمهوري اسلامي براي رويآوري به آن از خود انعطاف نشان داده و نه نيروهاي سياسي اپوزيسيون ايراني به سطح فكري و برنامهاي در چارچوب آن رسيدهاند.
انحصارطلبي و تكمركزيبودن در عصر ما به بنبست كامل منجر ميشود. حتي نيروهاي اپوزيسيون و مخالفي كه انحصارگري فكري، سياسي و فرهنگي بر برنامهها و پروژههاي آنها حاكم باشد محكوم به بنبست و شكست هستند. انحصارطلبي دولتي به فاشيسم كشيده ميشود. اينكه آن دولت عنواني اسلامي داشته باشد، بعثي باشد، سلطنتي باشد، لاييك باشد فرقي نميكند. باز هم تنها راه اين دولتها اين است كه با جامعه و تنوعات فرهنگيـ اجتماعي به مرحلهي سياست دموكراتيك برسند. حتي نيروهايي كه يك دولت را برمياندازند و ميخواهند ساختار سياسي تازهاي درست كنند بايد به سياست دموكراتيك روي آورند وگرنه چيزي كه درست خواهند همان آش خواهد بود و همان كاسه. آنهايي كه هم به سياست دفاع مشروع پژاك ميتازند و هم به سياست دموكراتيكش كه مبتني بر حل مسالمتآميز مسائل است، خودشان هيچگونه راهكاري ندارند. حتي يك قدم كوچك نيز نميتوانند در حوزهي عملي براي حل مسائل بردارند. آنها تنها حرف ميزنند و بس. سياست نميدانند. خودشان را آماده ميكنند تا در فرداي ايران به ديكتاتورهاي تازهاي مبدل شوند. به همين دليل حل دموكراتيك مسائل با نظام فعلي ايران ترجيح ماست؛ اما اگر گشايش دموكراتيك صورت نگيرد ما فاقد گزينه نيستيم. توان دفاعي، سياسي و ديپلماتيك آن را نيز داريم. اين توان ناشي از نيروي عظيمي است كه اين روزها در تمام سياستهاي منطقهاي داراي گفتمان و نيروي عملي است: منظورم پتانسيل عظيم خلق كورد است. كساني كه يك روز با عملكردهاي دفاع مشروعي پژاك و روزي با پروژهي دموكراتيك آن براي حل مسئلهي كورد مغرضانه برخورد ميكنند، دليل عظيمي براي اين كار دارند. دليلش اين است كه پژاك نقطهي اتكايش جامعه و مطالبات آن است نه زدوبندهاي سياسي پراگماتيستي. كساني كه نه قادر به يك تعريف نوين و دموكراتيك از مسائل هستند و نه روحشان از پديدهي عظيمي به نام سياست دموكراتيك آگاه است، پراكتيكشان جلوي چشم همهي ماست. اين طيفها هم در بدنهي نظام جمهوري اسلامي هستند و هم در بدنهي اپوزيسيون مخالف نظام. اينها يا متحول خواهند شد يا اينكه جاروي تحولات به سمتي كه لازم است هدايتشان خواهد كرد!»
انتخابات کنونی, انتخاب راهبر حکومت است
آبدانان در مورد این مسئله مهم که چرا در پيام مراسم سالگرد تأسيس پژاك، موضع خود را منوط به اعلان پروژهي كانديداها در قبال مسئلهي كورد اعلان كرديد و اينك موضع شخص ولايت فقيه را در قبال خلقهاي ايرن مطرح مينماييد؟ آيا با توجه به تحريمهای اقتصادي موجود، طرحهاي اقتصادي كانديداها كفايت حل مسائل را نميكند؟ خاطرنشان ساخت:«انتخابات اخير رياست جمهوري، تنها انتخاب دولت و كابينه نيست. انتخاب راهبرد حكومت است در قبال تمام مسائل خارجي و داخلي فعلي. با توجه به اينكه مسئلهي كورد به مركز ثقل تحولات منطقه مبدل شده و توازنات كشورهاي ايران، تركيه، عراق و سوريه بر مبناي نوع رويكردشان به آن تعيين ميشوند، لازم است كه مخاطب اين مسائل در سطح دولتها و حكومتها پاسخگو باشند. از آنجا كه شخص وليفقيه سكان همه چيز را در دست گرفته و راهبردها توسط خود او مشخص ميشوند و بهشكل علني خود را مخاطب و آدرس همهي مسائل ايران و خلقهايش جلوه ميدهد، لازم است ديدگاهش را در اين موارد به شكل شفاف اعلان نمايد.
طرحهاي اقتصادي كانديداهاي رياست جمهوري به هيچ وجه كفايت حل مسائل بحراني ايران را نميكند. طرحهاي توزيع عادلانهي اقتصادي و فدراليسم اقتصادي وقتي معنا و مفهوم مييابند كه بگويند اين طرحها براي چه كساني است؛ براي كدام مليتها، كدام خلقها. اگر هنوز هويت، فرهنگ، سياست و غيره و غيره در ايران يك مقولهي مركزي و يكدست شمرده ميشود و حقوق خلقها به راحتي پايمال ميشود، طرح توزيع حوزهي اقتصادي به بخشهاي بومي نيز چندان تحولي به همراه نميآورد. زيرا وقتي ارادهي سياسي، آزادي فرهنگي و مشاركت داوطلبانه و خودمديرانه جهت تمام حوزههاي زندگي اجتماعي تعريف نشود، آنگاه اقتصاد به خوديخود نه معنايي دربر دارد و نه گره از مشكلات باز خواهد كرد.»
توزيع عادلانهي اقتصادي چه معنايي خواهد داشت؟
یکی از پرسشهای مهم از آبدانان این است که چرا نگرش هويتي، فرهنگي و سياسي دولت به مليتهاي مختلفي كه در ايران زندگي ميكنند را مهم ميدانيد و بيش از طرحهاي اقتصادي بر لزوم تحولاتي حول اين نگرش تأكيد مينماييد؟ وی در پاسخ تصریح کرد:«مسئلهي خلقهاي ايران، مسئلهي فقدان آزادي و دموكراسي است. علت آن نيز محافظهكاري شديد نظام در قبال هويتها، فرهنگها و ارادههاي سياسي مختلف است. بستهبودن و عدم انعطاف نظام در قبال آنها موجب خفقان شده است. چرا كه هرچه يك فرم سياسيـ اجتماعي بسته و تكمحور باشد، به همان اندازه امكان آزادي باقي نميماند. در جايي كه آزادي نباشد، بهطور طبيعي بحران و آشفتگي نيز ظهور خواهد كرد. رژيم جمهوري اسلامي ميكوشد همانند يكدستسازي جناحهاي قدرت، اين فرهنگها، هويتها و ارادههاي سياسي را بهطور كامل يكدست كرده و در خود ذوب نمايد. مسئله نيز از همينجا نشأت ميگيرد. دولت و كل دستگاه حكومتي، با جامعه و خلقهاي مختلف ايران در حال يك جنگ نرم داخلي است؛ جنگ نابودي تنوعات و تقليلدهي آنها به يك. بنابراين وقتي كوردها، عربها، بلوچها، تركمنها، آذريها، مازنيها و گيلكها در اين منگنهي فشار به سمت نابودي بروند آنگاه بايد پرسيد اين توزيع عادلانهي اقتصادي چه معنايي خواهد داشت؟ آن اقتصاد و توزيع نامتمركز اقتصادي نيز بيمعنا خواهد بود چرا كه هويتها و ارادههاي بومي هر بخش از ايران با نابودي دست به گريبان هستند. وقتي ارادهي سياسي و هويت و فرهنگ نماند، آنجا تنها دولتي مستبد و يك ملت حاكم وجود دارد و ديگران مطيع و بياراده هستند. طرحهاي اقتصادي براي يك هويت به بردگي كشيده شده و موجوديت رو به نابودي، چه معنايي ميتواند داشته باشد؟! اين وضعيت همان چيزي است كه كوردها در سطح كل خاورميانه آن را به چالش كشيدند. ما گفتمانهاي جعلي در زمينهي ملتها و خلقها را رسوا كرديم و نشان داديم كه تحولات نوين خاورميانه يك نوع دستبهدست شدن ظاهري قدرت و رفرمهاي اقتصادي و سياسي سطحي نيست. اين خلقها و نوع نگاه طرفها به مسئلهي سياسيـ فرهنگيـ اجتماعي خلقهاست كه مدل سياسي و حتي ترسيمات جغرافيايي نوين خاورميانه را تعيين خواهد كرد.»
زمينهي صلح و ايجاد يك سقف سياسي گسترده
در نامه سرگشاده پژاک تنها راهكار برونرفت از مسائل و بحرانهاي حاد كنوني ايران دموكراسي عنوان شده و ساير رويكردها تنها نظام را به سمت چالش هرچه شديدتر ميبرد. آبدانان در مورد احتمال موفقيت چنين راهكاري میگوید:«اين راهكاري نتيجهبخش است. زيرا فضاي درگيري و بنبست را به سمت ديالوگ و تولرانس(نرمش و آمادگي براي پذيرش متقابل) ميكشاند. بهجاي جنگ پنهان و آشكار دولت با جامعه، زمينهي صلح و ايجاد يك سقف سياسي گسترده را پديد ميآورد كه دولت و نيروهاي دموكراسيخواه را كنار هم قرار ميدهد و امكان ارائهي نقشهراههاي بسيار كارآمدي را فراهم ميآورد. همين راهكار، رژيم شديدا آنتيدموكراتيكي نظير تركيه را سمتوسويي كاملا متفاوت داد. ساختارهاي تكگرا با اين روش به سمت كثرتگرايي ميروند و اين امر ميتواند فشارها و بحرانها را به حداقل برساند. امكان تنفسي را در فضاي بستهي شكلگرفته در ميان دولت و نيروهاي دموكراسيخواه فراهم ميآورد. تنها در چارچوب رويآوري دولت به حل دموكراتيك مسائل و حركت ملتها و تنوعات اجتماعي به سمت ملت دموكراتيك و هويتهاي باز چندلايه است كه ميتوان درگيري و جنگ جهاني سومي كه در خاورميانه در حال جريان است را به صلح و ثبات رساند. بدين ترتيب ازهمگسيختگي و چندپارگيهاي اجتماعي كه در ملتهاي بزرگ منطقه يعني فارس، ترك، عرب و كورد ايجاد شده و تراژديهايي كه اقليتهاي مذهبي و اتنيكي با آن دستبهگريبان هستند به سمت التيام و چارهيابي خواهند رفت.»
واقعيت تاريخي خاورميانه، ايران و كوردستان
ریوار آبدانان در مورد علت اهميت مسئلهي كورد در تحولات ايران هم بیان میدارد:«كوردها، فارسها، تركها و عربها كليديترين نيروهاي تعيين سياست خاورميانه هستند. به دليل قربانيكردن كوردها در مقاطع مختلف بهويژه پيمان قصرشيرين و لوزان، كوردها به عنوان يك نيروي سياسي با سركوب و حذف روبهرو شدند. اما مبارزات جنبش آزاديخواهي كورد، اينك كورد را به يك وزنهي سياسي كليدي مبدل ساخته است. نوع رابطهي كوردـ فارس، كوردـ ترك و كوردـ عرب است كه چگونگي خاورميانهي نوين را مشخص ميسازد. تا پيش از طرح خطمشي سياست دموكراتيك از جانب رهبر آپو، به دليل سياستهاي امنيتي حكومتهاي ايران، تركيه، عراق و سوريه، امكان پيشرفت در مسئلهي كورد وجود نداشت. سياستهاي لاينحل گذاشتن مسئلهي كورد از سوي نيروهاي ابرقدرت جهاني نيز به تمامي در همين جهت بود. با همهي اين احوال، ورق برگشت. وضعيت كنوني در سوريه(بخش كوردستاني آن) و تركيه نشانگر اين امر هستند كه خط سياست دموكراتيك چه تحول عظيمي ميآفريند. بهعنوان پژاك ميخواهيم اين خطمشي را در ايران و شرق كوردستان گسترش دهيم. البته ممكن است به مذاق برخي خوش نيايد. آناني كه حل مسئله را نخواهند از لحاظ تبليغي به پژاك ميتازند؛ اما واقعيت اين است كه اتكاي ما بر «سياست دموكراتيك» و «دفاع مشروع در هنگام ضرورت» بود كه شرق كوردستان را بهعنوان بخشي توانمند از نيروي دموكراسيخواهي كوردها به موقعيت كنوني رساند. اين خطمشي را تا به آخر ادامه ميدهيم؛ آنهم با نوعي خودباوري عظيم و باور به پيروزي. چرا كه اين همان چيزي است كه واقعيت تاريخي خاورميانه، ايران و كوردستان با آن همخوان است. سياست مليگرايانه، امنيتي، پانايسمي و.... محكوم به شكست هستند چرا كه زمينهي اجتماعيـ تاريخي ندارند. زمينهي تاريخي آنها خشكيده و به چالش درافتاده. دوران انحصار سياسي و يكدستسازي به سر آمده است. اروپا نمونهي برجستهي آن است. سياستهاي كلاسيك صرفا براندازانه نيز تاريخ مصرفشان رو به پايان است. خط ما به كلي متفاوت از اينهاست. با اين وجود، واضح است اگر طرفهاي ما نتوانند واقعيتي به نام كورد را ببينند آنگاه گزينههاي ديگر به شكل طبيعي وارد ميدان ميشوند. اما همچنان كه دستنشان ساختيم استراتژي ما سياست دموكراتيك است نه جنگطلبي. همهي مبارزات ما در قالب دفاع مشروع نيز تلاشي بوده براي حفظ موجوديت خود تا بتوانيم اين استراتژي چارهياب را پيشبرد دهيم.»
مسیری که باید ایران طی کند
عضو مجلس پژاک در مورد مسیری که باید جمهوری اسلامی ایران طی کند, گفت:«اصرار بر فشار و سركوب و سياستهاي تنشافزا تنها جبههگيريها را شديدتر خواهد ساخت. مسئله اينجاست كه در گذشته، كوردها در حين مدخلات و تحولات منطقهاي نميتوانستند در جبههگيريها از وزنهي لازم برخوردار باشند اما امروزه كوردها يك عنصر تعيينكنندهي اصلي هستند. آيا رسيدن كوردها و تركها در تركيه به سازش دموكراتيك يك پيشرفت عظيم سياسي، اجتماعي و اقتصادي با خود به همراه نخواهد داشت؟ اگر دارد و امروزه همهي آرا و افكار دموكرات جهاني از طرح رهبر آپو در اين زمينه حمايت ميكنند و در صورت تداوم آن نتايجي پربار براي تركيه و كل خلقهاي آن ايجاد ميكند، چرا جمهوري اسلامي نيز به آن روي نياورد؟ پژاك با سياست دموكراتيك خويش و اتكا به نيروي دفاع مشروع خود(ضمن پايبندي به آتشبس فعلي) يك نيروي سومي است كه تا رفع مسائل موجود با تمامي نيروهاي غيردموكراتيك در تقابلي فكريـ سياسي قرار دارد و براي آزادي خلق كورد و ساير خلقهاي ايران در ميدان مبارزهي مستقيم خواهد ماند. جمهوري اسلامي با درك اين مهم ميتواند به سمت تعامل دموكراتيك با كوردها حركت كند. تمام رويدادهاي منطقهاي نشان ميدهد كه اين گزينه منطقيترين راهحل است و گشايش به همراه ميآورد. ديگر راهكارها به دليل تصادمشان با واقعيت تاريخيـ كنوني منطقه و توازنات نوين جهاني، به ضرر آنهايي تمام خواهد شد كه گزينهي «عدم حل دموكراتيك» را انتخاب ميكنند. اميدواريم كه ايران نيز با درك اين مهم، راهكار صحيح دموكراتيك را برگزيند.»