دوره محمدرضا شاه پهلوی در تاریخ ایران به عنوان دورهای ثبت شد که در آن نهادهای دولتی مدرن تاسیس شدند، اما در عین حال، سرکوب، آسیمیلاسیون (همگونسازی) و تبعیض اتنیکی به صورت سیستماتیک درآمد. این رژیم اقتدارگرا که ظاهرا مدرن و سکولار بود، اما در اصل بر ناسیونالیسم فارسی استوار بود، با نادیده گرفتن و انکار خلقهای غیرفارس و اجرای سیاستهای فرهنگی تنها بر اساس محوریت فارسی، تنشهای اجتماعی را تشدید کرد.
مدیریت سرکوبگرانه و تنشهای اجتماعی
در این دوره، سیاستهای سرکوبگرانه در سراسر ایران، به ویژه علیه گروههای مخالف، ملتهای کمشمار اتنیکی و باورداشتی، منجر به نقض جدی حقوق بشر شد. کوردها و سایر خلقهای غیرفارس، تحت فشار فیزیکی، سیاسی و فرهنگی قرار گرفتند؛ با تهدید تجزیه، آسیمیلاسیون و انکار هویت خود مواجه شدند.
فشار بر مخالفان به تدریج افزایش یافت؛ مخالفان، روزنامهنگاران، آکادمیسینها و روشنفکران به طور مداوم تحت نظر بودند، علیه آنها پروندهسازی میشد، شکنجه میشدند و برای مدت طولانی در زندان نگه داشته میشدند.
مطبوعات، کتابها و جلسات سیاسی به شدت سانسور میشدند. ترور رهبران مخالف مقیم خارج از کشور سازماندهی شد. جوی فراگیر از ترس در جامعه ایجاد شد.
سرکوب کوردها و سیاستهای آسیمیلاسیون
مردم کورد در این دوره تحت یک سیاست آسیمیلاسیون فرهنگی سیستماتیک قرار گرفتند. خواستههای کوردها برای زبان، فرهنگ و هویت سرکوب شد؛ آموزش و انتشارات کوردی ممنوع گشت. نمایندگی سیاسی کوردها در سطح محلی و ملی به شدت محدود شد و فعالیتهای سیاستمداران کورد ممنوع شد. عملیات نظامی علیه کوردها صورت گرفت و خواستههای کوردها برای خودمختاری سیاسی به شدت سرکوب شد. برای کنترل جمعیت کورد، برخی خانوادههای کورد به زور از محل زندگی خود رانده شده و به مناطق دیگر تبعید شدند.
در این روند، خلقهای غیرفارس مانند بلوچها، عربها و آذریها نیز با سیاستهایی مواجه شدند که هویتشان را انکار، زبانشان را ممنوع و نمایندگی سیاسیشان را مسدود میکرد. بلوچی، عربی و ترکی آذربایجانی در مدارس، نهادهای رسمی و اماکن عمومی ممنوع شد.
استان سیستان و بلوچستان به عنوان فقیرترین منطقه کشور باقی ماند. سرمایهگذاری در زیرساختها به طور آگاهانه محدود نگه داشته شد. عصیانگران بلوچ به شدت توسط ارتش ایران و ساواک سرکوب شدند. جنبشهای مسلحانه دهه ۱۹۷۰ با عملیاتهای سنگین پاسخ داده شدند. در خوزستان نفتخیز، برای کاهش جمعیت عرب، فارسها در منطقه اسکان داده شدند. حق اظهارنظر عربها در شوراهای محلی محدود شد و فعالان عرب دستگیر شدند.
شاه، مردمی که حقوق اساسی خود را طلب میکردند و هر کسی را که با سیاستهای نوسازی غربگرایانه مخالفت میکرد، به عنوان تهدیدی بالقوه میدید. تلاشهای سریع و اجباری برای نوسازی، ساختار سنتی جامعه را متزلزل کرد و به ویژه در اقشار باورداشتی نارضایتی و ناخشنودی بزرگی ایجاد شد. رهبران دینی و مدارس مذهبی تحت فشار شدید قرار گرفتند و محدودیتهای جدی بر قوانین اسلامی اعمال شد.
توزیع ناعادلانه درآمدهای نفتی (تقسیم آن بین نخبگان)، فقر عمیق، اعدامهای بدون عامل مشخص که گفته میشود توسط ساواک انجام شدهاند و سیاستهای انکارگرایانه و سرکوبگرانه علیه غیرفارسها، مخالفتها را بیشتر کرد و به تقویت جنبشهای ضد شاه انجامید. این وضعیت زمینه را برای توسعه جنبشهای مسلحانه کوردی فراهم کرد.
تبعید خمینی و راه به سوی انقلاب
«انقلاب سفید» که محمدرضا شاه پهلوی در سال ۱۹۶۳ آغاز کرد، منجر به یک شکاف عمیق اجتماعی و سیاسی در کشور شد. این اصلاحات شامل اصلاحات ارضی، اعطای حق رای و انتخاب شدن به زنان و برنامه نوسازی به سبک غربی، با واکنش شدید محافل مذهبی روبرو شد.
آیتالله روحالله خمینی با این استدلال که این اصلاحات مغایر با اسلام است و فرهنگ غربی به زور به جامعه ایران تحمیل میشود، مخالفت قدرتمندی را آغاز کرد. او یک کمپین گسترده، به ویژه در محافل مذهبی، علیه حقوق زنان و اصلاحات ارضی به راه انداخت. در حالی که سخنرانیها و وعظهای خمینی هزاران نفر را در سراسر ایران تحت تاثیر قرار میداد، رژیم شاه، نفوذ فزاینده خمینی بر مردم را تهدیدی فزاینده تلقی میکرد.
روند تبعید خمینی
خمینی در سال ۱۹۶۳ برای اولین بار دستگیر شد، اما به زودی آزاد شد. اما یک سال بعد، در سال ۱۹۶۴، به دلیل انتقاد شدیدش از قانونی که به سربازان آمریکایی در ایران مصونیت میداد، دوباره دستگیر شد. این بار تصمیم به تبعید او گرفته شد و ابتدا به شهر بورسا در ترکیه فرستاده شد. سپس به شهر نجف در عراق رفت و حدود ۱۴ سال در آنجا در تبعید زندگی کرد.
خمینی از سال ۱۹۶۴ در شهر نجف عراق در تبعید زندگی کرد و ۱۴ سال در آنجا به مبارزه خود علیه رژیم شاه ادامه داد. اما در سال ۱۹۷۸، جنبشهای مخالف در ایران به شدت گسترش یافته بودند و حضور خمینی در نجف برای رژیم ایران خطرناکتر شده بود.
با فشار شاه بر دولت عراق، دولت صدام حسین فعالیتهای خمینی را محدود کرد و خمینی تحت فشار قرار گرفت تا عراق را ترک کند.
در پی این وضعیت، خمینی ابتدا قصد داشت به کویت برود، اما دولت کویت مرزها را بست. به همین دلیل، در اکتبر ۱۹۷۸ به پاریس، پایتخت فرانسه رفت.
خمینی در حومه نوفللوشاتو پاریس ساکن شد. آزادی مطبوعات و ارتباطات در فرانسه برای خمینی یک مزیت بزرگ بود. پاریس مرکز رسانههای بینالمللی بود و خمینی در آنجا فرصت یافت صدای خود را به گوش تمام جهان برساند. برخلاف عراق، هیچ فشار و محدودیتی در ارتباطات وجود نداشت. او توانست از طریق تلفن، مطبوعات و رسانهها سریعتر به تودههای مردم در ایران دسترسی پیدا کند.
در طول دوران تبعید، خمینی به پیشاهنگی جنبشهای اسلامی در ایران ادامه داد. کاسِتها و اعلامیههایی که از عراق فرستاده میشد، به طور مخفیانه در ایران تکثیر و توزیع میشدند. این انتشارات، به ویژه در مساجد و مدارس مذهبی، تاثیر قدرتمندی بر جامعه گذاشتند. خمینی در سالهای تبعید به نمادی از مقاومت برای مردم ایران تبدیل شد.
راهی به سوی «انقلاب»
اما مخالفت در ایران تنها به گروههای باورداشتی محدود نمیشد. گروههای سکولار، چپ و ملیگرا نیز در این دوره به عنوان عناصر مهمی از مخالفان در صفوف مقدم قرار گرفتند. از سال ۱۹۷۸ به بعد، اعتراضات گسترده، اعتصابات و قیامهای اجتماعی به سرعت در سراسر کشور گسترش یافت. بر اساس آمار، در نتیجه مداخلات خشونتآمیز در اعتراضاتی که حداقل سی و پنج میلیون نفر در سراسر کشور در آنها شرکت داشتند، دستکم سه هزار نفر جان باختند و دوازده هزار نفر نیز زخمی شدند.
رژیم شاه در برابر این اعتراضات و قیامها به سرعت تضعیف شد. در نهایت، در سال ۱۹۷۹ شاه مجبور به ترک کشور شد. پس از ترک کشور از سوی شاه، آیتالله خمینی که در تبعید در پاریس زندگی میکرد، در اول فوریه ۱۹۷۹ به تهران بازگشت. این بازگشت، آغاز عملی انقلاب اسلامی ایران بود.