دوغو: مبارزه‌ی زن، مبارزه‌ی انسانیت است-تکمیلی-

چیَدم دوغو عضو شورای رهبری ک‌ژک با اشاره به نظامی که به‌ لحاظ روانی و جسمی ضد زن است، اظهار داشت: «مبارزه‌ی زن همزمان مبارزه برای بقای بشریت است.»

عضو شورای رهبری کنفدرالیسم زنان کوردستان (ک‌ژک)؛ چیدَم دوغو به مشکلات سیستم بیمار، پوسیده و در آستانه‌ی مرگ فعلی پرداخت و عنوان کرد که برای رسیدن به پیروزی، جنبش‌های زنان باید با راه و روشی فراتر از ناسیونالیسم، مذهب‌گرایی، علم و تبعیض جنسی مبارزه کنند.

چیَدم دوغو عضو شورای رهبری ک‌ژک به‌مناسبت ۲۵ نوامبر روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان با خبرگزاری فرات گفتگویی انجام داد.

با نزدیک‌شدن به ۲۵ نوامبر روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان، امسال در تمام جهان و به‌ویژه در خاورمیانه جنگ شدت یافته و بیشتر بر زنان تاثیرگذار است. تاثیر این جنگ‌ها بر تبعیض جنسیتی و زنان چگونه است؟

ابتدا به‌مناسبت ۲۵ نوامبر یاد زنان و کودکان بی‌نام و نشان و بی‌شماری را که با حمله سیستم مردسالار حاکم روبرو شده و قربانی شدند، گرامی می‌دارم. یادآوری خواهران میرابل، سکینه جانسز، اوین گویی، لیلا وان، ژیان-روژ-بهارین، یُسرا، ریحان، دلال آمد، راپرین آمد، ناگیهان آکارسل و هزاران زن پیشرو که با آگاهی و سازمان‌یابی، علیه این سیستم مبارزه کردند و توسط نیروهای اشغالگر به‌قتل رسیدند، راه ما را روشن می‌سازد و قدرت مبارزاتی ما علیه سیستم حاکم را افزایش می‌دهد.

نیروهای حاکم علیه زنان، خلق‌ها و در کل علیه محرومان، سلاح خیلی مؤثر "خشونت" را به‌کار می‌گیرند و جنگ‌هایی که امروزه در جریان است، به اوجش رسیده است. در این جنگی که ما آن را به‌عنوان جنگ جهانی سوم معرفی می‌کنیم، قتل‌عام، نسل‌کشی اجتماعی، نسل‌کشی زنان، نسل‌کشی کودکان، نسل‌کشی اکولوژیک در سطوح و اشکالی خارج از وجدان و عقل اتفاق می‌افتد. کشتار زنان در مرکز این حملات چندگانه‌ی نسل‌کشی علیه جامعه و طبیعت قرار دارد. ذهنیت سلطه‌گرای مردسالار موجود در مدرنیته سرمایه‌داری هر لحظه از زندگی خشونت ایجاد می‌کند و با رویکرد "جلوتر از زن باش" به قدرتش ادامه می‌دهد. از منظر مردسالاری و نظام کاپیتالیستی این قانونی ضروری و دلیل موجودیتش می‌باشد.

باید این واقعیت جنگ را از دو جنبه ارزیابی نمود. یکم؛ این جنگ‌های کوچک، متوسط و وسیع مابین دولت-ملت‌های که می‌شناسیم و مابین نیروهای حاکم، دولتها و احزاب در جریان است. اگرچه برخی از این جنگ‌ها برای مدت طولانی دوام می‌آورند، اما این اشکال جنگ معمولاً در مدت کوتاهی به قتل‌عام، کشتار دسته‌جمعی، جراحت، آوارگی، فقر، دزدی، فساد، غارت، تجاوز جنسی و غیره منجر می‌شوند. این جنگ‌ها ممکن است به‌صورت جنگ‌های گسترده، آشکار و رسمی (از طرف دولت‌ها) بیان شوند. دوم؛ این جنگ‌ها بر اساس سیاست‌های جنگی مشخصی که در داخل مرزهای بین‌المللی و دولت-ملت‌ها تعریف شده است، به شکلی تحریف‌شده و تکه تکه توسعه یافته و پنهان می‌شوند، اما در واقع، تداوم و توسعه آنها از سخت‌ترین جنگ‌ها هستند. در جهان و منطقه؛ کشتار زنان، تجاوز جنسی، مرگ کودکان، بیماری‌ها، مرگ بر اثر گرسنگی و فقر، قتل، جنایت در محل کار، آسیب‌رساندن به طبیعت و ... ادامه دارد. وقتی تعداد زیادی از قتل‌عام‌های دیگر را در نظر می‌گیریم، می‌بینیم که تعداد آنها بسیار بیشتر از جنگ جهانی اول و دوم است. اگر محققین این اعداد را به‌درستی بررسی کنند و نشان دهند، این وحشی‌گری بیشتر آشکار می‌شود. البته ما ارزش زندگی انسانی و طبیعی را با اعداد نمی‌سنجیم، رنج و مصائب ناشی از کشتارها و قتل‌عام‌ها قابل سنجش نیست. با این حال، در زندگی تحمیلی نظام سرمایه‌داری، دیدن و درک جنگی که رسماً از آن به‌عنوان جنگ یاد می‌شود، برای ما بسیار مهم است.

زنان موضوع اصلی این دو نوع جنگ هستند که در زمان ما در حال گسترش‌اند و البته در کنار زنان، کودکان بی‌دفاع نیز هستند. جنگ برای زنان و کودکان تنها یک معنی دارد: مرگ جسمی، اگر هم نگوییم مرگ جسمی، باید گفت؛ تجاوز جنسی، فقر، فحشا و مهاجرت.

در تاریخ معاصر و امروز؛ جنگ نسل‌کشی دولت فاشیست ترکیه در کوردستان ذکر نشده و در حال انجام است، جنگ لیبی و سوریه، جنگ نیابتی در خاورمیانه با داعش، جنگ جمهوری ترکیه علیه روژآوای کوردستان، جنگ داخلی توسط طالبان در افغانستان و روی کار آمدن آنها، جنگ روسیه و اوکراین، جنگ آذربایجان و ارمنستان، جنگ اخیر اسرائیل و فلسطین و روند کودتاهای داخلی در برخی از کشورهای قاره آفریقا، همه اینها زنان را تحت تأثیر قرار داده است. شاهد این هستیم که هم در جغرافیایی که جنگ رسماً در حال وقوع است (توسط دولت‌ها) و هم در جنگ‌های خاصی که نظام سرمایه‌داری انجام می‌دهد، زنان و کودکان بیش از همه در معرض خشونت و کشتارهای مختلف هستند. این جنگ‌ها که به شیوه‌های مختلف و غیر اخلاقی رخ می‌دهند، هر لحظه خشونت، مرگ جسمی و روحی و قتل‌عام را بر جوامع تحمیل می‌کنند.

در شرایط کنونی زندگی که زنان کاملاً غیر مسلح، بی دفاع، غیراقتصادی، فاقد آموزش و سازمان‌یابی و وابسته به مردان هستند، جنگ زنان را ضعیف‌تر می‌کند و سلطه مردان را بیش از پیش تحریک و تقویت می‌کند. هنگامی که جنگ منجر به وابسته‌شدن هر چه بیشتر زنان به مردان حاکم و نظام سرمایه‌داری می‌شود، موجودیت زنان از دیدگاه حاکمیت مردانه به جغرافیای جنگ مبدل می‌شود که غیرقابل تقسیم است. زنان با جسم و روان خود به منطقه جنگی تبدیل شده است. این یک جنبه بسیار اساسی از جنگ جهانی سوم است. به این معنا روند جنگ جهانی سوم؛ درست است که مردم از آن به‌عنوان روند جنگ گزارش نشده علیه زنان و جامعه و باز هم علیه طبیعت یاد می‌کنند، جنگی که در آن جنگ ویژه و فیزیکی به طرق مختلف مورد استفاده قرار می‌گیرد. در اینجا، کل جامعه، زندگی، طبیعت و در مرکز آن زنان هدف قرار می‌گیرند.

علاوه بر جنگ‌ها، قتل‌های روزانه، تجاوز جنسی، کار اجباری، آزار جسمی و جنسی، فحشا، مهاجرت و پیامدهای آن، سطح وحشتناک سلطه‌ی مردانه، بیان حقیقت مرد و زن با یک مفهوم و توصیف دشوار است. این جنگ خاص و جنگ فیزیکی که در همه عرصه‌های زندگی گسترش یافته و عمیق شده است، هدف اصلی آن زنان هستند و این جنگ جهانی سوم است. بدون پرداختن به نمونه‌های دیگر، تنها در یک ماه گذشته ۴ هزار زن فلسطینی و نزدیک به ۲ هزار کودک فلسطینی در جنگ اسرائیل و فلسطین کشته شدند. همین به‌تنهایی حقیقت را نشان می‌دهد. مهم این است که روند جنگ جهانی سوم، این جنگ علیه زنان و کل جامعه، به‌درستی فهمیده شود و مبارزه علیه آن به‌صورت درست و مؤثر انجام گیرد.

در مواجهه با جنگ جهانی سوم که باعث نسل‌کشی، مهاجرت، کشتار و ویرانی و تا حدی تغییرات جمعیتی شده است، خط مبارزه و سیاست‌های مبارزه زنان باید چگونه باشد؟

مرگ هر زن؛ یعنی مرگ زندگی، مرگ جامعه، اخلاق، فرهنگ، طبیعت، عشق و عدالت. مرگ هر زن؛ یک نفس تازه برای آرمان «ابدیت» یا «جاودانگی» مردسالاری حاکم و مدرنیته سرمایه‌داری است. مردسالاری هژمونیک معاصر ما با شکستن اراده، کشتن و استثمار بدن زن، از بقای خود محافظت می‌کند. مردسالاری هژمونیک از طریق نابودی، مرگ و شکستن اراده زنان، خود را بازآفرینی می‌کند. آنجا که اراده‌ی زن آزاد نباشد، جامعه‌پذیری، اخلاق، وجدان، عدالت، آزادی و برابری نیست، زندگی نیست. این یک حقیقت است. به همین دلیل است که عبارت «ژن ژیان آزادی» حرفی نیست که تصادفی گفته شده باشد یا چون گوش‌نواز بوده؛ بیان شده است. این حقیقت اساسی زندگی و مبارزه است. این سخن به ما می‌گوید که زن؛ زندگی، آزادی و زیبایی است، در عین حال به ما می‌گوید که سلطه‌ی مرد؛ مرگ، بردگی و شر است و این نیز چشم‌انداز مبارزه را پیش روی ما قرار می‌دهد.

«ژن، ژیان، ئازادی» حقیقت است

گفتمان «ٓزن زندگی آزادی» که رهبر آپو آن را به عنوان یک اصل اساسی نه تنها برای زنان، بلکه برای کل مبارزه اجتماعی تعیین کرد، گفتمانی پالایش‌یافته از مبارزات و تحلیلات در مورد زنان است. این گفتمان باعث تولد و رشد سنت آزادی‌خواهی زنان در کوردستان شد. در پی قتل ژینا امینی توسط پلیس اخلاق رژیم ایران به دلیل ظاهر شدن چند تار از موهایش، رواج شعار "ژن، ژیان، ئازادی" در ایران، روژهلات کوردستان، خاورمیانه و سراسر جهان ناشی از این واقعیت است که گفتمان به نیاز به آزادی پاسخ می‌دهد. با اتخاذ این شعار، جوامع، زنان آزادی‌خواه و اقشار مختلف جامعه عملاً بصورت یکپاره از زن، زندگی و آزادی صیانت بعمل آورده و برعکس، این حقیقت را بیان کرده‌اند که سلطه مردانه مرگ و بردگی است. البته تنها بیان این شعار از نظر مبارزه برای آزادی و زندگی کافی نیست، بلکه در تشریح مسیر حقیقت آزادی، معنا بخشیدن به آن و آشکار ساختن ادعای آن، به مراتب مهمی اشاره دارد.

بنابراین تعیین استراتژی و تاکتیک مبارزه علیه این نظام مردانه هژمونیک، نظام مدرنیته سرمایه‌داری که به عنوان یک دشمن تمام عیار علیه حقیقت زن، زندگی و آزادی عمل می‌کند و ادامه مبارزه به صورت سازمان یافته از اهمیت حیاتی برخوردار است. مردم در سرزمین‌هایی که در آن زندگی می‌کنند وضعیتی جهنم‌گونه را تجربه می‌کنند و برای فرار از این جهنم به جهنم‌های بدتر کشیده می‌شوند. در حالی که سرزمین‌هایی که در آن زندگی می‌کنند از نظر جمعیتی، فیزیکی، معنوی، فرهنگی و ... از هر نظر غیرقابل تشخیص شده است، بیگانگی و استثمار در این محیط بحرانی به حد بسیار بالایی رسیده است و مرتبط با آن فقر ، گرسنگی، عدم آموزش، بیماری‌ها، سودجویی و چپاول که از محیط بحران سوء تغذیه می‌کنند و بی‌اخلاقی و غیره در حال رسیدن به حد فاجعه است. بشریتی که گویا با مهاجرت به کشورهای پیشرفته‌تر از این هرج و مرج نجات پیدا می‌کند، یا جان خود را در مسیرهای مهاجرت از دست می‌دهد، یا حتی اگر این شانس را داشته باشد که زنده بماند، محکوم به زندگی بدتر از مرگ می‌شود. آنها به‌جای یافتن زندگی‌ای که در جغرافی‌های که به آن مهاجرت‌ می‌کنند به دنبال آن هستند، با بحران و بیگانگی عمیق‌تری روبه‌رو می‌شوند. زنان سنگین‌ترین بهای این بحران را می‌پردازند. آن‌ها در سرزمین‌های خود یا مکان‌هایی که به آنجا مهاجرت می‌کنند با چهره‌های غیراخلاقی بسیاری از استثمار مواجه می‌شوند و سعی می‌گردد تا با بیچارگی زندگی کنند. نظام سرمایه‌داری با اجرای کامل ناسیونالیسم، دین‌گرایی، علم‌گرایی و تبعیض جنسیتی بطور تمامیت‌مند، زنان را تحت فشار سنگینی قرار می‌دهد، با ویژگی لیبرالی‌اش سعی می‌کند بر تقلب، زشتی و بدی سرپوش بگذارد و مانند تله کسانی را که به آن روی می‌آورند شکار می‌کند.

شما در ارزیابی‌های خود بیان می‌کنید که خشونت علیه زنان در سطح جنگ است. چرا این موضوع اینقدر مهم است؟

به‌جز جنگ، نمی‌توان همه این کشتارها را با مفهوم دیگری توضیح داد. جنبش‌های زنان و شخصیت‌هایی که برای آزادی مبارزه می‌کنند؛ بسیار مهم است که انسان این واقعیت را درک کند و بداند که اقتدار مردسالاری مانند یک سیستم سازمان‌یافته است، این کار را استادانه و به‌صورت یکپارچه انجام می‌دهد. هزاران تله دارد و جنگی نامحدود و نامحسوس علیه زنان و زندگی ایجاد کرده است. استراتژی‌ها و سازمان‌های درست و در نتیجه مبارزات را می‌توان با خوانش و تحلیل درست و امروزی واقعیت‌های جهان و منطقه توسعه داد. جنگ سیستم، جنگ با زنان است. بنابراین، این یک واقعیت است که با زن خصومت وجود دارد، با وجود جسمی و روانی آنها خصومت وجود دارد. بنابراین، مبارزه امروز زنان، مبارزه برای بودن و هستی بشریت نیز هست.

در این راستا در مبارزات زنان، سازماندهی برای حل مشکلات زنان، از محل زندگی خود آغاز می‌شود، تلاش برای گسترش آگاهی و گام‌نهادن در مسیر وحدت با وجود اختلافات، موضوعی اساسی است. بهترین چیز این است که بدانیم مشکلات مرتبط با زن که از مسائل زندگی است، به‌دلیل ماهیت تئوریک دولت و نظام مردسالار است و حل این مشکلات در جامعه، توسط خود جامعه، کار درستی است. در درون جامعه و به‌طور کلی در زندگی با توسعه اصالت و خودسازمانی، تعویض این اراده با حل تحول اجتماعی و با تغییرات جوهری که موضوعش خود زندگی باشد و اینها نکات مهمی از خط مبارزه است. نمی‌توان با شورش فردی یا بریدن و انزوا از سایر سازمان‌ها و جوامع زنان، مبارزه قدرتمند زنان را به‌پیش برد. در واقع، غلبه بر مردسالاری هژمونیک برای ترویج انقلاب زنان کافی نیست. اگر با واقعیت دشمنی با زنان روبرو شویم و با زنان علیه تمام مناسبات کنونی حیات و جامعه مبارزه کنیم، زنان باید نظام‌مند بیندیشند، مواضع عقیدتی، سیاسی، تشکیلاتی و اپوزیسیون و تشکیلات خود را در همه ابعاد زندگی توسعه داده و آن را تقویت کنند. این یک اراده‌ی خودسازمانده مستقل و یک رویکرد کُل‌نگر در هر جنبه ایجاد می‌کند. تدوین استراتژی مبارزه اهمیت تاریخی دارد.

در اینجا نکته بسیار مهم دیگر این است که زنان، ایدئولوژی آزادی زن را در برابر ایدئولوژی و الگوهای حاکم مردسالار توسعه می‌دهند و در عین حال مطابق ژنئولوژی، قدرت خود و توان دفاع از خود را نیز توسعه می‌دهند. نظام هژمونیک مردسالار را نمی‌توان با یک مبارزه عاطفی، معمولی و تنها سرکشانه تضعیف یا حذف کرد. برعکس، هرگونه شورش غیر ایدئولوژیک و سازمان‌نیافته، موجب تشویق هرچه بیشتر حاکمیت مردسالاری و تقویت جهتگیری‌های مخرب آن می‌شود. در واقع می‌بینیم؛ در طول تاریخ و امروز نیز می‌بینیم که شورش‌های پراکنده و ناپخته؛ بدون حصول نتیجه، منجر به عقب‌نشینی در مبارزات زنان می‌شود و نظام موجود خود را بیش از پیش تقویت می‌کند. البته این مبارزه هرگز پایان نخواهد یافت، اما در این بحران و مرحله حساس زندگی بشر مهم است که ما به‌عنوان زن از تاریخ و امروز درس عبرت بگیریم و این نظام اقتدار مردسالاری را که به نابودی نزدیک شده است، با مبارزه‌ی درست، شکست دهیم. برای این امر باید با توسعه استراتژی‌ها و تاکتیک‌های درست در جهان، منطقه و جغرافیاهای خاص، یک مبارزه مشترک را توسعه داد.

به ویژه زنان علیه خط‌مشی تحمیلی دولت-ملت ناسیونالیستی چه باید بکنند؟ علیه مبارزه‌ی سیستم تمدن مردسالاری برای این‌که به تنها قدرت یا این‌که هژمونی تبدیل گردد باید مبارزه‌ی زنان از کجا و چگونه آغاز گردد؟

زندگی، خود را براساس تنوع و تفاوت بنا کرده است و آزادی نیز همین‌طور است.  ویژگی یک چیز است، اتحاد چیز دیگر. در اتحاد سلطه و فاشیسم حاکم است، در اتحاد اراده‌ی تنوع، تفاوت و کثرت وجود ندارد، اراده‌ی حاکمیت غالب است، یعنی برای سلطه، حمله می‌کند و اراده‌ی خود را تحمیل می‌کند. اگر تنوع، کثرت و تفاوت اساس پویایی زندگی و آزادی باشند، ویژگی دشمن این‌گونه است. و باز وقتی این واقعیت را از منظر یک زن ارزیابی می‌کنیم، می‌بینیم که زن مادر تنوع، تفاوت و کثرت در این دیالکتیک زندگی و آزادی است. به همین سبب سیستم حاکمیت مردسالار که مبتنی بر ذهنیت فردگرایی است، در درجه‌ی اول با زنان دشمنی دارد. سیستم حاکم‌ در تلاش است تا با از بین بردن تنوع و تفاوت و تنوع در منشاء آن (یعنی زنان)، سعی در انحصار و بی‌اراده کردن تمامی جامعه، زندگی و حتی طبیعت دارد. همه‌ی‌ ما این دیالکتیک را به طرق مختلف در زندگی خود تجربه می‌کنیم. این بمباران‌ها و فشارها روزانه اتفاق نمی‌افتد، بلافاصله اتفاق می‌افتد.

 

ملت دولت‌گرا، به عبارت دیگر ناسیونالیسمی که با سرمایه‌داری توسعه یافته است، نمایندگی اوج این بمباران را عهده‌دار است. در جریان طبیعی مراحل زندگی اجتماعی، گرفتن هویت ملی که بیانگر مرحله‌ای از هویت فرهنگی است و در واقعیت دولتی که مرزهایش با امانت ترسیم شده است، یکی از بزرگ‌ترین رفتارهای بدی است که علیه بشریت و زنان صورت گرفته است. شناسایی هویت و شعور ملی با دولت، ملت را از اصل خود بریده و به سوی دولت‌گرایی، قدرت و از خود بیگانگی سوق داده است. این تداوم یک شخصیت بی‌گناه نیست، باعث شکل‌گیری و توسعه فاشیسم شد. هویت‌ ملی شکلی از قدرت را به وجود آورده است که در آن اتحاد به شیوه‌ای فاشیستی، به‌ویژه در میان تفاوت‌ها، مذهبی، فرقه‌ای، نژادی، طبقاتی و جنسیتی تحمیل می‌شود. هنگامی‌که می‌گوییم فاشیسم منظور ما تنها حملات جسمانی نیست، بلکه حملات و اقدامات ایدئولوژیک را نیز مد نظر داریم. از مد و زیبایی گرفته تا یکنواختی ساختمان‌های معماری در شهرها، محکوم کردن بدن زن به یک شکل میلی‌متر به میلی‌متر، با پارامترهای ریاضی، کاهش زبان، فرهنگ، واقعیتی چند جانبه از فاشیسم تحمیل می‌گردد‌. زیبایی و آزادی به تنهایی مواد، بدن را اندازه می‌گیرد‌ و آن را به یک وسیله‌ی مصرفی تبدیل می‌کند. در این‌جا ناسیونالیسم برای توجیه اقتدار خود و رساندن آن به سطح معقول نقش جالب و جادویی را ایفا می‌نماید. دارویی است که خشمزه دیده می‌شود اما سمی است. ناسیونالیسم در تمام جنگ‌ها و جنگ‌های فیزیکی و به ویژه در قرن بیست و بیست و یکم نقش بسیار مهم و بدی را ایفا نموده و همچنان نقش بدی ایفا می‌کند. خون میلیون‌ها زن و مرد برای جنگ و هویت ناسیونالیستی ریخته شد و میلیون‌ها نفر بهای سنگینی را برای این امر پرداختند. وقایع دینی، علمی و جنسیتی با این ناسیونالیسم پیوند خورد و یک محیط بحرانی بزرگ ایجاد شد.

هنگامی که در عصر ما تمرکز بر مسائل آزادی زنان است، نمی‌توانیم واقعیت ناسیونالیسم، مذهب، علم و جنسیت‌گرایی را نادیده بگیریم. باید نیروهایی که برای آزادی زنان مبارزه می‌کنند، به‌ویژه جنبش‌های فمینیستی، باید در برابر ناسیونالیسم و ​​سیاست‌هایی که دین و علم را برای قدرت استثمار و تحریف می‌کنند، بایستیم. ناسیونالیسم همچنین در ایجاد تفرقه و خنثی کردن جنبش‌های زنان نقش دارد. همزمان ناسیونالیسم سلاحی بزرگ و مؤثر در دستان مقامات است، اما باعث می‌شود مبارزه‌ی فرودستان از هدف خود خارج گردد و در مسیر حکومت و قدرت امتداد یابد. همچنین لازم است جنبش‌های زنان از نفوذ ناسیونالیسم و ملی‌گرایی رها شوند و موضع مخالف و مستقل سوسیالیستی از خود نشان دهند. اگر از جنگ اسرائیل و فلسطین صحبت کنیم؛ به عنوان جنبش‌های زنان، لازم است موضعی متناسب با منافع خلق‌ها و آزادی زنان از خود نشان دهیم و در ملی‌گرایی اسرائیل و ملی‌گرایی حماس قرار نگیریم. در این‌جا خط‌مشی ناسیونالیستی صهیونیستی اسرائیل و خط‌مشی حماس در فلسطین که ناسیونالیسم و ​​مذهب در آن با یک‌دیگر عجین شده‌اند، قابل پذیرش نیست. هر دو راه‌حل نیستند، بلکه ویرانی و حل نشدن مشکلات را در پی دارند. اگر ما از دیدگاه دولت ترکیه بگوییم؛ جنبش‌های فمینیستی ترکیه، تشکل‌‌های زنان، باید علیه فاشیسم ناسیونالیستی و حملات دولت ترکیه علیه تمامی طبقات، به ویژه خلق کورد مبارزه‌ای قوی را پیش ببرند. علاوه بر این، ناسیونالیسم علیه خلق کورد به اوج خود رسیده است، نژادپرستی از جانب ترکیه است. این وضعیت هم جنبش‌های زنان را تقسیم می‌کند و هم آن‌ها را ناکارآمد و بی‌تأثیر می‌کند.

-آیا می‌توانید کمی بیشتر توضیح دهید که ناسیونالیسم و ​​پدیده‌های دولت-ملت چگونه بر مسائل زنان تأثیر می‌گذارند و جنبش‌های زنان چگونه باید بر آن غلبه کنند؟

ما می‌گوییم مسئله‌ی زن است، اما این زنان نیستند که این مسئله را ایجاد می‌کنند. مادر این مشکل نیست، بلکه پدر آن، نظام هژمونیک مردانه است و ناسیونالیسم، دین گرایی، علم گرایی و تبعیض جنسیتی بر آن شکل می‌گیرد. این میراث تاریخی سلطه مردانه است که بر آنها بنا شده است. بنابراین مشکل بزرگ مردانگی هژمونیک وجود دارد، مشکل سیستماتیک بیماری، زوال و مرگ. بنابراین، مانند جنبش‌های زنان، مبارزه با ذهنیت و سبک سازمانی فراتر از ناسیونالیسم، مذهب، علم گرایی و جنسیت گرایی از نظر موفقیت از اهمیت حیاتی برخوردار است. اگر توجه داشته باشید با دیوارهای ناسیونالیسم، مرزها و هجمه‌های مذهبی، علمی و جنسیتی، ساختار کلی، چند وجهی و متنوع زنان در هم شکسته و از یکدیگر جدا شده و حتی ضعیف و ناخواسته در برابر یکدیگر قرار گرفته است. ما باید مبارزه ایدئولوژیک و سازمانی بزرگی را علیه این پدیده‌هایی که زنان را تنها می‌گذارند، منزوی می‌کنند، تضعیف می‌کنند و به اقتدار مردانه وابسته می‌کند، توسعه دهیم. ما باید سازمان زنان را توسعه دهیم و مبارزه خود را با غلبه بر نظام ناسیونالیستی، مذهبی، علمی و جنسیتی پیش ببریم، نه در درون آن. مبارزه برای آزادی زنان باید با توجه به ویژگی های چندوجهی و متنوع زن، جامعه و زندگی و ویژگی‌هایی که شامل تفاوت‌ها، یعنی ماهیت آنها باشد، توسعه یابد. نیاز به سازمانی وجود دارد که راه‌حل‌های بسیاری را برای بحران‌های نظام هژمونیک مردانه ایجاد کند و با بسیاری از سازمان‌ها و انقلاب بزرگ فکری، پاسخ دهد.

ما می‌توانیم با توسعه سیستم کنفدرالیسم دموکراتیک زنان، از سطح محلی و جهانی شروع کنیم. قبل از هر چیز، اجرای ارزش‌ها و نظام انقلاب زنان با توسعه سازمان کنفدرال زنان در جغرافیا و جامعه آنها و با برخاستن از این پایگاه، ساختن و توسعه شبکه‌های کنفدرال زنان در سطح محلی و جهانی بسیار مهم است و باید هژمونی مرد را پشت سر بگذارد. نظام هژمونیک مردانه به حدی رسیده است که تشکل‌ها ، اتحادها، انجمن‌ها و بسترهای موقت زنان کافی نیست. باید یک نظام دموکراتیک چندوجهی برای زنان ایجاد شود که این سبکهای سازمانی را در بر گیرد و بیش از آن تفاوت‌ها را نیز درک کند. این واقعیت که قرن بیست و یکم قرن زنان یا قرن انقلاب زنان است، با توسعه سبک مبارزه سازمان‌یافته و نظام آزادی زنان که مکمل و دربرگیرنده این تفاوت‌هاست، محقق خواهد شد. به این معنا، سوال شما که «کجا و چگونه باید مبارزه با نظام تمدنی مردسالار به تنها قدرت تبدیل شود یا هژمونیک شود؟» صحیح‌ترین پاسخ به این سوال این است؛ زنان در همه جا و در هر زمان به شکلی سازمان یافته باید هویت‌های چندگانه خود را داشته باشند و با تفاوت‌های خود متحد شوند. باید از تمام مرزهایی که برایش ترسیم شده است عبور کند، همه جا برای هستی و نیستی بجنگد و به نیرویی دموکراتیک و رهایی‌بخش با استراتژی برای تعیین سرنوشت خود تبدیل شود. قوی‌ترین پاسخ در برابر ماشین‌های جنگی و هیولاهای زمان ما در همین راستا خواهد بود.

-با نزدیک‌تر شدن به ۲۵ نوامبر ۲۰۲۳، سطح مبارزه با خشونت علیه زنان و جستجوی رفاه، آزادی، صلح، عدالت، برابری و دموکراسی کارگران و جوامع به‌ویژه زنان تحت ستم چگونه است؟

تقریباً در همه جای دنیا، در بحبوحه مدرنیته سرمایه‌داری و مردسالاری هژمونیک مانند اختاپوسها، زنان و بشریت تحت سلطه در سطوح و شیوه‌های مختلف مبارزه می‌کنند. آگاهی جامعه و بشریت که با وجود همه هجمه‌ها قابل نابودی نیست، همچنان به کانال اخلاق، جستجوی آزادی، تمدن دموکراتیک و مدرنیته دموکراتیک سرازیر می‌شود و ادامه دارد. تا زمانی که سلول‌های جامعه، اخلاق و وجدان و سیاست و شعور اجتماعی را از بین نبرند، ادامه دارد. اما اگر تمام شود، به این معنی است که بشریت نه تنها از نظر روحی، بلکه از نظر جسمی نیز به پایان رسیده است. این یک موقعیت ساخت یا شکست است. حقیقتی تیز را بیان می‌کند. بنابراین وضعیت اخلاقی بشریت که تضعیف شده، آسیب دیده، اما پایان پذیر نیست، منبع اصلی مقاومت است. زنان نیز پیشگامان این مقاومت و موضع اخلاقی هستند.

در واقع، وقتی به همه فعالیت‌های توسعه، جنبش‌ها و مبارزات بیرونی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که تقریباً در همه جا زنان در خط مقدم هستند. زنان روند تخریب زندگی، جامعه و اخلاق را می‌بینند و موضع‌گیری خود را در برابر آن نشان می‌دهند و به دنبال آن هستند و با آن مبارزه می‌کنند. از یک سو اراده سازمان‌یافته، اعتراض و طرد خود را در خیابان‌ها نشان می‌دهد و از سوی دیگر سعی می‌کنند وجود خود، تاریخ خود، حقیقت پدرسالاری را بشناسند، از آن حساب خواهی کنند و آگاهی خود را توسعه دهند. بسیج زنان بسیاری وجود دارد، از شیوه‌های مختلف سازماندهی گرفته تا اعتراضات خیابانی و فعالیت‌های آموزشی چند جانبه. در حالی که این امر به ویژه تا دوره همه‌گیری آشکارتر بود، یک مکث پس از همه‌گیری مشهود است. با توجه به بحرانی که زنان در سرتاسر جهان در طول این همه‌گیری تجربه می‌کنند، منطقی به نظر می‌رسد که این ویروس، اگرچه اثبات نشده است، اما به‌طور مصنوعی برای مبارزه با نیروهای خارج از سیستم، به‌ویژه مبارزه زنان، تولید و توسعه یافته است. روند همه‌گیری بیشترین تأثیر منفی را بر زنان داشت. البته این موضوع باید به طور مفصل مورد ارزیابی قرار گیرد، اما ما در این مقاله فقط به آن اشاره می‌کنیم.

جدای از تظاهرات بزرگی که پس از قتل ژینا امینی به راه افتاد، در فعالیت‌های زنان نیز وقفه وجود دارد. در کنار این، گرایش به احزاب راست در سراسر جهان افزایش یافته و احزاب راست در بسیاری از کشورها به قدرت رسیده‌اند. در محدوده نظام، حقوق زنان بسیار کاهش یافته و هجمه‌های جدی علیه زنان صورت گرفته است. برخی از دولت‌ها بحث «سیاست خارجی فمینیستی» را از طریق زنانی که منصوب کرده‌اند ترویج کرده‌اند و تلاش کرده‌اند فمینیسم را وارد حکومت و نظام کنند. مقامات زن برخی از کشورهای درون ناتو با گفتن «ما ناتو هستیم» سعی کردند نهادی مانند ناتو را که رهبر جنگ جهانی سوم و دشمن جامعه است، توجیه و تحمیل کنند. از سوی دیگر، برخی واژه‌های لیبرالی در میان نیروهای مبارز ایجاد شده است که می‌کوشند مفهوم زن را ناممکن و مخفی جلوه دهند. رویکردهای بسیار خطرناکی وجود دارد که مشکل زنان را مشکل اصلی نمی‌دانند، با به تعویق انداختن و کوچک جلوه دادن آن، آن را یک مسئله فرعی می‌دانند. رویکردهایی برای رفع مشکل و مشروعیت بخشیدن به اساسی‌ترین مشکلات زنان از طریق تحقیر یا تحریف آنها پدید آمده است. به عبارت دیگر مبارزه زنان که رنگ زنانه به قرن داده است، سعی می‌شود هم با حملات فیزیکی و هم با هجمه‌های ایدئولوژیک اصلاح شود. یک مداخله بسیار جدی علیه زنان و جنبش‌های زنان در خارج از نظام، در خیابان، در فعالیت‌ها، در سازمان، در فعالیت‌های آگاهی‌بخشی و خودیاری صورت می‌گیرد و تلاش می‌شود آنها را وارد نظام کنند. همچنین، جنگ، ناسیونالیسم در حال توسعه و وضعیت جنگ باعث افزایش تفرقه می‌شود. جنگ سازمان‌های زنان را هدف قرار می‌دهد، نفوذی را که ایجاد می‌کند پنهان می‌کند و آن را به عقب می‌راند. جنگ عمدتاً برای ساکت کردن زنان است.

-آیا این روند علیه زن که در مورد آن صحبت کردید، کافی است که فقط محدود به همه‌گیری شود؟

البته درست نیست که همه چیز را به صورت مرحله‌ای وصل کنیم، کار درست این است که آن را با مواردی که قبلا ذکر کردم وصل کنیم و به طور کلی ارزیابی کنیم. با این حال، به عنوان جنبش‌های زنان، نیاز به ارزیابی دقیق و ارزیابی دوره قبل و بعد از همه‌گیری وجود دارد.

اگر توجه داشته باشید، نظام سلطه مردسالار شرایط ایجاد شده در اثر همه‌گیری را فرصت مناسبی در برابر مبارزات زنان دانسته و دست به حملات متقابل زد. ما به عنوان زن باید روند سیاسی و ایدئولوژیک را به خوبی مطالعه کنیم و اقدامات سیاسی و دفاعی خود را توسعه دهیم. اتفاقات زیادی در این زمینه در حال وقوع است، همایش‌ها، کارگاه‌ها، نشست‌های زنانه به طرق مختلف، البته بسیار مثبت و معنادار هستند. اما سازماندهی این فعالیت‌ها در برابر نظام و قدرت عمل، بیش از هر چیزی مهم است. قدرت مبارزه برای تضمین تداوم به تولید یک سازمان و سیاست قوی و توسعه دفاع از خود بستگی دارد. در اینجا اساسی‌ترین نقصی است که معمولاً در اینجا رخ می‌دهد. ما به عنوان یک جنبش زنان باید استراتژی‌ها و تاکتیک‌های منفی و مثبت خود را در برابر نظام مردانه با قدرت مشخص کنیم.اگر بتوانیم این کار را انجام دهیم، می‌توانیم شبکه‌های سازمان‌های کنفدرالی را که قبلاً تلاش کرده‌ایم بیان کنیم، توسعه دهیم و به یک نیروی پیشرو مؤثر تبدیل شویم که در همه جا و در هر زمان مبارزه می‌کند، تغییر می‌دهد و زندگی‌ها را متحول می‌کند. یکی از مهمترین وظایف این جریان این است که همه نیروهای مبارزه اکولوژیک، فرهنگی و دموکراتیک باید از جنبش‌های زنان شروع کنند، با اراده و حرفه‌ای گری بیشتر بر مفهوم خود تمرکز کنند و در مقابل توسعه ضد حملات این نظام مسلط، مبارزه کرده و قدرت سازماندهی را افزایش دهند. بدون اینکه به هیچ وجه راضی باشیم؛ ما باید هزاران بار از خود بپرسیم و راه‌های جدیدی را برای مؤثر بودن، عمل یکپارچه، تضمین تداوم و مبارزه در جناح ایدئولوژیک - سیاسی - سازمانی - دفاع از خود بسازیم. این جنبه‌ها کم هستند، اکنون وقت آن است که از این چیزها عبور کنیم.

تقریباً در تمام دنیا، زنان نه تنها مشکلات زنان را حل می‌کنند، بلکه در فعالیت‌ها و سازمان‌های لازم برای حل همه مشکلات اجتماعی که توسعه می‌یابد رهبری می‌کنند. در آمریکای لاتین، جنبش  «بی زمین‌ها» مبارزه بسیار مهمی را علیه استثمار شرکت‌های بین المللی و غارت زمین و نیروی کار در کشورهای  «آبیا یالا» انجام می‌دهد و زنان نیز فعالانه در این مبارزه شرکت می‌کنند. ما دوباره در مورد مشکلات کارگری در اروپا، مشکلات زیست محیطی، نژادپرستی، مشکلات مهاجران و غیره صحبت می‌کنیم. در مبارزاتی که علیه زنان شکل می‌گیرد، زنان در جایگاه پیشرو هستند. اکنون در افغانستان تنها زنان در برابر اشغالگری طالبان و حکومت طالبان ایستاده‌اند. مثال‌های بسیار دیگری می‌توان ذکر کرد. همه این نمونه‌ها و نیروهایی که به‌ویژه مبارزات زنان را پیش می‌برند، قدرت و امید زیادی را در جهت توسعه قدرت سازمانی کنفدرال که ذکر کردیم و استقرار نظام قوی‌تر انقلاب زنان نشان می‌دهند.