«زنان باید اتحادیههای کمونی داشته باشند»
آیتن درسیم، عضو شورای هماهنگی پاژک و چیدَم دوغو، عضو شورای اجرایی کژک، بر اهمیت ایجاد اتحادیههای کمونی توسط زنان تاکید کردند تا از یکدیگر قدرت بگیرند و هم زندگی را بسازند و هم از خود دفاع کنند.
آیتن درسیم، عضو شورای هماهنگی پاژک و چیدَم دوغو، عضو شورای اجرایی کژک، بر اهمیت ایجاد اتحادیههای کمونی توسط زنان تاکید کردند تا از یکدیگر قدرت بگیرند و هم زندگی را بسازند و هم از خود دفاع کنند.
آیتن درسیم، عضو شورای هماهنگی حزب آزادی زنان کوردستان (پاژک)، ضمن روایت از شهدای ماه ژوئن به ویژه پیشگامان زن فدایی، اظهار داشت که آنها در برابر شهدا دائماً خود را در چارچوب ایدئولوژی رهایی زنان و ابعاد میهندوستی، آزادی، اخلاق و زیباییشناسی مورد بازبینی قرار میدهند و با اتکا به پویاییهای درونی خود برای بقا مبارزه میکنند.
چیدم دوغو، عضو شورای اجرایی کنفدرالیسم زنان کوردستان (کژک)، در ارزیابی زندگی کمونی، گفت: «مهم این است که ما به عنوان یک جامعه در جایگاه مدیریت خود باشیم. اینگونه نیست که من دولت شوم و به عنوان این دولت جامعه را مدیریت کنم. مردم کورد خودشان را اداره خواهند کرد. مردم کورد با مردم آشوری و مردم ترکمن خودشان را اداره خواهند کرد. زنان با اراده مستقل و خودویژه خودشان را اداره خواهند کرد. و البته مردان جامعه نیز با هم زندگی کرده و با مبارزه وجود خود را به اثبات خواهند رساند. این یک زندگی کمونی است. ما از یک زندگی به همین سادگی صحبت میکنیم. این از ما دور نیست.»
آیتن درسیم، عضو شورای هماهنگی پاژک و چیدم دوغو، عضو شورای اجرایی کژک، درباره شهدای ماه ژوئن و مبارزه سوسیالیسم در تلویزیون مدیا هابر اظهارات زیر را بیان کردند:
آیتن درسیم: یاد رفقا زیلان، سما، گولان، هَلمَت، راپرین، بریوان و بسیاری دیگر از شهدای آزادی را که نتوانستم نام ببرم، با احترام و قدردانی گرامی میدارم. یک بار دیگر قول میدهم که ما به عنوان رفقای آنها، ادامه دهنده مبارزه آزادیبخش و زندگی آزادی خواهیم بود که آنها برای ما به امانت گذاشتند.
البته ما به عنوان جنبش زنان آزاد، در عین حال یک جنبش شهدا هستیم. از اولین قدمی که در مبارزه آزادیبخش گذاشتیم تا به امروز، هم به عنوان مردم کورد و هم به عنوان زنان، آگاه بودیم که در راهی پرفراز و نشیب و در یک مبارزه سخت هستیم. به عنوان رهروان چنین راهی، آگاه بودیم که با مبارزه پیروز خواهیم شد و بهایی خواهیم پرداخت.
البته ما همواره معنایی را که رهبرمان به شهدا داده بود، اساس قرار دادهایم. یعنی هر شهید چه چیزی برای جنبش، مردم و زنان به جا گذاشته بود؟ آنها با ایدئولوژی و فلسفه خود برای یک میهن آزاد، یک جامعه آزاد و زندگی اجتماعی یک زن آزاد مبارزه کردند. به همین منظور، هنگام یادبود شهدا، همیشه تلاش کردهایم تا اهداف آنها، کارهای نیمهتمام آنها و امانتهایی را که به ما سپردند، چگونه با عزتتر، موفقتر و پیروزمندانهتر به نتیجه رسانیم. در این راستا، سطح کنونی مبارزه ما مدیون شهدایمان است. به عنوان رفقای آنها، تلاش کردهایم تا ادامه دهنده این مبارزه باشیم. به همین دلیل، شهادت رفیق زیلان و عملیات او نشان میدهد که جامعه بودن، وجود داشتن و چگونگی مبارزه کردن برای وجود داشتن چه معنایی دارد و همچنین اینکه ما به عنوان زنان باید چگونه آزاد شویم. به همین دلیل، او متمرکز بر هدف بود؛ یعنی یک حرکت به سوی هدف، یک تمرکز بر هدف. حرکتی که باید به هر قیمتی به سوی هدف انجام میشد.
باید موضع الهگی زیلان را به حقیقت برسانیم
عملیات فدایی زیلان، یعنی فدا کردن فیزیکی خود، البته یک بُعد از عملیات اوست. اما فقط آن نیست؛ زیرا او برای یک فلسفه آزادی مبارزه کرد و شرایط آن زمان، هم از نظر سیاسی و هم از نظر فرآیندی که ما تجربه میکردیم، وضعیتهایی مانند توطئه بینالمللی علیه رهبرمان و انکار کوردها در جهان و منطقه ما، هنوز هم «آیا کوردبودن وجود دارد یا نه؟» و مشکلات زن بودن در میان این وجود کوردبودن… همه اینها در رفیق زیلان به یک اندیشه، یک زندگی، یک هدف تبدیل شده بود. یعنی این اندیشه، این ایدئولوژی، این فلسفه در جایی که به سوی عملیات میرفت، با ایستادگی خود در آنجا، با آن ایستادگی به سوی هدف حرکت کرد؛ با هدف قاطعانه برای رسیدن به موفقیت. به مناسبت ماه ژوئن، ما همیشه معنای آن روز را به عنوان یک جنبش زنانه بررسی کردهایم.
«چگونه زیلان میشویم؟» زیرا زیلان، بنا به تعریف رهبرمان، یک الهه بود. الهه چیست؟ همیشه تولیدکننده است، همیشه بازآفریننده است، همیشه زاینده است، رو به رشد و پرورشدهنده است. یعنی ثابت و ایستا نیست. همیشه با درک آزادی، همیشه خود را برای آزادی سازماندهی میکند. با سازماندهی خود، جامعه و زن را سازماندهی میکند. ما همیشه اینگونه به آن نگاه کردهایم.
به همین دلیل، ما به عنوان رفقای او همیشه میگوییم. همه زنان کوردستان و زنان جهان باید او را بشناسند. و ما باید موضع الههای او، مبارزه الههای او، و آرزوی الههای او را محقق کنیم. زنده کردن، تحقق بخشیدن به معنای آن است. به همین دلیل، ما به عنوان یک جنبش برای تبدیل شدن به الهه مبارزه میکنیم.
از تاریخ میدانیم؛ ارادهی مبارزه الههها بسیار سخت بود. آنها مشکلات زیادی داشتند. آنها در دوران مدرن نیز به شکلهای مختلف ادامه دارند. سیستم غالب در جهان از بین نرفته است، یک جامعه برابر شکل نگرفته است. البته در ارتباط با این، نمیتوان آزادی را جدا از سوسیالیسم و زندگی کمونی در نظر گرفت. یعنی رفیق زیلان صاحب موضعی با یک آگاهی فلسفی عمیق است.
رفیق سما زندگی را به طور کامل تحلیل کرد
رفیق سما نیز پس از عملیات رفیق زیلان، به آگاهی بسیار عمیقی از زن بودن دست یافت.
محیطی که او در آن زندگی میکرد، محیط زندان بود. محیط زندان را عموما مردم ما، زنان، میدانند. به خصوص اگر زندان ترکیه باشد، زندان محیطی است که سیستم مردسالارانه در عمیقترین، خشنترین، بیرحمانهترین و ظریفترین شکل خود تجربه میشود. زیرا هدف آن سرکوب، تسلیم کردن، مطیع کردن و به هیچ تبدیل کردن زنان و مردان انقلابی در آنجاست.
رفیق سما از این موضوع آگاه بود. زیرا مدتزمان زندگی گریلایی رفیق زیلان یک سال بود. با وجود این، او فرهنگ الهه را زنده کرد، نشان داد که چگونه باید به الهه تبدیل شد. مبارزه رفیق سما قدیمیتر است. او تجربه گریلایی دارد و آموزشهای رهبری را دیده و خود را تجهیز کرده است. اینها یک آگاهی ریشهایتر ایجاد میکنند. رفیق زیلان نیز همینطور است. این از باب مقایسه نیست، اما رفیق سما شخصیتی با تعریفی ایدئولوژیکی بسیار عمیق بود. در زندان، دشمن یک رویکرد جدی داشت. بستری بود که انواع جنگهای ویژه، فنی و روانی برای تسلیم کردن انجام میشد. همچنین رویکرد ذهنیت مردسالارانه در آنجا وجود داشت. یعنی سیستمی که زن را به عنوان یک اراده نمیشناسد، زن را نادیده میگیرد، نه به عنوان یک انسان و نه به عنوان یک زن او را مخاطب قرار نمیدهد و او را اساس قرار نمیدهد. و تصمیمگیری در مورد چیزی با همفکری دو اندیشه یا دو نفر...
رفیق سما زندگی را به طور کامل تحلیل کرد. یعنی او چیزی را از شخصیت خود مطرح میکند. همیشه میگوییم؛ سیستم غالب پنج هزار ساله به خودی خود چه چیزی را ایجاد کرد؟ زن برده، زن تسلیم شده، زنی که دیگر متعلق به خودش نیست. در طول یک توسعه تاریخی پنج هزار ساله، همیشه تلاش کرده است این کار را انجام دهد. رفیق سما این را در شخصیت خود تحلیل میکند. یعنی چگونه میتوان زن آزاد بود؟ زن آزاد از کجا باید شروع کند؟ مبارزه او چگونه باید باشد؟ به همین دلیل، او شخصیت زن، یعنی شخصیت برده را در بالاترین سطح به حل و فصل میرساند… یعنی شخصیت انسانی، با تحلیلهای انسانی واقعا خود را فراتر میگذارد، تمام اشکال فکری که دنیای روانی زن برده را تشکیل میدهند، تمام شبکههای ارتباطی… زیرا اینها هستند که زن را از زن بودن خارج میکنند.
هزاران فرم جنسیتی وجود دارد. او همه اینها را به عنوان یک کل تحلیل میکند. با تحلیل، میفهمد که چگونه باید آزاد شود، زندگی و روابطش چگونه باید باشد. به همین دلیل، مثلا سیستم غالب در داخل به چه چیزی حمله میکند؟ به رهبرمان حمله میکند. رفیق سما این را نیز تحلیل میکند. یعنی رهبر است؛ فلسفه و ایدئولوژی رهبری به تمام زنان نفوذ کرده است و زنان با این ایدئولوژی و فلسفه خود را ساختار دادهاند. برای این، آنها در کوهها، زندانها، دشتها و شهرها مبارزه عظیمی میکنند. و به این حمله میشود. پس باید به این حمله نیز پاسخ ایدئولوژیک، فلسفی و حیاتی داده شود. یعنی اینها انتزاعی نیستند.
و این تشخیص را انجام میدهد: میگوید: «(در آسمان) دو خورشید وجود ندارد، یک خورشید وجود دارد. آن یک خورشید تمام بشریت را در بر میگیرد. دو خورشید تقلید آن هستند، نه جوهر آن.»
همان خورشید دوم، حملهای است به سیستم مردسالارانهای که میخواهد خود را ساختار دهد. یعنی حملهای است به واقعیت رهبری. پس میگوید: «من خودم را چنان ساختار خواهم داد که…» یعنی هم ما به عنوان زنان باید خود را بازبینی کنیم و هم در برابر رویکرد مردانه، سبک مبارزه را در مورد اینکه چگونه باید به عنوان یک زن موضع بگیریم، تعیین میکند. با عملیاتی که در آنجا انجام داد، چنین پیوندی بین ۸ مارس و نوروز ایجاد میکند، چنین خطی را مشخص میکند. در نامهاش نیز اظهار میدارد که میخواهد خود را «پلی بین ۸ مارس و ۲۱ مارس» بسازد. او آن پل را ساخت.
این برای همه زنان معتبر است. بله، رفیق سما یک زن کوردستانی، کورد، اهل خاورمیانه بود. اما ما از این فراتر رفتیم. یعنی با آگاهی از هویت خود، دیدیم که «وجود» مورد نظر ما به عنوان زن نیز به سوی جهانی شدن پیش میرود. رفیق سما واقعا این را در آن چهار دیوار، در تاریکی آن زندان، به عنوان یک نور شگفتانگیز به دست آورد. هیچ کس نبود که عملیات، مبارزه و مقاومت او را نشنیده باشد. و کسانی که شنیدند نیز شروع به شناخت او کردند. پرسشها آغاز شد: یعنی او چه زنی بود؟ از کجا آمده بود که میتوانست چنین عملیاتی انجام دهد و شنیده شود؟ و حرکتی به سوی عملیات او، گرایشی به سوی شناخت او آغاز شد. به این معنا، رفیق سما برای همه ما پیشگامی شد که نشان داد چگونه ایدئولوژی رهایی زنان باید زنده شود و چگونه باید اجتماعی شود. او واقعا یک پیشگام بود.
در وجود این شهدای ما، ما دائما خود را در چارچوب ایدئولوژی رهایی زنان مورد پرسش قرار میدهیم. ابعاد میهندوستی، آزادی، اخلاق و زیباییشناسی آن… اینها مبارزهای است که زن با تکیه بر پویاییها و قدرت درونی خود، وجودش را محقق میسازد. ما این را در شخصیت رفیق سما نیز آموختیم. بله، آنها محصول یک مبارزه هستند، اما آن محصول را به طور کامل در ایستادگی و شخصیت خود عینیت بخشیدند. یعنی اکنون واقعیت یافته است. نظریه آن نیز به واقعیت تبدیل شده است.
رفیق گولان از اولین فرماندهان سازماندهی خودویژه بود
رفیق گولان یکی از رفقایی بود که در ارتش شدن ما به عنوان اولین جنبش زنان شرکت کرد. او از اولین فرماندهان ماست که در بسیاری از مناطق باکور کوردستان ماند، مبارزه کرد، مبارزه گریلایی زنان را پیش برد، فرماندهی کرد؛ فرماندهی را در تاکتیکها انجام داد، جنگ را هماهنگ کرد، قدرت خود را با آموزش محقق ساخت و پیشگام اجرایی و راهبری با سازماندهی اصیل و خودویژه در کوهستان بود.
در پراکتیک و فعالیتهای گریلایی رفیق گولان، شخصیت فرماندهی زنانه برجستهتری پدیدار شد. یعنی آگاهی او، فرماندهی بر اساس گریلاگری زنانه بود. فرماندهی زنانه چگونه باید باشد؟ او این را با شخصیت و ایستار خود، با شیوه مبارزه خود بسیار واضح پیش برد.
بله، مثلا با اسارت رهبرمان، صدها زن گریلا تصمیم گرفتند مسیر فداکاری (عملیات فدایی) را در پیش بگیرند. یعنی تصمیم گرفتند که با فداکاری مبارزه آزادیبخش را ادامه دهند. یکی از آنها رفیق گولان بود. ایستار و مشارکت رفیق گولان واقعا فداکارانه بود. او کسی بود که هیچ نگرانی، تردید یا دودلی نداشت؛ آزادانه هر چه را که فکر میکرد، بیان میکرد. اما در بیان خود سیاسی بود، بسیار سازمانی بود. و در بیان خود، این را با تعریفی بسیار ایدئولوژیک بیان میکرد. حالا چنین فرمانده زنی، رفیق گولان، به طور توطئهآمیزی توسط تصفیهگراهای درونی به شهادت رسید. میخواستند به جنبش زنان ضربه بزنند. زیرا رفیق گولان واقعاً در جنبش زنان و در گریلاگری شخصیتی برجسته بود. او موضعی برجسته داشت.
به این ترتیب، با هدف قرار دادن چنین پیشگامانی، میخواستند جنبش زنان متزلزل، بیتصمیم، ناامید و تسلیم شود. میخواستند مبارزه در راستای ایدئولوژی رهایی زنان ادامه نیابد. زیرا در آن زمان یک جنگ بسیار حاد آگاهی جنسیتی وجود داشت. در این فرآیند، رفیق گولان نیز در جایگاهی بسیار برجسته قرار داشت. به همین دلیل به رفیق گولان حمله کردند. حالا همه اینها برای ما چه معنایی دارد؟ یعنی این همه کادرهای زن پیشرو ما، این همه زنان مبارز ما، با ایستادگیهای عینی و اعمال خود، به ما ثابت کردند که آزادی چگونه باید باشد یا چگونه باید مبارزه کرد.
آگاهی زنانه در بریوان، زیلان و لیلا آگری بسیار برجسته بود
رفیق بریوان نیز سالهای طولانی، یکی از اولین کسانی بود که در ارتشسازی شرکت کرد. بریوان، زیلان؛ در بسیاری از میدانهای مبارزه ما پیشگام بودند، واقعا پیشگام بودند. بیدغدغه، در پرخطرترین مکانها به جلو میشتافتند، خود را به فداکارانهترین شکل به میدان میسپردند. یعنی آزادی چگونه بافته شود یا چگونه زنده شود؟ آگاهی زنانه در رفیق بریوان نیز بسیار برجسته بود.
رفیق لیلا آگری نیز همینطور بود. در بسیاری از عرصههای کاری ماند و در هر عرصه کاری که میماند، ایستار زنانه، مبارزه زنانه در اولویت بود. یعنی آگاهی زن بودن و راه و روش مبارزه برای آن…
رفیق لیلا همچنین از اولین زنانی بود که در مطالعات ژنئولوژی شرکت کرد. دیدگاه ژنئولوژی، درک زندگی او در اولویت بود. در میدانهایی که حضور داشت، برای این مبارزه میکرد، مطالعات آکادمیک را انجام میداد. در عین حال، از ضرورت تحول مرد نیز آگاه بود و این مبارزه را در همه جا ادامه میداد و این آگاهی را گسترش میداد. یعنی هر چقدر آگاهی زن بودن را توسعه میداد، به همان اندازه نیز سعی در تحول مرد داشت. زیرا ما تنها با تحول مرد میتوانیم یک زندگی مشترک و آزاد را توسعه دهیم. رفیق لیلا نیز از پیشگامان جنبش زنان آزاد بود.
تمام رفقای مرد ما باید رفیق هَلمَت را سرمشق خود قرار دهند
رفیق هلمت نیز از مبارزان و پیشگامان اهل باشور کوردستان بود. واقعاً ایستار و مشارکت او، نمونهای برای جنبش عمومی و در عین حال برای ویژگیهای پیشگام بودن بود. او در آکادمی رهبری آموزش دیده بود، در جوانی آموزش رهبری دیده بود. و رفیق هلمت آگاه بود که مرد بودن در گریلاگری چه معنایی دارد. واقعا متواضع بود، سوسیالیست بود؛ این را میتوان دقیقا گفت. با ایستار و روابط خود، با ارتباط خود با زنان، با ارتباطی که با جامعه عمومی ما برقرار میکرد، واقعا دموکرات بود. او را حتی بدون صحبت کردن با او میتوانستید حس کنید. در همه جا احساس وجود خود، وجود طبیعی خود، یعنی وجود انسان بودن طبیعی، انقلابی بودن، سوسیالیست بودن را نشان میداد. به این معنا، به مناسبت این روز، با در نظر گرفتن الزامات رفاقت به عنوان یک مسئولیت؛ میخواهم بگویم که تمام رفقای مرد ما باید چنین رفقایی را سرمشق خود قرار دهند.
شهدای ما، در ماه ژوئن با ایستارهای فداکارانه خود این ماه را به ما بخشیدند. ما میتوانیم با ساخت مداوم خود درک کنیم که چگونه این ماه را معنا دهیم، چگونه این ماه را به درستی تعریف کنیم و چگونه واقعا این ماه را زندگی کنیم. فقط یادآوری نیست؛ البته ما باید وظایف و مسئولیتهای خود را در برابر شهدا نیز به جا آوریم. هر یک از ما باید هدف رسیدن به آنها را داشته باشیم. یعنی، من چگونه وظیفه و مسئولیت این رفقا را انجام دهم؛ چگونه رویاهای آنها را به عمل درآورم؟... این نیاز رفاقت است. آیا ما رهروان یک راه نیستیم؟ ما رهروان راه آزادی هستیم. پس ما نسبت به یکدیگر دین و مسئولیت داریم.
چیدم دوغو: من هم در ابتدا یاد رفقا زیلان، سما و گولان – و تمامی شهدای ماه ژوئن را با احترام، قدردانی و عشق گرامی میدارم. در عین حال، صدمین سالگرد اعدام شیخ سعید و یارانش نیز هست. اعدام شیخ سعید و یارانش آغاز یک فرآیند تاریخی را نشان میدهد. ما یاد آنها را نیز با احترام و قدردانی گرامی میداریم. البته مبارزه ما همزمان از جایی که آنها رها کردند، ادامه یافته و ادامه دارد.
مثلا واقعیت رفیق زیلان… نامههایی مینویسد. مسائلی در آن نامهها مطرح شده است. و چندین بار از جستجوی «زندگی معنادار» صحبت میکند. این برای همه شهدای ما نیز صدق میکند. مثلا ما شانس شناخت مستقیم رفیق گولان را داشتیم. رفیق لیلا، رفیق بریوان، رفیق راپرین، رفیق هلمت نیز همینطور…
انسان نمیتواند در یک برنامه همه رفقا را ارزیابی کند. اما در این واقعیت مبارزه، انسان نسبت به بسیاری از رفقایی که شناختیم و به شهادت رسیدند، احساس معنای عمیقی میکند. به ویژه با واقعیت شهادت… ما از رفیق زیلان صحبت میکنیم، از رفیق سما صحبت میکنیم. نوشتهها و مسائلی که در نامهها بیان کردهاند وجود دارد. یک عمق معنای بزرگ وجود دارد. خب، چرا انسان چنین سوالی میپرسد؟ چرا اینقدر عمق معنای بزرگ؟ چرا اینقدر جستجوی معنای بزرگ؟ رهبر آپو مثلا هر دفاعیه خود را با «(رژیم) حقیقت و روش» آغاز کرده بود. در واقع این نیز معناست. حالا در آخرین مانیفست خود نیز آغاز را با عنوان «طبیعت و معنا» قرار داده است. این بیان شهدای ما و ارزشهای ماست که در واقعیت کوردستان، واقعیت مردم کورد و واقعیت حزب کارگران کوردستان (پکک) پدیدار شدهاند.
چرا اینقدر جستجوی معنای بزرگ وجود دارد؟ چرا؟ زیرا واقعا یک واقعیت استعماری وجود دارد که میهن کوردستان، واقعیت مردم کورد، واقعیت فرد کورد و به همراه آن واقعیت زن کورد را آنقدر به صفر رسانده، حتی به زیر صفر رسانده و بیمعنا کرده است.
تاریخ انکار پشت سر گذاشته شد، اما وظایف آزادی در انتظار ماست
انسان میتواند اینگونه نیز ارزیابی کند: شیخ سعید پیشگام یک قیام بزرگ بود. در واقع این قیام چه بود؟ قیامی علیه وضعیتهای نوظهور که با جنگ جهانی اول پدیدار شد و در برابر این وضعیت، کوردها نیز میخواستند موضعی بگیرند. زیرا کوردها نیز در خاورمیانه جایگاهی هزاران ساله دارند. و در حالی که از این جایگاه خود محافظت و دفاع میکردند، یک عملیات نابودی علیه این قیام انجام شد. و ما میدانیم که با سرکوب قیام و اعدام شیخ سعید، یک تاریخ انکار در قالب جمهوری ترکیه شکل گرفت.
رهبری این را در آخرین مانیفست خود به عنوان «تاریخ پنهان» ارزیابی میکند. میگوید تاریخی است که پوشانده شده است. و شیخ سعید – یعنی بگوییم اوایل دهه ۱۹۲۰ – به ویژه قیامهای شیخ سعید و سید رضا و پس از آن، یک فرآیند تاریخی صد ساله به عنوان تاریخ انکار توسعه یافت. بنابراین، در اینجا یک هویتزدایی و بیمعناسازی بزرگ وجود دارد. یک بیمعناسازی بسیار عمیق… به همین دلیل پکک در واقع علیه این بیمعناسازی پدید آمد. یعنی یک جنبش قیامی است که علیه بیمعناسازی زندگی، هویت مردم، هویت زن و حتی هویت مرد پدید آمد.
رهبری مکررا، در ارتباط با این فرآیند اخیر که آغاز کرده است، بیان میکند: میگوید، «پکک در واقع یک جنبش قیامی است که علیه انکار پدید آمد و این انکار را نیز پشت سر گذاشته، از آن گذار کرده است.» به این معنا، نقش و وظیفهی خود را به پایان رسانده است. یعنی در اینجا البته این تاریخ انکار پشت سر گذاشته شد، اما در عین حال مبارزه برای آزادی و وظایف آزادی نیز در انتظار ماست. به این معنا، وظایف ما به پایان نرسیده است. اما پکک به این معنا نقش خود را ایفا کرده است.
همین واقعیت رفیق زیلان، سما، رفیق گولان، شهدای ماه ژوئن و یک کل مبارزه؛ یعنی تمام شهادتهای پدید آمده در طول ۵۲ سال تاریخ مبارزه پکک، در واقع ارزشهایی هستند که مبارزه علیه انکار و بیمعنایی ایجاد کرده است. هر یک از آنها یک معنا هستند. هر یک ارزش معنایی بزرگی ایجاد میکند. به همین دلیل، این رفقای ما هم انکار را پشت سر گذاشته و هم راه آزادی را ایجاد کردند، به ما راه نشان دادند، یعنی چنین ارزشی را خلق کردند. به این معنا، انسان هر چقدر که فکر کند، میتواند به همان اندازه در خود معنا خلق کند.
معنا در واقع چنین چیزی است. همانطور که رهبری گفت «طبیعت و معنا». یعنی معنا چیست؟ انسان، از نظر هستیشناختی و معرفتشناختی – یعنی با وجود و معنا دادن، اندیشیدن، توانایی اندیشیدن در مورد آنچه فکر میکند – با اندیشیدن در مورد یک واقعیت معنا خلق میکند. معنا چنین است. دقت کنیم: آیا در انسان بدون فکر معنا وجود دارد؟ آیا میتوانی در یک انسان بدون فکر معنایی پیدا کنی؟ خیر. در انسان متفکر معنا وجود دارد. انسان به این دلیل انسان است که فکر میکند، آیا اینطور نیست؟ یعنی معنای انسان بودن را چه چیزی خلق میکند؟ توانایی شما در فکر کردن، اخلاق شما، اجتماعی بودن شما، کمونی بودن شما… تفاوت را اینها ایجاد میکنند.
سیستم سرمایهداری به معنای انسان بودن حمله میکند
بنابراین، به ویژه هر یک از شهدای فدایی ما، ارزشهای ما هستند که این معنا را با بهای بسیار زیاد، فداکاری و شجاعت به وجود آوردند. آنها معنا را خلق میکنند. به همین دلیل، هر چقدر در مورد این رفقا و شهدایمان صحبت کنیم، معنای بزرگتری پدیدار میشود.
واقعیت بیمعناسازی که سرمایهداری ایجاد کرده است، واقعیت بیمعناسازی زندگی… هم برای زنان، هم برای مردان، هم برای کودکان، هم برای جوانان، هم برای واقعیت خانواده اینگونه است. در مورد کل زندگی، در مورد تمام روابط اینگونه است.
زندگی چیست؟ در واقع واقعیت رابطه است. زندگی بیانگر یک واقعیت سازمانیافته و جامع است. در کل این سازماندهی روابط، البته تفاوت انسان بودن در خلق معنا در هر رابطه و تناقض آن است. تفاوت ما در اینجاست. از هر حشرهای، از هر موجود زنده متفاوتی – البته آنها نیز به نوبه خود معنایی دارند – اما در نهایت هر موجود زندهای با دیگری تفاوتی دارد.
انسان بودن نیز چنین تفاوتی دارد. بنابراین سیستم سرمایهداری دقیقا به معنای انسان بودن حمله میکند. سیستم سرمایهداری چنان حملهای میکند که همه چیز را مانند محصولاتی که از ماشینکاری و کارخانه بیرون آمدهاند، یکشکل و همگن میکند. یعنی هیچ تفاوتی باقی نمیگذارد. در حالی که تفاوت است که معنا خلق میکند.
هر یک از ما زنی هستیم و نمایانگر یک هویت. معنای هر یک از ما در تفاوتهایمان نهفته است. اما در عین حال، در وحدتمان نیز نهفته است. سطحی از معنا وجود دارد که در وحدت تفاوتهای ما جای دارد. سرمایهداری بیش از همه به این حمله میکند. بیش از همه به اینجا حمله میکند و تو را همگن میسازد. یعنی تو را یکسان میکند. «تو هم همینطور هستی، تو هم همینطور هستی…» پوشش، حرکات، رفتارها، راه رفتن، شیوه غذا خوردن تو یکسان است. مثلا دقت کنیم؛ در سطح جهانی دیگر تفاوتهای فرهنگی نیز از بین میرود، آیا اینطور نیست؟ در حالی که هر فرهنگی چه غنای زیبایی دارد که… هر یک ارزش بزرگی دارد.
مثلا اکنون در بین جوانان نیز سعی میکنند این را به عنوان یک فرهنگ جا بیندازند. «من کورد هستم اما چه اهمیتی دارد؟ من انسانم.» مثلا میگوید: «من شهروند جهانم.» «من ترکمنم، چه اهمیتی دارد؟ من یک انسانم.» یا میگویند: «من یک زن هستم؛ زن با مرد چه فرقی دارد؟» چگونه فرق ندارد؟ البته که فرق دارد. آیا بین یک آلمانی و یک ترکمن فرق نیست؟ هست. این حرفهای من به معنای تقابل نیست. به معنای خلق تفاوت… تفاوت زبان مثلا یک زیبایی است. تفاوت فرهنگ یک زیبایی است. یک انسان با دیگری متفاوت است. این زیبایی اوست، معنایش در آن نهفته است.
در واقع میتوان اینگونه نیز گفت. به نوعی خود انسان در واقع زمینه را برای فاشیسم آماده میکند. زیرا فاشیسم نیز سعی در یکدست کردن جامعه، تبدیل آن به توده را دارد. اما وقتی انسان خودش این کار را با میل و اراده انجام میدهد، در واقع او نیز از فاشیسم حمایت میکند. خطرناکترین جنبه آن هم همینجاست. یعنی تو را در چنان تنگنایی قرار میدهد، در چنان مکانیزم جنگ ویژهای میگذارد که؛ تو را بمباران میکند و تو فکر میکنی خودت تصمیم میگیری. اما در واقع فاشیسم با ویژگیهای شخصیتی که ایجاد میکند، چنین زمینهای را فراهم میکند. با از بین بردن اجتماعی بودن و با فردگرایی که ایجاد کرده است، با این سیاستهای همگنسازی و یکسانکننده تو را به برده داوطلب سیستم تبدیل میکند. و شاید حتی خودت متوجه این موضوع نشوی.
وقتی از منظر تاریخ و واقعیت کورد نگاه میکنیم؛ مثلا در کوردستان چنین سیاستی دنبال میشود: «کوردستانزدایی» از میهن؛ یعنی سیاست «کوردزدایی در کوردستان» اجرا میشود. این هم از طریق مهاجرت دادن از نظر جمعیتی و هم – که خطرناکتر است – تو کوردی اما از هویت کوردی خود دور میشوی. گاهی خودت را کورد میخوانی اما در واقع هیچ ارتباطی با کورد بودن نداری. کاملا همدست (مزدور)… رهبری این را به عنوان «جودنرات» نیز بیان میکند. یعنی خب، خودت را کورد میخوانی اما هیچ ارتباطی با کوردها نداری. با جامعه کورد پیوندی نداری. میهن تو آنقدر غارت شده، مورد تاراج قرار گرفته، جغرافیای تو اینقدر مورد حمله است، جنگلهایت سوخته، درختانت قطع شده، همه جا سد ساخته شده است!
با گفتن «من کوردم اما…» نمیشود. باید تا آخر از میهنات دفاع کنی. در میهنات زندگی کنی، از ارزشهایش دفاع کنی، از زبانش دفاع کنی… و فقط به دفاع اکتفا نکنی، زبانت را توسعه دهی، از فرهنگت دفاع کنی. در برابر هر نوع حملهای… اینها چیستند؟ اینها خلق معنا هستند.
مبارزه شیخ سعیدها نیز مبارزهای برای خلق معنا بود
وقتی به واقعیت شهدایمان، به شهدای فدایی نگاه میکنیم؛ در واقع برای چه مبارزه کردند؟ آنها به تمام این بیمعناسازیها «نه» گفتند. رفیق زیلان به این «نه» گفت. شیخ سعیدها صد سال پیش به این «نه» گفتند. بیشک از نظر روشهای مبارزه کاستیها و نواقصی وجود دارد. ما نیز البته در مورد مبارزه کاستیهایی داریم. اما آنها نیز انسانهایی بودند که در دوران خود مبارزه میکردند و قیام میکردند. قدرتشان کافی نبود. دشمن سریعا حمله کرد و غیره. اما مبارزه آنها نیز مبارزهای برای خلق معنا بود. مبارزهای که رفقای ما با پکک پیش بردند نیز همینگونه است.
بنابراین، پشت سر گذاشتن انکار در کوردستان و ورود به راه آزادی و مبارزه برای آن، نقطه بسیار مهمی است. رفقا زیلان، سما، گولان؛ در واقع همه شهدای ما این راه را برای ما گشودند. امروز وارد دورهای شدهایم که در کوردستان معنا را بیشتر خلق میکند، زیباتر میسازد و شخصیت آزادی را ایجاد میکند. میتوانیم این را بگوییم. البته به یمن این رفقا توانستیم این کار را انجام دهیم.
سوسیالیسم چیزی نیست که در یک مکان، یا در یک ظرف گنجانده شود
آیتن درسیم: ما به عنوان یک جنبش در بدو تولد خود بر فرهنگ سوسیالیستی، بر آگاهی سوسیالیستی تکیه داشتیم. شرایط آن زمان، سوسیالیسم رئال… ما نیز از آن سهم خود را بردیم. رهبرمان این را به طور جامع در مانیفست خود ارزیابی میکند. سوسیالیست بودن در عین حال اجتماعی بودن است. اجتماعی بودن لزوما به این معنی نیست که دهها نفر در اطرافمان باشند. این یک رویکرد خام و ضمخت است. رهبری میگوید که در امرالی به عنوان یک سوسیالیست زندگی کرده است. و ما هر روز که رهبرمان را بیشتر درک میکنیم، این را بهتر میفهمیم. ما زیاد در مورد معنای «سیستم امرالی» و آنچه در این سیستم قصد انجامش را دارند، صحبت کردیم. در مورد معنای آن از دیدگاه قدرتهای بینالمللی بحث کردیم.
مبارزه سوسیالیستی، زندگی کمونی را شامل میشود. زندگی سوسیالیستی، تفکر آزاد را شامل میشود. زندگی سوسیالیستی دائما تولیدکننده است. خود را کارآمد میسازد. خود را دائما از نظر فکری توسعه میدهد. اما اینها را زنده نیز میسازد. به همین دلیل رهبری بسیاری از جنبشهای سوسیالیستی را ارزیابی و نقد میکند. میگوید که آنها ناقص ماندند، کافی نبودند. به همین دلیل سیستم سرمایهداری از آنها پیشی گرفت. با فروپاشی سوسیالیسم رئال در دهه ۱۹۹۰، رهبرمان این ارزیابی را دارد: بسیاری گفتند «سرمایهداری پیروز شد.» رهبری گفت «خیر. سوسیالیسم رئال شکست خورد.» این یک تعیین و تشخیص بسیار مهم است. حالا اگر تو بگویی، «سرمایهداری پیروز شد، امپریالیسم پیروز شد»؛ تو به آن حق، یک وظیفه دادهای. یعنی میگویی «درست است». درست است که چه شد؟ سوسیالیسم رئال را شکست داد. اما رهبرمان گفت، «سوسیالیسم رئال شکست خورد.»
چرا؟ زیرا سوسیالیسم رئال ایدئولوژی، فلسفه و درک آزادی فرهنگ دموکراتیک خود را اجتماعی نکرد؛ آن را فدای یک حزب کرد. یک حزب را اختیاردار کرد. آن حزب نیز به عنوان «دیکتاتوری پرولتاریا» تعریف شد. در واقع دموکراسی را نتوانست توسعه دهد. افکار نیز ناکافی بودند. یعنی محدود بودند. رهبری این را ارزیابی میکند. سیستمی که آن را اجتماعی نکردی چه شد؟ در برابر مدرنیته سرمایهداری همواره خود را به عنوان یک بلوک در نظر گرفت. با دیوارها محصور شد، با ممنوعیتها محصور شد. آیا اینطور نیست؟ همیشه با بزرگ کردن ارتش آن را اساس قرار داد. منطق شکست سرمایهداری چه شد؟ توسعه ارتش، اختیاردار کردن حزب… زندگیای هم به نام زندگی کمونی نبود. چه کرد؟ آن را به برابریگرایی محض و ضمخت تنزل داد. گفت «همه چیز برای حزب است.»
لازم است ببینیم که اینها واقعا زندگی سوسیالیستی نیستند. به این معنا، سوسیالیسم چیزی نیست که در یک مکان، یا در یک ظرف گنجانده شود، یا به عنوان چیزی متعلق به یک مکان واحد در نظر گرفته شود. زیرا سوسیالیزه شدن را نیز شامل میشود. سوسیالیسم، سوسیالیزه شدن نیز هست. سوسیالیسم، دموکراسی نیز هست. زیرا به شکلگیری انسان اولیه نگاه میکنیم. برای درک امروز و سوسیالیسم، به تاریخ باز میگردیم.
مسئله اصلی، انسجام گفتار و زندگی است
شکلگیری اولین انسانیت چه بود؟ آنها هزاران سال زندگی کردند. چگونه زندگی کردند؟ آیا در آن زمان ستمی وجود داشت؟ انکاری وجود داشت؟ سلسله مراتبی وجود داشت؟ طبقاتی وجود داشت؟ نه. اما هزاران سال زندگی کردند. پس در آنجا یک زندگی آزاد وجود داشت. شاید مفهوم «آزادی» وجود نداشت، زیرا ستمی نبود که مبارزه آزادیخواهانه انجام شود. اما زندگی کمونی وجود داشت.
به همین دلیل، زندگی سوسیالیستی، با غلبه خودبخودی بر فردگرایی؛ با دست کشیدن از قدرت – اما به همان اندازه که دست میکشی مبارزه کنی – و با آگاهی از اینکه آن سیستم برای بشریت یک فاشیسم است، زندگی کردن است. همه اینها کار آگاهی است. یعنی با گفتن «من سوسیالیستم»، «من مانند یک سوسیالیست زندگی کردم» نمیشود. زیرا هزاران نمونه وجود دارد. احزاب سوسیالیست وجود دارند. اما مسئله اصلی، انسجام گفتار و زندگی است.
رهبری در طول ۲۷ سال دوران امرالی چه کرد؟ با هزاران صفحه دفاعیه، پاسخ به این سوال که «تاریخ بشریت چیست» را برای مردم کورد، مردم خاورمیانه و تمام بشریت آشکار ساخت. زیرا تاریخ، به عنوان تاریخی که به دست قدرت نوشته شده، اجتماعی بودن را بیان نمیکند.
به همین دلیل همواره در تمام دفاعیات خود این را گفت: «من تاریخ جدیدی نمینویسم. من تاریخ ناگفته را آشکار میکنم.» زیرا تاریخ خلقها نوشته نشده است. تاریخ زن نوشته نشده است. او همیشه این را به ما گفت. ما چگونه به عنوان یک جنبش توسعه یافتیم؟ رهبری گفت: «تاریخ بردگی زن نوشته نشده است. تاریخ آزادی نیز منتظر نوشته شدن است.»
سوسیالیسم، اجتماعی شدن نیز هست
یعنی باید آزاد شوید تا تاریخ خود را بنویسید. بدون آزادی چگونه میتوان تاریخ آزادی را نوشت؟ او همیشه ما را به تاریخ بازگرداند. رهبری در مورد تاریخ چنین تعریفی انجام میدهد؛ «تاریخ در زمان حال پنهان است، و ما نیز در اعماق تاریخ پنهانیم.» یعنی یک انسان یا انسانیت با تاریخ خود وجود دارد.
اینجا همان جایی است که مدرنیته سرمایهداری، تاریخ را با خود آغاز میکند. و آنچه قبل از آن بوده را به عنوان «وحشی»، «عقبمانده»، «ابتدایی» انکار میکند. یعنی میگوید در آنجا انسانیت وجود نداشته است. رهبری این کار را نمیکند. رهبری هزاران سال به عقب باز میگردد. بشریت چگونه به انسانیت تبدیل شد؟ اگر ما به عنوان انقلابیون، به عنوان مبارزان یا به عنوان یک زن به دنبال این نباشیم، چگونه خواهیم فهمید؟ به این معنا، رهبری با رجوع به تاریخ؛ سوالاتی مانند «زن چگونه زندگی کرد؟ زن چگونه تحت سلطه قرار گرفت؟ زن چگونه به بردگی کشیده شد؟ زن چگونه از زن بودن خارج شد؟» را میپرسد. زیرا بردگی، با زن درونی شد، آیا اینطور نیست؟ ما هنوز هم برای این مبارزه میکنیم.
وضعیت وجودیای مطرح است که بردگی در ما نفوذ کرده و ریشه دوانده است. زندگی سوسیالیستی – زیرا سوسیالیسم از فرهنگ دموکراتیک جدا نیست – آیا اینطور نیست؟ زندگی سوسیالیستی از زندگی کمونی نیز جدا نیست. سوسیالیسم در عین حال اجتماعی شدن نیز هست. اجتماعی شدن به معنای بیشتر در رابطه بودن، با همه در اشتراک بودن است. اما در عین حال شامل مبارزه با اشتباهات و کاستیهایی است که میبینید. به این معنا، وقتی رهبرمان این را دوباره مفهومسازی کرد، عمیقتر ساخت و دوباره در دستور کار بشریت و زنان قرار داد، ما اینگونه میفهمیم. یعنی سوسیالیسم؛ بدون درک، فهم و پذیرش فرهنگ سوسیالیستی و اخلاق سوسیالیستی، یک جامعه جدید – جامعهای آزاد و دموکراتیک – توسعه نخواهد یافت. زیرا شما جامعه موجود را رد خواهید کرد، اما به جای آنچه رد کردهاید چه چیزی خواهید ساخت؟
اینجا مدرنیته سرمایهداری وجود دارد. دامنه مدرنیته سرمایهداری بسیار گسترده است؛ در یک برنامه نمیگنجد. در برابر این، مثلا ما به عنوان زن چگونه وجود خواهیم داشت؟ چگونه از نظر هویتی، از نظر جنسیتی آزاد خواهیم شد؟ پس باید جایگزین خود را در برابر آن قرار دهیم. جایگزین فقط شامل یک برنامه نیست. شما باید ایدئولوژی و فلسفه خود را داشته باشید. مهم است که شما چگونه زندگی را از نظر ایدئولوژیک و فلسفی تصور میکنید. نام این همان زندگی سوسیالیستی است. یعنی سوسیالیست؛ کسی است که تمام قدرت، سنتگرایی، زندگی بردهوار را رد میکند اما در مقابل آن نیز آگاهی از چگونگی ساختن زندگی سوسیالیستی را ایجاد میکند.
یعنی من به عنوان یک زن چگونه میخواهم زندگی کنم؟ مثلا نمیخواهم برده یک مرد باشم. نمیخواهم یک مرد بر من تسلط پیدا کند. اما به عنوان یک زن نیز برای ایجاد اعتماد به نفس خود باید به آگاهی زنانه برسم. زن در کجا باخت، باید به آنجا بازگردم. باید به آنجا بازگردم تا بشناسم، تا بشناسم که بتوانم امروز وجود خود را محقق سازم. یعنی خود بودن، وجود داشتن و «خودبودن»… یعنی همه اینها محتوای یک فرهنگ سوسیالیستی را بیان میکند.
سوسیالیسم، در عین حال سازماندهی نیز هست
جامعهای وجود دارد که محتوایش تهی شده، غارت شده و همگونسازی شده است. یعنی از نظر اجتماعی، مردم کورد نیز همینطور هستند، مردم ترکیه نیز همینطور هستند. مردم ترکیه نیز امروز از هویت خود دور شدهاند. اگر مردم ترکیه و مردم خاورمیانه از هویت و وجود خود آگاه باشند، واقعا این سیستم سلطهگر نمیتوانست خود را اینقدر راحت توسعه دهد.
در مورد ترکیه نیز همینطور است. یعنی امروز فقط یک دولت آکپ در قدرت نیست. مردم میبینند که چه چیزی در آنجا انجام میشود. اما مسئله، ایجاد آگاهی و سازماندهی است. سوسیالیسم در عین حال سازماندهی نیز هست. فقط یک اندیشه نیست. اندیشمندان زیادی وجود دارند اما اندیشه باید به سازماندهی برسد. یعنی سازماندهی، به معنای اجتماعی بودن، مبارزه برای چگونگی محقق ساختن وجود خود است. پایدار باشد، موقتی باشد اما بتواند وجود خود را در همه جا حفظ کند.
سوسیالیسم این را نیز شامل میشود. اما هم سیستم قدرت و هم سیستم بردگی را باید بسیار خوب شناخت. زیرا بردگیای وجود دارد که در ما درونی شده و در ما جای گرفته است. امروز در جهان، مدرنیته سرمایهداری انواع زنانی را که تحت نام آزادی و رهایی توسعه داده است، وجود دارد. یعنی ناهنجاریها وجود دارد. شخصیتها و تیپهایی که واقعا از مسیر خود خارج شدهاند… تیپهایی که در تمام سریالها، تبلیغات، مد و لباس استفاده میشوند… حالا باید در برابر اینها یک مدل ایجاد کنی.
سوسیالیست بودن شامل یک مدل است. مستلزم فروتنی است. اما با درونی کردن آن… واقعا بتوان وجود اندیشه را آزادانه بیان کرد و با طرف مقابل همدلی داشت… یعنی مسئله فقط تحمیل اندیشه خود نیست. این کاری است که رهبری انجام داد. آن اندیشه سوسیالیستی، آن موضع زندگی آزاد و فلسفی را که در خود شکل داده بود، با گذر از دیوارهای امرالی ارائه داد.
اندیشههای رهبری به تمام زنان رسید
رهبری همیشه میگفت: «من یک انسان آزادم.» یعنی «شما ابتدا برای آزادی خودتان مبارزه کنید.» واقعا همینطور است. اندیشههای رهبری به تمام زنان رسید. ما واقعا تک به تک نرفتیم تا به این زنان برسیم. اما اندیشه رهبری رسید. به همین دلیل ما امروز به راحتی میتوانیم بگوییم: یعنی ایدئولوژی و فلسفه ما جهانی شده است.
خب، آیا ما بدون خودمان میتوانیم جهانی شویم؟ نمیشود، ممکن نیست. در این صورت با انکار خود اتفاق میافتد. رهبری پیوند میان محلی و جهانی را برقرار کرد. سوسیالیسم رئال محور قدرت را، قدرت را هدف قرار داد و مدل دولت خود را در برابر دولتهای موجود، بر پایه طبقه، بر مبنای پرولتاریا تعریف کرد. یعنی فکر میکرد با طبقه کارگر به قدرت میرسد و آن دولتها را شکست میدهد و خود را اینگونه بیان میکند. این البته دلایل ایدئولوژیک دارد. شرایط خاص خود را داشت – که باید به آن حق داد. در آن زمان اینقدر علم تاریخ، یافتههای باستانشناسی، دانش مردمشناسی وجود نداشت. جنبههای توسعه نیافته علم زیاد بود. اینها همه دلایل هستند.
با دیدن اینها و با دادن حق به آنها… بله، آنها نیز در دوران خود، دوران انقلابی را ایجاد کردند که یک سوم جهان را در بر میگرفت. ما همیشه از آنها الهام گرفتهایم. این الهام ما امروز نیز به پایان نرسیده است. اما ما چیزهایی را که آنها ناقص گذاشتند، نیمهکاره رها کردند، یا اشتباه انجام دادند، زیر سوال میبریم. رهبری همیشه میگوید که بر میراث آنها توسعه یافته است.
حالا اگر ما آنها را انکار کنیم، آیا میتوانیم وجود خود را محقق سازیم؟ به همین دلیل رهبری میگوید: «هیچ چیز را نمیتوان با انکار بررسی کرد.» منطق قدرت نیز همین است: خود را بر پایه انکار قرار دادن. اما تفاوت رهبری یا عمق و فلسفه رهبری، پذیرش وجود هر چیزی است. اما این وجود چگونه باید ادامه یابد؟ از اینجا بود که کورد و زن را مورد توجه قرار داد. وقتی ما زنان اولین بار به کوهستان آمدیم، اینقدر آگاهی جنسیتی نداشتیم. آگاهی ملی، میهنی، مردمی وجود داشت اما رهبری همیشه ما را به عنوان زن نگه داشت. گفت: «تو زنی، اصالت تو، آگاهی تو.» زیرا زن نابود شده بود. امروز نیز، وقتی به تمام جهان نگاه میکنیم، این وضعیت ادامه دارد.
ساخت با آگاهی آغاز میشود
تفاوت پکک در اینجا چیست؟ رهبری چرا فلسفه را توسعه داد؟ گفت: «هر فهم و هر مدلی که ما بر آن تکیه کردهایم، دوران خود را به پایان رسانده، وظیفه خود را انجام داده، نقش خود را ایفا کرده است. و اکنون زمان سوسیالیسم دموکراتیک است.» گفت: «شما وجود خود را تکمیل کردهاید، نوبت آزادی و دموکراسی است.» ما به عنوان یک جامعه، به عنوان یک خلق، به عنوان زن، اکنون باید این را بسازیم. ساخت با آگاهی آغاز میشود. یعنی اگر من بدانم که وجود خود را به دست آوردهام، آنگاه تصمیم میگیرم که چه کاری باید انجام دهم.
هدف ما قدرت نیست؛ از این نقطه جدا شدیم. هدف ما دولت نیست؛ از این نقطه نیز جدا شدیم و از ابزارهایی که به آن منجر میشوند نیز جدا شدیم. قبلا مبارزه رهاییبخش ملی را انجام میدادیم، مبارزه مسلحانه آن را انجام میدادیم. رهبری گفت: «مبارزه مسلحانه نیز دوران خود را به پایان رسانده، نقش خود را ایفا کرده است.» این اشتباه نیست.
ما نیز هنگام ارزیابی اساتید انقلاب، این را میبینیم: اشتباهاتی داشتند اما در شرایط زمان خود، همین قدر میدانستند، همین قدر میدیدند. ناقص میدیدند. امروز رهبری این را تکمیل میکند. به این معنا، سوسیالیسم یا شخصیت سوسیالیستی؛ چیزی نیست که در یک مکان، یک منطقه، یک مدل قدرت گنجانده شود. یا فقط چیزی نیست که توسط یک گروه، یک خلق مطرح شود. فقط به خلق کورد محدود نیست، فقط به مردم خاورمیانه نیز محدود نیست. زیرا واقعا در جهان احزاب سوسیالیست زیادی وجود دارند اما از نظر توسعه زندگی سوسیالیستی، سوسیالیست نیستند. اکنون رهبری از خودش شروع کرد.
به همین دلیل گفت: «من اینجا سوسیالیستی زندگی میکنم. از دولت انتظار ندارم. از آن امید ندارم. اما آن را هم میبینم.» این بسیار مهم است. ما دولت را انکار نمیکنیم اما دولت را نیز از بین نمیبریم. این چه نوع ایستاری را نشان میدهد؟ یک ایستار مستقل، یک ایستار آزاد را نشان میدهد. همین است که شخصیت سوسیالیستی در عین حال بیان میکند. یعنی مسئله این نیست که بنشینیم و بگوییم «دولت این را بدهد، دولت آن را بکند.»
وظیفه دولت این نیست. ما خاستگاه دولت را میدانیم، سیاستهایی را که امروز اعمال میکند نیز میدانیم؛ خود را بر پایه انکار قرار داده است. وضعیتی وجود ندارد که با در نظر گرفتن جامعه حرکت کند. حالا رهبری آن را نیز به مسیر درست هدایت میکند. در شکلگیری دولت در ابتدا انکار جامعه وجود نداشت.
دولت در عین حال نهادینهسازی است. ابتدا سلسله مراتب خود را، سپس اندیشه خود را شکل داد؛ سپس نهادینهسازی خود را توسعه داد و امروز به بلای جان خلقها تبدیل شده است. واقعا دولتها چنین وضعیتی دارند. ما از آن مستقل هستیم. اگر ما یک خلق هستیم، اگر ما یک زن هستیم، پس باید خود را توسعه دهیم. باید سازماندهی کنیم، آگاه کنیم، خود را به گونهای درآوریم که بتوانیم از خود دفاع کنیم. باید بتوانیم خودکفا باشیم. این میتواند از روستا شروع شود، از محله شروع شود، از شهر شروع شود. یعنی ما این را انجام خواهیم داد. دیگری نیز دلیل مبارزه شماست. شما همیشه با او، با وجود خود مبارزه خواهید کرد. همیشه به او نشان خواهید داد که چه کاری باید انجام دهد. وگرنه منتظر نمیمانید که او بیاید و کاری انجام دهد.
رهبری در امرالی منتظر دولت نماند. از دولت امید نداشت. آیا اینطور نیست؟ با بالا بردن سطح خود به بالاترین نقطه وجودی، زندگی کرد. از نظر فکری… و اندیشه خود را به یک سیستم، به یک مدل تبدیل کرد. و به این هم گفت: «من پیشنهاد میکنم: سیستم کنفدرال دموکراتیک.»
و گفت: «بشریت، زنان از این اندیشه بهره ببرند. اگر دوست دارند، زندگی خود را بر اساس آن سازماندهی کنند.» زیرا بشریت به این نیاز دارد. زیرا بشریت، واقعا اجتماعی بودن همیشه توسط دیگران سازماندهی شده است. خودش نتوانسته است باشد. اگر هم توانسته، کم توانسته است. یعنی نمیتوانیم انکار کنیم. به این معنا، فرهنگ سوسیالیستی؛ فرهنگ آزاد بودن نیز هست. فرد باید با ایجاد تفکر آزاد در خود، آن را توسعه دهد. یعنی من نیامدم که بگویم: «رفیق چیدم، تو را سوسیالیست خواهم کرد.» مسئله این نیست. یعنی من به عنوان یک سوسیالیست چگونه با رفیق چیدم برخورد میکنم؟ به عنوان یک زن، به عنوان یک انسان، با او به اشتراک میگذارم، با او بحث میکنم… اما وجود او را نیز میبینم… به این میگویی همدلی، فروتنی… بر پایه شمولیت بنا شده است. اما در عین حال مبارزهای نیز در برابر آن وجود دارد. مبارزه برای تغییر اوست.
سوسیالیسم زندگی بدون ارباب و برده است
سوسیالیسم، رویکردی است که قدرت را هدف قرار نمیدهد… یعنی زندگی بدون ارباب. بالاخص بدون یک ارباب… این میتواند یک دولت باشد. این میتواند یک هویت مردانه نیز باشد. مرد حاکم، رئیس، آقا باشد. یعنی تمام ساختارهایی که در جامعه به عنوان سلسله مراتب تعریف میشوند، ارباب هستند و از بالا تسلط دارند… در واقع سوسیالیسم، یک سیستم زندگی است که تمام اینها در آن وجود ندارد. زندگی بدون ارباب و در عین حال زندگی بدون برده… یعنی فقط ارباب نباشد، برده نیز در اینجا وجود نخواهد داشت. اجتماعی بودن است. در واقع کمونالیسم است.
کمونال… «کُم»، از کوردی میآید. کُم بودن؛ به معنای با هم بودن، متحد بودن است. این مفهومی است که محتوا و شکلی از آنجا میآید. بنابراین سوسیالیسم نیز واقعا از «اجتماعی شدن» میآید. یعنی جامعهشناسی، سوسیالیسم… همه اینها در واقع واقعیتهای در هم تنیدهای هستند. چه به طبیعت نگاه کنیم، چه به تاریخ نگاه کنیم، اینگونه است.
به همین دلیل، وقتی رهبری اولین مانیفست را مینوشت، برخی افراد تحریککننده، به ویژه از طریق برخی مفاهیم، سعی کردند او را بیاثر کنند. حرفهای رهبری را تحریف کردند. اما رهبری واقعا شاید در قرن ۲۱ یک دیدگاهی را توسعه داد که انسان، طبیعت، جامعه، یعنی فرآیند از آغاز جهان تا به امروز را به طور جامع مورد بررسی قرار میدهد. اما چگونه این کار را انجام داد؟ بدون ارباب، بدون صاحب؛ با شکستن آن ذهنیت کورکنندهای که سیستم و سلطه در ذهن ما جای داده بودند، این کار را کرد. این رویکرد، اثری بینظیر است در معنای نگاه کردن به تاریخ و طبیعت با اندیشه آزاد. واقعا بینظیر است. به همین معنا، انسان بارها و بارها به آن باز میگردد. مثلا رهبری در آنجا مثالی میآورد؛ «زندگی یک واقعیت سازمانی است.» مثلا گذار از موجود تکسلولی به موجود چندسلولی را بررسی میکند. میگوید: چرا این گذار اتفاق افتاد؟ زندگی میتوانست در تکسلولی نیز ادامه یابد. اما در تکسلولی نماند. زندگی به سمتی تکامل یافت که آن تکسلولی، به چندسلولی تبدیل شد. یعنی تکثر پدید آمد. واقعیتهای متعدد…
یعنی زندگی یک واقعیت رابطهمند دارد. مثلا انفجار اولیه در کیهان… رهبری نظریه بیگ بنگ را نیز تفسیر میکند. میگوید: «اینها البته چیزهایی هستند که جای بحث دارند. چیزهایی نیستند که بتوانند ثابت شوند اما مهم تفسیر است.» شما به هر کجای زندگی نگاه کنید، حتما واقعیتهای سازمانی – یعنی مرتبط با یکدیگر – را خواهید دید. و نمیتوانید زندگی و حیات را مستقل از اینها در نظر بگیرید. مثلا ظهور پدیده زنانه و مردانه… این را نیز نمیتوان از واقعیت چندگانه زندگی جدا دانست. به جامعه نگاه کنیم. خود جامعه یک واقعیت چندگانه است. در داخل جامعه هر فرد یک فاعل است. به طبیعت نگاه کنیم، هر موجودی در طبیعت یک فاعل است. مثلا پروانههایی که اکنون اطراف ما پرواز میکنند، آنها نیز فاعل این کوه هستند.
آنها به عنوان موجوداتی زنده در این طبیعت جای خود را گرفتهاند. حالا نمیخواهم زیاد طولانی کنم اما همه اینها حاوی یک رابطهمندی شدید هستند. این رابطهمندی و تعامل پویایی زندگی، انرژی زندگی را آشکار میکند. تفاوتها واقعا یک فضای آزادی ایجاد میکنند. به طبیعت نگاه کن؛ در همه جا تفاوت وجود دارد، هیچ چیز یکسان نیست. به واقعیت اجتماعی نگاه کن؛ در همه جا یک تفاوت وجود دارد. هیچ چیز دقیقا یکسان نیست. اما همه اینها نیز با یکدیگر مرتبط هستند. چرا اینها را میگویم؟ زیرا سوسیالیسم نیز چنین چیزی است.
سوسیالیسم، یک ساختار ثابت، یک دولت، یک شکل حکومتی نیست که در ذهن ما جا گرفته باشد. سوسیالیسم، واقعیتی را بیان میکند که از همه اینها فراتر میرود. یک شیوه زندگی است. به همین دلیل برخی مصرانه میپرسند. رهبری گفت: پکک به فعالیتها تحت نام خود پایان خواهد داد، مبارزه مسلحانه به پایان رسید… «خب چه چیزی به دست آوردید؟» شاید این هم البته یک فکر، یک سوال باشد. به معنای تحقیرآمیز نمیگویم. این سوالات نیز معنا دارند. اما نمیتوانیم به زندگی فقط مانند یک رویداد ثابت نگاه کنیم. خود زندگی معناست. آنچه در یک انسان شخصیت میآفریند، اساس است. اینکه یک جامعه، خود را به عنوان یک شخصیت مطرح کند…
«خودبودن»، خودت بودن… فرض کن تو یک دولت داری، یک مقام داری، خیلی ثروتمندی… اما وضعیت انسانهای تو چگونه است؟ زن در آنجا چه وضعیتی دارد؟ خانواده در چه حال است؟ کودکان واقعا چه چیزی را تجربه میکنند؟ آیا کودک آزاد است؟
مثلا یک دولت بسیار بزرگ و باشکوه داری. اما کودکان چه چیزی را تجربه میکنند؟ یعنی چه چیزی را تجربه میکنند؟ به هر حال… پس همه چیز این نیست. یعنی مقام، دولت، اداره… اینگونه نیست که اگر ما اینها را انجام دهیم، مسئله حل شود. درک ما از سوسیالیسم هیچ ربطی به اینها ندارد. هیچ ارتباطی ندارد. به همین دلیل رهبری میگوید: «من دولت و از این قبیل چیزها نمیخواهم.»
ما از یک زندگی بسیار ساده صحبت میکنیم
مهم این است که ما به عنوان یک جامعه در جایگاه خودمدیریتی باشیم. مردم ما خودشان را اداره خواهند کرد. زنان خودشان را اداره خواهند کرد. اینطور نیست که من دولت شوم و به عنوان دولت جامعه را اداره کنم. مردم، خلق کورد خودشان را اداره خواهند کرد. خلق کورد با مردم آشوری، با مردم ترکمن، خودشان را اداره خواهند کرد. زنان با اراده آزاد و خودویژگیشان، خودشان را اداره خواهند کرد. و البته مردان جامعه نیز با زندگی مشترک و مبارزه، وجود خود را نشان خواهند داد. کوردها نیز همینطور خواهند بود، ترکمنها نیز همینطور خواهند بود، عربها نیز همینطور… این یک زندگی کمونی است. این یک زندگی کمونار است. گاهی اوقات برخی مفاهیم را آنقدر پیچیده میکنیم که… در حالی که از یک زندگی آنقدر ساده صحبت میکنیم! این از ما دور نیست.
به خصوص در خاورمیانه… جوامع خاورمیانه، جوامع کورد هنوز هم اینگونه زندگی میکنند. مردم ترکیه، مردم آناتولی… مثلا هنوز هم در خط توروس-آمانوس جوامع ترکمن وجود دارند. هنوز هم اینگونه زندگی میکنند. در واقع دولت در یک جاست، آن مردم ترکمن در جای دیگری زندگی میکنند. مثلا در کارا دنیز، مادری میگفت: «دولت منم.»
منظور او در آنجا این بود: «دولت منم.» یعنی یک زن از جامعه، به عنوان یک مادر، در واقع میخواست بگوید: «من خودم را اداره میکنم.» اراده خود را نشان داد. همین است! حالا وقتی از کمون صحبت میکنیم، باید این قدرت و پتانسیل موجود را به یک نیروی سازمانیافته تبدیل کنیم. آخرین مانیفستهای رهبر آپو نیز در مورد همین موضوع بود. یعنی، شهرداریها کمون هستند، قبیله یک اتحادیه کمون است، قبیله یک کمون است، حتی خانواده یک کمون است. اما اینها بسیار تضعیف شده و از درون تهی شدهاند. مشکل اینجاست.
سرمایهداری چه کاری را میخواست انجام دهد؟ با تکه تکه کردن جامعه، با فردگرایی بیش از حد فرد، سعی در جدا کردن او از جامعه داشت. این یک سیاست جنگ ویژه بسیار جدی است. این قطعی است. اما باز هم سرمایهداری را کنار بگذاریم، کمی چشم از آن برداریم. مثلا به یک جامعه نگاه کنیم. با رها شدن از دیدگاه سرمایهداری، با رهایی از ذهنیت سلطهگر، به جامعه نگاه کنیم. آیا جامعه هنوز با هم زندگی نمیکند؟
مثلا، ترکیه… هر محلهای در استانبول… کورد اینجاست، ترک اینجاست، ارمنی اینجاست، یونانی آنجاست… ثروتمند آنجاست، متوسطها اینجا هستند، فقرا آنجا هستند… همه در کنار هم، در یک نوع همبستگی زندگی میکنند. به نوعی یک همبستگی وجود دارد. در داخل محله هنوز این وجود دارد. خب، آیا سیستم سعی در نابودی این دارد؟ بله، تلاش میکند. اما هنوز این کاملا از بین نرفته است. بله، محتوایش تهی شده، ضعیف شده اما هنوز وجود دارد.
زنان باید اتحادیههای کمونی داشته باشند
حالا چیزی که ما میخواهیم انجام دهیم چیست؟ رهنمود سوسیالیستی که رهبری پیش روی ما قرار داده چه میگوید؟ این چیز هنوز وجود دارد، به صورت اسکلتی زنده است. اگر هم نباشد، زندگی انسانی هم وجود نداشت. اگر جامعه به کلی نابود شود، اگر اخلاق کاملا از بین برود، اگر وجدان کاملا محو شود… اگر دو انسان نتوانند با هم زندگی کنند، انسانیتی باقی میماند؟ نه. ممکن نیست. حتی یک ثانیه هم نمیتواند دوام بیاورد. پس هنوز وجود دارد.
پس چه خواهیم کرد؟ پس این بقایای موجود را، هر چند ضعیف، هم از نظر زنان و هم از نظر جامعه، به کمون تبدیل خواهیم کرد. با یکدیگر سازماندهی خواهیم شد، دور هم جمع خواهیم شد. مثلا فرض کن در محله ما مشکل زباله وجود دارد. بلافاصله جمع میشویم، یک اتحادیه کمون ایجاد میکنیم. یک مجلس تشکیل میدهیم. دور هم جمع میشویم، از دولت انتظار نمیکشیم. بله، اگر شهرداریها را نیز به عنوان یک سیستم کمون در نظر بگیریم… اگر آنجا را نیز در نظر بگیریم، در آنجا تو به عنوان شهرداری آن مکان و به عنوان جامعه با هم در مورد زندگی خودت تصمیم میگیری.
و آنجا را سازماندهی میکنی، تمیز میکنی. یا میگویی: «نه، تو این کار را نخواهی کرد.» مثلا دولت میخواهد کاری انجام دهد… چه میکنی؟ سرسختی خود را نشان میدهی. تصمیم مربوط به خودت را خودت میگیری. خودبودن هم همین است.
این برای زنان حتی مهمتر است. زنان – منظورم کاملا جداگانه نیست – باید در درون خودشان اتحادیههای کمونی داشته باشند. اتحادیههای کمونی باید ایجاد شود که از یکدیگر قدرت بگیرند. و از طریق این کمونها، زن باید بتواند از خود دفاع کند. زیرا این همه خشونت وجود دارد. خشونت مردسالارانه وجود دارد. در برابر این خشونت، ما دور هم جمع خواهیم شد. خواهیم گفت که در این محله اجازه نخواهیم داد. هیچ مردی نمیتواند به زنی تعرض کند. هیچ کس نمیتواند به کودکی دست دراز کند. قطعا ما اجازه این را نخواهیم داد. کمون چنین چیزی است. اگر برخی از زنان در آن محله بسیار فقیر باشند، ما در آنجا چنین کمونی خواهیم بود: مثلا کمون جلوگیری از فقر زنان خواهیم بود. فقط مثال میزنم. نامهای دیگری نیز میتوانند باشند. مثلا سوادآموزی… نیازهای اجتماعی وجود دارد، نیازهای ورزشی وجود دارد، زیبایی، جستجوی زیباییشناسی وجود دارد… آگاهی در تمام این زمینهها…
مبارزه بر پایه رابطه متقابل و تضاد با دولت
یعنی در هر چیزی که نیاز داریم – هم از نظر زنان و هم از نظر اجتماعی – خودمدیریتی خود را ایجاد خواهیم کرد، میتوانیم خودمان تصمیم بگیریم. و با این، بله، دولتها از بین نرفتهاند، دولتها وجود دارند اما جامعه نیز تعادل خودویژهاش را خواهد داشت. جامعه سازماندهی خودویژهاش را خواهد داشت. با این سازماندهی، دولت نیز به وجود خود ادامه خواهد داد اما این، در معنای اصولی، یک زمینهی رابطه متقابل و تضاد است. و در این زمینه مبارزه ادامه خواهد داشت. آنچه ما به دست آوردهایم و در آینده نیز بیشتر به دست خواهیم آورد، همین است.
به این معنا واقعا هیجانانگیز است. ما این را صلح و جامعه دموکراتیک مینامیم. جامعه دموکراتیک را، میتوانیم به این شکل، به صورت جنبش کمونها توسعه دهیم. سوسیالیسم نیز اینگونه توسعه مییابد: با شخصیتها و البته با سازماندهیها، یعنی سازماندهیهای کمونی… میتوانیم سوسیالیسم اجتماعی را به این شکل محقق سازیم.
نشاط در زنان شور و روحیه میدهد
آیتن درسیم: مرکز فرآیند مبارزه دموکراتیک نیز زن است. منظور از مرکز، فورا مرکز دولتی به ذهن نرسد. اینطور نیست. «مرکز» در اینجا به معنای پیشگامی، وظیفه است. این را باز هم میتوانیم بر این پایه استوار کنیم: قربانیان اصلی صد سال انکار، جنگی که تاکنون ادامه داشته، زن، کودک و جامعه هستند. اینها قدرتهایی هستند که این کار را برای منافع خودشان انجام میدهند.
به این معنا، البته زن باید بیشتر به این فرآیند بپیوندد. زیرا ما به عنوان جنبش آزادیبخش زنان کورد ۵۰ سال تاریخ مبارزه، انباشت، تجربه و تخصص داریم. با زنان بسیاری از خلقهای مختلف، اشتراکات مهمی داشتیم، در سازوکارهای مشابهی با هم ملاقات کردیم. زیرا ما با هم وجود داریم.
بله، ما به گریلاگری تکیه کردیم، به مبارزه خود تکیه کردیم، ما یک تجربه ایجاد کردیم. این تجربه فقط شامل ما نمیشود. این نیز یک همبستگی کمونی است. بله، سازماندهی است. به همین دلیل همه ما مسئول یکدیگر هستیم. مسئول همه نیز هستیم. ایجاد، توسعه و ساخت فرهنگ دموکراتیک، صلح بسیار مهم است. زیرا یک تخریب بسیار جدی وجود دارد. این تخریب هم در جهان، هم در خاورمیانه و هم در کوردستان و ترکیه در حال تجربه شدن است. زنان به همین دلیل پیشگام هستند. ما به این نیاز داریم. به عنوان زن به این نیاز داریم. واقعا طرفدار جنگ نیستیم. طرفدار پایان یافتن جنگها هستیم. باید از تاثیرات و تخریبهای جنگ بر جامعه گذار کنیم. باید برای پایان یافتن جنگ هر چه زودتر مبارزه کنیم.
این مبارزه علیه جنگ، مبارزه صلح است. در این راستا باید اشکال مختلفی از فعالیتها توسعه یابد. در رویکردمان نباید ساکن باشیم. هر محله باید به نام خود، با نام خود فعالیتهایی انجام دهد. باید گسترش یابد. زیرا ما به عنوان خلقها، به عنوان زنان، به این بسیار نیاز جدی داریم. یک گام مهم برداشته شده است. یک نشاط، یک خواست، یک سازماندهی وجود دارد. اینها بسیار مهم هستند. ما با دیدن اینها هیجانزده میشویم، روحیه میگیریم.
واقعا احساسات زنانه را تجربه میکنیم. آگاهی زن بودن را حمل میکنیم. اما باید قویتر باشیم. تشکیلاتهای کمون بسیار مهم هستند. زنی است که با فرزند و خانوادهاش اولین کمون را تشکیل میدهد. امروز نیز مادری است که فرزند را بزرگ میکند، او را آموزش میدهد، تربیت میکند.
مادر پیشگام زندگی کمونی، کمونالیسم است. نباید این را در جای دیگری جستجو کنیم. به این معنا، هر محله، هر روستا، هر شهر باید یک کمون داشته باشد. بیایید زندگی کمونی را تشکیل دهیم. نام این میتواند کمون مطالعه باشد، کمون فلسفه باشد، کمون اجتماعی شدن باشد، کمون صلح باشد، کمون دموکراسی باشد… بله!
هر محله باید برای خود نامی پیدا کند. و ما به عنوان زنان، باید با این باور که این ساختار برای ما ضروری است، به سمت آن بشتابیم.
فقط نباید به راهپیماییها محدود بماند. بله، راهپیماییها نیز بسیار مهم هستند. آن نیز نتیجه یک سازماندهی کمونی است. زیرا راهپیمایی سازماندهی میشود، مردم جمع میشوند. در آن راهپیمایی، پلاکاردهای ما، بنرهای ما، شعارهای ما، سخنرانیهای ما، شیوه راهپیمایی ما… همه اینها نشانهی کمونالیسم است. حتی خود آن است. به همین دلیل باید کمونالیسم را بیشتر گسترش دهیم. میخواهم این را به ویژه تاکید کنم.
در کوردستان، این فاشیسم به طور جدی فحشا را توسعه داده است. این برای ما یک مشکل بسیار جدی است. استفاده از هروئین را گسترش دادهاند. آنها از هر چیزی برای دور کردن جوانان از پویاییهای درونی، آگاهی درونی و هویت درونیشان استفاده میکنند. جوانان ما باید این را ببینند. این کار دولت است، این کار فاشیسم است، این کار قدرت است. مثلا میگویند در سلوپی، در جزیر بسیار گسترده است. اینها مناطق بوتان ما هستند. در الح، در همه جا بسیار گسترش یافته است.
ذهنیت قدرت، فاشیسم میگوید: «اگر میخواهی جامعه را نابود کنی، به زن حمله کن، به جوانان حمله کن.» نیروی پویای اصلی این است. زن در این جهت یک فرآیند توسعه را دنبال میکند. این بسیار مهم است. زنان ما باید از فرزندان خود، از جوانان خود، از محله خود محافظت کنند. این کار در واقع آغاز شده است. اما این نباید یک چیز دورهای باشد. این باید به عنوان یک کمپین آغاز شود. و باید دائمی شود. واقعا اگر هر محلهای سازماندهی شده باشد، هیچ کس از بیرون نمیتواند به آن محله بیاید و دخالت کند، دست دراز کند، دزدی کند، فحشا را توسعه دهد.
میگویند فحشا از خانهها، در خانههای مخفی توسعه مییابد… واقعا مبارزه کنیم. مثلا در سلوپی اخیرا یک زن به قتل رسید؛ یک راهپیمایی جدی انجام شد. اما به راهپیمایی محدود نمانند! این اولین واکنش است. به دنبال کسی که این کار را کردهاند بروند! برای اینکه دوباره اتفاق نیفتد، محلات را سازماندهی کنند. ما به عنوان زنان باید از یکدیگر بپرسیم: چگونه یک زن در محله ما به قتل میرسد؟ این چگونه ممکن است؟ ما که کورد هستیم؛ کورد یک شرف دارد.
این را به صورت احساسی یا ناسیونالیستی نمیگویم. به صورت هویتی، باورداشتی، اخلاقی میگویم. انسان واقعا هنگام گفتن آن به سختی میافتد… دختران جوان ما با پلیسها ازدواج میکنند. این قاتل توست! این ذهنیتی است که هر روز تو را به قتل میرساند، این درک، این شخص! برای عاشق کردن خود به تو از هر گونه ترفندی استفاده میکند. این کار را در درسیم میکند، در آمد میکند، در منطقه بوتان ما میکند. ما یک تاریخ داریم، یک مقاومت داریم، یک مبارزه داریم.
و همه اینها یک مبارزه کمونی است. مبارزهای است که با سازماندهی خود، با آگاه کردن خود انجام میشود. یعنی ما کمون شدیم، آیا همه چیز تمام شد؟ خیر. ما چگونه ۵۰ سال مبارزه کردیم و وجود خود را به دست آوردیم… شاید ۱۰۰ سال دیگر نیز این مبارزه را ادامه خواهیم داد. زیرا قدرت هزاران سال سابقه دارد. وجود ما نیز ادامه خواهد داشت.
ما به عنوان یک خلق همیشه بودهایم و خواهیم بود. هویت، سازماندهی و آگاهی درونی خود را توسعه خواهیم داد. جامعه سازمانیافته میتواند مبارزه کند. جامعه غیر سازمانیافته نمیتواند مبارزه کند. به خصوص اگر زن باشد، بیشتر مجبور به سازماندهی است. به همین دلیل، ما به همه برای بزرگ کردن و ارتقای این مبارزه درود میفرستیم. واقعا روحیه میگیریم. اما آنها باید این مبارزه را بزرگ کنند، پایدار کنند و با آگاهی آن را به سازماندهی تبدیل کنند. این نیاز ماست. اینطور نیست که کسی بیاید و به ما بگوید.
رهبری را درست بخوانیم
ما به عنوان یک خلق چنین رهبری داریم. بله، بیایید رهبری را بفهمیم. رهبری را درک کنیم. رهبری را درست بخوانیم. این بسیار مهم است. این خلق با رهبری خود وجود خود را به دست آورد. ما به عنوان زنان نیز از رهبرمان وجود، هویت و آگاهی جنسیتی خود را به دست آوردیم.
رهبری به معنای زندگی کمونی، کمونالیسم است. این را بدانیم. برخی این مفاهیم را گرفته و به میل خود تفسیر میکنند. اصلا وارد آنها نشویم. اینها تحریکآمیز هستند. آنها را توضیح دهیم. برویم و بگوییم؛ ما میخواهیم بحث کنیم، صحبت کنیم. نه به شکلی که شما میفهمید. هر یک از ما، نسبت به یکدیگر مسئول باشیم. این نیز یک زندگی کمونی است. این نیز یک حساسیت سوسیالیستی است. به معنای حساس بودن است.
مبارزه کمونی از زنان خواهد گذشت
چیدم دوغو: فرآیند بسیار مهمی است. ارزیابیهای ما در رابطه با مبارزه سوسیالیستی، مبارزه کمونی… بیشک این چیزی نیست که در فواصل زمانی کوتاه گنجانده شود. اما باید از همین حالا شروع کنیم، با آگاهی از اینکه فرآیند کنونی بسیار تاریخی است، حرکت کنیم. این فرآیندی نیست که بتوان با تماشا کردن و گفتن «ببینیم دولت چه خواهد کرد، ببینیم جنبش آزادیبخش چه خواهد کرد…» از آن گذشت. جنبشهای زنان ابتکارات دوجانبه و تلاشهایی دارند. واقعا اینها بسیار مهم و ارزشمند هستند.
به ویژه در محیطی مانند جمهوری ترکیه که فضای شوونیستی شدیدی دارد، این تلاشها اهمیت بیشتری پیدا میکنند. بنابراین، مبارزه مشترک جنبشهای زنان هم در کوردستان و هم در سمت ترکیه بسیار ارزشمند است. انجام فعالیتها و اقدامات مختلف، کوچک و بزرگ، بسیار باارزش است. این باعث رشد مبارزه صلح و جامعه دموکراتیک در آینده خواهد شد. چیزی که آن را ملموس خواهد کرد، همین است. این مبارزه از زنان خواهد گذشت.
زیرا عقل مردانه، ذهنیت مردسالارانه، در سطحی نیست که بتواند این کار را به خوبی انجام دهد. به این معنا، نقش بسیار بزرگی بر عهده زنان است. این قدرت در زنان وجود دارد – حتی بیشتر از حد نیاز. مهم این است که به صورت سازمانیافته حرکت کنیم.