زینب جلالیان؛ سمبل مقاومت زنان مبارز ایرانی
مقاومت ۱۶ سالهی زینب جلالیان در مقابل جمهوری اسلامی و تسلیم نشدن در برابر خواست آنان سبب شده تا به اسوهی مقاومت زنان مبارز ایرانی تبدیل شود.
مقاومت ۱۶ سالهی زینب جلالیان در مقابل جمهوری اسلامی و تسلیم نشدن در برابر خواست آنان سبب شده تا به اسوهی مقاومت زنان مبارز ایرانی تبدیل شود.
زینب جلالیان زندانی سیاسی کورد و تنها زندانی سیاسی زن محکوم به حبس ابد در ایران است.
مقاومت ۱۶ ساله ی زینب جلالیان در مقابل جمهوری اسلامی و تسلیم نشدن در برابر خواست آنان سبب شده تا به اسوهی مقاومت زنان مبارز ایرانی تبدیل شود.
او ۱۶ سال است در زندانهای جمهوری اسلامی مقاومت کرده و علی رغم انواع شکنجه های جسمی و روحی، تبعید، انتقال به بدترین زندان های ایران، محرومیت از خدمات پزشکی و درمانی و.. اما هرگز تسلیم نشده و حاضر به اعترافات تلویزیونی نشده است.
زینب جلالیان سال ۱۳۶۱ در روستای مرزی "دیم قشلاق" ماکو در استان اورمیه در خانواده ای کورد متولد شد. او در سال ۱۳۷۸ پس از جستجوی بسیار به دنبال حقیقت، به همراه خواهرش به اقلیم کوردستان رفته و به صفوف مبارزان پ.ک.ک پیوست. زمانی که حزب حیات آزاد کوردستان پژاک تاسیس شد، زینب به پژاک پیوست. وی از سال ۱۳۸۲ در شاخه ی زنان پژاک به مبارزه ادامه داد. زینب جلالیان از سال ۱۳۸۵ برای انجام فعالیتهای سازماندهی و تبلیغی به کرماشان رفته و در آنجا به امور تبلیغی و فعالیت پرداخت.
زینب سال ۱۳۸۶ زمانی که سوار یک مینی بوس مسافربری از کامیاران عازم کرماشان بود در ورودی شهر قزانچی توسط مامورین وزارت اطلاعات بازداشت شد. او در زمان بازداشت سعی کرد با فریاد زدن نامش و همچنین سردادن شعار هویتش را برای سایر مسافرین آشکار کند اما با این وجود تا دو ماه خانواده و دوستانش از بازداشت وی خبردار نشدند.
زینب جلالیان پس از بازداشت و انتقال به بازداشتگاه مخفی اداره ی اطلاعات کرماشان در میدان نفت، با انواع شکنجه های جسمی و روحی مواجه شد و ۳ ماه را در سلول انفرادی گذراند.
شکنجه هایی که زینب در این دوره تحمل کرد جزو وحشیانه ترین شکنجه ها بوده که وی بعدها در نامه هایش به آنها اشاره کرده است. او با انواع شکنجه های جسمی مانند شلاق به زیر پا، زدن به شکم، کوباندن سر به دیوارو..، شکنجه های روانی متعدد و تهدید به تجاوز روبه رو شد. زینب از هر گونه تماس با خانواده و دوستان محروم بوده و حق داشتن وکیل را نیز نداشته است.
او از این دوران به عنوان سخت ترین دوران حبس خود یاد میکند و در نامه ای که در سال ۱۳۹۶ به مناسبت روز زن منتشر کرد، در رابطه با این روزها گفت: "لباسهای مرا بر روی تنم پاره کردند، چشمهایم را بستند، دست و پایم را با زنجیر به تخت آهنی بستند و شکنجه وحشتناک مرا شروع کردند. با کابل به زیر پاهایم شلاق زدند، پاهایم خیلی وحشتناک متورم و کبود شده بودند. این قدر مرا شکنجه کردند که دیگر هیچی را احساس نمیکردم، تمام تنم بیحس شده بود و دیگر اختیار جسمم را نداشتم. اگر بگویم قلم از نوشتن درد و رنجم قاصر است، مبالغه نکردهام. چون من فقط قسمت کمی از شکنجههایم را برای شما بازگو کردم."
زینب جلالیان همچنین در یک فایل صوتی که بعدها آنرا منتشر کرد به انواع دیگری از شکنجه مانند" پیشنهاد صیغه"،" تمسخر و تحقیر"،" اجبار به انجام آزمایش بکارت "اشاره کرده و می گوید:" در یکی از اولین جلسات بازجویی در حالی که با چشمبند، دستبند و پابند نشسته بودم، یکی از بازجوها به من نزدیک شد. او در مورد باکره بودنم پرسید و با تمسخر گفت، مگر میشود این همه سال که آنجا [در بین چریکهای پ.ک.ک و پژاک] بودهایی، هنوز دختر باشی! بعد سعی کرد حلقهای را در انگشتم بگذارد که با مقاومت من مواجه شد. با پوزخند گفت، آیا من لیاقت تو را ندارم؟ من با عصبانیت حلقه را به سمتش پرت کردم و با پاهایم در حالی که به هم زنجیر شده بودند ضربه محکمی به شکم او زدم تا از من دور شود. وقتی او روی زمین افتاد دو نفر دیگر از بازجوها با توهین و تهدید به سمتم حمله کردند و من را زیر مشت و لگد گرفتند و سرم را شکستند. وقتی دیدند سرم خون میآید دیگر دست از کتک زدن برداشتند و مجبور شدند من را به بیمارستان منتقل کنند . اما با وجود اصرار دکتر مبنی بر بستری شدنم در بیمارستان پس از بخیه سرم، مجددا من را به بازداشتگاه بازگردانند. بعدها که دکتر خودشان برای معاینه سرم به بازداشتگاه آمد، مجبور به انجام آزمایش بکارت هم شدم."
زینب جلالیان در اعتراض به این رفتار بازجوها در رابطه با پیشنهاد صیغه و آزمایش بکارت شکایتی تنظیم کرده و در اولین جلسه ی دادگاهش همه ی این شکنجه ها را مطرح می کند اما قاضی به گفته های وی هیچ اعتنایی نکرده و شکایت وی نیز پیگیری نمی شود.
شکنجه های زینب حتی پس از صدور حکم نیز به شیوه های مختلف ادامه یافت. وی طی این سالها همیشه برای انجام اعترافات تلویزیونی تحت فشار بوده است اما هرگز آنرا نپذیرفته و در مقابل خواست بازجوها مقاومت کرده است.
وی در زندان همیشه مورد تمسخر، تحقیر و شکنجه ی کلامی زندان بان ها و بازجوها قرار گرفته است. علی رغم آنکه زینب کورد است اما مجبور شده که در ملاقات با پدر و مادرش با آنها فارسی صحبت کند. مادر پیر زینب چون فارسی صحبت کردن را بلد نیست طی این سال ها بسیار کم به ملاقات دخترش رفته چون اجازه ی صحبت کردن با زبان کوردی را ندارد.
او طی این ۱۶ سال به زندان های مختلفی منتقل شده و همه ی این انتقال ها با چشم بند، پابند، دست بند بوده و همیشه روزهای اول را در سلول انفرادی گذرانده است.
مسئولین زندان در همه ی زندان های مختلفی که زینب در آنها به سر برده است، وی را از حق درمان و خدمات پزشکی محروم کرده و اینگونه او را تحت فشار گذاشته اند. او در زندان به بیماریهای مختلفی مانند برفک دهان، ناخنک چشم، ضعف بینایی، عفونت دندان، ناراحتی کلیوی و گوارشی و کرونا مبتلا شده است.
وی در این رابطه در سال ۱۳۹۷ در یکی از نامه هایش گفت:"من یازده سال است در زندانهای جمهوری اسلامی به سر میبرم و علیرغم همه بیماریهایم هیچ وقت از این رژیم تقاضا نکردهام مرا به پزشک ببرد. اول از همه چشمهایم بیمار شدند، بعد رودهام، بعد کلیههایم، بعد ریههایم، بعد دهانم برفک زد، بعد فشار خونم و حالا دندانهایم خراب شده است و من مجبورم درد زیادی را تحمل کنم. من به عنوان یک زندانی سیاسی از ابتداییترین حق و حقوق برخوردار نیستم. همیشه با دردهایم کنار آمدهام، مثل مادری که کودک ناآرام و بیمارش را با لالاهایی آرام کرده، دردهایم را آرام کردهام."
وی همچنین به بیماری کرونا مبتلا شد اما مسئولین زندانی برای آنکه وی را مجبور به اعتراف اجباری کنند، مانع دسترسی وی به خدمات پزشکی می شدند. همین امر سبب شد تا عفو بین الملل در سال ۱۳۹۹ فراخوان اقدام فوری برای رسیدگی به وضعیت او منتشر کند.
خانواده ی این زندانی سیاسی کورد نیز همیشه از طرف نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی تحت فشار قرار گرفته اند. بارها خانه ی آنها مورد هجوم این نیروها قرار گرفته و تفتیش شده است. پدر و مادر زینب نیز چندین بار بازداشت و بازجویی شده و تهدید شده اند.
در نهایت علیرغم آنکه زینب جلالیان در هنگام بازداشت مسلح نبوده و هیچ گونه سلاحی همراه نداشته است و همچنین هیچ گونه مدرکی که نشان دهد وی در یک عملیات مسلحانه شرکت کرده است، اما در ۱۳ آذر ۱۳۸۷ در شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی کرماشان به ریاست علی مرادی به اتهام "محاربه" از طریق "اقدام مسلحانه علیه جمهوری اسلامی، عضویت در حزب پژاک، حمل و نگهداری سلاح و تجهیزات نظامی، فعالیت تبلیغی به نفع گروههای مخالف نظام" به اعدام محکوم شد.
زینب جلالیان در تمامی مراحل بازجویی شرکت در عملیات مسلحانه را رد کرده و فعالیتهایش را صرفا تبلیغی معرفی کرده است. اما با این وجود، حکم اعدام او در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۸ از سوی دادگاه تجدیدنظر استان کرماشان به ریاست محمدعلی روشنی تایید شد.
سال ۲۰۱۱ سپاە پاسداران جمهوری اسلامی بە مواضع نیروهای گریلا در کوهستان قندیل حملە نمود. گریلاهای پژاک به مقابله با این نیروها پرداختند و توانستند این حملات را دفع نمودە و حماسەای را خلق نمودەند کە منجر بە مجموعە عملیات هایی در روژهلات کوردستان گردید. در این حملە سپاە با شکست بزرگی مواجه گردید به طوری که مجلس ایران و دولت احمدی نژاد کە در آن زمان بر سرکار بود، از این حملە بهمانند حملەی شش روزەی اعراب بە اسرائیل یاد نمودند. آنها ضمن قبول نمودن این شکست از طرف حکومت اقلیم کوردستان عراق درخواست آتش بس نمودند. یکی از شروط این آتش بس از طرف حزب حیات آزاد کوردستان پژاک لغو حکم اعدام زینب جلالیان بود.
البته رسانه های حکومتی لغو حکم اعدام زینب جلالیان را عفو رهبری اعلام کردند و اینگونه تلاش نمودند شکست سنگین سپاه در مقابل گریلاهای پژاک و امتیاز دهی به پژاک را مخفی نمایند. در همین راستا رسانه های خارجی نیز که همیشه سعی در سانسور نیروهای آزادیخواه داشته اند، اخبار رسانه های حکومتی را منعکس کردند.
در سال ۱۳۹۳ پس از درخواست های مکرر وی را به زندان خوی که نزدیکترین زندان به محل زندگی خانواده اش بود، منتقل کردند.
اکنون زینب جلالیان وارد ۱۶ مین سال حبس خود شده و پس از انتقال های مکرر در زندان یزد که صدها کیلومتر از محل زندگی خانواده ی او قرار دارد، محبوس می باشد. وی بدون رعایت اصل تفکیک جرائم زندانیست و از حقوق اولیه اش محروم است. زینب طی این ۱۶ سال از داشتن حق مرخصی محروم بوده است.
زینب جلالیان اکنون قديمی ترین زنداني سياسی زن در ایران است. او با مقاومت ۱۶ ساله در مقابل انواع شکنجه های جمهوری اسلامی، به سنبل مقاومت زنان در روژهلات کوردستان و ایران تبدیل شده است.