دوران کالکان در گفتگو با خبرگزاری فرات (ANF) گفت: «با توطئه، نابودی رهبر آپو هدف قرار گرفت و بر این اساس آنها میخواستند با انحلال پکک، پیشگام آزادی خلق کورد، همه موانع پیش روی نسلکشی کوردها را از بین ببرند» اظهار داشت که نقشههای توطئهگران با مبارزه با این امر خنثی شد.
دوران کالکان با بیان اینکه کارزاری که با هدف آزادی جسمانی رهبر خلق کورد عبدالله اوجالان و راهحل سیاسی برای مسئله کورد راهاندازی شده است باید در سطح منطقه و جهان گسترش یابد، گفت: «موفقیت با مبارزه حاصل میشود. بسیاری از نقشههای توطئه نقش بر آب شد. بارها شکست خورد. اکنون کارزار جهانی آزادی پایان این کار است. قطعاً هدف آن تضمین آزادی جسمانی رهبر آپو با درهم شکستن سیستم شکنجهی امرالی است؛ میتوان این امر را عملی کرد. درسهای مبارزه ۲۶ ساله این را به ما نشان میدهد. این واقعیت که نقشههای حمله توطئه بینالمللی بارها در طول مبارزه ۲۶ ساله در هم شکسته شده است، این واقعیت را ثابت میکند که این توطئه کاملاً قابل تجزیه و نابودی است.»
دوران کالکان، عضو کمیته اجرایی حزب کارگران کوردستان (پکک)، ارزیابیهای زیر را در مورد توطئه ۹ اکتبر و تحولات سیاسی منطقهای و جهانی به خبرگزاری ما ارائه کرد:
بیست و ششمین سالگرد حمله توطئه بینالمللی در ۹ اکتبر ۱۹۹۸ است. این توطئه با مجبور کردن رهبر آپو به خروج از سوریه آغاز شد. این توطئه چه بود و چه هدفی داشت؟
بله، وارد ماه اکتبر شدهایم. سالگرد توطئه ۹ اکتبر است. بنابراین باید توطئه و مبارزه با توطئه را به درستی درک کنیم. ما به عنوان یک جنبش و مردم ۲۶ سال است که در مقابل حملات توطئه بینالمللی به رهبری رهبر آپو مقاومتی تاریخی انجام میدهیم. بر این اساس ما به رهبر آپو خالق این مقاومت قهرمانانه و مبارزات مردم برای آزادی و دموکراسی به رهبری مقاومت تاریخی امرالی درود میفرستیم. یاد و خاطره شهدای قهرمان خود را که با شعار «شما نمیتوانید خورشید ما را تاریک کنید» دور رهبر آپو حلقهای از آتش تشکیل دادند و ۲۶ سال از رهبر آپو صیانت بعمل آوردند و از او دفاع کردند، با احترام و عشق و سپاس گرامی میداریم. ما با گام برداشتن دقیقتر و قاطعتر در امتداد خط رهبری و شهدا، بار دیگر هدف و اراده خود را برای شکست توطئه بینالمللی و نظام شکنجه و انزوای امرالی که نماینده آن است بیان میکنیم و آن را در تاریخ دفن میکنیم.
همانطور که مشخص است، توطئه بینالمللی به طور مشخص با مجبور کردن رهبر آپو به خروج از سوریه در ۹ اکتبر ۱۹۹۸ آغاز شد و بزرگترین تعقیب و گریز تاریخ که از روسیه تا اروپا و از آنجا به آفریقا کشیده شد، بیش از چهار ماه انجام شد. با توطئه، نابودی رهبر آپو هدف قرار گرفت و بر این اساس آنها میخواستند با انحلال پکک، پیشگام آزادی خلق کورد، همه موانع پیش روی نسلکشی کوردها را از بین ببرند. بر این اساس، هدفشان این بود که نسلکشی کوردها را با موفقیت به پایان برسانند. اگر دقت کنید نیروهای توطئهگر بینالمللی در واقع بسیار برنامهریزیشده و سازمانیافته عمل کردند. آنها مناسبترین استراتژی حمله را برای خود ابداع و آن را عملی کردند. آنها با انجام نسلکشی کوردها، هدفشان تجزیه هر چه بیشتر خاورمیانه، زندگی مردم تحت دیکتاتوری فاشیستی و مسموم کردن زندگی تمام بشریت بود.
اما مبارزه با این حملات توطئهآمیز و ویرانگر با مواضع بسیار دقیق و حساس رهبر آپو، به یمن همبستگی جنبش ما و مردم با شعار «شما نمیتوانید خورشید ما را تاریک کنید» پیرامون رهبر آپو، هدف تخریب مورد نظر را خنثی و ناکام گذاشته است. نیروهای توطئهگر با درک اینکه نمیتوانند رهبر آپو را با روشهای تاریک نابود کنند، با تغییر روش و طرحی نو، توطئه ۱۵ فوریه ۱۹۹۹ را ایجاد کردند. اگر دقت کنید، آنها از اهداف خود یعنی نسلکشی کوردها، انحلال پکک و نابودی رهبر آپو دست برنداشتهاند. وقتی فقط با روشهای توطئهآمیز نتوانستند رهبر آپو را نابود کنند، باید روشهای خود را تغییر میدادند و روشهای جدیدی برای تخریب پیدا میکردند.
این طرح به عنوان یک حمله تخریبی در ۹ اکتبر آشکار شد. بسیاری این را فراموش کرده و نادیده میگیرند. اما توطئهگران میخواستند رهبر آپو را در ۹ اکتبر نابود کنند. نباید گفت «مگر آنطوری ممکن است»؛ ببینید الان چگونه میخواهند نابود کنند، هیچ کس به اشکهای کسی نگاه نمیکند. ما در دنیایی هستیم که قانون جنگل در آن اعمال میشود. آنها بیرحمانه به هر کسی که اراده دارد حمله میکنند، بدون اینکه به هیچ قواعد اخلاقی یا قانونی پایبند باشند. این روند در عینیترین شکل خود با حمله به رهبر آپو آغاز شد. در زمان فروپاشی سوسیالیسم رئال در اوایل دهه ۹۰ حملاتی در آن مناطق صورت گرفت، اما جدای از آن، این نوع حملات از آن زمان شروع شد. این حملات تخریبی با مبارزه خنثی شد. اینطور نیست که مخالفان ما آن را برنامهریزی و اجرا نکرده باشند. برنامهریزی کردند، سعی کردند آن را اجرا کنند ولی شکست خوردند. توطئه ۱۵ فوریه برای اعدام رهبر آپو برنامهریزی شده بود. متاسفانه برخی از ما آنقدر از واقعیت دور شدند که بگویند «رهبر آپو را برای حل مسئله کورد به امرالی بردند.» در حالیکه به آنجا بردند تا اعدام شود. نابودی با اعدام عملی میشد. با مبارزه از اعدام جلوگیری شد. چنین ناامیدیهایی حاصل رویکرد «مبارزه نتیجه نمیدهد، مبارزه خلقها، زنان و جوانان انجام میشود اما نتیجه نمیدهد، قدرت ندارند، فقط حاکمان نتیجه را تعیین میکنند» بود. این همان چیزی است که از ابتدا اشتباه بود. اما مبارزات مردمی، مبارزه کوردها و مبارزه صحیح، مؤثر و فداکارانه رهبر آپو همیشه نتایج موفقیتآمیزی داشته است. او طرف مقابل را ناامید کرد، آنها را شکست داد و دستاوردهای بزرگی به دست آورد. او از نابودی و از اعدام جلوگیری کرد.
سپس نیروهای توطئهگر به این فکر افتادند که با سیاست زوال و فرسودهسازی در درون نظام امرالی او را از نظر سیاسی و ایدئولوژیک نابود خواهند کرد. مدیران به اصطلاح هوشمند جمهوری ترکیه رویکردی را در پیش گرفتند که «همه از آپو استفاده کردند، بیایید ما هم از او در این راه استفاده کنیم و آن را در خدمت خودمان قرار دهیم.» آنها میخواستند این کار را با دولت به ریاست اجویت انجام دهند، اما در نهایت شکست خوردند. رهبر آپو همچنین ایدههایی را در سیستم امرالی توسعه داد. او با خودانتقادی تاریخی در قبال مبارزات همه ستمدیدگان، این مبارزه را به پارادایم جدیدی رساند. او بزرگترین انقلاب ذهنی و فکری تاریخ را در محیط امرالی محقق کرد. او پارادایم جدید، خط تمدن دموکراتیک را توسعه داد و نظام خود را ایجاد کرد و راه رهایی را برای همه ستمدیدگان نشان داد. پارادایم مدرنیته دموکراتیک را معرفی کرد. اینها بزرگترین تحولات انقلابی تاریخ است. این بدان معناست که در آن شرایط میتوان جنگید. انسانها تحت هر شرایطی میتوانند مبارزه کنند، پیشرفت کنند و به موفقیت برسند. این را در مبارزات امرالی هم دیدیم. در نتیجه کسانی که میخواستند رهبر آپو را در امرالی نابود کنند با بزرگترین تفکر انقلابی مواجه شدند و شکست خوردند. سپس امیدوار بودند با روشهای دروغ و فریبکارانه دولت طیب اردوغان و حزب عدالت و توسعه (آکپ) به نتیجه برسند. آنها فکر میکردند که آکپ با تقیهگراییهای خود توطئه بینالمللی را به نتیجه خواهد رساند. آنها میخواستند با انواع دروغ و فریب اینکه «فرآیند حل» یا «مسئله کورد را حل خواهم کرد!» به نتیجه برسند. آنها میخواستند با گمراه کردن و فریب طرف مقابل موفق شوند. انواع روشها را در این راستا توسعه دادهاند. آنها در طول بیست سال گذشته بارها برنامهریزی کردهاند. مبارزه بزرگی با همه اینها انجام شد. بنابراین، نحوه مدیریت توطئه توسط طیب اردوغان و آکپ ناکام ماند و شکست خورد. آنها نتوانستند شخص دیگری را پیدا کنند، نمیتوانند آنها را جایگزین کنند. ترکیه به عنوان «نگهبان» قرار گرفت. به عبارت دیگر، سیاست ترکیه به عنوان نظامی که توطئه را عملی میکند و به نتیجه میرساند و امرالی را مدیریت میکند، در بحران است و نمیتواند از آن خارج شود. نظام توطئهگر همراه با ترکیه در بحران و هرج و مرج به سر میبرد و نمیتواند از آن خارج شود.
چه نتایجی در مبارزه با توطئه در ۲۶ سال به دست آمده است؟
برای اینکه یک میهندوست واقعی و فردی بود که وظایف میهندوستانه خود را با موفقیت انجام دهد، ابتدا باید حقیقت توطئه را تا مغز استخوان خود احساس کرد. غیر از این ممکن نیست. در فضای توطئه رویکردهای سطحی و محدودی وجود داشت، کسانی بودند که فکر میکردند میتوانند آزادانه زندگی کنند و کسانی بودند که گلایه داشتند که مقاومت زندگی ما را سخت میکند. اما هستی آزاد کورد، ۲۶ سال است که زیر شمشیر داموکلس زندگی میکند. با انجام مقاومتی با هوشیاری و سازماندهی بزرگ در هر لحظه از ۲۴ ساعت خود را موجودیت میبخشد. چه رسد به زندگی راحت و آزاد یا داشتن انواع فرصتهای زندگی که بدون مقاومت دست نیافتنی است؛ برعکس، در میان نظام شکنجه، انزوا و نسلکشی امرالی زندگی غیرممکن میشود.
کسانی بودند که با نگاه به دستاوردهای روژاوا کوردستان و باشور کوردستان فکر میکردند که این به راحتی امکانپذیر است. کسانی بودند که فکر میکردند میتوانند بر اساس ارزشهای خلق شده در باکور زندگی کنند. همه اینها یک اشتباه بود. صحبت از دستاوردهای کوردها است. بله، این دستاوردها بر چه اساسی ایجاد و حفظ شد؟ مقاومت ۲۴ ساعته برای حفظ هستی تحت سیستم شکنجه، انزوا و نسلکشی امرالی ادامه دارد و زنده حفظ میشود. آنها چیزهایی نیستند که بتوان در آنها راحت زندگی کرد. آنها ارزشهایی نیستند که برای لذت بردن افراد ایجاد شدهاند. این دستاوردها با خون دهها هزار شهید و با اهدای روزانه شهدا حفظ میشود، تکثیر و بزرگ میشود.
در این راستا، باید به وضوح ارتباط بین واقعیت توطئه و واقعیت نسلکشی کوردها را دید. حملات نسلکشی کوردها به عنوان یک حمله توطئه بینالمللی ادامه دارد. از ۹ اکتبر۱۹۹۸ بدینسو ۲۶ سال است که وجود کورد آزاد با مقاومت فداکارانه مبتنی بر مقاومت امرالی تضمین شده است. هیچ کس دیگری این را نمایندگی نمیکند. چیزهای دیگر ساختگی هستند، شما نمیتوانید با نگاه کردن به هولیر واقعیت کوردها را درک کنید. از کجا بدانیم؟ با نگاهی به امرالی میتوانیم بفهمیم. وجود کورد واقعی، هستی کورد آزاد در آنجا است و معلوم است که تحت چه نوع حمله نابودی قرار دارد. کسانی که میگویند «میخواهم در کوردستان آزاد زندگی کنم» باید ببینند، بدانند و بفهمند که این زندگی در امرالی چگونه خلق شده و هر لحظه چگونه با مبارزهای بزرگ به دست میآید.
مبارزه با این توطئه در طور ۲۶ سال تحولات چشمگیری ایجاد کرده است. در واقع باید روی آن تمرکز کنیم. بر این اساس باید اثربخشی کارزار جهانی آزادی را نیز ببینیم، زیرا عدم درک درست توطئه منجر به عدم درک درست واقعیت کوردها، نسلکشی کوردها، ذهنیت و سیستم ایجاد کننده این نسلکشی و سیستم مدرنیته سرمایهداری جهانی میشود. عدم درک درست این موضوع منجر به عدم درک آزادی کورد و در نتیجه دستیابی بشریت به یک زندگی آزاد و دموکراتیک میشود. عدم درک درست ذهنیت و نظام استعمارگر - نسلکشی منجر به عدم درک درست مبارزه با توطئه میشود. نتایجی مانند «شما نمیتوانید با یک توطئه مبارزه کنید، نمیتوانید یک توطئه را شکست دهید، نمیتوانید در برابر یک توطئه موفق شوید!» به بار میآورد. این بود که بسیاری از گرایشهای انحلالطلبی در درون و اطراف ما پدید آمدند. در پس همه رویکردهایی که از فردگرایی، بیسازمانی، به زعم خود بودن و گفتن «نظرات من» ناشی میشود، این نهفته است. در واقع، بر اساس ارزشهایی که با مبارزه با توطئه ایجاد شده است بسر میبرد. برخی ارزشها وجود دارد، رویکردی که چگونه میتوانم آنها را به صورت فردی تحت کنترل خود درآورم و آنها را طوری زندگی کنم که من میخواهم، آشکار میشود که بسیار خطرناک است. مثل خوردن غذای حرام است. عدم درک اینکه بر اساس چه ارزشهایی زندگی میکنیم، مانند غصب ارزشهایی است که با خون و عرق دیگران ایجاد شده و بر اساس آن زندگی میکنیم که با دزدی مدرنیته سرمایهداری تفاوتی ندارد؛ تجربه کردن آن در قالب نسخه دیگری از آن میشود. باید دید در این مبارزه ۲۶ ساله چه نتایجی حاصل شد. برای این کار باید اهداف توطئه را به خوبی شناخت.
برای درک وقایع امروز، البته واقعیت جنگ جهانی سوم وجود دارد که در آن توطئه در هم تنیده میشود. در این مورد چه میتوانید بگویید؟
یک وضعیت جنگی نزدیک به ۳۵ سال است که وجود دارد. در حالی که برخی از مردم تعجب میکنند که آیا چنین جنگی رخ خواهد داد، در واقع این جنگ سالهاست در برخی جاها ادامه دارد. گفتیم: «آنهایی که در جنگ نبودند، جنگ را نمیتوانستند ببینند و بفهمند»، واقعا نیز همینطور است؛ اگر انسانها با خودشان روبرو نشوند، نمیتوانند چیزهای زیادی از کسانی که دیگران با آن روبرو میشوند بیاموزند. من حدس میزنم که این سطح از آگاهی در بین ما به این دلیل است که ما بسیار با خود روبرو میشویم. این واقعیت که قویترین انقلاب ذهنی تاریخ در امرالی اتفاق افتاد، مرتبط با نظام است؛ این به دامنه، عمق، تاریخی بودن و جهانی بودن حمله بستگی دارد. آنهایی که اینگونه نیستند میتوانند در زندگی ساده، فردی و باریک خود دنیا را به رنگهای گلگون ببینند و میتوانند بگویند برخی اتفاقات آزاردهنده است. با این حال، واقعاً یک جنگ جهانی وجود داشت.
ما جنگ جهانی را «اول، دوم و سوم» ارزیابی میکنیم. در واقع، اینطور تعریف نمیشود، اما وقتی نظام مدرنیته سرمایهداری به قدرت هژمونیک جهانی تبدیل شد، جنگها جهانی شدند و جنگهای جهانی پدید آمدند. نظام مدرنیته سرمایهداری به معنای جنگ و حمله است. این جنگها قبل از رسیدن به سطح جهانی، محلی و منطقهای بودند. زمانی که نظام جهانی شد، یعنی زمانی که نظام دولتگرایی تمام دنیا را در اختیار گرفت، جنگها تبدیل به جنگ جهانی شدند و از آن زمان جنگ جهانی ادامه دارد. چرا این جنگ به «جنگ جهانی اول، دوم و سوم» تقسیم شده است؟ این با انقلاب شوروی در روسیه در سال ۱۹۱۷ مرتبط است. آن انقلاب شدت جنگ را کاهش داد. نیروهای متخاصم را ناچار کرد که آتشبس اعلام کنند. زیرا با گفتن اینکه در حال ایجاد یک دنیای جایگزین هستم، با این سیستم مخالفت کرد و ترساند. از ترس او مجبور شدند اعلام آتشبس کنند. به این ترتیب جنگ جهانی اول به پایان رسید. در غیر این صورت، جنگ طبق برنامهریزی خودش به پایان نرسید. نظام برنامهریزی خودش را به نتیجه نرسانده است.
جنگی به نام جنگ جهانی دوم نیز اعتراض آلمان هیتلری به این آتشبس بود. سرمایه آلمان میخواست شانس خود را با فاشیسم هیتلر امتحان کند و بر سرمایه جهانی مسلط شود اما عمدتاً به دلیل مقاومت شوروی شکست خورد. در اوایل دهه ۹۰، زمانی که اتحاد جماهیر شوروی منحل شد، هیچ مانعی برای نظام مدرنیته سرمایهداری جهانی برای به راه انداختن جنگ جهانی باقی نمانده بود. بیایید سوسیالیسم واقعی را از نظر ایدئولوژیک به عنوان یک ذهنیت، سبک و سیستم نقد کنیم، اما باید حق آن را نیز بدهیم. این یک ویژگی داشت که منجر به آتشبس در شرایط جنگ جهانی شد که توسط هژمونی سرمایهداری جهانی تجربه شد. چنین جهانی در بخش خاصی از قرن بیستم، در دو بخش، از ۱۹۲۰ تا ۱۹۴۰ و از ۱۹۵۰ تا ۱۹۹۰ ظهور کرد. آنها گفتند که ما نماینده صلح جهانی هستیم و حق داشتند این کار را بکنند. زیرا وجود اتحاد جماهیر شوروی بود که آتشبس را ایجاد کرد. نه تنها وجود اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک دولت یا از نظر سیاسی و نظامی، بلکه وجود ایدئولوژیک آن، وجود سوسیالیسم بود. این آلترناتیو آشکار کردن زندگی و جهان بدیل برای سرمایهداری بود. ترس از این امر، انحصارات سرمایه را مجبور به سازش به جای درگیری یا محدود کردن منازعه و رساندن آن به سطح پایینتر کرد.
این کار را با نهادهای مختلف جهانی نیز انجام دادند. آنها پس از جنگ جهانی اول جمعیت اقوام را تشکیل دادند. بعد از جنگ جهانی دوم آن را به سازمان ملل تبدیل کردند. آنها نهادهای دیگری را ایجاد کردند و آنها را تحت کنترل خود قرار دادند. پس خود نظام از جنگ بیرون نیامد. اینطور نیست که بحران عمیقتر شود و بعد با جنگ از شدت بحران بکاهد و از آن خارج شود؛ وجود اتحاد جماهیر شوروی، انقلاب اکتبر بود که آن را وادار به بیرون آمدن و خارج شدن از جنگ کرد و مجبور به اعلام آتشبس کرد. وجود جستجوی جهانی آلترناتیو بود. هنگامی که این (جستجوی جهانی آلترناتیو) از بین رفت، جهان همانطور که در ابتدا بود دوباره وارد جنگ شد.
پیشرو جنگ آلمان و انگلیس بودند. آن را «جنگ برای تقسیم مجدد جهان» نامیدند. ماهیت آن جنگ برای به اشتراک گذاشتن حاکمیت بر منابع و مسیرهای انرژی بود. ماهیت این کار بهرهبرداری از ثروتهای آسیا توسط اروپا بود. انگلستان به «امپراتوری جایی که خورشید هرگز غروب نمیکند» تبدیل شده بود، پایتخت بریتانیا به پایتخت هژمونیک و تسلط بر آسیا تبدیل شده بود. سرمایه تازه توسعه یافته و تقویت شده آلمان میخواست از این کار سهمی بگیرد و با گفتن «شما سهم بیشتری به من خواهید داد» با انگلیس مخالفت کرد. او میخواست کارایی بیشتری را در منابع و مسیرهای انرژی ایجاد کند و اینگونه بود که جنگ به وجود آمد. بر این اساس داستانهای تخیلی میساختند. در آغاز جنگ، ثروت آسیا به اروپا منتقل شد، کالاهای تولید شده در اروپا در آسیا به بازار عرضه شد، زیرا جمعیت در آسیا بود، ثروت در آسیا بیشتر بود و مصرف در آسیا بیشتر بود. سرمایهداری اروپایی فقط با مواد خام و بازار آسیا میتوانست وجود داشته باشد. چون باید سود میکرد. منطق کسب و کار حداکثر سود بود، با طمع روزافزون منفعت، به هر جا که ثروت و بازار بزرگ بود حمله میکرد.
بر این اساس میخواستند یک مسیر تجاری و انرژی از اروپا به آسیا ایجاد کنند. این پروژه با عنوان پروژه راهآهن برلین - بغداد - بصره آغاز شد. این هم یک پروژه بریتانیایی بود. انگلیسیها میخواستند یک مسیر تجاری به آسیا و هند ایجاد کنند. عبدالحمید با آلمانیها ائتلاف کرد و پروژه را به آلمانیها داد. انگلستان با این امر مخالفت کرد و با فرانسه و روسیه ائتلاف کرد. وقتی کمیته اتحاد و ترقی جبهه جنگ با آلمانیها تشکیل داد، آنها وارد جنگ شدند. دیده شد که آلمان این جاده را خواهد ساخت. بنابراین در بهرهبرداری از آسیا از طریق هند موثر خواهد بود. در مقابل این، انگلستان-فرانسه-روسیه نیز برای تصرف سرزمینهای عثمانی وارد جنگ شدند.
آنها جنگ را در سال ۱۹۱۴ شروع کردند، بین خودشان بحث کردند. در سال ۱۹۱۶، بریتانیا، فرانسه و روسیه در مورد چگونگی تقسیم خاورمیانه به توافق رسیدند. به عبارت دیگر، آنها ترسیم کردند که چگونه نظام مدرنیته سرمایهداری، نیروی هژمون جهانی خواهد شد و چگونه خاورمیانه را به اشتراک خواهد گذاشت. با انقلاب شوروی در پایان سال ۱۹۱۷، روسیه از این قرارداد و در نتیجه از جنگ خارج شد. وقتی جبهه روسیه ضعیف باقی ماند، محیط جنگ تغییر کرد. او از یک سو تهدید به جستجوی یک سوسیالیسم بدیل کرد و از سوی دیگر اتحاد جنگ را به هم زد. انگلستان و فرانسه با نتایج خود در برابر آلمان تأثیر زیادی بر خاورمیانه گذاشتند، اما جمهوری ترکیه در غیاب روسیه، انقلاب اکتبر و حضور اتحاد جماهیر شوروی تأسیس شد.
این موفقیت مصطفی کمال محسوب میشود. موفقیت کمالیستها در این است که او این وضعیت سیاسی و نظامی را به خوبی خوانده و دیده و پیشبینی کرده است که میتواند بر اساس این وضعیت جدید تحول خاصی ایجاد کند. او وضعیت جدید ایجاد شده توسط انقلاب شوروی را به خوبی دید و آن را ارزیابی کرد. همچنین متکی به ارتش عثمانی بود که پس از خروج روسیه جان سالم به در برد و قدرت مقاومت مردم کورد را بسیج کرد. با این کار او در سال ۱۹۲۳ معاهده لوزان را امضا کرد و جمهوری ترکیه را قبولاند. قدرتهای مسلط انگلستان و فرانسه این را پذیرفتند. چون طبق آن مدل، این منطقه قبلاً منطقه روسیه بود تا بتواند در برابر انقلاب اکتبر و اتحاد جماهیر شوروی از خود دفاع کند، آنها منطقه خود را تقسیم کردند و از طریق آن سازش کردند.
آنها با استفاده از آن به عنوان الگو، شکل دادن و توسعه نظام دولت-ملت سرمایهداری جهانی در خاورمیانه را متصور شدند. این وضعیت تا سال ۱۹۹۰ ادامه داشت. هنگامی که اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۰ فروپاشید، جنگ دوباره آغاز شد. بر اساس تحولات کنونی و نتایج ۳۵ سال بعد از آن، میبینیم که مبارزه مسیر انرژی همچنان در مرکز موضوع است. دعوا بر سر این است که مسیر تجارت از کجا میگذرد. جنگ اوکراین هم درباره آن است. روسیه و چین با هم متحد شدند. آنها میخواستند با توافق با اروپا از طریق اوکراین، مسیر انرژی از شمال دریای سیاه را بر اساس پروژه «یک کمربند، یک مسیر» چین بگذرانند. آمریکا در آنجا مداخله کرد. به همین دلیل خطر خروج از افغانستان را پذیرفت و ناتو را تقویت کرد. از سوی دیگر، ترکیه میخواست جایگزینی برای این امر ایجاد کند. آنها علیه ترکیه جنگیدند. به هر حال، جنگی که در سال ۱۹۹۰ آغاز شد، میل به ایجاد چنین مسیر امن انرژی است.
آیا میتوان گفت که «استراتژی نظم نوین جهانی» که پس از انحلال اتحاد جماهیر شوروی توسط ایالات متحده آمریکا مطرح شد، راهبردی برای آمادهسازی چنین مسیر انرژی بود؟
بله، عراق را برای این کار وادار به حمله به کویت کردند و بعد از آن به عنوان توجیه تهاجم، استفاده کردند. نیروها را به خلیج فرستادند. آنها سعی کردند خلیج فارس را از خشکی و دریا کنترل کنند. گویا این کافی نبود، آنها حمله اشغالگری خود را به افغانستان و عراق آغاز کردند و حمله ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۱ برج دوقلو را بهانه کردند. آنها سعی کردند خلیج و اطراف آن را هم از طریق عربستان سعودی و هم با گسترش آن به عراق و افغانستان تحت کنترل نظامی درآورند. آنچه آنها تصور میکردند مبارزهای بود برای تامین امنیت آن بخش از پروژه مسیر. آنها برای خود دلیلی برای این کار ایجاد کردند. حمله صدام به کویت بهانه شد. اما آنها صدام حسین را در جنگ خلیج فارس علیه عراق نابود نکردند. آنها صدام حسین را بیش از ده سال در بغداد نگه داشتند. چون آماده نبودند، قدرت نداشتند، میترسیدند. آنها بیش از هر چیز از تحولات کوردستان میترسیدند. مبارزه آزادی که در باکور کوردستان گسترش یافت، در چنین شرایطی به باشور گسترش یافت و از طریق باشور در عراق مؤثر واقع شد، حتی زمانی که اتحاد جماهیر شوروی نمیتوانست جایگزینی برای جنبش آزادی باشد، کسانی که از او میترسیدند، صدام حسین را با این نگرانی زنده نگه داشتند، چرا که آنها با چیزی خطرناکتر از آنچه که از شر آن خلاص شدهاند مواجه خواهند شد.
آنها در سال ۱۹۹۱ با عملیات نیروی چکش، اداره هولیر را در باشور کوردستان تأسیس کردند که هدف آن محاصره بغداد از شمال بود، اما عمدتاً جلوگیری از ورود پکک، جنبش آزادی کوردستان، به باشور کوردستان بود. برای جلوگیری از اتحاد باکور و باشور کوردستان بر پایه خط آزادی بود. در سال ۱۹۹۱، ایالات متحده آمریکا با عملیات نیروی چکش، اداره هولیر را راهاندازی کرد و رهبر آپو میخواست با ایجاد یک کوردستان آزاد با منطقه آزاد شده بوتان-بهدینان، حرکتی را انجام دهد که متضمن دموکراتیزه شدن در ترکیه و عراق بود. دو پروژه مخالف وجود داشت. آنچه اجرا شد پروژه آمریکا بود. پروژه پیشبینی شده توسط رهبر آپو دیگر در عمل قابل اجرا نبود. از آن زمان تا کنون رو در رو بودهاند. با حکومت هولیر، با عملیات نیروی چکش از ورود پکک به باشور کوردستان جلوگیری کردند. آنها حکومت پدک-ینک را تشکیل دادند و ظاهراً به آنها موقعیت سیاسی کوردی دادند. بدین ترتیب راه او را بستند و نیروی جایگزینی علیه پکک ایجاد کردند. وگرنه پدک و ینک وجود نداشت.
در سال ۱۹۸۸ همگی متفرق شده و رفته بودند. بعضیها در روژهلات بودند، بعضیها در باکور بودند، بعضیها در اروپا بودند، در باشور کسی را نداشتند. این نیز آغاز توطئه است. این یک آمادگی برای محاصره پکک بود. قبل از حمله به افغانستان و عراق، آنها مجبور بودند برای کنترل بیشتر بر خلیج، دولت صدام حسین را به طور کامل نابود کنند. برای این کار ابتدا برنامهریزی کردند که پکک و رهبر آپو را خنثی کنند. اگر دقت کنید آنها ترسیده بودند. آنها از ترس اینکه مبادا یک سیستم جایگزین رخ دهد و ما ضعیف بمانیم، محتاطانه عمل کردند. آنها در جنگ جهانی اول چنین تجربهای نداشتند، هیچ ترسی نداشتند. در واقع، انقلاب اکتبر تا حدودی از این خلأ متولد شد. بلشویکها با نیروی بسیار ضعیفی در روسیه قدرت گرفتند، زیرا زمینه و محیط باز بود و جایگزینی نداشتند. از این نظر، نظام از او نمیترسید، بنابراین او فضا برای رشد داشت. بلشویکها از این شکاف استفاده کردند، اما در دهه ۱۹۹۰، نظام نمیخواست هیچ شکافی باقی بگذارد. او سعی کرد هر کسی را که میتواند جایگزین و آلترناتیوی داشته باشد خنثی کند. او قبل از حمله به بغداد برای خنثی کردن آلترناتیو پکک، توطئه بینالمللی را مطرح کرد. او میخواست با از بین بردن رهبر آپو و خنثی کردن پکک به بغداد حمله کند. آنها نتوانستند آن را نابود کنند، اما با قرار دادن تحت سیستم انزوای امرالی، سپس به این امید که در آنجا به نتیجه برسند به بغداد حمله کردند.
بنابراین، در بیست سال اول، به نظر میرسید که آنها کنترل خلیج و اطراف آن را به دست گرفتند. از سال ۲۰۱۰، آنها میخواهند به طور فزایندهای کنترل مدیترانه شرقی را به دست گیرند تا از قیامهای مردمی به نام «بهارعربی»، مخالفت در جامعه علیه دیکتاتوریهای دولت-ملت عرب و ارتجاع در حال توسعه در راستای منافع خود استفاده کنند. با این کار آنها به دنبال گروههای اسلامی رادیکال دولتگرا رفتند. بر حکومت حسنی مبارک غلبه کردند و اخوانالمسلمین را تحت کنترل گرفتند و تا حدودی مصر و شمال آفریقا را تحت کنترل درآوردند. آنها با داعش قصد داشتند عراق و سوریه را تجزیه و تضعیف کنند و فعالیتهای خود را در آنجا توسعه دهند. همه اینها در واقع کنترل بخش مدیترانه شرقی بود که قسمت دوم مسیر انرژی است. در حالی که آمریکا همچنان در جستجوی این مسیر بود و قبل از روشن شدن آن، برنامه داشت آن را از مرز عراق بیاورد و از شمال سوریه به دریای مدیترانه برساند. دلیل ورود او به جنگ علیه داعش در کوبانی و اتحاد با کوردها در واقع رویکرد او برای ایجاد و تامین امنیت منطقه مسیر انرژی بود. این طرح و پروژه او بود. اما ترکیه از این امر جلوگیری کرد. با حمله از جرابلس و اشغال ادلب، آمریکا را تحت فشار قرار داد. مقاومت در روژاوا نتوانست خیلی سریع از نظر نظامی توسعه یابد و به چنین اثربخشی دست یابد. در چنین شرایطی، ترکیه این نقشه آمریکا را خنثی کرد. پس از آن دریا را مکان امنتری پیشبینی کردند و در واقع این پروژه مسیر را در اجلاس G-20 هند در سال ۲۰۲۲ اعلام کردند.
با جاهای مربوطه توافق کردند. آنها بخش خلیج فارس را کاملاً ایمن کردهاند. آنها همچنین توافقاتی در مورد شرق مدیترانه منعقد کردند. توافق اسرائیل و اعراب منعقد شد. مصر، آلمان و سایر کشورها توافقاتی را امضا کردند. توافقات مصر-ایران، عربستان-ایران وجود داشت. آنها تا حدودی با اتکا به این توافقات امنیت خلیج فارس را تضمین کردند. آنها سعی کردند ناهمواریهای باقی مانده را پاک کنند. یونان و قبرس جنوبی را هم آماده کردند. سالها است که ایالات متحده آمریکا و آلمان، یونان را برای چنین پروژهای آماده کردهاند. او هم جزایر را از نظر نظامی تجهیز کرد و هم بنادر آنها را ایجاد کرد.
چرا ترکیه میخواهد پروژه مسیر اعلام شده را خراب کند؟ چه هدفی از این دارد؟
پس از اعلام این پروژه مسیر، ترکیه متوجه حذف شدنش از پروژه شد و به آن اعتراض کرد. ترکیه ابتدا میخواست با جنگ آذربایجان و ارمنستان آلترناتیو ایجاد کند، میخواست آذربایجان را از طریق جاده به ترکیه متصل کند و مستقیماً از آسیای مرکزی بزرگراهی ایجاد کند. ایران و اسرائیل در مقابل او آذربایجان را در تنگه زنگزور تحت فشار قرار دادند و ترکیه را در آنجا ناامید کردند.
ترکیه اکنون میخواهد این کار را با عراق انجام دهد. تحت عنوان «پروژه مسیر توسعه» تلاش میکند مسیر جایگزین خلیجفارس به اروپا از طریق ترکیه ایجاد کند. علیه آن واکنشی نشان نمیدهند؛ اما آنها در حال اجرای پروژههای خود هستند. ترکیه میخواست مسیر توسعه را با عراق سازماندهی کند و آن را به یک جایگزین تبدیل کند و با مشارکت حماس میخواست پروژه مسیر اعلام شده در هند را ناکام بگذارد. بر همین اساس بود که حماس حمله به اسرائیل را آغاز کرد. ترکیه قطعا پشت آن بود. آنها این کار را با دست خود طیب اردوغان انجام دادند. قرار بود اسرائیل را به منطقهای ناامن تبدیل کنند. در واقع این آمریکا و اسرائیل بودند که این را میخواستند. آنها میخواستند بهانهای بیابند و شرایط جنگی ایجاد کنند که حماس و حزبالله یعنی موانع پیش روی آنها را از بین ببرد. حماس این بهانه را به آنها داد. ترکیه حماس را به این سمت سوق داد. آنها میگویند ایران آن را هل داده است، اما این ربطی به ایران ندارد. برخی میگویند ایران باید «از همان ابتدا موافقت» کند. من این نظر را ندارم. اینطور نیست که او آنها را به کلی رها کند. اما ایران باید از این طریق در خلیج فارس به توافق برسد. بنابراین، او در جنگی نیست که این مسیر را ناکام بگذارد. بسیاری از محافل چپ این ادعا را دارند. به خصوص حکومت ترکیه و آکپ این کار را میکنند و همه دنبالهرو آنها هستند. اینطور شد که طیب اردوغان اکنون رهبر جبهه ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی شده است. او اخیراً صحبت کرد و میگوید «ما رهبر هستیم، همه از ما پیروی میکنند» اما همه اینها ساختگی و دروغ است. آمریکا و اسرائیل از طیب اردوغان به عنوان عامل استفاده میکنند. ابتدا به طیب اردوغان دستور دادند که حماس را به داخل تله ببرد و اسرائیل حماس را در هم شکست. بعد حزبالله را تحریک کردند که «حزبالله در لبنان اینطور میجنگد و ایران میجنگد» و حالا جنگ لبنان را درست کردند. ترکیه در ایجاد جنگ موفق است. چرا ترکیه این کارها را میکند؟ از اینجا میخواهد این پروژه مسیر را به هم بزند. او میخواهد جنگ را در اینجا نگه دارد و از رسیدن جنگ به او جلوگیری کند. چون مسیر انرژی از مدیترانه شرقی میگذرد، همه این جنگها برای ایجاد امنیت مدیترانه شرقی است. بخش قابل توجهی از شرق مدیترانه در مرز ترکیه قرار دارد.
بزرگترین بندر در مدیترانه شرقی قبرس جنوبی خواهد بود. وقتی این به قبرس جنوبی رسید، قبرس شمالی را به قبرس جنوبی الحاق خواهند کرد. هیچ کس در قبرس شمالی باقی نخواهد ماند. اگر ترکیه بخواهد در آنجا جلوی آن را بگیرد، ممکن است ترکیه را هم بزنند. چون خارج از مسیر انرژی قرار گرفت. او از عبور آن از شمال سوریه جلوگیری کرد تا کوردها از آن سود نبرند. در واقع، خود او به این ترتیب کنار گذاشته شد. تاکنون تمام مسیرهای انرژی از ترکیه عبور میکرد. میگفتند ما پل آسیا و اروپا هستیم، موقعیت استراتژیک ما بسیار مهم است، همه چیز از ما میگذرد. در واقع از شرق به غرب از ترکیه عبور میکرد. از جنوب به شمال میآمد و از ترکیه میگذشت. همه از تنگه استانبول عبور میکردند. اکنون تنگه استانبول به کناری نهاده شده است. تمام ترکیه به کناری نهاده شده است. بنابراین، اهمیت استراتژیک ترکیه از بین میرود. ترکیه قبلا در برابر اتحاد جماهیر شوروی مهم بود؛ آنها در لوزان توافق کردند، اما الان این اهمیت حذف شده است. دولت کنونی ترکیه برای نظام مدرنیته سرمایهداری اهمیت خاصی ندارد.
از سوی دیگر مرکز جنگ، ترکیه است. جنگ جهانی اول در امپراتوری عثمانی آغاز شد. ترکیه ادامه امپراتوری عثمانی است. در واقع، تقسیم خاورمیانه و امپراتوری عثمانی توسط اتحاد بریتانیا-فرانسه-روسیه بین فرانسه-انگلیس صورت گرفت. قسمت روسی برگزار نشد. دولت ترکیه در مناطقی که به روسیه داده شده بود تأسیس شد.
وضعیتی مانند این وجود دارد: دولت جمهوری ترکیه با طرح هژمونیک جهانی مدرنیته سرمایهداری سازگار نیست. در مقابل آن، دولتی که بیش از همه با آن در تضاد است، دولت ترکیه است. زیرا طبق آن طرح چنین دولتی وجود نداشت. در پایان، حتی پس از خروج روسیه آنها معاهده سور را امضا کردند. جای کوچکی به ترکها میدادند نه تنگه، اژه یا کوردستان. در واقع، قبل از آن، شاید ترکیه در ائتلاف روسیه-انگلیس-فرانسه قرار نداشت. کاملاً به طور تصادفی به چنین دولتی تبدیل شد. با طرح هژمونیک جهانی مدرنیته سرمایهداری سازگار نیست. انقلاب اکتبر و وجود اتحاد جماهیر شوروی این امکان را به ترکیه داد. اکنون، در غیاب آنها، مدرنیته سرمایهداری در حال بازسازی خود به عنوان یک سیستم هژمونیک جهانی است. همچنین تحولات جاری را در نظر میگیرد، اما جنبههایی را که با خود متناقض است را نیز حذف میکند.
این ترکیه است که بیشترین تضادها را ایجاد میکند. از این نظر، ترکیه در واقع مرکز جنگ است. در ترکیه به پایان میرسد. جنگ بزرگی در ترکیه خواهد بود. این هم به دلیل بازسازی سیستم در خاورمیانه و هم به دلیل مسیر فعلی انرژی است. مدیران ترک این را هر چند کمی دیر، فهمیدند. آنها مسیر انرژی را دیر دیدند، وقتی اعلام شد متوجه شدند و طیب اردوغان بلافاصله جنگ قرهباغ را مطرح کرد تا این مسیر را ناکام بگذارد. اخیراً متوجه این موضوع شدهاند، بنابراین هر کاری میکنند تا جنگ را بیرون از خود نگه دارند و آن را به جنگ ایران و اسرائیل و آمریکا تبدیل کنند. میگویند باید جنگ ایران و آمریکا باشد تا جنگی به ترکیه نرسد و موقعیت ترکیه حفظ شود. همانطور که جمهوری ترکیه در کشمکش بین انگلستان-فرانسه-اتحادیه شوروی تأسیس شد، اکنون میخواهند ترکیه با جنگ آمریکا و ایران دست نخورده بماند یا نظام سرمایهداری جهانی به ترکیه وابسته باشد. آنها میخواهند از ترکیه فعلی محافظت شود. اما اینطور نخواهد شد ترکیه برای این کار انواع تحریکات را انجام داد. این واقعیت را باید دید.
نظام مدرنیته سرمایهداری دقیقاً با جنگ غزه و لبنان به دنبال چه چیزی است؟ ایران دقیقا میخواهد چه کار کند؟ مراحل این جنگ چگونه ممکن است توسعه یابد؟ ترکیه در کجا قرار دارد و چگونه در ترکیه منعکس خواهد شد؟
دولت ایران با احتیاط بیشتری با جنگ غزه برخورد کرد. او خود را طرف جنگ قرار نداد. اما حزبالله فرق میکند. حزبالله را میتوان نیروی سازمانیافته ایران دانست. روابط حماس با ایران و حزبالله با ایران متفاوت بود. ما میگفتیم ایران اجازه چنین جنگی را در لبنان نمیدهد و خود را طرف جنگ نمیداند. او سعی میکند در شرایط فعلی این کار را انجام ندهد، اظهاراتش این را نشان میدهد. ایران همچنان میگوید ما به جنگ با اسرائیل نخواهیم رفت. اما او میتوانست از حزبالله محافظت کند، چرا نتواند؟ به عنوان مثال، او میتواند آن را عقب بکشد. در خلیج فارس نجنگیدند، چرا حزبالله در لبنان وارد جنگ شد، میخواست این گونه باشد؟ برخی میگویند «ایران موافقت کرد و دولت حزبالله را فروخت.» آیا واقعیت این بود یا قدرت کافی نداشت؟ چون تحریکات زیاد بود. مخصوصا تحریکات دولت ترکیه خیلی بالا بود. بنابراین آیا میشد جلوی تحریکات را گرفت و چنین جنگی را آغاز کرد؟ ما دقیقاً این را نمیدانیم. اما واضح بود: بعد از غزه، نوبت به لبنان میرسید، سپس سوریه، سپس قبرس و ترکیه. اینطوری خواهد شد.
مطبوعات آزاد به ارزیابی رهبر آپو در مورد اسرائیل میپردازند. بر این اساس ساخت کشور اسرائیل را بررسی میکند. بله، آنها در تلاش برای ایجاد یک جامعه یهودی هستند. از سرتاسر دنیا جمعآوری میکنند و میآورند. در واقع دولت اسرائیل مقر سرمایه جهانی در خاورمیانه است. سرمایه یهود نیز موثر است. بر این اساس میخواهند آن را مؤثر کنند. آنها هم امنیت آن را تضمین میکنند و هم میخواهند آن را به مرکز مسیر انرژی تبدیل کنند. بنابراین، آنها خاورمیانه جدید را با اتحاد اسرائیل و اعراب ایجاد خواهند کرد. ظاهرا ایرانیها هم در این اتحاد هستند و سازش کردهاند. توافقات ایران و عربستان و ایران و مصر این را تضمین میکرد. آنها با آمریکا قرارداد علنی نبستند اما توافق ایران با عربستان و مصر توافق با این سیستم بود.
حتی اگر ترکیه در ناتو باشد با این سیستم در تضاد است. جنگ اسرائیل جنگ نظام است. پشت سر او آمریکا و ناتو قرار دارند. ایالات متحده آمریکا تصمیم گرفت نیروهای نظامی و نیروی دریایی جدید بیشتری را وارد کند. گام به گام قدرت نظامی خود را افزایش داد. زمانی که بحران خلیج فارس با حمله عراق به کویت آغاز شد، ایالات متحده آمریکا در عرض سه ماه ۱۵۰ هزار سرباز را به عربستان سعودی، کویت، امارات و خاورمیانه آورد. اکنون جنگ غزه آغاز شده است. او تمام ناوگان خود را به مدیترانه شرقی و دریای سرخ آورد. این بار از لحاظ دریایی در خاورمیانه مستقر میشود. او از لحاظ زمینی در مکانهای اصلی مستقر شد؛ اکنون نیز از لحاظ دریایی در آن مستقر میشود. اسرائیل از طرف آنها میجنگد.
ثانیاً روش جنگی اسرائیل تا حدودی به سبک داعش است. او یک سبک ضربتی تکاندهنده و موثر به کار میبرد. او در غزه هم همین کار را کرد، اما این کار را خیلی بیشتر علیه حزبالله انجام داد. او این کار را با منفجر کردن پیجرها و بمبارانهای هوایی به مقرهایشان انجام داد. میخواهد طرف مقابل را شوکه کند، میخواهد همه را شوکه کند. او میخواهد فضایی ایجاد کند که بگوید «با اسرائیل نمیتوان جنگید، نمیتوان علیه اسرائیل مقاومت کرد.» او میخواهد با این کار موثر باشد.
از توان فنی و اطلاعاتی خود استفاده میکند. در جنگهای جدید هم همینطور است. اکنون عملیات زمینی را آغاز کرده است. او به احتمال زیاد خلع سلاح حزبالله را تحمیل خواهد کرد. اما در غیر این صورت، حداقل خلع سلاح منطقه وسیعی از لبنان در نزدیکی مرز اسرائیل و ایجاد یک منطقه حائل را در نظر میگیرد. در گذشته، در اوایل دهه ۸۰، یک نیروی حافظ صلح سازمان ملل متشکل از بسیاری از کشورها وجود داشت. آنها یک منطقه حائل بین فلسطینیها و اسرائیل ایجاد کردند. سپس وقتی چریکهای فلسطینی با حمله ۱۹۸۲ از لبنان عقبنشینی کردند، به آن نیرو پایان دادند. حزبالله تمام آن شکافها را پر کرد. حزبالله شکاف ایجاد شده با عقبنشینی نیروهای حافظ صلح و عقبنشینی چریکهای فلسطینی را پر کرد. حالا همه آنها را به عقبنشینی وادار خواهند کرد.
آنها موارد زیر را تضمین خواهند کرد: اول اینکه هیچ تهدید نظامی از طرف لبنان علیه اسرائیل وجود نخواهد داشت. دوم، لبنان هیچ تهدیدی برای تجارت در شرق دریای مدیترانه ایجاد نخواهد کرد. برعکس، او سازگار خواهد شد و مشارکت خواهد کرد. آنها میتوانند این را در مدت زمان کوتاهی ایجاد کنند. نتایج آنها علیه حزبالله نشان میدهد که این ایجاد خواهد شد. حزبالله ضربه سنگینی خورد. چگونه چنین ضرباتی را متحمل شد، چرا اینقدر ناآماده بود؟ نمیتوان دلایل دقیق آن را دانست، اما ما این را میدانیم: ارتباطات در عملکرد سازمانی مهم است، آنها این را به تکنولوژی بیش از حد نسبت دادند زیرا دائماً با نظارت میشد. وقتی ارتباط فنی با انفجار دستگاهها قطع شد، حزبالله قادر به اداره خود نبود. در آن زمان استخبارات سریعتر در دستور کار قرار گرفت. اینکه با چند حمله به طور کامل به مدیریت ضربه وارد شد، ارتباطی با این حمله فنی و از هم گسیختگی ارتباطات دارد. حزبالله تا حدودی به ایران متکی بود. در واقع، او از حماس حمایت میکرد، اما در اظهارات حسن نصرالله، او در ابتدا جنگ با اسرائیل را چندان متصور نبود. او چیزهایی نزدیک به سیاست ایران میگفت. اخیراً تحریکات زیاد شده و به وضعیت درگیری رسیده است. آنها احتمالا چنین حملهای را انجام نخواهند داد. دیپلماسی فعال است، فرانسه و غیره. محافل دست به ابتکارات دیپلماتیک میزدند و به نظر میرسد شکافی از آنجا ایجاد شده است. اسرائیل هم از این شکاف استفاده کرد و ضربه زد. نمیتوانست به اندازه حماس دوام بیاورد. کل دولت او تقریباً ضربه سختی خورد. در واقع حزبالله منطقهای مانند حماس را تحت کنترل داشت. تمام جنوب لبنان در دست حزبالله بود، مبتنی بر جامعه شیعه است، پایه اجتماعی هم دارد. او در سازمانهای زیرزمینی نیز به عنوان الگو نشان داده میشد.
حالا میگویند هنوز در مقابل عملیات زمینی مقاومت میکنند، اما نمیدانیم چقدر مقاومت خواهد شد. مقاومت خاصی وجود خواهد داشت، اما زمانی که دولت ضربه بخورد، انجام مقاومت برای آنها دشوار خواهد بود. اگر دولت ضربه نمیخورد، میتوانست بیشتر از غزه مقاومت کند زیرا مناطق روستایی هم دارد. اگر آنها سیستم زیرزمینی قوی ایجاد میکردند که کار حزبالله به عنوان نمونه ذکر میشد، از این نظر در جنگ سوریه نیز شرکت کردند. از آنجا نیروهای حزبالله تجربه داشتند. اگر اسرائیل همانطور که به غزه حمله کرد حمله میکرد، لبنان نیز دچار مشکل میشد. اگر از ابتدا با روش اشغال حمله میکرد، ضربه میخورد و حزبالله با قدرت بیشتری مقاومت میکرد. در واقع تاکتیکهایی که اسرائیل اجرا میکند بسیار مؤثر است. ابتدا ارتباط را قطع کن، سپس مدیریت را بزن. نیروی جنگی و آمادگیهای زیرزمینی هر چقدر هم باشد، بعد از این دو ضربه، نه میتوانند حکومت کنند، نه میتوانند ارتباط برقرار کنند، نه اداره میشود، تحملش سخت است. با این حال نمیتوان با قطعیت چیزی گفت، اما درگیری در لبنان ممکن است به اندازه غزه ادامه نداشته باشد. میتوان آن را اینگونه ارزیابی کرد.
ما نمیتوانیم در مورد اینکه سوریه چه خطی را دنبال خواهد کرد، چیزی بگوییم. روسیه عمدتا در سوریه حضور دارد. نمیتوان به طور قطعی دانست که آیا بازی مجدد جنگ روسیه و اوکراین در سوریه انجام میشود یا اینکه اوکراین را جدا و سوریه را جدا نگه میدارند. اینها روابط داخلی نظام و تضاد منافع است. ببینید روسیه در اوکراین خواهد جنگید، اما آنها میتوانند در سوریه سازش کنند بدون اینکه به طور کامل از سیستم خارج شوند. در واقع تاکنون عملیات در سوریه توسط آمریکا و روسیه به عنوان یک اتحاد مشخص انجام میشده است. این تا زمان درگیری مسیر انرژی بود. پس از جنگ اوکراین، این وضعیت کمی بدتر شد، اما این خط به طور کامل بدتر نشده است. هم وضعیت دولت اسد، هم وضعیت سوریه و هم حضور روسیه در مدیترانه اساساً وجود دارد. آنجا مشخص خواهد شد؛ اگر آنها با روسیه وارد درگیری شوند، یکی از قدرتهایی که روسیه را به درگیری با آمریکا تشویق میکند، ترکیه است. اگر چنین باشد، ترکیه خود را ایمن خواهد کرد. اگر درگیری ایالات متحده آمریکا و روسیه توسعه یابد، همانطور که جمهوری ترکیه بر اساس درگیری ایالات متحده آمریکا و شوروی به وجود آمد، اکنون میخواهد با درگیری ایالات متحده آمریکا و روسیه خود را سر پا نگه دارد. اگر چنین باشد، میتواند بماند. اما فعلاً دقیقاً نمیدانیم اگر آنها با روسیه به توافق برسند و در نتیجه مانع سوریه برای تجارت در شرق مدیترانه از بین برود، نوبت به ترکیه میرسد. عملیاتی علیه ترکیه از طریق قبرس انجام خواهد شد. به مسیر انرژی متصل خواهد شد. از ترکیه خواسته میشود که کاملا تسلیم و نوکر شود. اگر این کار را نکند ترکیه را تجزیه میکنند. برنامهریزی برای معاهده سور وجود دارد. پیش از آن، برنامههایی برای توافق برست- لیتوفسک وجود دارد. آنها ترکیه را بر اساس آن تجزیه خواهند کرد. رهبر آپو پانزده سال پیش اینها را نوشت و بارها به آنها هشدار داد. او گفت: «چیزهایی که به آنها اعتماد دارید، شما را از هم میپاشند.» توجهی نکردند. فاشیسم آکپ-مهپ ترکیه را به چنین فاجعهای سوق داد.
رهبر آپو گفت: «در این نظام جایی برای ترکیه فعلی وجود ندارد. هیچ ترکیهای در هژمونی سرمایهداری جهانی وجود ندارد. بنابراین، ترکیه تنها با یک سیستم جایگزین میتواند در این سیستم وجود داشته باشد. و این نیز اگر کوردستان آزاد، ترکیه دموکراتیک شود، و اگر به سمت ایجاد کنفدرالیسم دموکراتیک در خاورمیانه هدایت شود، ترکیه میتواند موجودیت خود را حفظ کند.» این پروژه رهبر آپو بود. هشدارهای او بر این اساس بود. آنها میخواستند به جای در نظر گرفتن این موضوع، پکک را نابود کنند، با منزوی کردن رهبر آپو، او را کاملاً سرکوب و خنثی کنند. آنها میخواستند با انزوا و حمله به پکک مردم کورد را مرعوب کنند. به عبارت دیگر، آکپ - طیپ اردوغان - دولت باغچلی قمار کردند، آنها فکر میکردند که میتوانند با اتکا به روسیه، تحریک مکانهای دیگر و انجام حملات اشغالگرانه زنده بمانند. اما برعکس، همه آنها را به این سمت سوق دادند. آنها همچنین اجازه حملات اشغالگری به روژاوا و باشور را دادند. آنها این کار را انجام دادند تا ترکیه را تحت عملیات بیشتری قرار دهند. بنابراین وضعیت سوریه به نگرش روسیه بستگی دارد. اگر در آنجا جنگ نباشد، ترکیه مرکز جنگ خواهد بود. تضادها و درگیریها در ترکیه تشدید خواهد شد، ما باید این را به وضوح ببینیم. دولت ترکیه فعلی وجود نخواهد داشت.
به نظر میرسد نظام به دلیل وجود پکک از دخالتهای لازم در ترکیه میترسد. آیا به خاطر همین ترسهاست که اجازه میدهند جمهوری ترکیه از مرزها عبور کند و حملات اشغالگری انجام دهد؟
جمهوری ترکیه با اشغال ادلب، مستقر کردن نیروهایش در جرابلس و تلاش برای اشغال نظامی باشور کوردستان و مناطق حفاظتی مدیا، در حال حاضر لوزان را لغو کرده است. بر اساس معاهده لوزان، ترکیه وارد این مرزها نمیشود. او با تلاش برای اشغال نظامی در واقع مرزها را از بین برده است. بنابراین لوزان را لغو کرد. اکنون بازسازی از طریق مسیر انرژی در حال انجام است. اگر آنها مشکلات لبنان و سوریه را حل کنند، مشکل اعراب و اسرائیل حل میشود. راه برای آشتی اسرائیل و اعراب باز است. بر همین اساس خاورمیانه جدید ایجاد خواهد شد و به احتمال زیاد ایران باید با این موضوع کنار بیاید، زیرا ایران در جنگ جهانی اول در موقعیتی از هم پاشیده نبوده است و در تبدیل شدن نظام سرمایهداری به هژمونی جهانی تمامیت ایران وجود داشته است. امپراتوری عثمانی در حال فروپاشی بود، هنوز ترکیه وجود نداشت. بنابراین، به احتمال زیاد با اعمال فشار بر رژیم ایران در داخل نظام باقی خواهد ماند، اما ترکیه تغییر شکل خواهد داد. روند به آنجا میرود. شاید این روند به تعویق میافتد و نقش اصلی در این تاخیر به دلیل وجود پکک است. آنها همچنان از مداخلههای لازم در ترکیه به دلیل وجود پکک میترسند. به همین دلیل آنها به جمهوری ترکیه اجازه دادند و از آنها حمایت کردند تا حملات اشغالگری انجام دهد. حزب دموکرات کوردستان (پدک) را به این اضافه کردند و حالا عراق را هم اضافه کردند. نظام سرمایهداری جهانی در واقع همه اینها را اداره میکند. آنها این کار را برای تضعیف پکک انجام میدهند. کمیته وزیران شورای اروپا برای تضعیف بیشتر پکک این دوره را به مدت یک سال تمدید کرد. آنها از هرگونه مداخله در ترکیه در صورت قوی شدن پکک میترسند. نمونهای از این اتفاق در روسیه افتاد. یک شکاف در سیستم وجود داشت. تعداد انگشت شماری از سازمانهای بلشویکی زمام امور را در دست گرفتند. اکنون، اگر آنها در ترکیه وضعیت درگیری ایجاد کنند، میترسند که «پکک بسیار قوی است، ترکیه را تسخیر میکند.» آنها در تلاش برای تضعیف پکک و واداشتن به سازش در روژاوا هستند. اگر اینجا به نتیجه برسند، جنگ را به ترکیه خواهند کشاند. آنها عملیات را در ترکیه توسعه خواهند داد. بعد از آن معلوم نیست سرنوشت ترکیه و کوردها چه خواهد شد.
بدیل آن «ترکیه دموکراتیک، خاورمیانه دموکراتیک» مبتنی بر آزادی کوردها است. رهبر آپو این فرمول را توسعه داد. او گفت: «کوردستان آزاد، خاورمیانه دموکراتیک.» او بعداً «کنفدرالیسم دموکراتیک خاورمیانه» را تعریف کرد. از حملات مدرنیته سرمایهداری به حاکمیت بر خاورمیانه، تضاد منافع و اشتراک جلوگیری خواهد کرد. این پروژههای ملت دموکراتیک و کنفدرالیسم دموکراتیک بود که خاورمیانه را به موقعیتی میرساند که مردم آزاد، دموکراتیک و بطور خواهرانه-برادرانه در کنار هم زندگی کنند. آنها به رهبر آپو فرصت اجرای این کار را ندادند. آنها ترکیه را وادار کردند که علیه رهبر آپو و پکک بجنگد. «برنامه طرح فروپاشی» نه تنها طرح آکپ – مهپ، بلکه نقشه نیروهایی است که نسلکشی کوردها را انجام میدهند. باید اینگونه دید. بنابراین شرایط بسیار بحرانی است. وقتی آنها به رهبری و جنبش حمله کردند، بله، ما در یک سطحی مقاومت کردیم، اما نتوانستیم این کارایی را ایجاد کنیم که همه اینها را بشکنیم. اگر حکومت آکپ-مهپ زود فروپاشیده بود و آگاهی و سازماندهی مدرنیته دموکراتیک بیشتر در خاورمیانه گسترش مییافت، میشد از این امر جلوگیری کرد. اما این امر محقق نشد. طیب اردوغان و دولت باغچلی همچنان در قدرت هستند و پروژههای خود را ادامه میدهند. این نیز به نظر میرسد در تقابل با نظام است، اما بخشی از نظام است. اگرچه با روسیه و برخی قدرتهای دیگر رابطه برقرار میکند، اما خارج از سیستم نیست. بنابراین، چیزی مؤثر وجود دارد که قدرتهای سرمایهداری جهانی از طریق اسرائیل برای اجرای طرحهای خود توسعه دادهاند. پس از لبنان، ایالات متحده آمریکا در روند قبرس وارد عمل خواهد شد. آمریکا با قبرس جنوبی قرارداد امنیتی منعقد کرد، اسرائیل نیز توافق کرد، تمرینات نظامی مشترک برگزار کردند و برخی بنادر را برای تجارت توسعه دادند. ایالات متحده آمریکا و برخی از قدرتها مستقیماً مداخله خواهند کرد.
به نظر میرسد که ما در یک روند بسیار مهم هستیم. وضعیت جنگ در کوردستان هم همینطور است. گسترش جنگ جهانی سوم در شرق مدیترانه نیز همینطور است. تحولات لبنان این وضعیت را آشکار کرد. کسانی هستند که ارزیابی میکنند که آیا این جنگ به ایران سرایت خواهد کرد یا خیر. این خیلی سخت به نظر میرسد. ما فکر میکردیم که این اتفاق در لبنان نمیافتد، اما آنطور که فکر میکردیم این اتفاق نیفتاد. زیرا تحریکات میتواند به موقعیتهای مختلفی منجر شود. ما نباید بگوییم صددرصد اینطور میشود، اما گرایش در ایران سازش با نظام و دور ماندن از جنگ است. اما ما باید احتمال وقوع جنگ را نیز در نظر بگیریم. ما باید در نظر داشته باشیم که او از جنگ خارج میشود. ما باید به وضعیت سوریه توجه کنیم. ما باید تلاش کنیم تا مبارزه خود را قویتر توسعه دهیم.
در این صورت به عنوان جنبش آزادی کوردستان چه برنامهای دارید؟
البته ما نتوانستیم خط خود را به طور موثر، کافی و موفق اجرا کنیم. آنها میخواستند ما را نابود کنند. بله، ما از تخریب جلوگیری میکنیم، اما نتوانستهایم فعالیتی را توسعه دهیم که برنامههای طرف مقابل را مختل کند. حالا میخواهند مثل حزبالله و حماس ما را ضعیفتر کنند و بر کوردستان مسلط شوند. اگر در این مورد شکست بخوریم، آنچه که رهبر آپو آن را «راهحلهای میانی» مینامد ممکن است به منصه ظهور برسد. وضعیت روژاوا میتواند تا حدودی کلی باشد. ما نیز باید برای آن باز و آماده باشیم. از این نظر، عملکرد شمال شرق سوریه باید بهتر انجام شود و دقیقتر ارزیابی شود. ما باید آن را برنامهریزی شده و موثرتر اجرا کنیم. لازم است در یک موقعیت بسیار وابسته قرار نگیریم، اما نباید وضعیت واقعی خود را ببینیم و فکر کنیم که مانند هیچ کس، تنها با قدرت خودمان آنجا خواهیم بود. یا آن را در اطراف اشاعه خواهی داد؛ در کوردستان و سایر نقاط خاورمیانه، قدرت و دموکراسی مردم را آشکار خواهید کرد، بر آن تکیه خواهید کرد یا سازش خواهی کرد. در غیر این صورت راه دیگری برای زنده ماندن وجود ندارد. از این نظر، رویکردهای بسیار مطیع نیز نادرست است؛ رویکردهای اکتشافی و جدا از واقعیت نیز اشتباه هستند. ما نباید در این شرایط قرار بگیریم. بنابراین، ما باید در موقعیتی باشیم که این واقعیت را ببینیم و بر این اساس سازش و اتحادهای برنامهریزیشدهتر، سازمانیافتهتر را انجام دهیم. ما نباید ویرانگر باشیم یا آنها را از بین ببریم. آن هم اشتباه است.
گسترش بیشتر در منطقه و جهان بر اساس کارزار جهانی آزادی، با مؤثرتر کردن مبارزه این امر تا حدی به ما کمک میکند که آلترناتیو مدرنیته دموکراتیک را در برابر هژمونی و سلطه کامل نظام مدرنیته سرمایهداری جهانی توسعه دهیم. برای رسیدن به این هدف باید پیشبینی کنیم. امکانات و فرصتهایی برای این کار وجود دارد، اما لازم است آن را به درستی درک کنیم، سازماندهی کنیم و بتوانیم به طور مؤثرتری با سبک خلاق مبارزه کنیم. وقتی به این مهم برسیم قطعا موفق خواهیم بود. توطئه فرآیندی است که با جنگ جهانی در هم تنیده میشود. همچنین میتوان آن را به گونهای متفاوت مدیریت و ارزیابی کرد. برای انجام موفقیتآمیز مبارزه با توطئه و درک وقایع امروز، درک درست واقعیت جنگ جهانی که توطئه در آن شکل گرفت، ضروری است.
پس موفقیت با مبارزه حاصل میشود. بسیاری از نقشههای توطئه نقش بر آب شد. بارها شکست خورد. اکنون کارزار جهانی آزادی پایان این کار است. قطعاً هدف آن تضمین آزادی جسمانی رهبر آپو با درهم شکستن سیستم شکنجهی امرالی است؛ میتوان این امر را عملی کرد. درسهای مبارزه ۲۶ ساله این را به ما نشان میدهد. این واقعیت که نقشههای حمله توطئه بینالمللی بارها در طول مبارزه ۲۶ ساله شکسته شده است، این واقعیت را ثابت میکند که این توطئه کاملاً قابل تجزیه و نابودی است. بنابراین، اگر مبارزه درستتر و مؤثرتر انجام شود، میتوان به نتایجی دست یافت و به چنین مرحلهای رسید. ما باید این واقعیت را به وضوح ببینیم. بنابراین ما باید در مبارزه با اعتماد به نفس و امید بیشتری باشیم. ما باید برنامهریزیشده و سازماندهیشدهتر عمل کنیم. ما باید خلاقانهتر عمل کنیم. ما باید شجاعتر و فداکارتر باشیم. ما واقعاً به مرحله نتیجهگیری رسیدهایم و باید با دیدن آگاهانه و باور به نتیجهگیری برای رسیدن به این نتیجه اقدام کنیم.