فلسفەی رهبری

در این اواخر کمی در رابطه با تیپ انسان کرد به تعمق و تامل پرداختیم. ضمن گام نهادن به سوی وظایف نظامی و تلاش در راستای سازمان یابی و نهادینگی سیاسی, به وضوح نمایان شد که تیپ کرد یک گره‌ کور است.

در این اواخر کمی در رابطه با تیپ انسان کرد به تعمق و تامل پرداختیم. ضمن گام نهادن به سوی وظایف نظامی و تلاش در راستای سازمان یابی و نهادینگی سیاسی, به وضوح نمایان شد که تیپ کرد یک گره‌ کور است. در نتیجه، تاملات‌مان هم پیرامون مسائلی کاملا سیاسی صورت پذیرفت. صریحا مشاهده کردیم که انسان‌هایمان به بلاهایی تبدیل شده‌اند. از خود پرسیدیم که این انسان‌ها چرا اینگونه‌اند و براساس همین پرسش در صدد پیشبرد تحلیلاتی برآمدیم. بدین ترتیب مرزهای سیاسی را سپری نموده و به عرصه‌های روانشناسی, جامعه‌شناسی و ادبیات گام نهادیم. زیراهمچنان که اشاره شد مشکل موجود به یک گره کور تبدیل شده است. زیرا انسان‌هایی بیچاره, بیدل و جرات, زبان بسته و بی‌عاطفه وجود دارند. به خاطر یک نخ سیگار یا یک وعده شوربا انسان‌های اطراف خود را به نابودی میکشاند, سپس میگوید: «وظایف یک فرمانده را به جای آوردم!» به خاطر یک رابطه غیررسمی و به اصطلاح دوستانه خود را نابود میکند, سپس میگوید:«خود را اثبات کردم.» یا اینکه «انتقامم را گرفتم!» در عملیاتی که انجام میدهد, هیچگاه به نتیجه‌ای کامل دست نمییابد, هر چیز را درب و داغان میکند, سپس میگوید: «بزرگترین عملیات را من انجام دادم!»

تمامی موارد فوق تخریب شخصیتی هستند. ما با تخریب‌های شخصیتی خطرناک و بزرگی روبه‌رو هستیم. معلوم میشود که این شخصیت یک گره کور تشکیل داده و کلافی است از تقصیرها و جرم‌ها. چگونه به وضعیت یک کلاف تقصیر جرم درآمده است؟ در تحلیلاتی که ارایه دادیم, بیشتر این موارد را مورد بررسی قرار دادیم. حتی من هم احتمال نمیدادم این همه جرم و تقصیر به بار بیاورد. اما در آخرین تحلیل گفتیم که به راستی صاحب یک جامعه دیوانه هستیم. در میان حزب هم بخش اعظمی از انسان‌ها به کلاف تقصیر تبدیل شده‌اند .تقصیرها و جرم‌ها هم آشکار شد. بزرگترین تقصیرها جرم‌ها جرم‌های سازمانی, نظامی و سیاسی است ومن با دهشت فراوان به مقابله با این موارد برخاستم.

این وضعیت را چگونه میتوان سپری کرد؟ اگر بخواهیم اینگونه انسان‌ها را کنار بگذاریم , خواسته دشمن را به جای میآوریم. دشمن خودش یکبار هرچیز را پارچه پارچه کرده است و حال میخواهد ما را وادار به انجام این کار بکند . اگر این کار را بکنیم, هرچیز تکرار میشود. اگر این تقصیرها را قبول کنیم, انقلاب را به دست خودمان به نابودی میکشانیم .یافتن راه حل درست هم کار بسیار مشکلی است که نیازمند قدرت, استعداد, صبر و تحمل و نیروی چاره‌یابی است. و در اینجاست که ادبیات عملکرد بنیادین خود را مطرح میسازد. اگر دقت شود خواهید دید که که تحلیلات انجام شده هم فراتر از تحلیلات سیاسی, تا حد زیادی به رمان نزدیک میشود. تحلیلاتی است که دارای بعدی رمانگونه است و میتوان گفت تقریبا شخصیت تیپ, کاراکتر ملی مورد تحلیل قرار گرفت. در تحلیلات انجام شده کاراکترهای اساسی بررسی شد. عملکرد اصلی رمان هم خلق کاراکترهای متفاوت است .یا کاراکترهای اجتماعی نوینی میآفریند و یا کاراکتر ملی موجود در جامعه را آنالیز میکند, تفاوت آن‌ها را بیان کرده و به انتزاع میکشاند. کاری که ما انجام دادیم , نسبتا همین بود. ولی ما این کار را برای خلق انجام دادیم. این کار را برای رهانیدن چپاندگی انقلابی, خفقان و بحران شخصیتی و درمان بیماری‌های موجود انجام دادیم.

تحلیلات موجود یا عملکرد ادبیات، بدین ترتیب وارد عرصه شد. اگر فعالیت‌های ادبی نیرومندی انجام گیرند، به واسطه همین تحلیل خواهد بود. بنیان آن را در آنجا بنیاد نهادیم. واقعیت این است که ارتباط آن با تاریخ, واقعیت‌هایی اساسی اجتماعی, هدف‌های راستین, رهایی و عظمت کاملا برقرار شده است .

کاراکتر یک انسان امین و درست, کاراکتر خراب و فاسد, زیبا, خائن, رهایی‌بخش, بیمار و بحرانزده, کاراکتر چاره‌یاب و … تقریبا مورد تحلیل قرار گرفتند .یعنی بعضی از ویژگی‌های این نوع شخصیت‌ها از قبیل میهن دوستی, سیاسی‌شدن, نهادینگی و قدرتمند بودن نشان داده شد. در عین حال خصوصیاتی که به خدمت دشمن هم درآمده‌اند, به وضوح نشان داده شده‌اند. همچنین نشان دادیم که به دلیل گسستن از حقایقی اساسی و بنیادین چگونه به شخصیتی لمپن, ولگرد و بیکار تبدیل شده است. به دیگر سخن کاراکتر ولگرد و بیکار, فراری و دیوانه را تعریف کردیم. حتی گفتیم جامعه دیوانه, اجتماع دیوانه‌ها مجنون‌ها،( اجتماع حقیرها )زبون‌ها، اجتماع بیماران! متاسفانه هرچند که وضعیت بسیار اسفبار و دشواری هم باشد, همه این موارد حقیقت بودند .

وجود تمامی این موارد نشان‌دهنده این است که فعالیتی ادبی صورت پذیرفته است پس مسئله‌یی که از آن تحت عنوان ادبیات کرد هم بحث کردیم, نسبتا اینطور پیشرفت میکند. آیا آنچه قبل از این انجام گرفت, فعالیت ادبی بود؟ رمانه‌ایی در رابطه با قتلعام‌های آگری (آرارات) و درسیم, مطابق با ایدئولوژی جمهوری ترکیه نوشته‌ شده‌اند. در اصل در برگیرنده ستایش و مدح قتلعام‌ها هستند. هرروز در تلویزیون و سینماها تیپ کرد را در حقیرترین شکل ممکن به ابزاری برای شوخی‌ها و بذله‌گویی‌های خویش تبدیل کرده و نشان میدهند. این تجدید حیات استعمار است .

در شکلی که آنها از کرد ارایه میدهند, کرد با زبان ترکی سخرهای حرف میزند .یعنی ترکی بلد نیست, بیچاره است, همیشه شوخی میکند, مورد استهزاء قرار میگیرد و هرکس او را برای خودش به کار میگیرد. هم در ادبیات و هم در سینما چنین کاراکتری ترسیم شده است، به ویژه تلویزیون عملکردهایی اینچنین داشته است .

شکل عظیمی از خجالت کشیدن از [کرد بودن] خود و دست کشیدن از حقیقت اجتماعی بر ادبیات تحمیل شده است. آنکه ادبیات انقلابی را مینویسد در مقابل تمامی این‌ها سینه سپر کرده و از خود مقاومت نشان میدهد, و بدین ترتیب در راستای نوشتن واقعیت‌ها نبرد خواهد کرد.

ما این بنیان‌ها را بنیان خواهیم نهاد. بنیان نهادن چیست؟ هویت انسان کرد را به وی نشان داده و به وی میگوییم: «این تو هستی, اگر وظیفه‌هایت را بخوبی انجام ندهی, ولگردی بیش نیستی, لمپن هستی, مریضی, جوجه‌ای, زبون و حقیری، دلقکی , خائنی, نوکر و بیرحمی! اگر وظیفه‌ات را هم درست انجام دهی, باشعوری, مبارزی, مبارزی به تمام معنا هستی, خوبی, زیبایی!» یک ادبیات ملی با چنین اصطلاحاتی قادر به ادامه فعالیت است با همین اصطلاحات جان گرفته, روح گرفته و از عملکردهای بسیار نیرومندی در میان جامعه برخوردار خواهد شد. مسایل فوق بعد دیگری از مسئله‌ای است که سعی در تحلیل آن داریم .

 حال میتوانیم در رابطه با مشکل ادبیات انقلابی به بحث بپردازیم . میتوان این روش را به کار گرفت و مطابق همین روش تاریخ و آینده مان را مشاهده کنیم. بر همین مبنا میتوان رمان‌های تاریخی نوشت. میتوان در را رابطه با آینده, رمان‌های امیدوار کننده و داستان و شعر هم نوشت. میتوان به خلق اثرهایی در عرصه موسیقی و نقاشی هم اقدام کرده و در سرآغاز نوین، میتوان قالبهای قدیمی( کهن ) و قالب‌های ملی را بر زبان راند. میتوان کاربردی متراکم و انبوه در مورد مسایل روزمره ارایه داد. زیرا تحولات و دگرگونی‌های عظیمی در حال رخدادن است .

در حقیقت جانکاه‌ترین ادبیات، بر زبان راندن ساختار این تحولات است. باید ارواح مرده و دوباره جان گرفته را به موضوعی برای نوشتن تبدیل کرده و به ویژه مقاومت روح ها را خلق کرده و به کار گرفت. زیرا به راحتی میتوان گفت که در میان ما بخش عظیمی از کسانی که بر روی پاهای خود حرکت میکنند جان‌های مرده هستند. در این باره بهترین دیدگاه محکوم کردن مرگی است که در حیات  ما وجود دارد. میخواهیم بر نحوه مرگ این جامعه و یا حداقل قسمت عظیمی از این جامعه  غلبه کرده و آن را از وضعیت «مرده‌هایی که برروی پاهایشان حرکت میکنند» نجات دهیم. بسیاری از ویژگی‌های موجود  بیانگر وجود مرگ هستند. بی‌علاقگی, برخورد سرد, دافع بودن و تخریبگری، ابعاد تشکیل دهنده مرگ هستند و در عین حال به طور وسیعی هم موجودند. جنبه‌هایی که مقاومت را تشکیل میدهند بسیار محدودند. ذاتا شیفتگی و رغبت به زندگی و جنبه‌هایی از مقاومت هم وجود دارند. اگر این دگرگونی رخ دهد, این موارد به منصه ظهور میرسند.                   

مشاهده جان گرفتنی نو, در واقعه‌ی شهادت , مشاهده مقاومت در شکنجه‌های سنگین, مشاهده وجود مرگ در جایی که فرد فکر میکند به زندگیش ادامه میدهد, و خلاصه اینکه مشاهده ازدیاد جدایی‌ها در زندگی بسیار وسیع و گسترده است. همچنین گفتیم که بعد از شنیدن این تحلیلات, فرد از زندگی و جامعه‌ی قبلی خود خجالت میکشد. این صحیح است. اکنون با این سوال که «ما چگونه اینطور زیستیم؟» جامعه از خود خجالت میکشد. این پیشرفت خوبی است. انسان, دیگر میفهمد که مرده . چه اندازه پوسیده است. اکنون در او هیجان زندگی بوجود می‌آید. میتوان تمامی این موارد را به شکل بسیار جالبی توسط ادبیات برزبان راند. جالب توجه‌ترین ادبیات در مراحل شکل‌گیری تحولات, روشن ساختن این است که چه چیز باید بمیرد و چه چیزهایی باید مقاومت کرده و جان بگیرند. اساسی‌ترین وظیفه‌ی ادبیات این است. تمامی شاخه‌های هنری دیگر هم مسئول به جای‌آوردن وظیفه‌ی خود هستند در راستای نوشتن فرمان مرگی که باید بمیرد و به همان ترتیب ترغیب به پیشرفت میل حیات است.

طبیعتا کار ما تنها یک سرآغاز است. در این موارد زمینه‌هایی ایجاد میکنیم. برای کسی که زمان داشته باشد, کارهای چندان زیادی نداشته و وظایف مهمتری پیشروی نداشته باشد و همچنین توسط ادبیات خواهان انجام کارهایی میباشد ,یک زمینه‌ی کامل فراهم شده است .میتوان هم نمونه‌های تاریخی ادبیات, هم نمونه‌هایی در رابطه با آینده و هم نمونه‌هایی که تحولات روزانه را در برمیگیرند, ارائه داد. این موارد به ویژه متحول هم میشوند. روشنفکری که با آسمیلاسیون روبرو شده و دچار قتل عام استعمار شده است, چنین شخصی که نمیتواند این چنین ادبیاتی بیافریند, بلکه عملکرد تشکیل موانع فراوان برای این ادبیات را ادامه میدهد. اما این عرصه فعالیت دیگر به اینگونه ادیب‌ها روشنفکرها فرصت نمیدهد.

زمینه ما, بی‌نهایت انقلابی است. زمینه تحلیل انقلابی, دعوت انقلابی و روح انقلابی است. دیگر برخوردهای استعماری کهن تمام شد .دیگر حتی توان نفس کشیدن هم ندارد. شاعر , موزیسین موسیقیدان  و نویسنده‌های دوران گذشته میتوانند صمیمانه اعتراف کنند که در مقابل حقیقت کرد تا چه اندازه گناهکار بوده‌اند. فکر میکنم اعتراف و گفته‌هایی مبنی براینکه«چگونه خائنی بودم, چگونه به بازیچه‌ای تبدیل شدم و چگونه مرا به کار گرفتند)از من سوء استفاده کردند( همانند تمامی اعتراف‌های دیگر صورت میگیرند. پس اگر قدرتی داری, به میدان بیا, حرف بزن, از دیر بگو , از بهشت و دوزخ و مقاومت و شکنجه و رفعت بگو, پلیدی را بر زبان بیاور ,زیبایی را پیدا کن و دشمنی, عشق ورزی و دوستی را بنویس.

در این رابطه «عشق و زندگی» ابزار بسیار بسیار نیرومندی هستند. به اندازهای که انقلاب برای کسب پیروزی به هرکس امکاناتی داده است, برای ادیبان و کسانی که میخواهند توسط ادبیات خیزشی انجام دهند, امکانات مهمی در نظر گرفته است. اما اگر در این باره ادیب تنبل و توانایی برزبان راندن خود را هم نداشته باشد, از او هیچ چیزی بوجود نمیآید و اگر سال‌های طولانی توانایی درک و مشاهده مسائلی را ندارد که من با آنها برخورد داشته‌ام, هیچگاه نمیتواند یک ادیب باشد. این در حالی است که اگر خودش بی‌روح است و نقش یک تحریفگر زندگی را ایفا میکند, هرگز نمیتواند یک خلق را با انقلاب یا با ادبیات تربیت کند. انسانی اینگونه به طوری که شایسته‌ی ادبیات ,ادب و این هنر میباشد, عملکردی نخواهد داشت. برخوردهایی تنگ نظرانه با مشکلات در کار است. ادیبان هم باید مشکلات را ببینند و به نیرویی برای چاره‌یابی مشکلات تبدیل شوند. اگر کسی به درستی قادر به مشاهده‌ی مشکلات نبوده , نیروی تحلیل شخصیت خود را هم ندارد و علیرغم آن میگوید:« من ادیب خوبی هستم!» حیله‌گری بیش نیست.

 در حالی که چنین زمینه‌ای برای ادبیات فراهم شده است, نباید ناامید بود. از هم اکنون فعالیت‌هایی آغاز شده است. این فعالیت‌ها از سوی انقلاب پیشرفت سریعتری خواهند داشت. ملاحظه میشود؛ انقلابی که به مرور زمان جوانب مثبت آن افزایش پیدا میکند, مشکلات خود را به خوبی به موضوع بحث تبدیل میکند و راه حل را نزدیکتر میگرداند, امکانات کاملی هم برای ادبیات انقلابی به وجود آورده است. اگر اکنون در این وضعیت و محیط شلوغ و پرسروصدا چنین جایی به ادبیات میدهیم, مسلما این امر به مرور زمان اهمیت بیشتری مییابد. این شاخه‌ی هنری, ایفای نقش خود را شروع میکند. زیرا در تاریخ بسیاری از ملت‌ها, به ویژه  در مراحل وقوع انقلاب, نسلی از ادیبان نیرومند ظهور کرده‌اند. برای مثال در دوران انقلاب فرانسه, ادیبان بزرگی ظهور کردند. کسانی که عصر فئودالیسم را سیاه کرده و جوانب منفی آن را به رشته تحریر در آوردند و کسانی که خواهان تداوم این سیستم بودند, این‌ها نماینده تفاوت‌های میان پیشرفت خواهان و ارتجاع گرایان بودند و همچنین کسانی که فلسفه و اخلاق موجود در این سیستم را به خوبی تحلیل کردند, بسیار بودند. فیلسوفان , موسیقی دانان و ادیبان بزرگی داشت. ادبیات کلاسیک فرانسه هنوز هم خوانده میشود. همچنین نسل ادیبان قبل و بعد از انقلاب روسیه هم قابل ذکر است. امروز هم به دلیل آنکه مشکلات ما با مشکلات آن‌ها در آن زمان همانندند, این مسایل را بهتر مشاهده میکنیم. از «چگونه باید کرد» و «چه باید کرد» گرفته تا کلاسیک‌های بینظیری مانند «جنگ و صلح» ـ که از تلاش‌های معظم دوران انقلاب سخن میگویندـ نمونه‌های بارز این امر هستند. میدانیم که تقریبا در مراحل گوناگون ساختار تحولاتی تمامی ملت‌ها, اثرهای ادبی بزرگی خلق شده‌اند. پس اگر برای ما هم ورود به چنین مراحل انقلابی مهمی موضوع بحث است, آنگاه این امری غیرقابل انکار است که نسلی از ادیبان هم به دنبال آن ظهور خواهند کرد. اما چرا در میان ما قبل از انقلاب نسلی نیرومند از ادیبان ظهور نکرد؟

این مسئله را با قتل عام استعمار و گستردگی آسمیلاسیون در ارتباط میدانیم. مطمئنا به خاطر آنکه استعماری شدید در کار است, مغزها ـ در حالی که هنوز در گهواره به سر میبرند- گرفته میشوند. قلب‌ها و روح‌ها منجمد میگردند. از حقیقت خود خبردار نخواهی شد, با دو کلمه نمیگویی: «من کُردم» و اگر این  واقعیت مدتی طولانی ادامه پیدا کند, از کدام تاریخ , کدام حقیقت اجتماعی – ملی و کدامین ادیب میتوان سخن راند؟ علت همین است.

بعد از اینکه انقلاب ضربه‌هایی وارد آورد, به ویژه بعد از آنکه خشونت , این دیوارهای استعماری را نابود ساخت, خود به خود ادبیات ظهور خواهد کرد. این تحلیل, تحلیل کاملا صحیحی است. محتملا در این مرحله چنین رویدادی پیشرفت خواهد کرد. ذاتا حرکت ما در عین حال, بسان یک حرکت بزرگ ادبیات است. تحلیلاتی که ما ارائه میدهیم, موارد اجتماعی, سیاسی, سازمانی, نظامی و … را در بر میگیرد. در دید اول اینگونه به نظر میرسد که جنبه‌ی روانشناختی یا جامعه‌شناختی آن بیشتر است, اما در اصل یک تحلیل نظامی‌ هم ‌میباشد. در اصل تیپ کرد از لحاظ نظامی, سیاسی, اجتماعی, ملی , فرهنگی و ادبی تحت فشار فراوان قرار گرفته است. بدین ترتیب جهت پشت سـرنهادن این تیـپ و بکـارگیری آن در فعالیت ها و همچنـین در راسـتای ز یر و رو کـردن آن , پیشـرفت نظامی و تحلـیلات سیاسـی, اجتماعی و ادبی لازم است. بدین ترتیب  اگر جنبه‌های پوسیده فراوانی وجود داشته باشد, آن جنبه‌ها میمیرند. اگر از لحاظ فیزیکی جنبه سالمی وجود داشته باشد, شکوفا شده و مجددا جان میگیرند. پس از لحاظ روانشناسی, اجتماعی, روحی و نظامی به پیشرفته‌ایی نایل میشود. به علت کاراکتر فشار استعماری , این مسایل در کردستان اینگونه هستند.