صعود به کوهسار
توجه زنارین به سنگی معطوف میشود. معلوم است که به این سنگ معنا میدهد. اما چرا توجه خود را به این سنگ معطوف داشت. به مثال اینکه دستی به چهره بکشاند، بمانند اینکه خاطرهای به خاطر آورد و به مثابه اینکه با رفیق شهید خود حرف بزند...
توجه زنارین به سنگی معطوف میشود. معلوم است که به این سنگ معنا میدهد. اما چرا توجه خود را به این سنگ معطوف داشت. به مثال اینکه دستی به چهره بکشاند، بمانند اینکه خاطرهای به خاطر آورد و به مثابه اینکه با رفیق شهید خود حرف بزند...
خورشید در محاصره ابرها قرار گرفته. اما قصد دارد طلوع کند. راستش را بخواهی ما نمیخواهیم همین الان طلوع کند. علیرغم اینکه لطف و مروت خود را از ما دریغ نمیدارد، باز هم ما امیدواریم اکنون طلوع نکرده و سربرنیاورد. ابرها خورشید را تحت فشار قرار میدهند. پس از آنکه ما خود را به بلندای یک تپه برسانیم، پس از آن مشکلی ندارد بگذار طلوع کند. چیزی نمانده برسیم.
گریلاهایی که به پیش میروند، زنارین و مدیا با چفیه نظامی که به دور گردن خود پیچاندهاند. آنان پیشاگامان حیاتاند. زنارین اهل شهر ماردین است و مدیا هم زادهی شهر کوبانی است. دو فرزند خلق کورد که در کوهستان به یکدیگر رسیدهاند.
توجه زنارین به سنگی معطوف میشود. معلوم است که به این سنگ معنا میدهد. اما چرا توجه خود را به این سنگ معطوف داشت. به مثابه اینکه دستی به چهره بکشاند، بمانند اینکه خاطرهای به خاطر آورد و به مثابه اینکه با رفیق شهید خود حرف بزند... رازش را به این سنگ میبخشد.
مدیا از جلو در حرکت است، ما به سنگی دیگر جست میزنیم و تپه به تمامی در برابر ما در یک سلسله قرار دارند. دلیل این چشم انداز اینست که ما بر فراز یک تپه دقیقا در قله آن قرار داریم. گریلا به تپه، به سنگ عشق میورزد، رهپیمایی بروی سنگها را دوست میدارد، نغمهها سر میدهند و خاطراتشان را یادآوری میکنند.
هر دو گریلا مینشینند. به تماشای تپه، تخته سنگ، درخت و کوهساران پیش روی خود مینشینند. معلوم است خسته شدهاند، برای همین اکنون نشستهاند. نفسی تازه به من رسید، اگر چنین نباشد که نمیتوانم خود را به گریلا برسانم...
آسمان دیگر آبی رنگ شد، خورشید در تلاش است پرتوهای خود را بر جهان بپراکند.
برای اینکه نفسی تازه کنم در زیر تخته سنگی نشستم. شاید بهترین موقع همین حالا باشد. اما عملی نبود. نفس تازه کردن گریلا خستگی به در کردنش تنها ۵ دقیقه است. آمد و رفت و انجام وظایف هر چه اندازه هم سنگین و دشوار باشد، نفس تازه کردن همان ۵ دقیقه است.
آسمان آبیست. آسمان در تدارک باران باریدن است. باد میوزرد. بدلیل اینکه ما در ستیغ تپه قرار داریم، صدای طبیعت را بخوبی احساس میکنیم.
هر دو گریلا خاطرات را دنبال کردند. در رخسارشان نگریدنی ژرف و دور و دراز تا به منطقه زاپ نقش بست. رو به زاپ قرار دارند یعنی به سمت قلعه مقاومت ایستادهاند...