یک قهرمان وفادار: برچم آوارش

شهید برچم آوارش یکی از مبارزان قهرمانی بود که با تلاش و مبارزه خود، میراثی پرمعنا بر جای گذاشت. او در هر گفته و نوشته‌ی خود در دفتر خاطراتش، احساس و وفاداری خود به آزادی را بیان می‌کند.

در میان بازتاب هر دستور کاری، بی‌شک شجاعتی وجود دارد که در انسان بوجود می‌آید. وگرنه نه جسارت نوشتن در انسان شکل می‌گیرد و نه آن خواست و اراده در او پیشرفت می‌کند. زیرا اغلب اوقات، بلکه بیشتر اوقات، نیاز به تعریف درست چیزها وجود دارد. هنگامی که جسارت تعریف کردن در انسان وجود داشته باشد، آن زمان انسان می‌تواند گذشته و آینده خود را نیز معنا بخشد. از این رو، از سوی گریلا‌ها دیده می‌شود که جسارت نوشتن، یعنی تعریف کردن، به اندازه انجام دادن عمل مورد توجه قرار می‌گیرد. اغلب اوقات، با وجود خستگی و شرایط دشوار زندگی گریلا‌ها، زمانی برای نوشتن لحظات تاریخی اختصاص داده می‌شود. آن زمان انسان درمی‌یابد که زندگی کردن لحظات تنها همان لحظه نیست. در اصل، برای گذشته و آینده، خاطره‌ی خود بودن و آزادی می‌شوند.

شهید برچم آوارش نیز یکی از آن قهرمانانی است که امروز با تلاش و مبارزه خود، میراثی ارزشمند بر جای گذاشته است. او در هر بیان خود، وفاداری و اراده‌اش به آزادی را در این سه بخش دفتر خاطرات خود چنین بازگو کرده است:

«آمده‌ام تا به آرزوهایم برسم.»

اکنون در تپه شهید علی‌شیر هستم. همیشه یکی از آرزوهایم این بود که به دشمن نزدیک شوم. دیگر مانند گذشته بی‌دفاع نیستم. سلاحی که در دست دارم تا از وطنم محافظت کنم، در کنارم رفقایی که خود را وقف این آرمان کرده‌اند و اراده و جسارت بزرگی که رهبر آپو بنا نهاده است، درست در مقابل دشمن، در برابر دشمن ایستاده‌ام. وظیفه‌ام این است که شب و روز دشمن را بر روی تپه زیر نظر بگیرم. زمانی که در خانه بودم، با تردید به خودروهای نظامی نگاه می‌کردم. اما اکنون با آن‌ها شوخی می‌کنم و می‌خندم. دیگر نقش‌هایمان تغییر کرده است. اکنون آن دشمنی که می‌خواهد کوه‌های آزاد ما را اشغال کند، با تردید نزدیک می‌شود. با وجود اینکه فناوری‌های زیادی دارند، هرگز احساس امنیت نمی‌کنند. وقتی با دوربین نگاه می‌کنم، این را به وضوح می‌بینم.

اکنون می‌دانیم که دشمن در حال آماده‌سازی بزرگ برای حمله است. اما ما نیز بی‌صبرانه منتظر آمدنشان هستیم. با چنان غافلگیری‌هایی از آن‌ها استقبال خواهیم کرد که از آمدنشان پشیمان شوند. رفقا نیز بی‌وقفه به آماده‌سازی خود ادامه می‌دهند. شاید ما به اندازه آن‌ها فناوری نداشته باشیم. اما چیزی که ما را قوی می‌کند، ایدئولوژی رهبری ما، شهدای ما و رفاقت ماست. در میان یگان، بی‌تجربه‌ترین فرد من هستم. شاید از نظر نظامی نتوانم کار زیادی انجام دهم. اما هر کاری از دستم برآید، تلاش خواهم کرد تا بتوانم انجام دهم. در آموزش، در یادگیری برخی سلاح‌ها مشکل داشتم. اما اکنون همه سلاح‌ها را می‌شناسم و می‌توانم از آن‌ها استفاده کنم. برای اینکه خشم خود را نسبت به دشمن خالی کنم، بی‌صبرانه منتظر آن لحظه‌ام که سلاحم را به کار ببرم. یکی از دلایلی که باعث می‌شود اینقدر به خود مطمئن باشم، عشق و باور من به رفقای اینجاست. از روز اول تا به حال در هر زمینه‌ای به من کمک کرده‌اند. هرگز احساس نکرده‌ام که تازه به اینجا آمده‌ام. انگار سال‌هاست که با آن‌ها زندگی می‌کنم. امیدوارم وقتی آن روز فرا رسید، این تلاش آن‌ها را بی‌نتیجه نگذارم و شایسته زحماتشان باشم. اکنون زمان شرافتمندانه جنگیدن و پیروزی است.

آن وعده من به تو آزادی خواهد بود

زندگی گریلا، زندگی یک پرنده را به یاد انسان می‌آورد. رهبر آپو در تحلیل‌های خود می‌گوید پرندگان لانه‌های خود را در جاهایی می‌سازند که مار نتواند به آن برسد. اینک لانه ما نیز به همین شکل است. در قله‌های بلند کوه‌های کوردستان که نماد آزادی هستند، در لانه‌ای که ساخته‌ایم، به طعم زندگی آزاد می‌رسیم. اما حسرت ما هرگز در برابر رهبر آپو که این زندگی و مبارزه را برای ما بنا نهاد، کم نمی‌شود. هر حسرتی در دل گریلا با امید به هم می‌رسد. هرچه حسرت من به رهبر آپو بیشتر می‌شود، امیدم نیز بزرگتر می‌شود. دیگر با چشمانی پر از امید به آینده نگاه می‌کنم. من در صفوف حزب که برای جنگیدن آمده بودم، زندگی دیدم. آزادی دیدم، رهبری را دیدم.

وقتی گذر زمان را حس می‌کنم، می‌گویم کجا هستم، آیا از کدام مرزها عبور خواهم کرد؟ بدون اینکه وارد زمان سرگیجه‌آور شوم، بدون اینکه گوش بدهم و پشت سرم را نگاه کنم، این مکانی را که در سرمای زمستان به آن پناه برده بودم، به تنهایی تماشا کردم. گنجینه امیدهای پنهان، معنای زیبایی را در درخشش این مکان دیدم. اکنون درست در میانه‌ی سرزمین آزادی هستم. نمی‌توانند چشمانم را ببندند، نمی‌توانند به خنده‌هایم دست بزنند، نمی‌توانند جلوی موهایم که با وزش باد به رقص درمی‌آیند، بایستند. من در مکانی در کنار زمان مانده‌ام. من درست در میانه‌ی سرزمین آزادی هستم.

حسرت یک سرزمین آزاد لحظه به لحظه مرا در بر می‌گرفت و در آغوش می‌کشید. دیگر بیشتر از خیال دیدن آن، می‌خواستم با زندگی کردن آن لحظات، راهی آینده‌های آزادی شوم و قدم بردارم. دیگر هیچ چیز نمی‌توانست در برابر تحقق این خیال بایستد. زمان، زمان تحقق آن خیال‌ها بود. از این رو، بدون اینکه خود را از مبارزه آن کنار بکشم یا از جنگیدن آن فرار کنم، همواره خود را به واقعیت میهن پیوند دادم. بی‌شک، آزاد کردن میهن، تضمین آزادی زن است. آن زمان اراده‌ی آزادی تو و عشق تو به میهن، فراتر از هر چیز دیگری، قلب و روح انسان را تسخیر می‌کند. به همین دلیل، جنگیدن برای میهن نیز شایسته گفتن می‌شود. با این واقعیت، به عنوان یک زن مبارز، تلاش کردم وجود و هویت زنانه خود را معنا بخشم. راهپیمایی به سوی میهن و تبدیل شدن به یک گریلای موفق، جایگاه تحقق آن بود. به عنوان یک زن، وقتی انسان به حقیقت این واقعیت می‌رسد، بیشتر از نظر روحی و ذهنی وضوح را تجربه می‌کند. انگار هیچ دست آلوده‌ای به تو نخورده است، مانند کودکی آزاد به سوی آینده قدم برمی‌دارد. من نیز گرد آمدن این واقعیت را در خود نگه داشتم و با سربلندی در مبارزه آزادی قدم برداشتم.

به مادر عزیزتر از جانم؛

اگر روزی خبر شهادت مرا شنیدی، غمگین مباش مادر. اشک در چشمان زیبایت جاری مکن. بدان که من عاشق خاک و میهن شیرینم بودم. شهادت برای من چیز بسیار مقدسی است. بدان که من پیرو شهدا هستم. عشقی بسیار بزرگ در قلبم دارم، عشق به یک میهن آزاد و یک زندگی با عزت. وقتی سراغ مرا گرفتند، بگو به دنبال عشق مقدسش رفته است. می‌دانستی مادر، همیشه کوردستانم در قلبم بود. عشقم بسیار بزرگ بود و درد آن همیشه در قلبم بود. عشقم رهبر آپو بود، عشقم میهنم بود و عشقم مردمم بود. تنها یک راه برای من وجود داشت و آن راه آزادی بود. شهدای وطنم بزرگترین دلیل من برای آمدن به کوه‌ها و مبارزه بودند. صاحب راهی دور و مقدس شدم. زخمی و صاحب زخمی عمیق شدم. با روشنایی وطنم آتش شدم. شاید شهید شوم اما خون بدنم در خاک وطنم جاری خواهد شد و در وطنم خاکی مقدس خواهم شد. می‌دانم به من افتخار خواهی کرد. ستاره‌ای درخشان در چشمان سبزت خواهم شد. ترانه‌ای همیشگی بر زبانت خواهم بود. داستانی بر لبان. وقتی شهید شدم، هلهله کن، ترانه بخوان و چشم دشمن را بترسان. بگو «شهدا نمی‌میرند». من جستجوگر آزادی و انسانیت هستم. با شهادتم همیشه سربلند و مفتخر باش مادر.