انقلاب کاذب فاشیسم در مقابل انقلاب حقیقی خلق‌ها

انقلاب کاذب به انقلابی گفته می‌شود که فاشیست‌ها با کسب هژمونی یک کشور خاصه در ادوار تحولات ساختاری، کل قدرت را قبضه می‌کنند.

انقلاب کاذب به انقلابی گفته می‌شود که فاشیست‌ها با کسب هژمونی یک کشور خاصه در ادوار تحولات ساختاری، کل قدرت را قبضه می‌کنند. اینها هر آنچه بر ضد منافع‌شان باشد را تارومار کرده و کشتی حیات توده‌های مخالف را به گل می‌نشانند. در ایران هم در سال ۱۳۵۷ پس از تثبیت انقلاب، جریان فاشیستی لیبرال‌ مذهبی با تکیه بر طبقات متوسط بازاریان و روحانیون به منصه ظهور رسید و انقلاب حقیقی خلق‌ها را مصادره نمود. امروز پس از گذشت ۴۳ سال، خلق‌های ایران که صاحبان اصلی انقلاب هستند، در مقابل انقلاب کاذب فاشیست‌های بربر که بویی از انسانیت نبرده‌اند، قدعلم کرده‌اند. این حق‌خواهی می‌رود که منجر به وقوع بزرگ‌ترین انقلاب بنیادین حقیقی و مهم‌تر از انقلاب ۱۳۵۷ شود. خلق‌ها در ایران و شرق کردستان به هیچ تردیدی نیاز ژرف به وقوع یک انقلاب حقیقی را احساس می‌کنند به همین دلیل به‌پا خاسته‌اند.

نظام حاکم جریان لیبرال نظام سرمایه‌داری که شدیدا بر ضد دموکراسی است و مدل ساخته‌وپرداخته‌ای تحت عنوان فریبنده «مردم‌سالاری دینی» را تحمیل نموده، امروز سکان کشور ایران را از مساجد و مدارس و دانشگاه گرفته تا بازار و سایر عرصه‌ها، بدست گرفته. خیزشگران نسل‌های نوین نیز آگاهانه متوجه جوانب خطرناک و نابودگر انقلاب ۵۷ هستند و اجازه تکرار آن را نمی‌دهند. نسل‌های جوان امروز به تدقیق متوجه شده‌اند که انقلاب قبلی تا چه اندازه کاذب گردانده‌شده. لیبرالیسم نظام سرمایه‌دارانه انقلاب ۵۷، امروز به لویاتانی مبدل شده که درصدد بلعیدن نسل‌های جوان و تباه‌کردن عمر آنها درخدمت منافع و مطامع خویش است. جوانان و زنان امروز از هوشیاری نسبت به این سفاکیت رژیم برخوردارند و با مقابله انقلابی علیه نظام تئوکراتیک حاکم، کاری کرده‌اند که لویاتان آن نظام با تحدید بربریت علیه خلق‌ها، اساسا خویش را نیش بزند. این یعنی قرارگرفتن نظام مستبد در سراشیبی اضمحلال و سقوط. زیرا سیاست سرکوب‌ به نحو بربریتی که همیشه فاشیست‌های لیبرال اتخاذ و اعمال می‌کنند، طومار خود آنها را از حوزه قدرت و سلطه بر جامعه، می‌پیچد.

اساسا نظام لیبرال مذهبی این فاشیست‌ها که انقلاب کاذب را رهبری می‌کنند، چون بر ریل یک ایدئولوژی تحمیلی از جانب طبقه روحانیون و بازاریو‌ن مذهبی به پیش می‌تازد، خود موجبات تباهی خویش را فراهم آورده است. زیرا هیچ چیزی نمی‌تواند ایدئولوژی را از میان برد جز خود آن ایدئولوژی. همیشه اکثر ایدئولوژی‌ها ریشه در یک اعتقاد دارند که غالبا به شکل دگماتیک خویش را بر جامعه تحمیل می‌کنند، و وقتی علیه همان جامعه تحت سلطه، ستم پیشه کردند، زمینه اضمحلال خویش را مهیا می‌گردانند.

امروز آنچه برسر ایدئولوژی تئوکراتیک و فاشیستی ایرانی می‌آید، همان اضمحلال ایدئولوژیک است. فرایند آن طوری است که با ستم علیه جامعه، مشروعیت خویش را نزد جامعه می‌بازد و جامعه با تقابل رادیکال علیه آن، به مشروعیت‌زدایی از آن می‌پردازد. این اتفاق به یمن جنبش «ژن، ژیان، آزادی» افتاده و خلق‌ها علنا و عملا از جمهوری ولایت‌فقیه سلب مشروعیت کرده‌اند. همین اقدام خلق‌ها مبنی بر سلب مشروعیت از حاکمیت سیاسی، اقتصادی، ایدئولوژیک و فرهنگی از رژیم، به تدریج مایه ایجاد شکاف در صف مسئولان خواهد شد که البته در حال حاضر در این صف درز افتاده و جریان‌های منفعت‌پرست نخستین اقشار داخل طبقات حاکم ذی‌نفع هستند که از صف رژیم ریزش خواهند کرد. سیاست سرکوب نظامی و خشن هم دیگر به داد این حاکمیت سلب مشروعیت‌شده نخواهد رسید و بالاخره قیام به نقطه‌ای خواهد رسید که همه‌چیز منقلب شده و انقلاب به وقوع خواهد پیوست. دیگر طبقه روحانیون حاکم و بازاریان مذهبی با تکیه بر نیروی نظامی فاشیستی یعنی سپاه و بسیج توان مهار روند انقلاب خلق‌ها را ندارند. بنا به قاعده دیالکتیک تحولات جوامع، سرکوب می‌تواند در آن انقلاب حقیقی وقفه‌های کوتاه‌مدت ایجاد نماید، اما بالاخره رخ خواهد داد.