انقلاب زن، مخاطب خود را میجوید
حوادث اخیر کوردستان بیانگر حملەی جنایتکارانەی رژیم بە زاگرس بعنوان قلب تپندە انقلاب دمکراتیک می باشد.
حوادث اخیر کوردستان بیانگر حملەی جنایتکارانەی رژیم بە زاگرس بعنوان قلب تپندە انقلاب دمکراتیک می باشد.
حوادث اخیر کوردستان بیانگر حملەی جنایتکارانەی رژیم بە زاگرس بعنوان قلب تپندە انقلاب دمکراتیک می باشد. رژیمهای اشغالگر منطقە بخوبی می دانند زاگرس تنها سرزمینی جغرافیایی نیست، بلکە سمبولی از مقاومت نیروهای خلقی است در برابر نظامهای تمامیتخواە و دولتگرای مرکزی.
حملات همزمان ترکیە و ایران از کوبانی تا قندیل و آسوس، لشکرکشی دد منشانەی سپاە پەسداران رژیم آخوندی به سوی شهرهای کوهپایەای زاگرس؛ جوانرود، مهاباد، دهگولان، سنە ، بۆکان ، سقز و مریوان حملاتی بە قصد بە زانو کشیدن کانون این مقاومت مردمیست کە ریشەای بە عمق تاریخ ظلم و استیلا دارد.
انقلابی کە اینک در ایران در حال وقوع است، تحولی ریشەای در مفاهیم بودە و زایش ذهنیتی نوین می باشد. گذار از توتالیتریسم و مرکزگزایی در همەی ابعاد آن؛ دینی، جنسی، ایدولوژیکی است. لذا زمانی کە از باز تعریف مفاهیم سخن بە میان می آید نمیتوان در همان ظرف کهن این تحولات را دنبال نمود و در پی تحقق آن برآمد.
رژیم جمهوری اسلامی و نظام ولایت فقیە تنها دشمان پیش روی این انقلاب نمیباشند، در کنار آن اگر نتوان نیروهای مرتجع و تمامیت خواه و مرد سالاری را دید که تنها به یمن قرار گرفتن در خارج از دایره قدرت یار غار انقلاب زن شدهاند و انقلابیون در صدد مبارزه با آنها بر نیایند امکان قاپیدن انقلاب چیزی دور از انتظار نیست. در پیچ و خم مبارزات سه ماە اخیر عامدانە ویا از روی سهل انگاری انقلابیون با نوعی انحراف بە چپ و راست مواجە شدەایم. از همان ابتدا جنگ ایدئولوژیکی نفس گیری راجع بە شعار انقلاب و جهان بینی آن وجود داشت. بسیاری سعی در حذف آن و با محدود نمودنش در قالب آزادیهای فردی و فرو کاستن آن در حد حقوق شهروندی داشتند. در حالی کە شعار زن زندگی آزادی جوهر انقلاب زن میباشد و با خود مفاهیم مرد بودن و زن بودن را باز تعریف نموده. این بە معنای درهم شکستن تمامی ساختارهای مدیریتی است کە بر اساس ذهنیت مردسالار شکل گرفتەاند که شامل دولت، حزب دین می شود. بە نوعی یورشی است بە فضاهای تا بیخ دندان مردانە شدە. تابەحال بسیاری نتوانستەاند این وضعیت را هضم نمایند، حتی سعی شدە با دادن وجهە جنسی آن را بە دعوایی طایفەای زن و مرد برای تعیین حد و مرزهایی بین خود تبدیل نمایند. انقلاب زن مبارزە با جنسیتگرایی حاکم بر جامعە می باشد کە فراتر از جنس مرد و زن میباشد. این ذهنیت نوعی برخورد و موضوعی اجتماعی است و در سایە نهادهای ایجاد شدە، ما با جامعەای مردسالار مواجە شدەایم کە بە طور اتوماتیک مرد سالاری را باز تولید نماید و زنانی را پرورش نمودە کە جنسیت مردانەای دارند، بجای خالق بودن زندگی را عقیم نمودە و در امتداد سیستم مردسالار حرکت می کند.بایستی توجە داشت این انقلاب بە طور علنی با این ذهنیت در مبارزە است و همزیستی داوطلبانە گروەها، ملل، مذاهب، ادیان و سایر تفاوتها را ساس میگیرد، تمام قد در برابر فاشیسم ایستادە و با هر نوع آن مبارزە مینماید.
در اینجا سوالی که مطرح میشود؛ در طول این سە ماە گذشتە با باز تعریف این همە مفاهیم آیا ساختارهای موجود توانستەاند خود را با این تغییرات وفق بدهند؟ بعضی از جریانهای سیاسی سعی دارند تنها از دریجە تغییر در سیستم سیاسی به این انقلاب بنگرند. آنها انقلاب زن را وسیلەای برای رسیدن بە امالهای سیاسی می بینند.این انقلاب بیشتر از آنکە در سطح باشد ،انقلابی در متن است. منتظر تغییر ساختار قدرت نیست بلکە خود ساختاری مناسب با تغییرات ذهنیتی کە ایجاد نمودە بە عرصە حضور میآوڕد. تاکنون به موازات ساختار مردسالار جامعه، احزاب و جریانات سیاسی نیز از بطن همین ذهنیت نشئت گرفتەاند و دارای چیدمانی مردسالار می باشند. ادبیات مردسالارانەای را باز تولید نمودەاند و ارزشهایشان رنگی مردانە دارد. آیا میتوانند با همان فرم وارد جامعەای شوند کە آبستن انقلاب زن است. چنانچە احزاب و جریانات سیاسی خود را برای این تغییرات آماده ننمایندامکان حضور در مرحلەی پیش رو نخواهند داشت. رژ
رژیمهای تمامیت خواه هرگز اجازە پرداختن بە سیاست را در چارچوب جغرافیای سیاسی ایران ندادە. لذا حرکتهای سیاسی و اپوزسیون مجبورا در شرایط اجباری و یا در تبعید ایجاد شدەاند. این هم عامل مهمی بودە تا بصورت شایستە در میدان عمل از طرف اعضا، هواداران و منتقدان مورد چکش کاری قرار نگیرند. بدین صورت در بسیاری موارد بە دور از واقعیات اجتماعی بە حیات خود ادامە دادەاند. بە عبارتی موجب عدم فهم بین رهبریت آنها و جامعە گشتە و آنچە تحت عنوان کنش جزبی یاد میشود بیشتر تحت تاثیر غلیان احساسات می باشد. با انقلاب پیش رو رشد و ایجاد جریانات و احزاب سیاسی نوین چیزی دور از انتظار نمیباشد، در واقع این بە معنای تنگ نمود عرصە فعالیت سایر احزاب نیست، بلکە یک ضرورت تاریخی است که تنوعات فکری و سیاسی موجود آن را فرض مینماید. تنوعاتی که تا به امروز فرضت حضور را نداشته یا در هیاهوی فضای فرض شده صدایشان شنیده نمیشد. ما با نسل جوان با خواستههای خاص خود روبرو میباشیم که اینک وارد عرصه سیاسی شدهاند و رویاهای مختص به خود را دارند.
هر ساختار سیاسی در مرحلەای تاریخی و بر اساس نیازهایی کە وجود دارند ایجاد می شود. در اینجا حزب نقش وسیلەای برای نیل بە هدف خاصی را بازی می کند. چنانچە کارکردش را از دست بدهد یا بایستی خود را متحول نماید یا به موجودیت خود پایان دهد. جدایی از این ضرورت تاریخی وی را حذف می کند. دیدگاههای تنگ نظرانە و عدم توجه تحولات اجتماعی مانع از این تحول می شوند و بجای سیاست ورزی در محیطی مسالمت آمیز با حذف دیگری در صدد یک دست سازی را دارد. به عبارتی به جای رقابت مسالمت آموز سیاه نمایی و حذف را أساس میگیرد.
کارل اشمیت از فیلسوفان عرصە سیاست بە مضوعی اشاره درد کە از آن تحت عنوان امر سیاسی نام می برد. وی معتقد است چنانچە سیستمی نتواند نیروهای متعارض را در خود جایی دهد محکوم بە شکست است و بە سوی دیکتاتوری سیر می نماید. مطلوبترین وضعیت یک دست سازی جامعه و حوزهی سیاسی نمیباشد بلکە تغییری است کە شرایط آنتاگونیسم به شرایط آگونیسم میباشد. بایستی مبارزە برای ایجاد این وضعیت رقابت سیاسی گروههای متعارض باشد نە حذف دیگری.
رژیمهای حاکم در خاورمیانە از نوع چپ و سکولار آن و راست افراطی و اسلامگرا تا بە امروز سعی در مسموم نمودن فضای سیاسی و ایجاد شرایط آگونیسم می باشند، آنها اجازە رقابت سیاسی را نمیدهند. جامعە را دولتی نمودە و مانع از ایجاد فعالیتهای سیاسی می شوند. بدین صورت تغییر رژیم از طریق فعالیت متعارف سیاسی امکان پذیر نبوده و موجب برخورد سخت و خشک رژیم و جامعە می شود. لذا ما دست بە دست شدن قدرت به صورت مسالمت آموز محلی از اعراب ندارد، بلکە آنچه رخ میدهد انقلاب است.
در ایران با انقلاب دیگری روبرو هستیم کە برخلاف دیگر انقلابات کە بیشتر رویهای سیاسی - نظامی داشتند و به نوعی تکرار وضعیت آگونیستی سیاسی و تغییر چهرەهای سیاسی بودە. اینک ما باانقلاب ذهنیتی روبرو هستیم کە هدف آن تنها حذف چهرەها نیست بلکە تحول ذهنیتی را ایجاد می نماید. این انقلاب نیروی فکری خود را از مبارزات آزادخواهانەی نیم سدهای میگیرد که در فضای توتالیتریسم خاورمیانهای و مداخلات استعماری صورت گرفتهاند. دنبالهی انقلابات نیمه تمام مشروطه و مبارزات آزادیخواهانهی مبارزینی چون دنیز گزمیش، خسرو گلسرخی، جزنی و صمد بهرنگی و... میباشد. در این میان خلق کورد با توجە بە وضعیت تاریخی و موقعیت جغرافیایی و ستمهای ملی که از طرف ملیگرایی حاکم و سرمایهی جهانی بر آن وارد میشد مبارزاتی بی امانی را ادامه داد و با بهرهگیری از تجارب انقلابیات جهانی توانست آن را وارد مرحلهای نوین نماید و با آرمانهای آزادیخواهانه، مبانی دمکراسی گره زند و بدان بعدی فرا ملی و فرا جنسی دهد. لذا بایستی رهبریت و سیاست ورزی جریانات سیاسی کورد نیز در این سطح باشد. متاسفانە سیاست بعضی ازجریانات کوردی در شرق کوردستان بدین صورت نبودە. همچنان کە همه شاهد هستند در انقلاب ژن ژیان آزادی، کوردستان نقش کانون انقلابی را باز نمودە کە بە نوعی موجب تزریق انرژی بە سایر نقاط ایران شد. بە موازات آن هم حماسەها و قهرمانی های عظیمی خلق شدند کە در نوع خود بی نظیر میباشد. صیانت از شهدا و پیامهایی کە از طرف خانوادەهای شهدا دادە می شوند هر یک مانیفست یک انقلاب هستند و خط مشی انقلاب زن را بیشتر از پیش روشن نمودند.
ایران و نیروهای دسپوتیک منطقەای و جهانی با اشراف بر نقش پر رنگ خلق کورد در انقلاب پیش رو متعاقبا حملاتی را در سطح ژینوساید بە کوردستان شروع نمودند. این حملات تنها مختص بە ایران نمی باشند بلکە تمام جغرافیای کورستان از رۆژئاوا تا شرق کوردستان را در بر گرفتە است. خلق کورد بایستی نسبت بە نقش تاریخی خود در این انقلاب اذعان داشتە باشد و در چنان سطحی خود را آماده نماید. دیدگاه تنگ نظرانەی و ملیگرای انقلاب را از بعد جهانی و منطقەای آن محدود نمودە و در چارچوب ملی خفە مینماید. در حالی کە خلق انقلابی شرق کوردستان خود را برای هر نوع فداکاری ای آمادە نمودە، جریانات بیرونی آمادەی پیشاهنگی نبودە و با حملات صورت گرفته از طرف رژیم وارد لاک دفاعی شدە و با مظلوم نمایی به صورت اهرمی در راستاسی جنگ روانی دشمن عمل میکنند.
سوال اساسی اینجاست، آیا کوردها برای پیشاهنگی انقلاب آمادەاند؟ در طول هفتاد روز گذشتە دیدە شد کە کوردستان بە دلیل سابقە طولانی سازماندهی، تجارب مبارزاتی و وجود جامعەای سیاسی نسبت بە سایر نقاط ایران خوانش بهتری نسبت بە حوادث اخیر داشت. همبستگی اجتماعی در اعتصابات و حضور در خاکسپاری شهدا، کمترین فرصتها و موقعیتهای موجود را تبدیل بە تریبونی برای بیان خواستەهای خود کرد. بدین صورت از یک طرف نظام حاکم را بە چالش کشید و مهمتر از همە زمینەی همبستگی با سایر ملل ایران را ایجاد نمود. اینها تحارب انقلابی میباشند که میتوان آنها را به مرکز انتقال داد. در طول این سه ماه معلوم شد که نیروهای دمکراتیک زیادی در مرکز و کلانشهرها وجود دارند که زاویهی خود را با نیروهای مرتجع و واپسگرا نشان دادهاند که سعی در به انحراف کشیدن انقلاب را داشتند. تنظیم و سازماندهی این پتانسیل در اولویت انقلابیون میباشد که با سازماندهیهای سندیکایی و نهادهای دمکراتیک میتوان زنجیرهی اتصالی بین حاشیه و مرکز ایجاد کرد. رهبریت کف خیابان پیشاهنگی ادقلابی با شعار زن زندگی آزادی را میکند و توانسته اجماعی سراسری را ایجاد نماید. جامعەی ایران که در سایە نظام مردسالار؛ دورەی پهلوی و چهار دهەی اخیر مورد استبداد قرار گرفتە سعی دارد حضور داشتە باشد و مدام از بالا دیکتهی سیاسی نشود. جوانان و زنان پیشاهنگی انقلابی عظیم را مینمایند، این جنبش ذهنی و اجتماعی جهت پیروزی احتیاج به گذار از سازماندهیهای منطقهای و صرفا ملیگرایانه دارد. جامعه به طور کلی و در سطحی فرا ملی، فرا جنسی، فرا دینی و بدور از دیدگاههای منطقهای به انسجام رسیده است. ما با همبستگی و همگرایی جامعهی ایران در مقابل رژیم مواجه میباشیم. آنچه در این پازل سیاسی غایب است عدم وجود چتری سیاسی که بتواند خواستههای جامعه را تبدیل به کنشی سیاسی نماید. زیرا نهادها، احزاب و سازمانهای موجود که بعنوان اپوزسیون در عرصه حضور دارند تا به حال چنین توانی از خود نشان ندادهاند و تبدیل به مرکز سقل این قطار انقلابی نشدهاند. جامعهی ایرانی چه در بیرون و چه در داخل دارای پتانسیل بسیار مناسبی از نیروهای دمکراتیک میباشد، بایستی پرسید آیا ظرفی برای همگرایی این تنوعات ایجاد خواهد نمود و توان بر عهده گرفتن سکان رهبریت انقلاب پیش رو را خواهد داشت یا خیر؟!