بزرگ‌ترین مانع در برابر دموکراسی در ایران؛ ناسیونالیسم و به‌ویژه ناسیونالیسم فارس است

فواد بریتان: چه چپ و چه راست واقعا موجود در ایران دارای یک اشتراک ذهنیتی هستند و تا زمانی که از ایدئولوژی ناسیونالیستی رهایی نیابند، نمی‌توانند به مخالفان واقعی نظام مبدل شوند.

متن زیر گفتگوی فواد بریتان رئیس مشترک "جامعه دموکراتیک و آزاد روژهلات کوردستان" (کودار) با رادیو زمانه است. دراین گفتگو از مباحث متنوعی بحث شده و ارزیابی‌های دقیق و مناسبی همراه با ارائه بدیل و راهکار مطرح گردیده و برای خوانندگان جالب توجه خواهد بود. آنچه پیش‌رو دارید گفت‌وگویی با او درباره‌ خواستگاه‌های مبارزات خلق‌ها و ملیت‌ها و دیدگاه‌های‌شان در پرتو خیزش‌های خلقی است.

هاشم علی‌ویسی: خط‌مشی اساسی کودار چيست؟ چه گفتمانی را‌ در رابطه با خلق كورد و ديگر‌خلق‌های ايران مطرح می‌کنید؟ کودار چه می‌خواهد و ‌مطالبات آن چيست؟

فواد بریتان: وقتی از مطالبات بحث به ميان می‌آوريم، آنچه بيشتر برجسته می‌گردد يک نوع پروژه‌ی سياسی مشخص و دارای چارچوب است. البته این مورد اشتباهی نيست، اما دارای محدويت بسيار زيادی است. آنچه کودار برای به دست آوردنش مبارزه می‌كند صرفا محدود به يك سري مطالبات سياسي مشخص مابين خود و دولت به منزله‌ی نيرويی كه آزادي جامعه را منع كرده و آن را از سياست محروم‌نموده نيست. آنچه کودار و پژاک در راستای آن مبارزه می‌كنند بيشتر با حوزه اجتماعی مرتبط است. بخش اندکی از آن نیز مربوط به مطالبات سياسی است كه طرف مقابل آن دولت است. ما بر اين باوريم كه اگر مبارزه محدود به مطالبات ميان يک حزب سياسی - مبارز و دولت باشد اين امر منجر به پيدايش نوعی رقابت سياسی در عرصه‌ی قدرت‌خواهی خواهد شد. در اين صورت همان حزب از دولت يک چيز را ‌خواهد خواست:‌ «تو عرصه را بر من تنگ كرده‌ای، به من اجازه‌ی حضور در عرصه را بده تا من هم به اعمال قدرت بپردازم». این نوعی پارادايم قدرت است و در آن صرفا جای حاکمان تغيير می‌يابد.

پرسش اساسی که در اینجا مطرح می‌گردد اين است كه در اين ميان برای خلق كُرد كه در اين مبارزه بزرگ‌ترین بديل‌ها را تقدیم می‌کند، فرزندانش را از دست می‌دهد، ثروت و سامانش را از دست می‌دهد ولی اساسی‌ترين نيروی مبارزه است چه می‌ماند؟ آيا تمامی مبارزه‌ی خلق كُرد صرفا برای این است که قدرتی به دست آورد كه زبان رسمی‌اش كوردی است؟ ما بر اين باور نيستيم.

خلق كُرد در جستجوی چيزی است به نام زندگی و اين زندگی تعريف بسيار گسترده‌ای دارد. اين زندگی بایستی توأم با آزادی باشد. خلق‌مان شايسته‌ی چنين چيزی است. به همين دليل نیز مبارزاتمان در چارچوب پارادايم دموكراتيک و اكولوژيک مبتنی بر آزادی زن است.  هدفمان تشکیل جامعه‌ای آزاد، اراده‌مند و مبارزه در اين راستاست. در اين صورت بخش اعظم مبارز‌‌ه‌ی سياسی ما را نحوه‌ی سازماندهی، اراده‌مندنمودن خلق و پيشاهنگی برای آن تشکیل می‌دهد. بخش ديگر اين مبارزه را مطالبات سياسی مابين ما و دولت تشكیل می‌دهد. حتی می‌توان گفت مابين خلق‌مان و دولت نیز هست. در اينجا از برخی پروژه‌های سياسی مشخص در راستای چاره‌يابی مساله‌ی كُرد به شيوه‌ای دموكراتيک و مسالمت‌آميز بحث می‌گردد تا زمينه جهت آغاز مرحله‌ای نو فراهم گردد. 

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌درو‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نمایه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پروژه‌ی کودار‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ چه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ چيزی تشکیل می‌دهد؟‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ آيا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ اين‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ پروژه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ محدود ‌‌به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ خلق‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كُرد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌است ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌يا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ اينكه ‌ديگر‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خلق‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ايران‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دربر‌می‌گيرد؟

_: ما مشخصا از سيستم كنفدراليسم دموكراتيک بحث می‌کنیم. جهت اينكه اين پروژه عملی گردد به بستری دموكراتيک در ايران نياز داريم. اين پروژه نه‌‌ تنها روند دموكراتيزاسيون را در ايران تسريع می‌كند بلكه زمينه را در راستای برقراری دموكراسی رادیكال و واقعی خلق‌ها نیز مساعد می‌سازد. به همين دليل دموكراسی در ايران و سيستم كنفدراليسم دموكراتيک لازم‌ و ملزوم هم‌ديگر هستند. وقتی از اين سيستم بحث می‌شود ما به‌عنوان مبارزین كُرد می‌یايستی اين را از خود بپرسیم که: «خلق كُرد چه چيزی را از دست داده است و در جستجوی چيست؟» ما بر اين باوريم كه جامعه‌ی كُرد به‌صورت سيستماتيک تحت استعمار قرار گرفته است. در اين استعمار تمامی تلاش‌ها در این راستا بوده که اين جامعه را از هويت، فرهنگ، سازماندهی و اراده محروم نمايند. بر اين اساس جهت احيای مجدد جامعه‌ی كُرد ‌‌‌به همه‌ی این عوامل نياز داريم.

بايد هویت مجدد بازتعریف گردد. بايستی خلق كُرد بتواند خود را سازماندهی كند و نظام خودمديريتی خويش را برقرار نمايد. بايد بتواند در تمامی حوزه‌های‌‌‌‌ ‌‌سیاسی‌‌-اجتماعی مشاركت نمايد. طبعا اين مدل می‌تواند يک مدل پيشرفته‌ از دموكراسی برای همه‌ی خلق‌‌های ايران باشد. چرا كه در ايران وقتی از دموكراسی بحث می‌شود، نظامی تعريف می‌گردد كه در آن صرفا به زندگی شخصی و رفتار شخصی انسان‌ها توجه می‌شود.  از نظر اجتماعی، اقتصادی، نظامی و ... هر كس مطمح‌نظرش نظامی است كه در چارچوب همان دولت-ملت می‌گنجد. دولت‌-ملتی كه در آن از شكوهی ساختگی بحث می‌شود و قاموس ناسيوناليسم ايرانی نيز همواره بر آن تكیه می‌كند. از طرف ديگر ادبيات اين گروه را همواره اصطلاحاتی چون قداست مرزها، تمامیت ارضی و ... تشكیل می‌دهد. از نظر اقتصادی نيز تمامی قدرت در دست دولت مركزی است. از نظر سياسی نيز چنين دولتی همواره عرصه را بر ترویج سياست دموكراتيک تنگ می‌نماید و حتی مانع از ظهور آن می‌شود. چنين دولتی كه مبتنی بر ناسيوناليسم خشن و بی‌پايه است به هيج‌وجه تاب‌تحمل آزادی‌های سياسی، انديشه و بيان و عقیده را ندارد. تمامی سازماندهی‌های را به خود وابسته می‌سازد. برای اين كار نيز از اهرم‌های اقتصادی، نظامی و فشارهای مضاعف استفاده می‌کند. لذا دیگر همه چيز به بخشی از دولت مبدل می‌گردد. دولت، ديگر جهت كنترل، نه از راه فشارهای مستقيم بلكه از طریق فشارهای غيرمستقيم سود می‌جويد. در اين كشورها همیشه يک مافيای دولتی بسيار بزرگ وجود دارد‌‌‌‌ و انكار و آسيميلاسيون به شكلی سيستماتيک پیروی می‌گردد. به همين دليل نیز كنفدراليسم می‌تواند نظام بسيار مناسبی باشد چرا كه اين نظام از سياست دموكراتيک بحث به میان می‌آورد. به عبارتی نظام كنفدراليسم را مبنای تحقق سياست دموكراتيک قرار‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌دهد.

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌از نظر شما سياست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دموكراتيک گفتمانی است ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌از‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ سوی جنبش ‌آزادی‌خواهی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خلق‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ كُرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ مطرح‌ شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اين ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جنبش ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مثابه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ خط ‌سوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ در ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خاورميانه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نمايندگی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ را‌ بر‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عهده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دارد.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ درو‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نمايه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی سياست‌ دموكراتيک ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ چه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چيزی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تشکیل‌‌‌‌ می‌دهد؟

_: سياست دموكراتيک بازتعریف سياست درچارچوب جامعه‌ی دموكراتيک است. تا به امروز چه تعريفی از سياست ارائه شده است؟ بسياری سياست را كار دولت‌مردان، احزاب سياسی و عرصه‌ای برای جنگ قدرت‌خواهی تعريف كرده‌اند. به همين دليل نيز جامعه از سياست نفرت می‌كند. زیرا سياست به عرصه‌ای برای اقدامات پراگماتيستی مبدل‌شده و در آن هرگونه ضدارزشی هم مشروع شده است. حال آن‌كه مورد عكس آن صحیح است. در واقع سياست، پراكتيک و برنامه‌ريزی جامعه جهت مديريت خويش است. پلان، برنامه و اصولی را که يک واحد اجتماعی، يک كمونته و يک خانواده و يا يک جامعه در راستای مديريت زندگی خويش مطرح می‌كند، سياست نامیده‌ می‌شود.

هر كس از دموكراسی بحث می‌کند و آن را صرفا به انتخابات خلاصه می‌كند. امروزه در بسياری از كشورهای جهان نظام پارلمانی برقرار است و در آن نمايندگان برای مدت چهار يا پنج سال انتخاب می‌شوند. در طول اين دوره‌های چند ساله نمايندگان عملا به بخشی از نظام دولتی مبدل می‌گردند و نمونه‌های بسيار نادری وجود دارد که در آن نمایندگان واقعا نمايندگی اجتماعی را برعهده داشته باشند. ‌به ويژه در خاورميانه به هيچ‌وجه نمی‌توان از نمايندگی واقعی خلق بحث کرد. نمی‌خواهم به کسی توهین نمایم، اما اکثریت قریب به اتفاق نمايندگان در خاورميانه تنها عبارت از چاپلوسان دولت اند.

اين حقيقتی تلخ است اما واقعیت دارد. در چند سال اخير ما شاهديم كه یک مدل متفاوت در تركیه شکل‌ می‌گیرد و آن هم نتيجه‌ی مبارزات جنبش آزادی‌خواهی خلق كُرد است. در زمان حاکمیت پهلوی ایران نیز در مجلس، احزاب بله قربان و چشم‌‌‌‌قربان وجود داشتند. برخی از نمايندگان جزو گردن‌کلفت‌های‌ شاه بودند و اگر كسی در مجلس با نظرات شاه مخالفت می‌كرد از سوی آنها مورد ضرب و شتم قرار می‌گرفت. در نظام جمهوری اسلامی هم به دليل آنكه تعريفی از دموكراسی ارائه نشده و اراده‌ای در كار نیست مجلس نمی‌تواند جوابگو باشد. ‌حال آنكه در سياست دموكراتيک حق سازماندهی و مديريت به خود جامعه داده می‌شود. در نتيجه از میزان مداخلات دولت در جامعه كاسته می‌شود.

البته، سياست دموكراتيک به یک‌باره دولت را از ميان برنمی‌دارد بلكه برایش يک شريک سياسی توانمند ايجاد می‌كند. دولت اين خصوصيت را دارد كه با انحصار سياست، جامعه را از سیاست محروم می‌سازد. وانهادن جامعه از سياست پروژه‌ای است كه در تمامی جهان به صورتی سيستماتيک عملی می‌گردد. بی‌حسی سياسی در جامعه اشاعه می‌يابد. انسان‌ها زیر نام آزادی‌های فردی از سياست‌زده می‌شوند و به زندگی شخصی مشغول می‌شوند. كسی از خود نمی‌پرسد كه چه كسی اين زندگی را مديريت می‌كند، از نظر اقتصادی به چه كسی وابسته است و زندگی چه معنايی دارد.

دولت تمامی امور اقتصادی و سياسی را قبضه می‌كند، حال آن كه اين امور به زندگی تک‌تک شهروندان مربوط است. حتی اگر گاها اعتراضاتی هم صورت بگيرد به دليل فقدان سازماندهی، نتيجه‌ای در برندارند. نتيجتا دولت هم هر آنچه را كه بخواهد انجام می‌دهد. حتی در بسياری از كشورهايی كه از دموكراسی بحث می‌شود نیز اين مورد صدق می‌كند. مورد اساسی در اينجا نحوه‌ی اراده‌مندنمودن جامعه است. آن هم جامعه‌ای كه در آن به دولت ايست داده شود و يا حتی به زبانی ساده سرعت‌گيرهايی در برابر دولت قرارداده شود. دولت حق ندارد مطابق ميلش در جامعه نفوذ كند. در اين صورت، جامعه خود را در خارج از حوزه دولت تعريف می‌كند و به خودسازماندهی و خودمديريتی می‌پردازد. اين جامعه وجود دولت را انكار نمی‌كند اما مديريت آن، مديريت آلترناتيو و دموكراتيک است. ‌

در مدل دولت‌ـ‌‌ملت همه‌ی تصميمات در مركز اتخاذ می‌گردند. برای مثال در تهران تعیین می‌شود كه ماكو، مهاباد، لرستان، كرماشان و ... چه نيازهايی دارند. در سياست غيردموكراتيک مساله‌ی مركز-حاشيه وجود دارد.  همه چيز در انحصار مركز قرار دارد و به حاشيه هميشه با ديده‌ی گمان نگريسته می‌شود؛ چرا كه هميشه اين احتمال وجود دارد حاشيه هم حقوقش را مطالبه کند. به همین دلیل هم مساله‌ی حاشیه از دید مرکز همیشه مساله‌ای امنیتی است. اما در سياست دموكراتيک چيزی به عنوان مركز-حاشيه وجود ندارد. در سياست دموكراتيک هر منطقه‌ای مغز متفكر و مديريت‌‌كننده‌ی خويش است. اين ‌‌امر هم به معنای آنارشيسم نيست. همه‌ی واحدهايی كه به امر سياست دموكراتيک مشغولند، می‌توانند در بُعدی فراخ‌تر هم يک كليت را تشكیل دهند. نظام كنفدراليسم دموكراتيک به دليل آنكه همه‌ی تنوعات را در سامانه خويش می‌پذيرد، پروژه‌ی سياسی‌اش نیز فوق‌العاده آسی‌متريک است. همچنین مطابق با منافع و نيازهای خلق هر منطقه‌ای تشكیل می‌شود.  

نظام کنفدرالیسم دموکراتیک نظامی است که بر مبنای مرزها استوار نبوده و صرفا شابلونی نیست، لذا تماما غیرمتقارن است. وضعیت برخی از مناطق کُردستان برای نمونه مکریان و اردلان و یا شهرهایی چون مهاباد و سنندج با شهرهایی چون اورمیه و نقده و ... متفاوت است. بایستی برای این مناطق از یک پروژه‌ی زندگی مشترک برخوردار باشیم. اگر درصدد ایجاد یک نظام شابلونی باشیم یا باید اقدام به تصفیه‌های نژادی کنیم و یا اینکه امتیازاتی بدهیم و تسلیمیت را بپذریم. ما معتقدیم به بسیاری از کسانی که از پروژه‌های شابلونی بحث می‌کنند امتیازات زیادی داده‌اند زیرا نیروی مبارزه را هم ندارند.

ما مخالف جنگ‌های نژادی و پروژه‌های شابلونی هستیم. از این‌رو به یک پروژه جهت‌همزیستی نیازمندیم. آن هم پروژه‌هایی که در آن از واقعیت، کرامت و هویت خلق کُرد و کُردستان صیانت به عمل آید و از حقوق سایر خلق‌ها نیز محافظت به عمل آید. زندگی مشترک خلق‌ها نباید تحت‌الشعاع امور ناسیونالیستی، امنیتی و جنگی قرار گیرد تا کسی مجبور نباشد در برهه‌های پیش‌رو در رابطه با جنگ‌ها و کُشت و کشتارها از خود انتقاد کند. درست به مانند آنچه در یوگوسلاوی و تمامی اروپا رخ داد. سده‌ی ۲۰ به تمامی شاهد جنگ و درگیری‌هایی بود که در آنها میلیون‌ها انسان جان باختند. اروپا پس از تحمل این همه هزینه و تلفات به این نتیجه رسید که نبایستی همه چیز را در مرزهای خودساخته خلاصه نمود. خلق‌ها بایستی با هویت خویش زندگی کنند و به حقوق هم‌دیگر احترام بگذارند.

بر این اساس هم‌ اتحادیه‌ی اروپا به وجود آمد. آیا ما قادر به ایجاد چنین نظامی نیستیم؟ ما از یک پیشینه‌ی تاریخی هم‌زیستی خلق‌ها برخورداریم. می‌توانیم در ایران هم چنین مدلی را عملی سازیم. مدلی که در آن هم‌زیستی خلق‌ها و حق خودسازماندهی و خودمدیریتی وجود داشته باشد. این مدل نیز تنها و تنها از راه نظام کنفدرالیسم دموکراتیک می‌تواند عملی گردد. این نظام تنها نظامی است که لایق همه‌ی خلق‌های ایران است. زیرا نمی‌توان در ایران تنوعات ملیتی را انکار کرد. انکار تنوعات در ایران یعنی از میان بردن تمامی ایران و تاریخ و پیشینه‌ی آن. ناسیونالیست‌ها دقیقا چنین کاری را انجام می‌دهند.

شما اساسا نظرتان این است که: وقتی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌به ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جوهره‌ی ‌پروژه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنفدرالیسم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دموکراتیک ‌و‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ یا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ مساله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ سیاست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دموکراتیک‌ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نگریم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌درنگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ به ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ مورد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ پی‌می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بریم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ که‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ پروژه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کلیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهنده‌ است ‌‌‌‌‌‌‌و‌ همزیستی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مشترک ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خلق‌ها ‌‌‌‌‌‌‌‌‌را ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌در ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌درو‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نمایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ خویش ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دارد. ‌با این وجود‌‌‌‌‌‌ شما‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ همواره ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌از‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سوی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دولت ‌مرکزی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اپوزسیون ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خارج ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشور ‌برچسب ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تجزیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طلبی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ خورده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اید.‌‌ این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ مورد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ناشی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌از‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ چیست؟

_: بزرگ‌ترین مانع در برابر دموکراسی، ناسیونالیسم است به ویژه ناسیونالیسم فارس. ناسیونالیسم فارس با این خطاب که چرا ایران به کشوری پیشرفته همچون کشورهای غربی مبدل نمی‌گردد، رشد کرد. استدلال آنها این است که ایران کثیره‌الملله است ولی باید این کشور را یک‌دست نمود. در ایران، از دوران مشروطیت به بعد مبارزات دموکراتیک گسترده‌ای وجود داشته اما ناسیونالیست‌ها به شکلی‌ توطئه‌آمیز تمامی این مبارزات را از میان برداشند. نتیجه‌ی این توطئه‌ها نیز ایجاد یک دولت-ملت بود. تمامی تلاش بر این شد که دولتی واحد‌‌‌‌ شکل گیرد. دولتی تک‌گرا که می‌بایست آن را آغاز تمامی معضلات دانست. انکار تنوعات ملیتی در ایران به معنای از میان بردن ایران است. این یک واقعیت است. کسانی که گویا خود را اپوزیسیون عنوان می‌کنند ریشه در همان سنت اقتدارگرایی دولت-ملت دارند. بسیاری از آنها سابقا در بدنه‌ی قدرت جای می‌گرفتند. کسی هم این مورد را فراموش نکرده است. از سویی بسیاری از گروه‌های مخالف هم خود را از تبعات پارادایم قدرت نرهانیده‌اند. این گروه‌ها هم تنها هدف‌شان ایجاد یک دولت-ملت است. حتی‌ اگر این دولت-ملت سلطنتی نباشد، سوسیالیستی باشد. نتیجه یکی است. چه چپ و چه راست واقعا موجود در ایران دارای یک اشتراک ذهنیتی هستند و تا زمانیکه که از ایدئولوژی ناسیونالیستی رهایی نیابند، نمی‌توانند به مخالفان واقعی نظام مبدل شوند. چون از یک پروژه‌ی آلترناتیو هم برخوردار نیستند. آنها صرفا می‌خواهند چهره‌های حاکمیت و نظام را تغییر دهند. دلیل اساسی عدم‌موفقیت آنها نیز این است که خلق‌ها صرفا تغییر حاکمیت را نمی‌خواهند. خلق‌ها در ایران در پی چیزی هستند که بدان زندگی حقیقی می‌گویم. خلق‌های ایران می‌خواهند اراده‌مند باشند، سرنوشت‌شان را به دست خود رقم بزنند. شاید خلق‌ها تاکنون نتواسته‌اند به صورتی منسجم به خودسازماندهی بپردازند اما مطمئنا در جستجوی چنین امری هستند. 

ایران این تنوعات را در طول تاریخ به خویش دیده است. برای مثال در قانون اساسی مشروطیت از مدیریت انجمن‌های ایالتی بحث به میان آمده است که به این انجمن‌ها اختیارات بسیاری داده شده بود. چرا این مورد عملی نشد؟ دلیل اساسی آن حاکم شدن ناسیونالیسم در ایران بود و ناسیونالیسم هم همیشه با دیدی امنیتی به مساله‌ی کُرد و دیگر خلق‌های ایران نگریسته. ناسیونالیسم تمامی هویت‌ها را به دیگری مبدل کرد و از مشارکت سیاسی آنها ممانعت به عمل آورد و هرگونه مطالبه‌ای از سوی خلق‌ها را تحت عنوان تجزیه‌طلبی فرموله کرد. تنها چیزی که آنها می‌خواهند به خلق‌ها تحمیل کنند تسلیمیت است. شعارشان هم این است: «یا ‌دوست بدار، یا ترک‌کن».‌‌ حال‌ آنکه ایران به همه‌ی خلق‌ها تعلق دارد.

اگر ایرانی شکل گرفته باشد، نشأت گرفته از سلسله کوه‌های زاگرس و فرهنگ آن است. خلق کُرد هم بزر گ‌ترین سهم را دارد. این پروژه‌ی ملی‌گرایی است که مساله‌ساز و بزرگ‌ترین تجزیه‌طلب است، نه خلق کُرد و نه‌دیگر خلق‌ها. کُردها در پی هم‌زیستی و باهم‌بودنی مسالمت‌آمیزند. ما از یک تجربه‌ی عظیم زندگی اجتماعی و خودمدیریتی برخورداریم. خلق کُرد هرگز دولت نداشته به همین دلیل بدون دولت هم می‌تواند زندگی خویش را مدیریت نماید. چرا پیش از رشد ناسیونالیسم در ایران ما بین خلق کُرد و تُرک هیچ مشکلی وجود نداشت؟ بسیاری از گروه‌های خلقی و اتنیسیته‌های جداگانه در کُردستان زندگی کرده‌اند و هیچ مشکلی هم به میان نیامده است. ما‌بین کُرد، ارمنی و آسوری هیچ مساله‌ای شکل نگرفته است. اگر هم مساله‌ای روی داده باشد ناشی از رشد ناسیونالیسم بوده است. بسیاری از خلق‌های ترکمن در کُردستان ساکن شده و حتی داوطلبانه فرهنگ این سرزمین را پذیرفته‌اند. هنوز بسیاری از ترک‌های اهل حق وجود دارند‌ که با کُردها در هم‌زیستی به سر می‌برند و نسبت به یک‌دیگر دارای یک حس اعتماد اجتماعی‌اند. اما ناسیونالیسم در جهت مخالف با تمامی این موارد قرار دارد. صحنه‌ی حیات از سوی ناسیونالیسم سرشار از تنش‌ها شد تا عده‌ای خاص بتوانند حاکمیت خود را برقرار سازند. ایرانی که همیشه در معرض تجزیه قرار دارد ناشی از افکار ناسیونالیستی است. حال آنکه ما خواستار یک اتحاد دموکراتیک ما بین‌‌‌‌‌‌‌ تمامی‌ خلق‌های‌‌ ایران‌ هستیم.

ناسیونالیست‌ها در حال حاضر بحث از ایرانی‌بودن می‌کنند. ایرانی‌بودن نیز صرفا پروژه‌ای است در راستای استیلا و هژمونی یک گروه خاص بر دیگر خلق‌ها و ایجاد یک نیروی فشار مستقیم. امروز هم اگر خلق کُرد حق و حقوق خویش را مطالبه می‌کند، پان‌ایرانیست‌ها با این ادعا که ایران باشکوه‌شان تجزیه می‌شود، در سرکوب خلق کُرد مشارکت می‌کنند. بلوچ، ترک، ترکمن، عرب و کُرد تنها خواستار آنند که با فرهنگ و هویت خویش زندگی کنند. به بلوچ‌ها برچسب مافیا بودن می‌زنند، عرب‌ها را بیگانه می‌پندارند، به کُردها برچسب اشرار و تروریست می‌زنند و بر این اساس هم نظام تحقیر، سرکوب و... خویش را برقرار می‌سازند. حال آنکه خلق‌ها ادعای هم‌زیستی و برابری به شرط برخورداری از اراده را دارند. یک فشار روانی و نظامی بزرگ علیه مبارزات خلق کُرد اعمال می‌شود. ما را تجزیه‌طلب می‌نامند. ما این پرسش را داریم: شما تجزیه‌طلبید یا ما؟ بدون‌ شک هر که ناسیونالیست باشد تجزیه‌طلب است. همه‌ی انسان‌های دموکرات باید بدانند ما خواستار ایجاد ایرانی دموکراتیک با برخورداری از هویت و اراده‌ی خویش هستیم. هر کس باید بداند که مبارزه‌ی خلق کُرد در راستای تحقق دمکراسی برای تمامی ایران می‌باشد.  

حال آنکه این سپاه پاسداران است که در ایران پیشتاز ترروریسم است و خط ناسیونالیسم هم از آن حمایت می‌کند.  تشابه فکری سپاه پاسدران که کُردستان را اشغال نموده با ناسیونالیست‌ها امری تصادفی نیست. هر دو از یک ایده نشات می‌گیرند.

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یکی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دیگر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌از‌ پرسش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ که‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ همیشه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مطرح‌ بوده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مبارزات ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شما‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ را‌ تحت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌الشعاع‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ قرار‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داده،‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ این ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌است ‌که ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برخی‌ مساله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مبارزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ گریلایی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌در‌چارچوب ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خط‌مشی‌ دفاع‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مشروع ‌و ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرداختن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سیاست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دموکراتیک‌ را‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دو‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ مقوله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتمان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌منفک ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌از‌ یک‌دیگر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پندارند.‌ نظرتان ‌در ‌این ‌باره‌ چیست؟ 

_: جامعه‌ای که فاقد مکانیسم دفاعی باشد، دموکراتیک نیست. دولت کنسانتره‌ی قدرت است. این مورد که تحت عنوان دفاع، همه‌ی قدرت را به دولت بسپارند نکته‌ای غیردموکراتیک است که اساسا خود این مورد یکی از دروغ‌های بزرگ دولت-ملت است. دولت مدافع دموکراسی نیست بلکه آن را از میان می‌برد. خود دولت یک نوع سازماندهی میلیتاریستی است. ما از یک جامعه‌ی آزاد و دموکراتیک بحث می‌کنیم. یک جامعه‌ی آزاد و دموکراتیک نیز جامعه‌ای طبیعی است. آیا در طبیعت می‌توان موجودی فاقد مکانیسم دفاعی را یافت؟ از همه‌‌ی ابزارهای فشار مستقیم‌ (‌ارتش، پلیس و... در ایران به‌ویژه سپاه پاسداران) گرفته تا ابزارهای فشار اجتماعی (بسیج، لباس شخصی، جاسوس‌بازی) همگی در دست دولت قرار دارند. خود انکار هویت نوعی خشونت است. اگر انسانی از ابراز هویت و ابراز جنسیت خویش ترس داشته باشد، بایستی بدانیم که علیه او ترور اعمال می‌گردد.

امروز همه‌ی زنان و جوانان ایران از ابراز هویت خویش بیم دارند. خود نظام دولت-ملت، نظام ترس و رعب است. خلق باید از یک مکانیسم دفاعی برخوردار باشند. به‌ویژه در برابر نظامی که هر روز در آن ملیتاریسم پیشرفت می‌کند و بسیج تا موی‌رگ‌های جامعه نفوذ کرده است. خود ترویج بسیج شیوه‌ای است فاشیستی در راستای تحت کنترل درآوردن جامعه.  شیوه‌ای که نظیر آن را تنها در آلمان و ایتالیای فاشیستی مشاهده‌کرده‌ایم. از سویی ما بین ترویج بسیج و افزایش خشونت در جامعه یک همبستگی وجود دارد. ما بر این باوریم به میزان اشاعه‌ی بسیج در نظام ایران به همان میزان نیز خشونت علیه جوانان و زنان افزایش یافته است. در این صورت آیا می‌توان استدلال کرد که دولت حق اعمال همه نوع خشونت علیه جامعه را دارد و جامعه نیز در برابر آن سکوت اختیار نماید. چنین جامعه‌ای را می‌بایست فاقد اراده دانست. همه نوع خشونت علیه جامعه‌ی کُرد مشروع شده و اگر این خلق به دفاع مشروع بپردازد بدان برچست خشونت‌گرا، تجزیه‌طلب و اشرار می‌زنند. در مدارس علیه جوانان و کودکان کُرد خشونت فرهنگی به انحاء مختلف وجود دارد. ما بر این باوریم که در کُردستان مدارس به پادگان‌های نظامی مبدل شده‌اند و در آنها همه نوع تحقیر علیه فرزندان کُرد اعمال می‌شود. آنان را از هویت سیاسی‌شان دور می‌کنند. جوانان کُرد را مجبور می‌کنند تا برای متجاوزین به هویت و سرزمین‌شان‌‌ دست بزنند. آنان را مجبور می‌کنند تا در جشن‌های اشغالگری شرکت کنند. این بزرگ‌ترین حقارت و خشونت علیه خلق کُرد است.

ترویج زبان کُردی آزاد نیست، هویتن‌مان آزاد نیست؛ اگر‌هم از آن بحث نماییم این مبحث در چارچوبی امنیتی ارزیابی می‌گردد. معلم کُردی که می‌خواهد فرزندان کُرد را مطابق با هویتشان تعلیم دهد، اعدام می‌شود. وقتی ما در برابر همه‌ی این خشونت‌ها از دفاع مشروع بحث می‌کنیم، به ما انواع برچسب‌ها را می‌زنند. اساسا با این کار می‌خواهند به ما بگویند چرا تسلیمیت را نمی‌پذیرید. ما هم‌ به همگان اعلام می‌کنیم، هرگز تسلیم نمی‌شویم. ببینید، ماندلا سمبل صلح و آشتی در جهان است. او چنین گفته‌ای دارد:‌‌ «مابین جنگ و صلح بی‌گمان صلح را برخواهم‌گزید؛ مابین جنگ و تسلیمیت، بدون هیچ تردیدی جنگ را انتخاب خواهم کرد.» این گفته، گفته‌ی ما نیز هست. بی‌تردید مابین جنگ و تسلیمیت، ما نیز مقاومت را انتخاب خواهیم کرد. در این باره نبایستی کسی تردیدی به دل راه دهد. اما شکل دفاع مشروع ما با جنگ‌هایی از قبیل جنگ رهایی‌بخش ملی تفاوت بسیاری وجود دارد. ما می‌خواهیم جامعه از مکانیسم دفاعی برخوردار باشد، دارای اراده باشد. برای نمونه در طی ماه‌های اخیر در شهرهای ایران اعتراضاتی روی داد. سوالی که بایستی مطرح کرد این است که چرا این قیام‌ها سرکوب شدند؟ دلیل اساسی آن این بود که این قیام‌ها فاقد مکانیسم دفاع مشروع بودند. تاریخ دموکراسی در ایران تاریخ مقاومت است. مشروطیت چگونه به میان آمد؟ اگر‌ قیام‌های تبریز و شمال نبودند، قطعا مشروطیتی در کار نمی‌بود. تجربه‌ی مصدق یک چیز را به اثبات رسانید: اگر حزب توده در زمان و مکان مناسب وارد عمل می‌شد، آیا کودتای ۲۸ مرداد شکل می‌گرفت؟ آیا بعد از آن یک دیکتاتوری بزرگ می‌توانست شکل بگیرد و بعدها آن همه مسایل و معضل تل‌انبار می‌شد؟ مقاومتی که در برابر به توپ‌بستن مجلس شکل گرفت حائز اهمیت بسیاری است. از یاد نبریم که ‌در تاریخ ایران هنگامی که روس‌ها و‌ انگلیس‌ها به مجلس ایران اولتیماتوم می‌دهند تا شروط‌شان را بپذیرند در غیر این صورت ایران اشغال خواهد شد، ۳۰۰ زن مبارز مسلح به مجلس وقت می‌روند و از آن می‌خواهند تا اولتیماتوم را نپذیرد. واقعیت ایران را نمونه‌هایی از این قبیل تشکیل می‌دهد. از این نظر مبارزه برای دموکراتیزاسیون در ایران می‌بایست از راهکارهای جداگانه‌ای برخوردار باشد.

ما مُصر نیستیم که دفاع مشروع صرفا می‌بایست مسلحانه‌ باشد، اما باید این اراده نیز در میان همه‌ی خلق‌های ایران شکل بگیرد. در غیر این‌صورت نمی‌توان در برابر دولت که همه‌ی مکانیسم‌های خشونت را در اختیار دارد کاری از پیش برد. کُردها مدعی جنگ مسلحانه نیستند. همه‌ی تلاش‌ها در این راستاست تا زمینه را برای اعمال سیاست دموکراتیک مهیا گردد. در نظامی که معلم مدرسه و زندانی سیاسی اعدام می‌گردند، فعالیت مدنی ممنوع است‌ و عده‌ای از فعالان مدنی ناچارا ایران را ترک می‌گویند، چگونه باید از خویش‌دفاع نمود؟ محدود کردن و تقلیل‌ دادن فعالیت‌ها و مبارزات حزبی‌ به چند دیدار‌‌‌ با مقامات آمریکایی و اروپایی ‌اشتباه محض است. 

آیا گره‌زدن تمامی امید خلق‌ها به ویژه خلق کُرد به دولت‌های خارجی‌، منجر به بی‌اراده‌ کردن خلق کُرد نمی‌شود؟

_: ما آلترناتیو هیچ یک از احزاب نیستیم اما راهکار و متد جامعه‌ی دموکراتیک و اکولوژیک‌ مبتنی بر آزادی زنان را در‌چارچوب کنفدرالیسم دموکراتیک‌ و سیاست دموکراتیک آلترناتیوی ‌است برای راهکار سنتی. زمان، ‌زمان همگرایی است، اختلاف افکار و سلایق چندان مهم نیست. بایستی بر اساس متدی مشترک ‌گفت‌گو کنیم و به تبادل نظر‌ بپردازیم. ما در حال مبارزه‌‌‌‌ و تحقق بزر گ‌ترین مقاومت در طول‌تاریخ شرق‌کُردستان هستیم.

درخصوص افزاش موارد اعدام‌ها از سوی حاکمیت ایران چه‌ نظری دارید؟

_: اعدام یک راهکار سیستماتیزه برای تصفیه آزادی‌خواهان و سرکوب جامعه دمکراسی‌خواه از سوی نظام‌های فاشیستی است. نظام ایران جزو معدود کشورهایی است که از اعدام به‌عنوان حربه سیاسی جهت واداشتن جامعه به خفقان استفاده می‌نماید و به پاکسازی آزادی‌خواهان و مخالفان عضو نیروهای اپوزیسیون نیز می‌پردازد. سمت پیکان اعدام اکثرا علیه آزادی‌خواهان جامعه مدنی است. گسترش اعدام‌ها علیه خلق بلوچ، عرب و کُرد با اهداف سیاسی انجام می‌گیرد. اخیرا چند معترض در اصفهان اعدام شدند که باید به‌شدت آن را محکوم کرد و مبارزات را گسترش داد. جامعه ناچار است با این رویه نظام فاشیست مقابله کند زیرا زیان‌های جبران‌ناپذیری در بردارد و جلوی آزادی‌ها، دموکراسی و عدالت را سد می‌نماید. اساسا یک اجماع جهانی برای لغو قانون اعدام بسیار ضروری است. لازم است کارزارها و کمپین‌ها و مبارزات علیه اعدام افزایش یابد و جامعه از مکانیسم دفاعی خویش در آن زمینه استفاده نماید. ما نیز چند سال است کمپین «نه به اعدام، بله به دمکراسی» را راه‌اندازی کرده‌ایم و هنوز هم ادامه دارد.

اخیرا ایران و عراق در خصوص اعمال فشار علیه احزاب کُرد مستقر در اقلیم کردستان دیدارهایی داشته‌اند. در این مورد چه نظری دارید؟

_: بیش از یک قرن است که مبارزات خلق کُرد علیه اشغالگری ادامه دارد و احزاب متعددی ظهور کرده‌اند. بی‌شک مسئله اقدامات ایران علیه احزاب کُرد محدود به احزاب نیست، بلکه اقدامی برای سرکوب مبارزات خلق کُرد است. هرگونه حمله‌ای که به پاکسازی بیانجامد و سرکوب مبارزات خلق کُرد و آزادی‌خواهان و دمکراسی‌طلبان را در برداشته باشد، محکوم می‌کنیم. این‌گونه اقدامات ایران موجب بروز جنگ و بحران بیشتر در منطقه می‌شود که البته هیچ‌یک از خلق‌ها و جوامع مدنی آن را نمی‌پذیرند و مبارزات احزاب خلق‌ها هم هیچ‌گاه نابود نمی‌گردد و ادامه خواهد داشت.