کسب آگاهی و غرور، مبارزه برای آزادی
انسان لاجرم برای آگاهی و آزادی میزید. زیستجهان امروز اما مملو از ستم در عین ناآگاهی، خفتبار گشته. نقش آگاهی و غرور برای رسیدن به آزادی از مسیر سازماندهی منظم و آگاهانه بسیار حیاتی مینماید.
انسان لاجرم برای آگاهی و آزادی میزید. زیستجهان امروز اما مملو از ستم در عین ناآگاهی، خفتبار گشته. نقش آگاهی و غرور برای رسیدن به آزادی از مسیر سازماندهی منظم و آگاهانه بسیار حیاتی مینماید.
انسان لاجرم برای آگاهی و آزادی میزید. زیستجهان امروز اما مملو از ستم در عین ناآگاهی، خفتبار گشته. نقش آگاهی و غرور برای رسیدن به آزادی از مسیر سازماندهی منظم و آگاهانه بسیار حیاتی مینماید.
انسان برده قطعا آگاهی و غرور خود را از دست داده است. پس اینجا نیاز به تفسیر آگاهی ضروری مینماید. رهبر اوجالان و نیچه فیلسوف از نیاز انسان به دو مفهوم آگاهی و غرور و رابطه تنگاتنگ این دو در برساخت نبردهای حیات، سخن میگویند. تفسیر آگاهی در نظر نیچه و رهبر اوجالان، عمیقا در ارتباط با «قدرت شدیدا متمرکز» روایت آزادی به خود میگیرد. هردو فیلسوف بزرگ به سرزمین ستم سرمایهداری میتازند و غرور را به انسان باز میگردانند. رهبر اوجالان فراتر از نیچه، با تحسین اندیشههای پربار وی، از منظر پراکسیس وارد حوزه مبارزه آگاهییابی برای آزادی میشود. آنچه نیچه آن را «آگاهی از…» نامیده ولی تئوریسینهای لیبرالیست و نظام سرمایهداری چون «آیزایا برلین» در راستای عوامفریبی به «آزادی از…» منقلب نمودهاند، از منظر رهبر اوجالان بصورت مختلط بکارگرفته شده و از یوغ نظام تصاحبگر سرمایهداری خارج و به خود فرد و جامعه مبارز تفویض میگردد.
رابطه آگاهی و غرور نوعی فرایند جدل و مبارزهگری در راه آزادی است. فردی که به یوغ و زنجیر بردگی کشیده شده، به موجب دستیازی به آگاهی، درکی از موقعیت و موجودیت خود در همه وضعیتهای بردهوار پیدامیکند. اینجاست که وقتی فرد نسبت به بردهبودنش آگاه میشود، غرور وی اجازه ماندن ذلتبار در همان موقعیت ستمدیدگی و درماندهی را نمیدهد. دیگر غرورش اجازه تحمل بردگی به وی نمیدهد زیرا انسان ذاتا به سوی آزادی میل درونی و فطری دارد بنابراین غرور وی تحریک گشته و با جنبوجوشی که به یمن آگاهییابی در عملکرد و واکنشها و رفتارهایش شروع میشود، مبارزهاش برای آزادی شکل میگیرد.
امروز در ایران و شرق کردستان هم جامعه انسانی که دهههاست دچار شدیدترین ستمهای ضدبشری شدهاند، در سایه کسب آگاهی از وضعیت بحرانی، سرطانی و درماندگی بردهآسای خود مطلع گشته و غرور یکایک انسانها اجازه ماندن در عین بردگی نظام مستبد ولایتفقیه که قدرت را شدیدا به نفع خویش متمرکز نموده، نمیدهد. خیزشهایی که به موجب قتل دولتی ژینا امینی آغاز شد، از درون بخش و نیمی از جامعه یعنی زنان که در بردگی ذلتبارتر از مردان قرارگرفتهاند، برجوشیده و به همین دلیل شعار «ژن، ژیان، آزادی» فلسفه مبارزه آنها شده و چون نیاز کل جامعه مبتنی بر کسب آزادی است و همه اقشار و تودهها نسبت به زندگی بردهوار خود آگاه شدهاند، غرورشان بیدار شده و طی یک واکنش طبیعی که شکلدهنده همه انقلابات است، مبارزه برای حصول آزادی را شروع نمودهاند.
بنابراین این خیزش مبتنی بر فلسفه آگاهی و غرور در مسیر دستیازی به کل آزادی معنا یافته و مبارزه عملی آن با ژرفای معنای وجودی انسان در خیابان شکل گرفته. توقف چنین مبارزهای که بر تمامی مفاهیم قوی آگاهی و غرور مبارزاتی جامعه استوار است، بسیار مشکل میباشد. حتی اگر بصورت موقت و برای یک دوره کوتاه زمانی سرکوب گردد، بازهم به ناگاه چنان مجددا شعلهور خواهد شد که خواب از چشمان کاخنشینان ستم خواهدربود. نسل جوان امروز، نسل آگاهی، نسل غرور برای آزادی و مبارزه در راه حیات صحیح، زیبا و آزاد است.
رامین گارا