مروری بر ژنئولوژی

در تاریخ، بسیاری از جنبش‌های زنان به میدان آمدند، اما به دلیل نداشتن راه حل جایگزین، یعنی به مرور زمان نتوانستند به اهداف خود برسند و شکست خوردند.

در تاریخ، بسیاری از جنبش‌های زنان به میدان آمدند، اما به دلیل نداشتن راه حل جایگزین، یعنی به مرور زمان نتوانستند به اهداف خود برسند وشکست خوردند. مسلماً اگر به تاریخ نگاه کنیم، نظام سرمایه‌داری مدرن در هر جایی مستقر شده است. از این رو بسیاری از جنبش‌ها با نقش جایگزینی خواستار برخاستن از نظام سنتی بوده‌اند، اما نتوانسته‌اند در ساختن نظام خود قدمی بردارند، بنابراین می‌توان دریافت که به مرور زمان آن جنبش‌ها نیز زیر ذره‌بین نظام سنتی قرار گرفته‌اند که ما آن را  «مدرنیته سرمایه داری» توصیف می‌کنیم. همانطور که مشخص است جنبشی به نام فمینیسم علیه نظام سرمایه‌داری مطرح شد اما همانطور که در بالا اشاره کردیم به دلیل نداشتن راه حل موفق نشد.

در سال ۱۷۴۸ زنان فرانسه به رهبری الیمپه دِ گوگَس که به عنوان یک فیلسوف شناخته شده و پذیرفته شده بود، خود را سازماندهی کردند، اما به دلیل اینکه خواسته‌های زنان مخالف سیستم بنیانگذار بود، گوگَس توسط دولت فرانسه اعدام شد. می‌توان گفت در سایه تاریخ، تحولات زیادی در این راه رخ داده است. هرکسی که بخواهد ارجاعات را در مقیاس وسیع توسعه دهد، به طرق مختلف نابود شده است و می‌توان گفت که به طور جدی سرش را بریده‌اند. البته نمونه‌هایی از این دست در تاریخ وجود دارد که ما شاهد آن هستیم. در اینجا در مبارزات صدها ساله مردم بحثی را در مورد این نظام ایجاد کرده‌اند ، این یک نمونه شد و می‌توان آن را به عنوان یک سؤال در نظر گرفت: درست است که در آن زمان بحث بر سر «زن چیست» و زن به عنوان چیزی که برای بچه‌دار شدن در خانه لازم است و در حد عمل کردن به آنچه به آنها گفته می‌شود برایشان کافی است، یعنی کالایی بیش نیست، مطرح می‌شد. اما در فرانسه این ذهنیتی که توسط پدرسالاری بیان می‌شد از سوی زنان مردود شد و می‌توان گفت مبارزه‌ای با آن انجام شد تا جایی که مردم حتی تصورش را هم نمی‌کردند و این دوره مبارزه که ما هم ذکر می‌کنیم، با پیدایش تمدن‌های دولتی به وجود آمد و تا امروز هم ادامه دارد.

اما وقتی می‌بینیم که در اروپا یک رنسانس رخ داده است، اما در نتیجه‌ی آن، عدالتی ایجاد نشده است. در اروپا دوران‌های زیادی که مردم آن را انقلاب می‌نامند سپری شده است، اما هیچ یک از آنها ایده‌ای که بتواند زنان را در برگیرد، ایجاد نکرده است، به همین دلیل است که رهبری می‌گوید ; «انقلابی که زنان را آزاد نکند، انقلاب نیست.»

البته برای درک درست نظام بنیانگذار، لازم است ابتدا تحلیلی از شخصیت او داشته باشیم. یک بار دیگر باید بگوییم که برای قدرت گرفتن روابط مردسالارانه، مردم نمی‌توانند با چشم شکار به آن نگاه کنند. نمی‌توان آن را به عنوان ضرورت یک موضوع حقوقی روشن در نظر گرفت. زیرا مرد از این جهت خود را سخنگوی جامعه کرده است که قدرت خود را افزایش داده و بدین ترتیب می‌تواند بر جامعه و زن حکومت کند. به همین دلیل باید از نزدیک‌ترین روند این موضوع فرار کنیم و بگوییم که مرد در نتیجه قدرت بدنی و حیله‌گری در نام، کار خود را به عنوان یک فرد استثمارگر تعریف می‌کند.

بر این اساس، زن را می‌توان جنسیت انسانی از جامعه طبیعی دانست، اما به مرور زمان قدرت اولیه خود را از دست می‌دهد و به پست‌ترین انسان جامعه تبدیل می‌شود که محکوم به گسترده‌ترین بردگی است. البته همه اشکال دیگر برده‌داری مربوط به برده‌داری زن است. بنابراین، اگر برده‌داری در شخص زن ساقط نشود، دیگر برده‌داری ها نیز ساقط نمی‌شوند. یعنی می‌توان گفت که اگر برده‌داری بر زن لغو نشود، دیگر برده‌داری نیز ساقط نمی‌شود. بنابراین ما باید نظام برده‌داری تحمیلی بر زنان را به درستی درک و تفسیر کنیم. از آنجایی که نوسته ما درباره «مقدمه‌ای بر ژنئولوژی » است، نباید در مورد نگرش خود نسبت به مردان صحبت کنیم. مردانگی چیست؟ مردم چگونه و به چه شکلی می‌توانند آن را توصیف کنند؟ اگر امروز واقعاً از مردی بپرسیم که مردانگی چیست و چگونه است، جواب چندان مناسبی نمی‌دهد، یعنی شما نمی‌توانید پاسخ را درست بفهمید. مشاهده می‌شود که در پاسخ، ذهنیتی عقب‌مانده مرتبط با مرد مسلط پدیدار خواهد شد. اما آنها می‌خواهند از دانشی که جنبش پ‌ک‌ک به ما داده است به معنای واقعی این موضوع برسند. به طور قطع می‌توان گفت که همه در جنبش آزادی پ‌ک‌ک جای دارند، مبارزه‌ای بی امان با این موضوع انجام می‌شود  تا خود را از ذهنیت بنیانگذار پنج هزار ساله رها کنند و پیشاهنگ مستضعفان شوند.

اگر گفته می‌شود انسان جزئی از طبیعت و صد در صد حوادثی است که در طبیعت رخ می‌دهد، به این معنا نیست که ما در این مورد بحث نکرده‌ایم. یعنی توضیح ما از این موجودیت چنین است: اگر انسان جزئی از فطرت بزرگی باشد که رهبر آپو از او به عنوان «عالم کوچک» تعریف می‌کند، همه تحولات، تغییرات، تضادها و رفتن به سوی معنا، این نیز هست. با شخص نیز همین ویژگی را دارد، یعنی هدف انسان در این جهان، درک و به کار بردن بقیه در زندگی است. اما امروزه دیده می‌شود که بزرگترین تغییر در افراد اتفاق افتاده است، آن هم تنها بر یک اصل استوار است و آن تخریب طبیعت و محیط زیست است. به عبارت دیگر می‌توان گفت در طبیعت حجاب شرم وجود دارد اما این حجاب در انسان بسیار نادر و وحشتناک است حتی کشنده است. به همین دلیل باید به جهان و طبیعت به چشم بقا نگاه کنیم، اگر اینطور باشد درک ما بسیار قوی می‌شود.

ادامه دارد...