تبارشناسی "شعارها" در اعتراضات ایران

اگر با بسط ایدئولوژی اوجالان و روح مبارزاتی خلق کورد دوباره فرهنگ شهادت و از خودگذشتگی در راه هدف و همچنین نظام ارزشی و کدهای اخلاقی جدید و متناسب با روح زمانه در میان مخالفان زنده شود؛ هیچ نظامی توانایی ایستادگی در برابر آنها را نخواهد داشت.

هر جنبشی روی بستر شعارها و شهدایش که همگی بخشی از پروسه نمادسازی و تعریف معانی و ارزش های نو در برابر نظام ارزشی کهنه هستند شکل می گیرد. اگر بخواهیم چند انقلاب بزرگ عصر مدرن را بررسی کنیم شعار انقلاب فرانسه «آزادی، برادری، برابری» بود که ستم اشراف زادگان در برابر عامه و پیمان برادری عوام در برابر فساد و سکوت حاکمیت به صورت کد در آمده و در آن خلاصه شده است. شعار انقلاب روسیه «صلح، خورشید، آزادی» بود که به ابتکار لنین طراحی و توسط بلشویک ها برجسته شد. در واقع شعارها چیزهایی هستند که یک ملت ندارد و آرزو می کند داشته باشد. این خواست یا آرزو یا امید توسط پیشاهنگان جامعه به مانند اوراد در ادیان باستانی آنقدر تکرار می شوند تا از کلمه به حقیقت عینی تبدیل شوند.

حقیقت این است که پس از انقلاب 57 تحرکات بسیاری علیه حاکمیت ایران شکل گرفت. چه در بعد نظامی در کوهستان و جنگل و چه در بعد اعتراضی در خیابان ها، منتها نکته ی امر اینجاست که این تحرکات تصویری از آینده (اینکه چه می خواهند) ارائه نمی کردند و تنها مخالف حکومت فعلی بودند و از این حیث در باب معناسازی و طراحی نظام ارزشی عقیم می ماندند. تلاش های رفقای چپ گرا تحت لوای احزاب مختلف برای برساخت ایدئولوژی را نادیده نمی گیرم منتها مسئله اساسی این بود که این ایدئولوژی یا نظام عقیدتی نه برخاسته از این منطقه بود و نه به درستی با آن پیوند می خورد.

اگر بخواهیم اعتراضات خیابانی را مورد بررسی قرار دهیم اولین مورد اعتراض اتفاقا متعلق به جنبش زنان در ایران بود که شعار اصلی آن «نه به حجاب اجباری» بوده و همانطور که در بطن خود شعار پیداست هیچ برساخت ایدئولوژیکی هیچ برنامه و هدفی در آن وجود ندارد تنها صدای تعدادی از زنان کارمند بودند (در آن زمان هنوز جمهوری اسلامی تشکیل نشده بود و نتوانسته بود در سطح جامعه حجاب را به صورت عمومی تحمیل کند.) که به یک ابلاغیه حکومت جدید می گویند «نه!» همین و نه بیشتر! البته باید جو انقلابی آن زمان را هم در نظر گرفت که مردم با چه سختی توانسته بودند از شر نظام پادشاهی خلاص شوند و نمی خواستند هیچ ریسکی برای برگشتن نظام قبلی انجام دهند و در واقع اصلا جنبش زنان در ایران فکرش را نمی کرد روزی در مورد چنین حق ذاتی بخواهد با قدرتی چانه زنی کند. تجربه آنها از مبارزه با نظام پادشاهی از نوع دیگری بود و بخواهیم منصف باشیم در مورد حجاب نه تنها اجباری از سمت حکومت شاه بر زنان انجام نمی گرفت بلکه تشویق به استفاده از پوشش های مدرن هم می شدند.

در زمان جنگ ایران و عراق تقریبا خبری از اعتراضات خیابانی به آن صورت نبود مگر تسویه حساب های سازمان مجاهدین خلق با جمهوری اسلامی. در مورد رفقای مجاهد خلق اگرچه به مانند سایر جریان های چپ دچار مشکلی که در ابتدا عرض کردیم نبودند منتها با پیوند مکتب شیعه با سوسیالیزم عملا افق متفاوت تری از جمهوری اسلامی نتوانستند ارائه دهند و به همین دلیل است که با گذشت زمان رفته رفته علاقه نسل جدید به عضویت در سازمان آنها کمتر و کمتر شده است. انقلاب صحنه ی تعارض معانی است اگر تعاریف جدیدی از نوع روابط، علت وجودی در این دنیا و مرگ و وظیفه ی انسان ارائه نشود در واقع نمی توان نام انقلاب را روی آن گذاشت در مورد خاص مجاهدین خلق از نظر شخص من تعارضش با رژیم، بیشتر شبیه جنگ داخلی برای تصاحب قدرت است نه چیز دیگر!

پس از اینکه فضا بعد از جنگ با عراق کمی آرام گرفت نسلی که در ابتدای جنگ متولد شده بود و داشت وارد دانشگاه و کار و اجتماع می شد علیه ارزش های تحمیل شده ی جریان اسلامگرا که پیروز نبردهای پس از انقلاب بود شورید. این نسل که با فرستادن خاتمی به دولت احساس قدرت کرده و عقب نشینی نظام را هم در مورد آزادی های فردی و اجتماعی پس از جنگ حس کرده بود خواست به راس حکومت حمله کند و شاید 18 تیر 78 از این لحاظ نقطه عطفی در اعتراضات خیابانی ایران بود که برای اولین بار شعار «مرگ بر دیکتاتور» شنیده شد. این تحول بسیار عظیمی بود اما در واقع تکرار همان «مرگ بر شاه» بود که پس از چند سال وقفه گفته می شد، فاقد ایدئولوژی یا نشان دهنده مسیری بلکه تنها مخالفت با شخصی که در راس هرم نشسته و البته حتی به اندازه «مرگ بر شاه» تازگی هم نداشت و تنها می توان گفت که پس از انقلاب بی سابقه بود.

جریان انتخابات سال 88 و همچنین اعتراضات پس از آن شاید یکی از لیبرال ترین، ملایم ترین و عافیت طلب ترین جنبش های تاریخ ایران بود. هر چند که تعداد بسیاری در روند این جنبش کشته و قربانی شدند و یکی از خشن ترین برخوردهای نظام در ابعاد گسترده را شامل می شد منتها بیایید یک بار بی طرفانه به نوع روندی که جنبش طی کرد نگاه کنیم. در دوره ی فعالیت انتخاباتی، جنبش، سبز تماما از نمادهای شیعی استفاده می کرد. از رنگ سبز که نماد شیعه و سیدهاست گرفته تا قافیه سازی در شعارهایشان با یا حسین و میر حسین و ... و همه ی ما می دانیم که جمهوری اسلامی مشروعیت خودش را از کجا تامین و هویتش را چگونه تعریف می کند. پس از انتخابات هم که راهپیمایی سکوت را به راه انداختند که تماما حرکتی نمایشی و هزینه مازاد بود چرا که نظام اهمیتی به اینکه چه تعداد مخالف دارد نمی دهد بلکه بیشتر نگران این است که آن تعداد مخالف حاضر هستند چه ضربه ای به او بزنند و در نهایت هم هزینه مازاد به این خاطر بود که دستگاههای امنیتی افراد را شناسایی کردند و در انتهای راهپیمایی هم مزدوران خامنه ای به سمت مردم آتش گشودند منتها مردم به خاطر حماقت موسوی حتی حق دفاع از خود را هم نداشتند تا مبادا پرستیژ راهپیمایی سکوت بهم بخورد و آنقدر در زمین نظام بازی کردند که در نهایت هم رژیم به بهانه توهین به مراسم عاشورا دست و پایشان را بست و از همانجایی که می خواستند ضربه بزنند بهشان ضربه زد.

دهه نود با روی کار آمدن روحانی روند اوج گیری فعالیت اصناف و شوراهای صنفی را شاهد بودیم. حقیقتا مخالفان روحانی درون حاکمیت هم این میدان را باز گذاشتند و فضای مساعدی برای طیف چپ های محافظه کار که می خواستند در فضای حاکمیتی موجود بر سر دستمزد و مسائل رفاهی چانه بزنند، فراهم شد. البته در سال های 96 و 98 این جنبش ها به خشونت هم کشیده شدند اما همچنان بر سر خاستگاه اعتراضات 96 که مشهد بود شبهه برقرار است و عده ای بر این باورند که اگر تماما در کنترل نهادهای امنیتی نبود حداقل شروع کننده اش بودند و احتمالا اهداف خاصی را دنبال می کردند. تجمعات در اعتراض به وضع معیشتی توسط جناح اصولگرایان سازماندهی شد منتها وضعیت معیشتی تبدیل به چنان درد مشترکی بین مردم ایران شده بود که تمام ایران به یک باره به خیابان آمدند و در سطح وسیع و رادیکالی با نیروهای نظامی درگیر شدند. وقتی به سال 96 نگاه می کنیم در زمینه شعار کاملا هرج و مرج حاکم است. عده ای شعارهای ورزشگاهی با الفاظ رکیک می دهند. چیزی که البته امسال هم شنیده شد اما این شعارهای توپ، تانک، فشفشه ای از سال 96 در خیابان های ایران باب شد. عده ای هم روح رضا پهلوی را صدا می زدند، از سمت جنبش دانشجویی «اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا!» شنیده می شد. چپ ها سعی می کردند شعار «نان، کار، آزادی» را تبدیل به گفتمان غالب کنند که البته به خاطر ناموزون بودن در خیابان خیلی پر قدرت نبود منتها دیوارنوشته ها را در کنترل داشتند. سال 98 هم به همین منوال بود منتها غلبه ی «نان، کار، آزادی» و پس زدن دو جناح حاکمیتی اصلاح طلب و اصولگرا بیشتر شد. اما در میان تمام این هرج و مرجی که وجود داشت می توان گفت رابطه ی ارگانیکی وجود داشت و روح دهه نود را می توان در مسائل اقتصادی و فعالیت صنفی خلاصه کرد که شعارش هم «نان، کار، آزادی» و عبور از احزاب رسمی نظام بود.

البته که مسائلی مانند رفاه و معیشت مسائل مهمی هستند و کسی که گرسنه نباشد شعار نان سر نمی دهد. به خاطر دارم که آن زمان حرف از «انقلاب گرسنگان» هم می زدند. به نظرم بزرگترین دستاورد آن جنبش ها همین باز پس گرفتن واژه ی انقلاب از حاکمیت بود. قبل آن کلمه ی انقلاب و انقلابی بازتاب دهنده ی حاکمیت بود و اپوزیسیون اکثرا به برانداز شناخته می شدند. اما حقیقتا چیزی به نام انقلاب گرسنگان وجود ندارد چرا که فرد گرسنه اگر ایدئولوژی نداشته باشد به محض اینکه سیر شد دیگر انقلابی نخواهد بود. همانطور که در جنبش دیدیم بسیاری از دستگیر شدگان به راحتی اعترافات تلویزیونی انجام دادند و توبه کردند و اصولا کسی که برای چانه زنی می آید آدمی است که آمده تا قانع شود و اساس را بر ضدیت نگذاشته است.

اما برسیم به اعتراضات اخیر، پس از آنکه حکومت، ژینا امینی را به قتل رساند موجی از اعتراضات در کل ایران شکل گرفت. یکی در سقز فریاد زد «ژن، ژیان، آزادی» و دیگری در تهران این شعار را ترجمه کرد به «زن، زندگی، آزادی» و ناگهان همه با وضع موجود احساس قرابت کردند و بی آنکه خاستگاه آن را بدانند یکصدا فریادش زدند، انگار که با گوش همه در تمام این سالها آشنا بود و تلفظش در دهان همه مانند اسم رمزی به راحتی می چرخید. این شعار چنان هماهنگی در فرم و محتوا داشت که حتی وصله پینه هایی که مانند «مرد، میهن، آبادی» به آن زدند و یا شعارهای دیگری که جماعت لمپن به سان سال 96 خواستند با سبزی پلو و ماهی و ... قالب کنند، هیچ کدام دوام نیاوردند اما این شعار باقی ماند.

نکته جالب این بود که همه فریادش می زدند و کسی با آن احساس بیگانگی نمی کرد. در ابتدا طبق رسم معمول، سیاسیون موج سوار خواستند آن را مصادره کنند و به نام خودشان بزنند اما پس از مدتی که خاستگاه شعار مشخص شد مانند آن پادشاه لخت زمانی که حقیقت عیان می شود رسوا شدند. حسادت، احساس غالب در فضای سیاسی ایران است و رژیم هم اکثر ضربه ها را با تحریک این حس وارد می کند. اپوزیسیون مرکزگرا که تازه با تحزب در کوردستان مواجه شد و چنان رهبر روشنفکری مانند عبدالله اوجالان را در مقابل خود دید که سالها پیش چنین شعاری را مطرح کرده و ایدئولوژی آن را برساخته است بی پرده با ضعف خودش مواجه شد و این واقعیت مانند سیلی به صورتش خورد.

اما راهکار آنها چه بود؟ جای آنکه انتقام ضعیف و متحجر بودنشان را از سیستم حاکمیتی که در واقع آنها را بازتولید کرده بگیرند مشغول متهم کردن دیگری شدند و برای تحریک افکار عمومی از برچسب هایی مانند جدایی طلب و تروریست و ... استفاده کردند. منتها با تمام این تلاش ها می بینیم که «زن، زندگی، آزادی» مانند یک غربال عمل می کند و اول از همه مرکزگراها را از قطار انقلاب به بیرون انداخت و به همراه آنها لمپن های پادشاهی هم این بار با تمام هزینه هایی که برای تبلیغات انجام می دهند را در برابر افکار عمومی رسوا کرد و به نظر می رسد برای همیشه به زباله دان تاریخ فرستاد. و احتمالا پس از تصفیه اپوزیسیون به سراغ جمهوری اسلامی خواهد رفت. چرا که همانطور چندین بار در این متن اشاره کردیم انقلاب به معنای قلب معناست و این جنبش می شود گفت یکی از بزرگترین دستاوردهایی که داشته است بازپس گیری واژه ی مهم و کلیدی «شهید» از نظام بوده است. انگار تمام پایه های ایدئولوژیک نظام یکی پس از دیگری در طول این سالها تصاحب شده اند اما این تکه آخر پازل به مانند پاشنه آشیل نظام است. جمهوری اسلامی به خودی خود از معنا تهی شده و منفعت جای عقیده را در میان کادرهای نظام گرفته است و یکی یکی مفاهیم ایدئولوژیک انقلابی را که سالها در انحصار خودش داشت را دارد از دست می دهد. جنبشی که از کوردستان شروع شد نه تنها این معانی را مصادره کرده بلکه معانی جدیدی را هم وارد گفتمان سیاسی و حتی روزمره جامعه ایران کرده است. یک انقلاب با خودش معنای جدید و به دنبال آن اخلاقیات جدید هم به همراه دارد. تنها دسته ای موفق به پیشاهنگی انقلاب می شوند که بتوانند در میان توده مردم وجهه اخلاقی خود را تثبیت کرده و مشروعیت عمل کسب کنند. «زن، زندگی، آزادی» این کد اخلاقی را در بطن جامعه ی ما نسبت به ستم سیستماتیکی که سالها چه از طریق نهاد دولت و چه نهادهای برساخته از دولت مانند خانواده، گریبان زنان ما را گرفته بود، فعال کرد. اگر با بسط ایدئولوژی اوجالان و روح مبارزاتی ملت کورد دوباره فرهنگ شهادت و از خودگذشتگی در راه هدف و همچنین نظام ارزشی و کدهای اخلاقی جدید و متناسب با روح زمانه در میان مخالفان زنده شود هیچ نظامی توانایی ایستادگی در برابر آنها را نخواهد داشت. و جمهوری اسلامی که از درون تهی شده قطعا به این صورت از میان خواهد رفت.