۱۵ سال پیش مجله جامعه نو به دلیل درج مقالهای در ارتباط با دولت رانتیر و پرداختن به فساد اقتصادی به دادگاه کشیده شد و اکنون با گذشت ۱۵ سال از این دادگاهی و ۴۰ سال از حاکمیت ولایت فقیه نه تنها فساد اقتصادی به پدیدهای واگیردار در تمامی سطوح جامعه و سیاست ایرانی تبدیل شده است، بلکه اعضای ارشد نظام نیز یکدیگر را به آن متهم کرده و رهبر ایران آن را امری عادی خوانده و دستور کش ندادن این مساله را میدهد.
با گذشت چهل سال از حاکمیت روحانیون و استقرار سیستم دینی که به حذف تمامی دگر اندیشان و ملتهای دیگر ساکن در ایران از حوزه سیاسی منجر شده است، نه تنها سیستم اقتصادی این کشور دچار فروپاشی شده است، بلکه تمامی بنیانهای اخلاقی اجتماعی آن نیز دچار فروپاشی شده است. اگر تا مدتی پیش منتقدان داخلی نظام، با مشاهده این سطح گسترده از فساد سعی داشتند آن را به سطوح پایینی سیستم محدود نمایند، اما اکنون علاوه بر تمامی ساکنان ایران، در سطوح ارشد سیستم و نظام دینی ایران نیز کسانی هستند که با توجه به حجم گسترده فساد اخلاقی و اقتصادی، این سیستم را غیر قابل اصلاح میدانند.
شورشهای سال ۹۶ و شعارهای مردم، نوع واکنش حکومت و اصلاح طلبان به آن در عین حال بازتاب دهنده ذهنیت فرادستان و فرودستان بود، این نکته را نیز به نمایش گذارد که راست و چپ درون سیستمی در ایران به دلیل پیوند تنگاتنگ خود با قدرت و منابع اقتصادی توان هیچ گونه تغییر یا رفورمی را نداشته و نیز بدنه سیاسی جامعه با فراست این نکته را دریافته است. علیرغم آنکه شورشهای پراکنده سال ۹۶ فاقد سازماندهی و مطالبات دقیق و برخورداری از مسیر درستی برای کانالیزه کردن مطالبات خود بودند اما نتایج آن در حوزه سیاسی ایران نشان میدهد که اصلاحطلبان به دلیل پیوند هر چه بیشتر با اقتصاد و رانتهای سیاسی درون سیستم دیگر قادر به نمایندگی بخش بزرگی از جامعه ایران و طبقه متوسط نبوده و سقف مطالبات آنان به کف مطالبات مردم تبدیل شده است.
فساد از زبان خودیهای نظام
اما بخش دیگری از این اصلاح ناپذیری سیستم را باید در از دست رفتن بنیادهای اخلاقی و فساد سیستماتیکی یافت که صرفا ریشه در ایدئولوژی سیاسی رژیم ایران داشته و ناشی از استبداد دینی است. نخستین بعد این فساد را باید به قانون نظارت استصوابی در ایران و ایجاد اختلال در چرخش نخبگان و قانونی کردن آن منتسب نمود که کارکرد هر سیستم کارایی را با تنش مواجه و زمینههای روابط مبتنی بر فساد را درون چرخه نخبگان ایجاد میکند. تنش بین ایدئولوژی سیاسی با واقعیتهای موجود در عرصه سیاسی ایران به گونهای شکاف بین مردم و سیستم را افزایش داده است که اصلاح طلبان و حتی اندک افرادی که مایل به اصلاحات عمیق در ایران هستند قادر به ارائه هیچ تجویزی برای هیچیک از بحرانهای موجود در جامعه ایران نیستند.
بخش دیگری از این فساد را باید به وجود دولت موازی در ایران نسبت داد؛ دولتی که در بیت رهبری ایران دولتهای قانونی را اداره مینماید. دایره قدرت وسیع بیت رهبری از مدار چنان بلندی برخوردار است که میتواند در کوچکترین امور فرهنگی نیز دخالت نماید. این مساله نیز به نوبه خود باعث شده است تا عملکرد بسیاری از اشخاص و نهادها خارج از نقد و نظارت مستقیم و صریح قرار گرفته و فساد به شیوهای سیستماتیک، در پرتو ارجحیت تعهد بر تخصص، گسترش یابد. عماد باقی از چهرههای اصلاحطلب ایرانی براین باور است که «فساد تا ژرفای استخوان و مغز سیستم رخنه کرده و در همه سطوح با باورنکردنیترین اعداد و ارقام رواج دارد. این حرف اگر چند سال پیش گفتنش جرم بود و تعقیب قضایی داشت امروز همه مسئولان و رسانهها خودشان آن را میگویند چون فراگیر و عادی شده است». سعید حجاریان از تئوریسین های اصلاحات و از بنیانگذاران پیشین وزارت اطلاعات ایران نیز براین باور است که هیچ مجلسی همانند مجلس کنونی به صحنه زد و بندهای مالی و فساد تبدیل نشده است.
دامنه فسادهای اقتصادی، فساد اخلاقی را نیز در سطح جامعه و مقامات ارشد نیز دامن زده است. برای نمونه؛ بعد از رویدادهایی که به قتل میترا استاد توسط یکی از اعضای بلند مرتبه اصلاح طلبان منجر شد فائزه هاشمی رفسنجانی از دختران رئیس جمهوری اسبق ایران طی سخنانی حمایتهای بعدی از نجفی را نشانه بیتفاوتی سیاسیون ایرانی نسبت به مسائل اعتقادی، باورهای اخلاقی و انسانی خواند. هاشمی در این سخنان خود اظهار داشت خطاها برای آنها عادی شده است و در نتیجه آن مسائلی از جمله چندهمسری، دزدی، اختلاسها، روابط ناسالم و... برای اکثریت عادی شده و اصلاحطلبان هم حساسیتهایشان را از دست دادهاند و طی آن راه اصلاحات در همه زمینهها گم شده است؛ تا جایی که اصلاحطلبان و اصولگرایان فعلی فاقد اراده و توانی برای اداره کشور بوده و همین امر باعث افزایش حجم مشکلات شده است.
نگاهی عمیق به سیستم سیاسی و اجتماعی ایران در برهه کنونی نشان میدهد که نه سیستم سیاسی، نه اصولگرایان و نه اصلاحطلبان، نمایندگی جامعه در درون مرزهای ایران را برعهده ندارند، بدین معنا که توده کنونی ساکن در ایران به صورت تنوارهای اجتماعی- نه جامعه- دچار انشقاقی از درون شده است که منافع فردی را بر منافع جمعی در اولویت قرار میدهد. هر یک از دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب نیز با قرار دادن منافع خود در اولویت، تنها زمانی حاضر به مصالحه میشوند که موجودیت نظام در خطر قرار گرفته باشد و این امر را نیز باید از طریق پیوند موجودیت این دو اردوگاه با کلیت سیستم سیاسی تفسیر کرد.
اما حداقل در برهه کنونی بخش بزرگی از ساکنان ایران بر این نکته واقف شدهاند که جمهوری اسلامی ایران با این موج گسترش یافته فساد همچنان در مقابل اصلاحات مقاومت مینماید. از همین رو ادامه وضعیت موجود، فروپاشی یا استحاله تنها سناریوهایی هستند که میتواند در آینده میان مدت برای ایران پیش بینی نمود. وضعیت جمهوری اسلامی ایران در مواجه با فساد، سیستم حکومتی و رویکردهای ایدئولوژیک، از شباهتهای بسیار شگفت انگیزی با آخرین سالهای اتحاد جماهیر شوروی و پیدایش طبقهای به نومانکلاتورها در کل اروپای شرقی برخوردار است. وضعیت کنونی قابل دوام نیست، اما زمان دگرگونی عمیق و سمت و سوی آن همچنان مبهم است. شاید هم از زبان رهبر ایران استحاله مهمترین خطر برای کلیت این نظام باشد که به زعم وی باید مانع از آن شد. اما این فساد سیستماتیک چنان نظام را از درون استحاله کرده است که باید اکنون نسبت به خطرات سمت و سوی این استحاله هوشیار بود.