شکاف ایدئولوژیک در ایران و پیامدهای آن | یادداشت
با تاملی کوتاه در کارنامه چهل ساله جمهوری اسلامی ایران اگر به وضعیت اجتماعی و اقتصادی مردم نگاهی بیندازیم خواهیم دید که لحظات قبل از وقوع انقلاب ۵٧ هم اکنون نیز زیسته میشود
با تاملی کوتاه در کارنامه چهل ساله جمهوری اسلامی ایران اگر به وضعیت اجتماعی و اقتصادی مردم نگاهی بیندازیم خواهیم دید که لحظات قبل از وقوع انقلاب ۵٧ هم اکنون نیز زیسته میشود
تغییر در ساختار و ایدئولوژی یک سیستم در زمان ناکارآمدی گریزناپذیر است. اگر بر اساس واقعیتها و نیازهای جامعه و شرایط سیاسی و اجتماعی در مواقع بایسته تغییر ایجاد نگردد، قطعا دچار فروپاشی خواهند شد و این موضوع در مورد سیستمهای دولتی و دیکتاتوری مصداق دارد. ایجاد تغییرات بنیادین در سیستمهای دیکتاتوری هر زمان اجتناب ناپذیر بوده و تاکنون هیچ سیستم دولتی و دسپوتیکی قادر نبوده با توسل به خشونت و سرکوب مدت مدیدی به بقای خود ادامه دهد. در بسیاری از موارد پس از سقوط هر نظام دیکتاتوری، سیستم دسپوتیک دیگری سر کار آمده است. تغییر در سیستم گاهی با دخالتهای خارجی، گاهی با فشار و قیامهای مردمی و گاهی کودتا علیه دولت صورت میگیرد.
یکی از دلایل سقوط نظام شاهنشاهی ضعف ساختاری و فساد بود. در جامعه آن زمان ایران میان قوانین شرعی و سنتی و تجددگرایی و اقدامات نظام شاهنشاهی پهلوی تضاد وجود داشت. جامعه ایران در دوران پیش از انقلاب از نابرابری و بیعدالتی رنج میبرد و فساد اقتصادی و استبداد حکومت پهلوی به اوج خود رسیده بود. ثروت و درآمدهای نفتی صرف خوشگذرانیهای خاندان پهلوی میگشت و مردم در فقر و تنگدستی فرو رفته بودند. با فرار شاه خلاءی به وجود آمد و خمینی تمامی اقشار جامعه را به شرکت در یک انقلاب تشویق کرد. احساسات انقلابی به سرعت در میان مردم، احزاب چپ و سوسیالیستها گسترش یافت. هیجان رهایی از ستم و بیعدالتی در میان جوانان و زنان شور انقلابی را تشدید میکرد. مردم برای پیروزی در این انقلاب حاضر به پرداخت هر بهایی بودند و با پیشاهنگی آنان، انقلاب به انجام رسید. دولت دینی وعده رهایی از استبداد و حمایت از فقرا و به حاشیه راندهشدگان داد و با فروپاشی نظام پهلوی اسلامیون و نیروهای وفادار به آن وارد میدان شده و با حمایت مردم حکومت اسلامی بر اساس اندیشه ولایت فقیه تشکیل گردید. در چهار دهه تجربه حکومت اسلامی برای سامان دادن به حکومت بدیل به جای نظام تجددگرای پهلوی بر سر قدرت نشستند اما نتوانستند تمامی مردم ایران را جذب کنند، زیرا اندیشه ولایت فقیه به اندیشه ولایت مطلقه فروکاسته شد و به تبع آن بر بحرانها افزوده شد. بعدها اسلام سیاسی به بخش مهمی از ایدئولوژی ملی گرایانه ایرانی مبدل گشت و سنت و دین به ابزار و اسلام به اسلام گرایی و رهیافتی ابزارگرایانه جهت تحمیل سیاست بر جامعه مورد استفاده قرار داده شد. همانگونه که میدانیم دین و مذهب یکی از مسائل حساس جامعه ایران است.
رای مردم در تصویب و تدوین قانون اساسی جدید جایی نداشت. علاوه بر این نهادهای تصمیم گیری و حساس امنیتی فاقد استقلال عمل و اختیار بوده و کاملا تحت نظارت و کنترل نظام ولایت فقیه قرار گرفتند. دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی تمامی حوزههای اجتماعی را تحت نظارت خود قرار دادند و کنترل افکار و مهندسی جامعه به یکی از ویژگیهای شاخص رژیم اسلامی ایران مبدل گشت. در قوانین رژیم اسلامی ایران حقوق تنوعات هویتی، دینی و مذهبی نادیده گرفته شده و دولت تک صدای ایران دین، مذهب و اعتقادات خود را به این جوامع تحمیل میکند.
با روی کار آمدن این رژیم نه تنها از بار مسائل موجود کاسته نشد بلکه مشکلات دیگری در جامعه پدید آمد و یک جامعه دینی شدیدا تحت کنترل ایجاد شد. به گونهای که کوچکترین اعتراض و تقابلی در مقابل نظامی که خود را نماینده خدا بر روی زمین معرفی کرده بود مساوی با مرگ و زندان بوده و هست. در طول چهل سال از عمر این رژیم شکنجه و سرکوب در ایدئولوژی و ماهیت نظام لانه ساخت. ایدئولوژی جمهوری اسلامی ایران امروز جایگاه و کارکرد خود را از دست داده است. زیرا هنجارهای نسل جدید با هنجارهای مورد نظر رژیم در تعارض است و رژیم دیگر قادر نیست با زور و اجبار مردم به ویژه جوانان را با سیاستهای خود سازگار نماید.
دولت ایران در نیم قرن گذشته با رویکردها و ایدئولوژی متعصب و خشک مذهبی سیاستهای خود را در جامعه پیاده کرده و در انتهای چهلمین سال از عمر خود با چالش شدید ایدئولوژیکی روبهرو شده اشت. فساد ساختاری عمیق شده فاصلهی بین مردم و دولت را بیشتر کرده و مردم دیگر به وعدههایی که هیچ گاه عملی نمیشوند، اعتمادی ندارند. از سوی دیگر دولت اسلامی در ایران با خوانش دینی و فقهی رویدادهای منطقه و جهان باعث بروز معضلات فراوانی در ایران و منطقه شده و این بحران به کشورهای همسایه آن نیز رسوخ کرده است. ایران در سالهای اخیر تمامی تلاشش صرف بسط هژمونیاش در منطقه بوده تا هلال شیعی را در سراسر منطقه بگستراند و با اختصاص بودجههای کلان به سپاه پاسداران (بازوی ایدئولوژیک و نظامی خود) سعی میکند خود را از این طریق در کشورهای منطقه سازماندهی کند.
در رابطه با زنان نیز سه رویداد مهم پس از تسخیر انقلاب خلقها صورت گرفت: ١- افزایش جنسیت گرایی اجتماعی، ایجاد محدودیت در زمینه آموزش، اشتغال، سیستم حقوقی و قانونی نابرابر. ٢- میتوان گفت زنان از نخستین قشری بودند که از روی کار آمدن این انقلاب متضرر شدند و تا به امروز نیز در حال مبارزه و کسب حقوق از دست رفته خود با این دولت زن ستیز هستند. ٣- یکی دیگر از نشانه چالشهای ایدئولوژیکی در ایران نیز موضوع “حجاب اجباری” است که در یکسال اخیر به یکی از مهمترین دغدغههای رژیم مبدل شده و با برداشتن حجاب زنان و دختران در پروسه کمپین دختران خیابان انقلاب در دیماه ٩۶ مناسبات ایدئولوژیکی رژیم زیر سؤال رفت.
با تاملی کوتاه در کارنامه چهل ساله جمهوری اسلامی ایران اگر به وضعیت اجتماعی و اقتصادی مردم نگاهی بیندازیم خواهیم دید که لحظات قبل از وقوع انقلاب ۵٧ هم اکنون نیز زیسته میشود. فساد سیستماتیک حکومتی، بحران اقتصادی، تبعیض و نقض حقوق بشر، کشتار و سرکوب و اعدام، مسائل زنان و جوانان گویای ناکارآمدی حکومت اسلامی و استهلاک آن است. اعتراضات یکسال اخیر مردم ریشه در خشم و نفرت مردم از نظام موجود را دارد و شکاف عمیق فقیر و غنی باعث عصیان در طبقات فرودست و فقیر جامعه شده است. فساد و بحران اقتصادی در فرسودگی پیکر نظام نقش مؤثری داشته است. در سالهای اخیر اختلاس و رانت خواری در درون حکومت ایران افزایش یافته و این موضوع نارضایتی مردم را تشدید نموده است.
پیداست ایدئولوژی تشیعگرایی دولتی در ایران دچار زوال شده است. اگر مسائل موجود در جامعه ایران به شیوهای صحیح و دمکراتیک چاره یابی نگردد، حکومت، دولت و سیستم موجود توانایی مقاومت در برابر اعتراضات تودهای مردم را نخواهد داشت. چرا که حکومت نیز به این واقعیت واقف است که دیگر سرکوب و بیاعتنایی به خواستههای مردم، موجودیت رژیم را دچار تزلزل خواهد گرد. برانگیختن احساسات مذهبی و ملی گرایانه و سردادن شعار” حفظ وحدت ملی” از سوی دولتمردان دیگر کمکی به بهبود شرایط موجود نخواهد کرد زیرا دولت در مقابل مشکلات، مردم را به خویشتن داری و ایستادگی در برابر دشمن فرا میخواند. در مقابل نیز پاسخی به مشکلات و مسائل مردم نمیدهد و مردم دیگر به این شعارها اعتنایی نمیکنند چون دغدغه مردم گرسنگی، فقر و انبوه بحرانهای اجتماعی است. در چنین شرایطی برای تغییر سیستم موجود تقویت نهادهای اجتماعی و مدنی به ویژه سازمانهای مستقل زنان میتواند اقتدار دولتی را دچار چالش و تضعیف نماید. هر اندازه اعتراضات و قیامهای مردم سازماندهیشده و هدفمند باشند میتوان به برساخت جامعهای دمکراتیک و آزاد در ایران امیدوار بود. زیرا مردم ایران دارای آزمون و تجارب فراوانی در جنبشهای اجتماعی هستند و اگر تغییری هم در رژیم موجود صورت گیرد بایستی مردم اجازه ندهند بار دیگر یک حکومت دیکتاتوری بر سر کار آید.