کلیت رژیم محصول انتصاب است نه انتخاب، چه باید کرد؟ | یادداشت
چیاکو: اولویت نخست جنبش روژهلات کوردستان باید عقب راندن استعمار و فاشیسم در روژهلات کوردستان باشد، سرنوشت رژیم در مرکز نیز میتواند به اولویت دوم در همسویی با دیگر خلقها باشد
چیاکو: اولویت نخست جنبش روژهلات کوردستان باید عقب راندن استعمار و فاشیسم در روژهلات کوردستان باشد، سرنوشت رژیم در مرکز نیز میتواند به اولویت دوم در همسویی با دیگر خلقها باشد
⬛️ نیک میدانیم که رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی بهعنوان یک ضدانقلاب از درون انقلاب ۵۷ سر برآورد، با این وصف، کلیت آن، محصول انتصابی است که از سوی سیاست سرمایه جهانی در دوران جنگ سرد با هدف سلب حق انتخاب از خلقهای بانی انقلاب ۵۷ که خواستار استقرار مدل و سیستمی منطبق با اهداف انقلاب بودند. ناچاریم بار دیگر تکرار نماییم که آمریکا از بیم جریانات چپ متمایل به سوسیالیسم موجود در شوروی، چین و…، در چارچوب کمربند سبز در راستای مهار کمونیسم، شوروی از بیم جریانات مذهبی و سکولار لیبرال متمایل به آمریکا و اروپا، همچنین چپ رویگردان از شوروی و متمایل به مائوئیسم و…، اروپا از هراس نیروهای راست و چپ متمایل به شوروی و آمریکا، این ضدانقلاب را بهعنوان فرمول میانه بر سر خلقها منتصب و حق انتخاب را از بانیان انقلاب که همانا خلقها بودند، گرفتند. از سویی دیگر در طی چهار دهه از عمر این رژیم ثابت گردیده که این رژیم، با رویکرد منازعهبرانگیز خود در منطقه، در چارچوب ضدیت با اسرائیل نهتنها باعث افول و ضعف اسرائیل نشده؛ بلکه به موقعیت و اعتبار آن استحکام بخشیده است. همچنین با گسترش دامنه منازعه خود با کشورهای عربی منطقه در چارچوب صدور انقلاب و تعمق استراتژی خود در قالب هلال شیعه و ایجاد هراس برای دولتهای شیخنشین عرب، زمینه تجارت اسلحه برای غرب بهویژه آمریکا و گاها روسیه و چین را هم فراهم آورده است. البته شاید در نتیجه اغفال و ضعف علم و عدم اشراف نیروهای مدرنیته سرمایهداری به عظمتطلبی همان فاشیسم ایرانی در برگ مذهب، امروز تا حدودی از کنترلشان خارجشده باشد و در تلاش مهار آن باشند، ولی همچنان از حضور آن به بهای سرکوب و استثمار خلقهای تحت ستم و انقیاد این رژیم، سود میبرند.
واضح است سوای انتصاب سرمایه جهانی، فاکتورهای درونی نیز در ایجاد این سایه سیاه دخیل بودهاند، خطاهای سیاسی و نارساییهای ایدئولوژیک نیروهای چپ و دمکرات در نفوذ و بسترسازی رژیم در میان تودهها، مولفهای اساسی بوده و سازماندهی تودهها که بایستی صورت میگرفت و بهدلیل الیتگرایی انجام نگرفت، متاسفانه رژیم از آن بهره برد و با شعار حقوق مستضعفان و ایجاد کمیتهها در محلات، این اهرم انقلاب را که میتوانست مانع این انتصاب، تقویت و استحکام ضدانقلاب جمهوری اسلامی شود، نهتنها مورد توجه خاص و بهرهبرداری از سوی نیروهای چپ و دمکرات قرار نگرفت، حتی با برخوردهای سکتاریستی به آغوش رژیم ضدانقلاب سوق داده شد، تنها در کوردستان و بهویژه در فعالیتهای کومله در این زمینه گامهایی برداشته شد که چپ ایرانی رانده شده از مرکز که بیخانمانی گریبانگیر آن شده بود، آن را تضعیف نمود. بدون تردید فاکتورهایی همچون جنگ ایران و عراق نیز به استقرار ضدانقلاب جمهوری اسلامی یاری رساند.
رژیم که تمامیتخواهی و سلطهگریی خود را بیمحابا از همان ابتدا صریحاً اعلام نمود، بااین وجود برای کسب تأییدیه در میان نظام سلطه جهانی، بهطور صوری که باشد برخی از استانداردهای بین دولتی را اجرایی مینمود. یکی از این مقولهها، موضوع انتخابات بود که بایست از آن تمکین میکرد، از سوی دیگر جهت حفظ نظام بایستی برخی از تدابیر را نیز اتخاذ مینمود، به همین دلیل نهادهای نظارت استصوابی همانند شورای نگهبان را تاسیس کرد تا پروسهی انتخاباتی واقعی جلوه نماید؛ ولی در واقعیت امر همان انتصاب با توجه به مصالح نظام میباشد.
حربه جدید رژیم در تداوم بقای خود بعد از پایان نخستین دهه عمر خود
رژیم دههی نخست خود را با توسل به خشونت گذراند، با حذف و قلعوقمع مخالفان خود، پا به دههی دوم خود گذاشت، دههی نخست بهدلیل سردرگمی جامعه در نتیجه آشفته بازار بعد از انقلاب و مصادره آن از سوی ضدانقلاب جمهوری اسلامی، جنگهای داخلی برای حذف مخالفان و جنگ ایران و عراق، پروسه انتخابات در ایران زیاد مورد توجه و بحث نبود و اگر هم صورت میگرفت در بیتوجهی برگزار میگردید. همچنین وجود خمینی بهعنوان بنیانگذار ضدانقلاب جمهوری اسلامی در کنترل اوضاع با توجه به کاراکتر و جایگاهش مؤثر بود، اما دهه دوم دیگر این فاکتورها تأثیرگذار نبود و نیاز به اهرمهای نوینی بهویژه برای نمایش انتخابات، ایجاد میگشت. بدین منظور گشودن فضایی جهت اعمال فعالیتهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی منوط به حفظ رژیم لازم بود. بالاخص در دهه دوم آغاز ظهور طبقهی متوسطی بود که رژیم خود، آن را با توسل به مهندسی اجتماعی ساخت، تا نیروی تداوم و استحکام بقایش گردد. این اهرمها سه جناح اصولگرا، اصلاحطلب و اعتدالطلب بودند، چون پیشتر در مطالبی به شیوهی کار و کاراکتر هریک از این جناحها پرداختهام، در این نوشتار جهت طولانیتر نشدن مطلب از آن صرفنظر خواهم کرد، در واقع رژیم در کنار خشونت عریان با توسل به این حربهها دهه دوم، سوم و چهارم خود را پشت سر گذاشته است.
عمق بحران و شمارش معکوس افول رژیم در دهه پنجم عمر خود
موضوع مهم این است با آغاز دهه پنجم عمر رژیم که مصادف بود با نمایش مضحک یازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، ایران بیشازپیش در بحرانها فرو رفته و در ضعیفترین موقعیت خود قرار دارد، تحریمهای اقتصادی و سیاسی تحمیل شده توسط نیروهای جهانی و منطقهای، وارد شدن ضربه به بازوی برونمرزی رژیم با کشته شدن قاسم سلیمانی و رخدادهای متعاقب آن بهویژه مضحکه انتقام و مسئله هواپیمای اکراینی و اخیراً شیوع ویروس کرونا، رژیم مستبد و استعمارگر ایران را در تنگنای دشواری قرار داده است. از سویی خلقها، ملیتها، زنان، طبقات فرودست و… از عملکرد تبعیضآمیز رژیم بهتنگ آمده و موجودیت و مشروعیت رژیم را نپذیرفته و به چالش کشیدهاند و زمینه بروز انقلاب روزبهروز ارتقاء مییابد، از سوی دیگر، جنگ قدرت و اختلافات درونهرمی رژیم بیشتر از هرزمانی تشدید یافته است.
هرچند هر سه جناح به یک مبدأ و مشخصاً ولایت فقیه هم مرتبط و وصل باشند، اما در فرازوفرودهای این سه دهه، گاها مجبور به رسوا کردن جناحی برای فراهم آوردن زمینه به مسند نشستن جناحی دیگر و توجیه نیاز آن به بدنه رژیم و افکار عمومی پرداختهاند، که این نیز موجب تحلیل و انسداد امکان تداوم مستمر این حربه شده است. درواقع این نیز قانون و قاعدهای تکراری است که در انتها به بحران و بنبست منتهی میگردد. بهعنوان مثال بعد از رخدادهای ۱۳۸۸ دیگر جناح و حربه اصلاحطلبی هم برای رژیم کارایی خود را از دست داد، هم بهعنوان اهرم به اغفال کشاندن افکار عمومی که شاید تعدادی را به امکان اصلاحات در درون رژیم متوهم کرده باشد، اعتبار خود را از کف داده است. هماکنون اعتدالگرایی روحانی هم به تنگنا رسیده و بهدلیل عدم عملی کردن وعدهها در میان افکار عمومی رسوا گشته است، از سویی دیگر تضاد کاراکتری و تضاد منافع که در طول این چند دهه در ساختار هرمی رژیم به وجود آمده، برای رأس هرم و کاراکتر و منافع متضاد طیف اصولگرا با طیف مدعی اعتدال، وجود و استمرار این جناح نیز بیشتر از حد دارد مسئلهساز میشود، به همین دلیل در تلاش برای خارج نمودن آن از گود و تشکیل یک ساختار یکدست محافظهکار هستند. این به معنای رسیدن به آخر خط است، همانطور که هر آغازی، پایانی دارد. اگر خامنهای را هم بهعنوان اهرم نگهدارنده رژیم تصور کنیم، دهه پنجم عمر رژیم بعید نیست بهدلیل کهولت سن دهه پایان عمر خامنهای هم باشد. درواقع در طول این سه دهه در ساختار رژیم نیز کاراکتر مجزا و تضاد منافع ایجاد گشته است، طیفی که کاراکتری محافظهکار و هنوز هم وجودشان بر جامعه سنتی استوار است و منافعشان نیز در یک ساختار بسته اقتصادی تأمین میگردد، همانند فرماندهان سپاه و یا اساسا کل سپاه پاسداران و بسیاری از ملاها، مراجع تقلید و …، از سویی دیگر طیفی که ژست کاراکتری لیبرال و مدرن گرفته و منافعشان در یک ساختار اقتصادی نئولیبرالی تامین میشود، کسانی مانند بروکراتها، تکنوکراتها و سرمایهداران متصل به بازار جهانی.
از سویی دیگر بسیاری از بدنه رژیم که از همان طبقه پایینی دههی اول رژیم بودند و در دهه دوم به بعد یک پرش طبقاتی نموده و به طبقه متوسط حامی رژیم تبدیل شدند، اگر سابقا در عقیده و توهم اسلام ناب و عدالت و مشکلگشایی اسلام در قالب جمهوری اسلامی معتقد و یا بهنوع دیگری متوهم بودند، ریزش کرده و مجموع این دلایل نیز بحران رژیم را عمیقتر نموده است. به همین دلیل در این انتخابات رژیم و بویژه راس هرم، یعنی خامنهای که پست ولایتفقیه را قبضه کرده، بیش از هرزمانی مضطرب بود، البته با نظارت شورای نگهبان و رد صلاحیتهای گسترده که حتی بسیاری از خودیهای نیز از فیلترهای تایید صلاحیت آنان عبور نکردند، انتصابات صورت گرفته بود و تلاش آنان فقط کشاندن مردم بهسوی صندوقهای رای بود.
تحریم گسترده، ناکامی رژیم و شیوه و لزوم تداوم و انسجام آن
بهدلیل تحریم گسترده انتخابات از سوی مردم و جریانات سیاسی و مدنی در کل ایران، تمام شگردها و التماسهای خامنهای برای جذب و حضور گسترده مردم بهپای صندوقها ناکام ماند. بدون تردید تحریمهای گسترده اراده عظیمی را به نمایش گذاشت و بر پیکره رژیم رعشه انداخت. البته این همگرایی عمومی و گسترده باید برای تداوم مبارزات، راهکارهای نیرومندتر و انسجامبخشتر باشد. در این راستا بایستی به شناخت مدلهایی دیگر که زمینه ارادهمندی جامعه، تاکتیکهایی که فعالتر بودن در رودررویی با فاشیسم را میسر میگرداند، خودمدیریتی، دمکراسی مستقیم، امنیت، رفاه همگانی و… فراهم میکند، پرداخت. از منظر ما مفاهیم ملت ـ دمکراتیک، سوسیالیسم دمکراتیک، خودمدیریتی دمکراتیک، کنفدرالیسم دمکراتیک، معیارهای جامعهی اخلاقی ـ سیاسی و جهانبینی جامعهی اکولوژیک، دمکراتیک، مبتنی بر آزادی زن باید بیشتر مورد توجه و تعمق قرار گیرند. همچنین رویکردها، ویژگیها و تاکتیکهای خط سوم، یعنی خط دمکراسی، اتحاد خلقها، آزادی زن، رهایی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خلقها، رفع ستم ملی و رهایی ملی ملتهای تحت ستم، لازم است مبنای مبارزاتی قرار بگیرند.
مجموع گفتمانها در دو گفتمان
اگر گفتمانهای موجود در اپوزیسیون ایران را بخواهیم به دو گفتمان کلان و ریشهای تقسیم نماییم، میتوانیم به این ترتیب آن را مورد بحث قرار دهیم. ابتدا گفتمانی که هدف آن قبضهی قدرت در مرکز و بازتولید و تداوم دولت ـ ملت و تمرکزگرایی در ایران است که هم جنبه داخلی در ایران و هم در میان اپوزیسیون خارج نشین دارد . این گفتمان هرچند اکنون برای جذب نیرو باهدف مقابله با رقیبش، یعنی جمهوری اسلامی به وعدهها و شعارهای دمکراسیخواهانهای میپردازد، ولی در صورت پیروزی و بر مسند قدرت نشستن بدون تردید به همه آنها پشت نموده و این ذات قدرتطلبی و تمرکزگرایی درکل، بهویژه در ایران است. گفتمان دیگر در پی رهایی، آزادی و برابری است که شامل مبارزه رهایی ملی خلقهای تحت ستم، زنان، جوانان، کارگران و زحمتکشان، طرفداران حفظ محیط زیست و… است. خلا موجود این است که اجزای این گفتمان هنوز بهطور کامل یکدیگر را نیافته و به یک همگرایی و سازماندهی منسجم نرسیدهاند. از سویی نتوانستهاند بر طرحی مبتنی بر انطباق گفتمان خود و حوزه جغرافیایی، اجتماعی و فراملیتی ایران به توافق برسند و در چارچوب آن گام بردارند، گاها بعضی از اجزای آن به دنبالهروی از گفتمان قدرتطلب و تمرکزگرای رقیب رژیم میپردازند و فریب ادعا و شعارهای آنها را میخورند و با آنان همراه میشوند، این همراهی اگر جنبه تاکتیکی داشت، شاید دارای جوانب منفی به مراتب کمتری بود، متاسفانه گاهی به قدرتگرایان و تمرکزگرایان بهعنوان یک همپیمان استراتژیک اتکا میشود که محصول توهم، عدم شناخت لازم از کاراکتر فاشیسم دولت ـ ملت ایرانی در هر پوششی که باشد، است.
ملزومات گفتمان رهاییبخش
گفتمان رهاییبخش بایستی راه خود را از گفتمان قدرتطلب و تمرکزگرا در کالبد اپوزیسیون، تفکیک نماید. زیرا حوزه جغرافیایی و اجتماعی ایران با بسیاری از مناطق دیگر متفاوت و گستردهتر است، پس باید راهکارهای مبارزاتی و چارهیابانه برای این تفاوتمندی و راهکارها منطبق با واقعیت این حوزه جغرافیایی و اجتماعی باشد. ایران مانند عربستان حوزهای تکملیتی نیست که با برخورداری از رفاه نسبی، بیشتر محدودیتهای سیاسی و اجتماعی بهویژه در مورد زنان را به جامعه تحمیل کند، یا همانند کره شمالی که با ساختاری یکملیتی صرفا محدودیتهای سیاسی و اقتصادی را بر جامعه تحمیل کرده باشد، حتی با سایر کشورهای همجوار نیز قابل مقایسه نیست، و یا دولتی لیبرال سرمایهداری صرف نیست که با روابط اقتصادی باعث شکاف طبقاتی شده باشد. ایران حوزهای فراملیتی است که در نتیجه اعمال دولت ـ ملت ایرانی و نسخه هماکنون آن یعنی جمهوری اسلامی، ملتهای تحت ستم به شدیدترین شیوه مورد ستم ملی قرار گرفتهاند، بهدلیل قوانین واپسگرایانه، زنان مورد تبعیض و ستم جنسی قرار گرفتهاند، هرروز شکاف طبقاتی عمیقتر میگردد و جامعه گریبانگیر یک ستم عمیق طبقاتی است و آزادیهای سیاسی و اجتماعی آشکارا و به شکلی خشونتآمیز مورد نقض قرار میگیرد.
بدون تردید اگر این گفتمان تمام این مسائل را به شیوهای شفاف و صریح در برنامههای خود قرار ندهد، توانایی جذب همهی نیروهای مخالف را نخواهد داشت و این نیز به سود رژیم و یا روی کار آمدن فاشیسمی نوین خواهد شد. از دیدگاه من هریک از ملیتهای تحت ستم میتوانند در حوزه اجتماعی، ملی و جغرافیای خود در محور مقابله با انواع ستمهایی که رژیم ایران تحمیل میکند، بهویژه ستم جنسی، طبقاتی و ملی، متحد گردند و بهاین ترتیب زمینه اتحاد همهی ملیتهای ایران را در راستای مبارزه و مقابله با ستمهای مذبور ایجاد نمایند. در اینصورت میتوانیم اتحادی فراملیتی در ایران ایجاد و با مبارزه گسترده و همهگیر به این مظالم پایان دهیم.
ملزومات مراحل پیش رو
از منظر ما استراتژی خط سوم در مرحله مبارزه که هم اصول انقلابی را حفظ میکند و همچنین در مشخص کردن تاکتیکها بهطور منعطف برخورد خواهد کرد، یعنی نه با حکومت ایران که یکی از نیروهای مستبد و استعمارگر منطقهای و خواهان حفظ موقعیت خود میباشد، از سر سازش درخواهد آمد و نه به نیرویی مزدور و جاده صافکن نیروهای مداخلهگر مدرنیتهی سرمایهداری مبدل خواهد شد، که این مهم مستلزم شناخت و مبنا قراردادن از سوی نیروهای رهاییبخش است. همچنین میتوان به کنفدرالیسم ـ دمکراتیک که راه حق تعیین سرنوشت ملتها در هردو فرم کلان و محلی از طریق نظریه ملت ـ دمکراتیک و خودمدیریتی دمکراتیک را هموار میکند، هم از طریق سوسیالیسم دمکراتیک راه بر حل مسائل اقتصادی و اجتماعی گشوده میشود و با مبنا قراردادن آزادی و برابری زن و مرد، میتوان مسئله تبعیض جنسی را نیز چارهیابی نماید. بدون تردید در کنار رفع این سه ستم و تبعیض عمده، نیروی رفع سایر ستم و تبعیضهای دیگر اعم از سنی، مذهبی، سیاسی و… کسب خواهد شد و به این موازات، دارای رهنمودهای جلوگیری از تخریب محیطزیست و حفظ آنهم است. برای این امر ما دارای منابعی غنی از حیث تئوری و همچنین نمونهای پراکتیکی که همان روژآوا است، هستیم.
پرهیز از دو انتظار انفعالطلبانه
در درون اپوزیسیون ایران دو نگرش وجود دارد که هردو موجب انفعال اپوزیسیون ایران گشته و رژیم هم کاملا از این وضعیت سود برده است، اول، نگرشی است که از همان آغاز رژیم دچار این توهم شد که با مرور زمان میتوان در چارچوب این رژیم به نظامی مطلوب رسید، حزب توده، چریکهای اکثریت، تا مدتی مجاهدین، حزب دمکرات کوردستان ایران و… در این توهم زیستند، هرچند رژیم تمام این جریانات را از این توهم ناامید کرد، این رویکرد بعدها بهعنوان یک خط و همچنان هم در داخل ایران تحت لوای اصلاحطلبی غیردولتی و بسیاری از نیروهای اپوزیسیون در خارج نیز متداوم گشت، درواقع این گریز از انجام وظایف انقلابی و نوعی اپورتونیسم، انفعال و انحلالطلبی است، اگر در اندیشه آن بود که رژیم بدون مبارزهای راسخ و سختکوشانه کوچکترین میدانی به مطالبات بهحق و دمکراتیک بدهد، حاوی خودفریبی و اغفال کامل است. از سوی دیگر پس از درک و پی بردن به این فریب، نیروهای چپ و دمکرات، همچنین ملیگرایان سلطنتی و مشروطهخواه و… که میدانستند بههیچوجه مورد لطف و عطوفت حکومت ایران قرار نمیگیرند، بهویژه سلطنتطلبان که با راندهشدن از سوی انقلاب ۵۷ جمهوری اسلامی بهعنوان یک ضدانقلاب بر تخت آنها جلوس کرده بود، همه آنها با طرح براندازی مخرج مشترکی برای خود ایجاد کردند، آنهم براندازی به وسیله نیرویی مداخلهگر از خارج و نه تلاش و اراده خلقها. این خط و نگرش نیز تنها با سردادن شعار «براندازی» کفایت کرده و اگر کاری هم انجام دهند تنها تلاش برای جلب حمایت نیرویی خارجی است نه پرداختن به مبارزاتی متکی به توانایی خود و خلقها. بدون تردید این نیز جز اپورتونیسم و انفعالطلبی چیز دیگری نیست. هرچند بعضی از نیروهای چپ مانند جریانات راست و میانهرو بهطور صریح این در انتظار بودن خود را مطرح نمیکنند و از اتکا به نیروی خود و خلقها دم میزنند، ولی در طول این چند دهه عمر رژیم اثبات گردیده که آنها هم در بطن خود مبتلا به همین درد و چنین چشمداشتی هستند.
جنبش رهاییبخش خلق کورد و شیوه برخورد با دو مرحلهی مبارزه علیه فاشیسم و مرحلهی مدیریت اجتماعی و ملی
درواقع جنبش رهاییبخش خلق کورد بهدلیل موقعیت ژئوپولیتیک، فرهنگ غنی مبارزاتی و مقاومت، سابقه طولانی مبارزه در ادوار گذشته و معاصر، برخورداری از رهنمودهای قوی مبارزاتی در چارچوب خط سوم و نظریه چارهیابانه برای مسائل عدیدهای که گریبانگیر خود و سایر ملیتهای همجوار تحت سلطه دولت ـ ملت ایرانی و طرح و پروژههای دمکراتیکمحورانهی همچون ملت دمکراتیک، سوسیالیسم دمکراتی، خود مدیریتی دمکراتیک، کنفدرالیسم دمکراتیک و ژنئولوژی میتواند هم در مرحله کنونی که مرحله مبارزه برای راندن فاشیسم است، پیشتاز مبارزات رهاییبخش در ایران باشد و همچنین با ارائه بعد نظری این طرحها و تلاش برای عملی کردن این مفاهیم در حیات عملی کوردستان، معرف نمونهای از حیات دمکراتیک باشد که نقش نوید دهنده و الگویی برای سایر ملیتهای همپیمان خود در منطقه و بهویژه برای خلقهای تحت ستم دولت استعمارگر ایران باشد. همچنین به استدلالهای قوی کنفدرالیسم ـ دمکراتیک مبنی بر اینکه دمکراسی و انتخابات بورژوایی ـ الیگارشی نهتنها در نوع جمهوری اسلامی، بلکه در نوع ایدهال آن نیز صرفا به هدف کنترل و اعمال سلطه نیروهای مدرنیته سرمایهداری است و آنچه که آزادی، رهایی و برابری را میسر میگرداند دمکراسی مستقیم و تشکیل و کنشگری کمونالیتهها در چارچوب کمونهای اجتماعی، شوراهای مردمی، مجالس خلقی، کئوپراتیوهای مساواتطلب، آکادمیهای دمکراتیک و… پایبند و متکی باشد و هر تاکتیکی را صرفا وسیلهای برای دستیابی به این راهبرد رهاییبخش بداند.
حوزههای اجتماعی، ملی و جغرافیایی جنبش رهاییبخش روژهلات کوردستان
بدون تردید اولین حوزه اجتماعی، ملی و جغرافیایی مورد هدف مبارزات روژهلات کوردستان، گستره اجتماعی، ملی و جغرافیای خود روژهلات کوردستان است، ولی این به آن معنی نیست که حوزههای مشترک اجتماعی و سیاسی با سایر خلقهای ایران و یا حوزهی مشترک ملی، اجتماعی وجغرافیایی کلیت کوردستان واحد را در رابطه با سایر بخشهای کوردستان مستعمره از سوی دولت ـ ملتهای ترکیه، سوریه و عراق، همچنین حوزه مشترک جهانی با سایر خلقها، جوامع و افراد آزادیخواه را نادیده بگیرد. این حوزهها نهتنها نافی همدیگر نیستند بلکه مکمل یکدیگر بوده و برای جنبش رهاییبخش روژهلات کوردستان میتوانند کانون نیرو بخشی و نیروگیری باشند.
اهداف و مفاهیم منطبق با اهداف جنبش روژهلات کوردستان
بدون تردید مبارزه رهاییبخش ملی و آزادی سرزمینمان کوردستان از اهداف اصلی و اساسی میباشد، چراکه سرزمین ما به شکلی ظالمانه از سوی استعمارگران کوردستان، از جمله دولت ایرانی اشغال شده و در صورت عدم آزادسازی آن از این اشغال، نمیتوانیم ارزشهای ملی و اجتماعیمان را حفظ و ارتقاء بخشیم، همچنین توانایی بهرهمند شدن از منابع مادی و معنوی کوردستان در راستای کسب فضیلت و سعادت خلقمان نخواهیم داشت و استعمارگران آن را به غارت خواهند برد. بایستی در مورد اراده آزادی میهن و رهایی ملی کاملا صریح باشیم و در مقابل شوونیسم راست، چپ، سکولار و مذهبی ایرانی به خودسانسوری و تقیه دچار نشویم. بدون تردید نه با مبنا قراردادن داعیههای دولت ـ ملت تک تیپ گرا و تمرکزگرا که خلق کورد به مراتب بیشتر از هر خلقی دچار تبعات آن شده و تنوعات فرهنگی، زبانی و عقیدتی روژهلات کوردستان به هیچ وجه این را برنمیتابد، بلکه با تکیه به مفهوم ملت ـ دمکراتیک باید این هدف را پیگیری نمود که هم وحدانیت ملی را با محوریت دمکراسی تشکیل میدهد و هم راه بر حفظ تنوعات داخلی خلق کورد و سایر خلقهای مختلط با خلق کورد در گستره کوردستان را هموار میسازد. همچنین بجای تمرکزگرایی در امورات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، دفاعی، مدیریت و… زمینه را به خودمدیریتی دمکراتیک جوامع از پایین به بالا و سازماندهی عمودی دمکراتیک و داوطلبانه از طریق برساخت کنفدرالیسم ـ دمکراتیک هم در کوردستان، هم با خلقهای مجاور را ممکن میگرداند. هرچند در کنفدرالیسم دمکراتیک مرزها تقدس یافته، سخت و منجمد نیست، اما کوردستان نیز مفهومی قابل انکار نیست، درواقع ملت دمکراتیک صرفا در وطن و میهن آزاد میتواند برساخته گردد.
بایستی برای برساخت جامعهای با معیارهای برابری و عدالت که برای همه فرصت کار ایجاد نماید، توزیع عادلانه تولید را مبنا قرار داد، کل جامعه را از خدمات آموزشی، پزشکی و همه نوع خدمات موردنیاز یک حیات مرفه و باسعادت برخوردار نموده و از احتکار و انحصار سرمایه در تملک اشخاص و گروههای انحصارطلب جلوگیری نموده، حتی باید غایت هدف، جامعهای بدون طبقه باشد. این هدف نیز از طریق مفهوم سوسیالیسم ـ دمکراتیک قابلپیگیری است. از سوی دیگر بایستی آزادی زنان از اهداف محوری همهی آزادیها باشد، درواقع پاشنه آشیل رژیم پاتریمونیاتیک، اتوکراتیک و تئوکراتیک ایران نیز این مورد است. اگر در مرحله مدیریت اجتماعی از حضور زنان در فعالیتهای اجتماعی ممانعت نگردد و بسترهای مشارکت اجتماعی آنان گشوده شود میتوان برساخت ملت ـ دمکراتیک و سوسیالیسم ـ دمکراتیک را ممکن ساخت. به همین دلیل مبارزات زنان در ساختار موردنظر صرفا حقوقی و سهیم گشتن در قدرت مرد نیست، بلکه ساخت جامعهای با محوریت زن ـ مادر با اتکا به علم ژنئولوژی و پایان دادن به سلطهی مرد و جلوگیری از سلطهای دیگر است. طبیعت اول یعنی محیطزیست و طبیعت دوم به مفهوم جامعه و انسانیت را نبایستی از هم تفکیک نمود و حفظ محیطزیست از اصول فعالیتهای میهندوستی و سوسیالیستی است. درعینحال جامعه و نیازهایش همیشه در حال تغییرند و باید همواره راه بر ایجاد تغییرات سازنده و پیشرونده باز بوده و مانع از انجماد فکری، سیاسی، اجتماعی گشت. بدون تردید این اهداف و حق را همچنان که برای خلق کورد روا میدانیم، برای دیگر خلقهای تحت ستم دولت-ملت ایرانی اعم از بلوچ، عرب، آذری، فارس، مازنی، گیلک، لر، ترکمن و… نهتنها مشروع میبینیم، بلکه پیشنهاد ما سازماندهی مبارزات رهاییبخش خود است.
سامانمند گشتن هریک از این خلقها به این شیوه، امکان اتحاد مشترک و دمکراتیک این خلقها را نیز سهلتر و میسر میگرداند. همهی خلقها حق برساخت ملت دمکراتیک و وطن آزاد خود را دارند، یعنی ایران را نباید طبق طرح استانی که طرحی استعماری بلکه مطابق واقعیت فراملیتی و به وطنهایی همچون کوردستان ـ لرستان، آذربایجان، بلوچستان، کرانه خلیج، فارس، خراسان، مازندران و ترکمنصحرا تقسیم کرد و در شهرهایی با اختلاط فرهنگی و چندملیتی همانند اورمیه باید به مفهوم وطن مشترک متوسل شد. ایران را نه یک وطن بلکه قوارهای جغرافیایی میتوان پذیرفت. در جهان قوارههایی که مجموع چند موطن میباشند، فراوانند همچون بالکان، اسکاندیناوی، آمریکای لاتین و… البته حسن همجواری و مسئله مشترک همهی آنها که استثمار و استعمار از سوی دولت ـ ایرانی میباشد چه برای مرحله کنونی که مبارزه با فاشیسم و شونیسم ایرانی بهویژه رژیم ایران در جریان است و چه برای روابط دمکراتیک و داوطلبانه پساجمهوری اسلامی امری الزامی و اجتناپناپذیر میباشد. همانطور که اشاره شد کنفدرالیسم دمکراتیک برای مناطقی با اختلاط ملی بین دوتا یا چند ملیت نیز حق حیات آزاد و خودمدیریتی دمکراتیک آنها را در چارچوب ملت – دمکراتیک و وطن مشترک بهطور برابر ممکن میگرداند. مورد عملی که میتوان به آن اشاره نمود روژآوای کوردستان و شمال سوریه میباشد تا حدودی این مدل را به مرحلهی اجرایی رسانده است.
رویکردهایی که بایستی جنبش رهاییبخش روژهلات کوردستان مبنا قرار دهد
بدون تردید با شیوهی کلاسیک مبارزات قرن ۱۹ و ۲۰ بهدلیل پیچیدگی سرمایهداری و استعمار، وقوع انقلاب ممکن نیست، همچنین بدون مبارزات مبتنی بر دفاع مشروع و ذاتی تداوم مبارزه ناممکن است، آن هم در رویارویی با نظامی ملیتاریستی همچون حکومت استبدادی ایران، از سوی دیگر صرفا با جنگ دفاع مشروع و ذاتی، بدون سازماندهی و مشارکت اجتماعی نیز پیروزی انقلاب میسر نخواهد شد، یعنی بایست دفاع مشروع و ذاتی با سازماندهی و کنشگری اجتماعی، همچنین مشارکت جمعی از طریق ایجاد همپیمانی کل نیروهای مبارز را فراهم کرد، این نیز به معنی جنگ خلق انقلابی است. تقویت نیروی گریلایی، گسترش سازماندهی دفاع ذاتی در میان خلق، سازماندهی خلق با ایجاد کمیتههای فعال، منضبط و دمکراتیک امری الزامی است، علاوه براین باید به ایجاد همپیمانیهای استراتژیک و تاکتیکی با نیروهای مبارز داخلی و نیروهای درگیر با وضعیت خاورمیانه و ایران پرداخت.
منظور از فعال بودن کمیتهها این است که این در ایجاد خلاقیت و طرح فعالیتهای تاثیرگذار اجتماعی، فرهنگی و عملیاتی در چارچوب دفاع ذاتی اهرمی سیال و کنشگر باشند. منضبط بودن میتواند هم زمینه فعالیت و عملیات مؤثر را فراهم و هم زمینه خوددفاعی در برابر پاتکهای دشمن و ضربهناپذیری را تمهید نماید. دمکراتیک بودن به معنی مشارکت فعالانه زنان و جوانان و در مناطقی از کوردستان که اختلاط گویشهای کوردی و عقاید مذهبی و فکری وجود دارد برای ارتباط برقرار کردن با کل جمعیت، در میان اعضای کمیتهها باید افراد متعلق به این عقاید، تفکرات و گویشها وجود داشته باشند؛ از هر صنفی که باشند بدون تردید مشارکت دادن کارگران، دانشجویان، اقشار زحمتکش، شخصیتهای تأثیرگذار اجتماعی، فرهنگی، روشنفکر و مدنی حائز اهمیت است.
در شهرهایی که خلق کورد در همزیستی با خلقهای دیگر بهویژه آذری قرار دارند، میتوان سازماندهی و کمیتههای مشترک ایجاد کرد، با تقویت این نوع سازماندهیها در کنار ضعفی که رژیم دچار آن شده هم میتوان خود به نیروی تحول و انقلاب تبدیل شد، هم مانع مداخلات منفعتطلبانه نیروهای سرمایهداری شد. برای کسب پیروزی در این مرحله اتحاد نهادهای اجتماعی، مدنی و سیاسی روژهلات کوردستان، خصوصاً احزاب سیاسی که با هر نگرشی داعیه مبارزه رهایی ملی و اجتماعی دارند، در حوزههای نظامی، سیاسی ـ دیپلماتیک، مدیریت مشترک برای کنترل و پیشبرد امورات انقلاب نیازی مبرم است. باید نیک دانست که هیچ طرفی به تنهایی توانایی برآمدن از عهده وظایف این مرحله را دارا نیست و اتحاد و همگرایی در بجا آوردن وظایف انقلاب و رهایی اصل مهمی است. بدون تردید در چنین وضعیتی حمایت نیروی خلق کورد در سایر بخشهای کوردستان و دیاسپورا تاثیرگذار خواهد بود، همچنین موجب سمپاتی در میان سایر خلقها، اقشار و افراد آزادیخواه جهان خواهد شد.
بدون تردید جنبش رهاییبخش روژهلات کوردستان در بین دو گفتمان رهاییبخشی و گفتمان قدرت طلب و تمرکزگرا راهشان جدا و متمایز است، هرچند حق سیاستورزی، دیپلماسی و پیاده نمودن تاکتیک را داراست، اما باید فریب وعدهها و برخوردهای ظاهری گفتمان تمرکزگرا و قدرتطلب اپوزیسیون شونیست و رقیب رژیم کنونی را نخورده و با انعطاف در تاکتیک و اصرار بر اصول، ضمن سوق نیافتن به ورطه دگماتیسم، به نیروی ذاتی، اجتماعی و ملی خود متکی باشد و از دنبالهروی و چشمداشت انفعالطلبانه اپوزیسیون مرکزگرا که یکی در توهم تغییر در ساختار همین رژیم برای رسیدن به مطالبات قدرتگرایانه و سهیم گشتن در قدرت، و یا داعیان براندازی که نه با توسل به نیرو و رنج انقلابی خلق، بلکه در انتظار مداخله نیروی خارجی برای به مسند قدرت نشستن و رسیدن به منافع خود هستند، پرهیز نماید. چرا که هریک از این نیروها تنها هدفشان سهیم گشتن در قدرت است. طبیعتاً هردو طیف نیز پس از استقرار و استحکام موقعیت خود سرکوب خلق کورد را در دستور کار خود قرار خواهد داد، همانگونه که رضاخان، محمدرضا شاه و خمینی چنین اقدامی انجام دادند.
اولویت نخست جنبش روژهلات کوردستان باید عقب راندن استعمار و فاشیسم در روژهلات کوردستان باشد، سرنوشت رژیم در مرکز نیز میتواند به اولویت دوم در همسویی با دیگر خلقها باشد، بدون تردید اگر همهی خلقها مطابق این فرمول، استعمار و فاشیسم را در حوزه حیات و سرزمین خود عقب راند، زمینه تصمیم مشترک جهت سرنوشت رژیم در مرکز رقم خواهد خورد. در مورد نیروهای مداخلهگر نیز میتوان با توجه به کاراکتر خط سوم و فرمول اصرار بر اصول آزادی و رهایی و انعطاف در تاکتیک سیاسی و نظامی برخورد کرد. باید گفت در مورد ایران نه حمایت نیروهای راست جهانی و نه چپ دولتی و جهانی نمیتوانند مورد انتظار باشد، چرا که راست اگر منازعهای با ایران داشته باشد صرفا در راستای پیگیری منافع خود بوده و متاسفانه بخش وسیعی از چپ جهانی هم هنوز در توهم ضد امپریالیسم بودن ایران هستند، البته این به آن معنا نیست که انقلاب خلقها نباید و یا حق ندارد از منازعه جمهوری اسلامی با جهان خارج سود برد و یا در پی جلب حمایت نیروهای آزادیخواه جهانی نباشد؛ منظور تنها نیروی تعیین کننده، نیروی ذاتی خود خلقها از جمله خلق کورد است.⬜️
* عضو شورای اجرایی جامعه آزاد و دمکراتیک روژهلات کوردستان (کودار)
منبع: نشریه آلترناتیو - شماره ٨١