تصویر

"من PKK‌ای هستم... در ادبیات ما چیزی به نام تسلیم‌شدن وجود ندارد"

آسو فرزاد (سید پرندگل) که در ۲۷ نوامبر ۲۰۲۲ در منطقه کوهستانی گمگم شهر موش به شهادت رسید، در آخرین لحظات خود در داخل خانه‌ای که در آن محاصره شده بود، روی دیوار نوشت: «من PKK‌ای هستم... در ادبیات ما چیزی به نام تسلیم‌شدن وجود ندارد.»

شهید آسو فرزاد

پس از شهادت گریلا آسو فرزاد اهل روژهلات کوردستان در ۲۷ نوامبر ۲۰۲۲ در درگیری با ارتش اشغالگر ترکیه، عکس‌هایی از آخرین لحظات فرزاد منتشر شد. در عکس‌ها دیده می‌شود که فرزاد که مقاومت زیادی از خود نشان داده در آخرین لحظات روی دیوار نوشته است من PKK‌ای هستم... در ادبیات ما چیزی به نام تسلیم‌شدن وجود ندارد.

شردا مظلوم گابار، یکی از فرماندهان یژا استار، مقاله‌ای در مورد شهادت و مقاومت گریلا آسو فرزاد نوشت. ما مقاله گابار را با خوانندگان خود به اشتراک می‌گذاریم:

روزهاست که فکر می‌کنم چگونه درباره‌ی آسو، یکی از زیباترین، شجاع‌ترین و قهرمان‌ترین فرزندان روژهلات وطنم، قهرمانی که نمی‌توانم در یک مقاله بگنجانم، درباره‌ی تاثیر آخرین تصویرش بر قلب و ذهنم، عمق آن در احساساتم و افتخار PKK‌ای بودن را به اشتراک بگذارم. معنی آسو را نمی‌توان در قالب کلمات بیان کرد، درک و توضیح آن دشوار است. نه غم و نه غرورم در کلمات شناخته شده نمی‌گنجد. بغض درون و گلویم با دیدن آن عکس برطرف نمی‌شود و اخگرهای قلبم نمی‌دانند چگونه خاکستر شوند. آیا یک عکس می‌تواند چنین تاثیری در زندگی یک فرد داشته باشد و آن را تا این حد تغییر دهد؟ امسال، دو عکس باعث شد عمیقاً انسانیت، وفاداری، درد، عشق و خشمم را زیر سوال ببرم. یکی عکس عباس که در حال حمل شروان غرق در خون بود، دیگری عکس زیلان شدن آسو...

می‌دانید، برخی از افراد هستند که در نگاه اول قلب شما را گرم می‌کنند و حس کنجکاوی و میل به شناختن شما را برمی‌انگیزند. وقتی برای اولین بار با رفیق آسو آشنا شدم، بدون اینکه دقیقاً دلایلش را بدانم، این احساس را به شدت تجربه کردم.

مارس ۲۰۲۲ بود، من با رفیق آسو که در آکادمی حقی کارَر بود آشنا شدم. با وجود اینکه آن رفیق را نمی‌شناختم و هیچ چیز مثبت و منفی در مورد او نشنیده بودم، توجهم را جلب کرد. رفتاری سرکش، جستجوگر، بی‌قرار، به راحتی نمی‌پذیرفت و به راحتی راضی نمی‌شد. چشمان درخشان او که با دقت به صحبت‌های انسان‌ها گوش می‌داد و با سؤالاتی که می‌پرسید که نشانگر هوش درخشان او بود می‌خواست عمیقاً آنچه را که گفته می‌شد درک کند، و موضع شریف او مرا تحت تأثیر قرار داد. جنبه آنارشیستی او، مهارت‌های عملی‌اش، مسئولیت‌پذیری‌اش برای آموزش خود، چشم‌اندازهای متفاوتش، هوش کنجکاو او، قدرتش در اشتراک‌گذاری و تأثیرگذاری بر انسان، رفیق آسو را از سایر رفقا متفاوت کرد. قدرت ذهنش، عمق ایمانش و دانستن آنچه می‌خواست، اعتماد به نفس ایجاد می‌کرد. این طلسم آسو بود. حیث رهبری او غالب بود. وقتی حرف می‌زد و راه می‌رفت پرشور و آتشین بود. او مثل بقیه نبود. او طوری زندگی می‌کرد که گویی زمان بسیار کمی داشت، گویی باید سریع تصمیم می‌گرفت یا باید به جایی می‌رسید.

آگاهی میهن‌دوستانه رفیق آسو که در دل مردم روژهلات ما بزرگ شده بود بسیار چشمگیر بود. عشق او به میهنش و عشق به انسانیت فراتر از مرزها در کلامش و فراتر از کلامش در انرژی، سیالیت و هیجان او برای شرکت در زندگی احساس می‌شد. آسو عاشق کوه و گریلا بود. افرادی که عاشق کوه هستند مانند کوه هستند. آنها مانند کوهی هستند که می‌توانید به آن تکیه کنید. آسو رفیقی همچو کوه بود. او یک همراه ثابت و با شخصیت بود که حس اعتماد را در انسان ایجاد می‌کرد و این احساس را ایجاد می‌کرد که تحت هیچ شرایطی شما را تنها نمی‌گذارد. رفیق آسو ظرافت و نجابتی هم داشت، حساسیتی که دل انسان را می‌لرزاند و نجابتی که روح را متاثر می‌کرد.

او این احساسات را در من ایجاد کرد بدون اینکه او را خیلی خوب بشناسم و لحظات و خاطرات زیادی را با او تعریف کنم. آسو جوان دلیر و شجاع این دیار و کوهستان بود. او با زشت‌ترین اشغال و آلوده کردن سرزمین‌های میهن‌مان مبارزه کرد. آسو عشق و اشتیاق به میهنش، کوهستان و رفقایش پایبند بود. این عشق بزرگ و واقعی فقط عشق آسو نبود. این عشق گریلایی بود که کوه‌ها را در دلش گرفت، با زمان زندگی کرد، با پایبندی به رویاهایش جنگید و خود را وقف رویاهایش کرد. عشق به میهن و رفیق بر خلاف عشق‌های دیگر عشقی معنوی بود. با این حال، با محدودیت‌های دانش در عصر ما، عشق فقط می‌تواند حسی باشد.

از سوی دیگر عشق‌های معنوی در اعماق تاریخ مدفون و در افسانه‌ها ماندگار شدند. آیا یک نفر می‌تواند یک میهن یا یک حزب را تا سر حد مرگ دوست داشته باشد؟ آیا او می‌تواند عاشق کوه‌ها، سنگ‌ها، خاک، آب و حشرات آن میهن شود؟ آیا می‌شد عشق رفیق آسو را فهمید و توضیح داد و نوشت؟ اگر عواطفی که عباس در حالی که شروان را به کول گرفته بود می‌توانست با علمی که وانمود می‌کند همه چیز را می‌داند توضیح دهد، چه می‌شد؟ آیا می‌توان افکار، احساسات و خشم آسو از خیانت را قبل از اینکه خودش را منفجر کند توضیح داد؟

انسان معرف واقعی مرگ و همچنین زندگی است. انسان ترسو برای فرار از مرگ زندگی می‌کند، در حالی که انسان شجاع به قیمت مرگ، خود را وقف آنچه به آن باور دارد می‌کند و معانی مختلفی را به مرگ خود نسبت می‌دهد. این معمایی است که پاسخ آن در کتاب‌ها نوشته نشده است. کسانی که قلبشان آنقدر بزرگ است که بتوانند آن را تجربه کنند، آن را حل می‌کنند، نه انسان‌های عادی. کسانی که دلشان تیره و عقلشان کور است هرگز به این حقیقت نزدیک نشوند. وگرنه در آتش عظمت این عشق خواهند سوخت. آنچه انسان در آخرین نفس می‌گوید و انجام می‌دهد، اساسی‌ترین واقعیت اوست. در سخنانی که در آن لحظه گفته می‌شود، جایی برای دروغ، محاسبه و ریا نیست. با آخرین نفس عمیق‌ترین، پرمعنی‌ترین و صحیح‌ترین سخنانش را نوشت. به روی دیوارهای خانه‌ای نوشت که در آن برای حقیقتی که به آن اعتقاد داشت می‌جنگید و خود را منفجر کرد.

رفیق آسو در بهار ۲۰۲۲ به یک راهپیمایی طولانی آزادی به سمت منطقه درسیم رفت. ندانستن و آشنا نبودن به جایی که می‌رفت در سرزمینی که هرگز نمیشناخت نتوانست او را از عشقش باز دارد.

در ۱۷ نوامبر ۲۰۲۲ آسو را در خانه‌ای در روستای تانزیک منطقه گمگم (وارتو) شهر موش محاصره کردند و آسو تا آخرین گلوله جنگید. آسو فرزاد که در خانه محاصره شده بود تسلیم نشد و نارنجک‌های دستی به سوی دشمن پرتاب کرد و به فراخوان‌های تسلیم‌شو، با آتش پاسخ داد. وی در جریان درگیری عبارت «زنده‌باد رهبر آپو»، «‌PKK‌ای بودن افتخار است»، «در ادبیات ما چیزی به نام تسلیم‌شدن وجود ندارد» ، «من PKK‌ای هستم» و «پست‌فطرت‌ها» را با یک قلم آبی روی دیوارهای خانه حک کرد. جایی که او جنگید سپس این متن را با گل خونش و اثر گلوله تزئین کرد. وقتی گلوله‌هایش تمام شد، همان طور که شایسته PKK‌ای بودن است، بمبش را در دستانش منفجر کرد و به خاطر حقیقتی که به آن اعتقاد داشت، به خاطر عشق واقعی، خطر مرگ را به جان خرید. حتی اگر هزار کتاب بخوانم و آموزش‌های آکادمی زیادی را پشت سر بگذارم، نمی‌توانست به اندازه‌ی نوشته‌های روی این دیوار بر روی دلم تاثیر بگذارد.

البته این وظیفه ماست که واقعیت شخصیتی و دلایل اجتماعی که منجر به این عمل می‌شود را درک کنیم. ما باید به شدت داستان پشت این داستان قهرمانانه را که با شجاعت فراوان انجام شد و مسئولیت‌ها و وظایفی را که برای آینده بر دوش ما تحمیل می‌کند، درک کنیم. این دین ما به آسو است که به مانند قلبش زیبا، به مانند مغزش آزاد، به مانند لبخندش ساده، به مانند نگاهش ژرف باشیم. همانطور که رفیق ما آسو گفت، در ادبیات ما چیزی به نام تسلیم‌شدن وجود ندارد و رفیق آسو پ‌ک‌ک است.