شعر رهبر آپو برای کودکان: با نفسهای بهار آمدید
در مراسمی که توسط جنبش زنان آزاد (تژآ) و ابتکار مادران صلح در شهر آمد برگزار شد، شعری از رهبر آپو که با الهام از نامههای ارسالی کودکان نوشته شده بود، برای اولین بار خوانده شد.
در مراسمی که توسط جنبش زنان آزاد (تژآ) و ابتکار مادران صلح در شهر آمد برگزار شد، شعری از رهبر آپو که با الهام از نامههای ارسالی کودکان نوشته شده بود، برای اولین بار خوانده شد.
جنبش زنان آزاد (تژآ) و ابتکار مادران صلح به مناسبت روز مادر در ساختمان منطقه رزان حزب برابری و دموکراسی خلقها (دم پارتی) گرد هم آمدند. در این مراسم که بنری با مضمون «بهترین هدیه برای مادران صلح است» آویخته شده بود، علاوه بر زنان عضو تژآ، مادران صلح، اعضای انجمن خانوادههایی که بستگانشان مفقود شده آناتولی (ANYAKAY-DER) و تعداد زیادی از زنان شرکت کردند.
در این دیدار، شعری از رهبر آپو با عنوان «برای تمام کودکان» که با الهام از نامههای ارسالی کودکان به او سروده شده بود، برای اولین بار با عموم به اشتراک گذاشته شد. متن کامل شعر رهبر آپو که به کودکان تقدیم شده بود، در این دیدار خوانده شد.
شعر رهبر آپو در زیر آمده است:
«برای تمام کودکان
یک صبح با آنها آشنا شدم
وقتی در آهنی لولایی و سرد باز شد
نگهبان مثل هر روز ایستاد
با یک دسته روزنامه در دستش
از او پرسیدم؛ امروز نامهای رسیده؟
گفت: «۱۹۵ نامه هست.» با صدایی آرام
۱۹۵ نامه. در هر نامه ۱۹۵ کودک.
همه امروز مهمان من هستند
در این چهار متر مربع کوچک
خوش آمدید بچهها؛
گلها را به سلول من آوردید.
دوستان بزرگ دل من
دنیای بزرگ را به سلول بیهوای من آوردید
با نفسهای بهار آمدید.
تمام رنگها را دریا دریا فرستادید
کودکان را نفس میکشم، دم به دم
تک تک آنها را در آغوش میگیرم
سپس وقتی روزنامهها را ورق میزنم
چشمم به گوشهای افتاد
عکسهای ردیف شده
کودکان رحایی
روی زمینه سیاه و سفید
کودکان همه سفیدپوش
قد و نیمقد جلوی دوربین ایستادهاند
در هر نگاهی یک سخن، مثل یک عمل
در کوچکترینشان؛ یک دنیا
نگاهم قفل شد؛
نیم ساعت بیوقفه
من به سوی کودکان رفتم، به جایی که ۱۹۵ کودک آمده بود
با آن کودکان رفتم
به سوی تمام کودکان جهان
آن نگاهها رمانهای بینام
امروز روی دستهای کوچک راه رفتم
دستم را به کودکان دادم
مرا بردند؛ به سوی آزادی، به سوی آسمان
آزادی با آنها آغاز میشود، با آنها پایان مییابد
امروز بوی دریا و خاک را در آغوش گرفتم
من که همیشه کودک بودم
در دنیای کودکان پنهان بودم
وقتی غرق صحبت با دوستان کوچکم بودم
با صدای آن در آهنی لولایی از جا پریدم
ساعت هواخوری یک ساعت
قدم به قدم که راه میرفتم؛
به آن دُرناهای شناور در آسمانها
دستم را بلند کردم
با صدایی از قلبم گفتم «سلام»
سلام بگویید درناها، سلام بگویید به ۱۹۵ کودک..
به آنها بگویید؛
زیباییها را یاد بگیرند، علم را یاد بگیرند
به مادران و پدران بگویید؛
آنها را گرسنه نگذارند؛
بگویید درناها؛ بگویید
به کودکان کوچک رحایی که کودکان را بوسیدهام
به تمام کودکان سلام بگویید
بگویید رهبری برای آنها زندگی خواهد کرد
بگویید خیلی خیلی دوستشان دارم
چشمان همه آنها را میبوسم
رهبری.»
پس از خواندن شعر، در سالن شعار «زنده باد رهبر آپو» سر داده شد.