یادداشت

مدرنیته سرمایه‌داری به بیراهه بردن زندگی اخلاقی است

فرد برای فرار از این نوع زندگی که کرامت و ارزش انسانیت را نقض می‌کند، باید به شیوه‌ای انقلابی تمام اقدامات نظام مدرنیته سرمایه‌داری را رد کند و به دنبال جایگزینی فکری، فلسفی و به‌روز باشد که در آن انسان‌ها در هر دو جنس، دارای ارزش یکسان باشند.

مدرن و مدرنیته، مبتنی بر پیشینه و ارزش‌های جامعه طبیعی خود است. مدرنیته به معنای تغییر شکل روابط اجتماعی، اندیشه انسانی، ساختار و کارکرد انسانی، اقتصاد، آموزش، فرهنگ و غیره است. مدرنیته بعد فکری- ایدئولوژیک اقتدار جامعه مرکزی است و بدون اینکه اجازه احساس جنبه‌های منفی خود را بدهد، ذهنیتی در افراد ایجاد می‌کند که باعث می‌شود آن را اندک اندک و به ملایمت بپذیرد و فرد در امور جاری زندگی و روابط اجتماعی خود، کورکورانه آنها را عملی کند.

مدرنیته یا شهرنشینی به مناسبات فکری-اجتماعی زندگی شهری پرداخته و مناسبات زندگی روستایی و تفکر مردم روستایی را کوچک و عقب مانده جلوه می‌دهد. شهرنشینی شکلی از زندگی است که خود را زندگی مدرن ارزیابی می‌کند و بر همین اساس، توسط انسان شهری یا دولتمرد «دولت- ملت»، اندیشه ناسیونالیستی -وطن‌پرستی- ساخته می‌شود. ناسیونالیسم ایدئولوژی رسمی نظام دولت-ملت است. مردم مملو از ذهن دولت هستند و به سمت اهداف دولت-ملت، آموزش و شنیدن خواسته‌هایش هدایت می‌شوند. این افراد با چنان ذهنیت و در چنین جهتی شکل گرفته‌اند که عملا در خدمت دولت هستند و به عنوان مردان دولت هر روز هزاران تلاش می‌کنند تا مورد پذیرش نظام دولتی قرار گیرند.

مرد شهری یا دولتی، مروج استبداد و فردگرایی است؛ اما زندگی روستایی و روابط اجتماعی در روستا بر اساس تعاون، اشتراک و اجماع اداره می‌شود. در روستا اگر روزی فردی به هر دلیلی ناپدید شود، همه اهالی روستا از او می‌پرسند، به او سر می‌زنند و به دنبال او می‌گردند تا از وضعیت سلامتی او مطلع شوند. اما در شهر نه تنها مردم، بلکه حتی اگر یک بخش شهر هم ویران شود، چندان دغدغه‌ای برای کسی نیست و باعث غم و اندوه کسی نمی‌شود. برای نمونه بارها پیش آمده که در کلان شهرها -متروپول‌ها- کسی در خانه خود مرده و روزها بدون اینکه کسی متوجه شود همانجا مانده است تا اینکه نهایتا جسد او متعفن شده و از بوی جسدش همسایه‌ها متوجه مرگش می‌شوند؛ همسایه‌ها به شهرداری زنگ زده و شهرداری جسد متوفی را تحویل می‌گیرد. این نشانه مردگی زندگی شهری و بی‌ارزشی انسان است. در عین حال، زندگی روستایی با گرمی روابط اجتماعی مشخص می‌شود و انسانیت ارزش خاص خود را دارد. شهرنشینی محل بردگی، مرگ و بی‌ارزش شدن وجود انسان است.

مدرنیته دلیل اصلی رویکردی است که ذهن فرد را از طریق آموزش، روابط اجتماعی، مدرسه، سینما، ورزش، هنر و سکس، کَر و کور می‌کند. مدرنیته حتی بسیاری از فعالیت‌های اقتصادی روستایی را اقتصادی نمی‌داند و آنها را بی ارزش می‌شمارد. روستا روابط اکولوژیک و دموکراتیک بیشتری دارد. اما شهر خود را بر اساس فروریختن روستاها، نابودی جنگل‌ها، کوه‌ها، دشت‌ها و دره‌ها ساخته و به نقابی بر واقعیت جامعه تبدیل شده است.

در روستا، زن و مرد در بیشتر عرصه‌های زندگی با هم هستند و هر کدام نظرات، پیشنهادات و گفته‌های خود را دارند؛ بنابراین به زندگی دموکراتیک و اخلاقی نزدیکترند. اما در مقابل، مدرنیته با وجود تمام کارهای طاقت فرسای خانه، از تربیت فرزندان گرفته تا آشپزی، نظافت خانه، پذیرایی از مهمان و رسیدگی به فرزندان و تربیت آنها، هیچ ارزشی برای این همه رنج و سختی زنان قائل نیست و همه تلاش آنها را بی‌ارزش و بلا استفاده و گاها حتی چندش‌آور می‌داند. در نظام تمدنی مرکزگرا، زن-مادر صرفا کارخانه تولید نیروی کار ارزان و آماده برای دولت-ملت است. بنابراین مدرنیته مبتنی بر عدم استفاده و چه بسا کاهش ارزش‌های اجتماعی است. جایی که زنان در محل کار همانند مردان مورد بهره‌کشی قرار می‌گیرند اما حقوق و دستمزد بسیار کمتری نسبت به آنها دریافت می‌کنند. در بیشتر حوزه‌های اجتماعی، زنان اجازه ندارند در سطح شخص اول و بالاتر از آنها قرار گیرد و باید بدون هیچ اعتراضی موقعیت خود را بپذیرد. امروزه می‌بینیم که میلیون‌ها زن کار می‌کنند اما در همه موارد یک مرد مسئول بالادستی آنها است و در پشت تلاش زنان خود را پنهان کرده است. بر این اساس، مدرنیته بر خلاف اخلاق جامعه، جامعه اخلاقی، سیاسی و بوم شناختی است.

همین امر در مورد اکولوژی صدق می‌کند. می‌دانیم که نیروی محرک اصلی مدرنیته سرمایه‌داری، دولت-ملت است و البته دولت-ملت مبتنی بر دزدی و غارت ارزش‌ها، محصولات و دستاوردهای جامعه است و بر پایه منطق سود-سرمایه اداره می‌شود. همه جنگل‌ها، رودخانه‌ها، نهرها، اماکن تاریخی و فرهنگی جامعه را از بین برده، درختان، گل‌ها، دشت‌ها، آب و تالاب‌ها خشک شده و روز به روز به مرگ زمین و آب و خاک نزدیک‌تر می‌شویم تا فقط به سود بیشتر و سرمایه کلان‌تر رسیده باشیم. در اینجا به این واقعیت می‌رسیم که مدرنیته اساساً شکلی از اقتدار جامعه مرکزی است که زندگی ارگانیک را به زندگی شبیه‌سازی شده و هورمون‌های مصنوعی تبدیل کرده است.

مدرنیته مدل دزدی و چپاول و مصرف است. فرد را بیکار، گرسنه و خودخواه رها می‌کند. فرد تا زمانی که مولد باشد برای سیستم مفید است و وقتی از مولد بودن باز می‌ماند بی ارزش می‌شود و این در محل کار خود را نشان می‌دهد. فرد عنصر اصلی و پویای تحول بنیادین مدرنیته شهر-دولت-ملت است. نگاه کنید اکنون هزاران نفر در ایران و روژهلات کوردستان به دلیل پیشرفت تکنولوژی، روزانه بیکار، گرسنه و بی‌درآمد نگه‌داشته شده‌اند؛ در حالی که جامعه‌شناسان مدرنیته را پیشرفت در ارائه خدمات بیشتر و تسهیل زندگی انسان و جامعه معرفی می‌کنند، اما بیماری‌های مزمن روز به روز در حال گسترش است و غارت و چپاول بیشتر شده است. نسل‌کشی به یک پدیده جهانی تبدیل شده است. نظام تمدنی جامعه مرکزگرا کاملاً یک سیستم غارت، شکنجه، دزدی و نابودی است و از طریق نهادهای بین‌المللی خود را به جامعه تحمیل می‌کند.

فرد برای فرار از این نوع زندگی که کرامت و ارزش انسانیت را نقض می‌کند، باید به شیوه‌ای انقلابی تمام اقدامات نظام مدرنیته سرمایه‌داری را رد کند و به دنبال جایگزینی فکری، فلسفی و به‌روز باشد که در آن انسان‌ها در هر دو جنس، دارای ارزش یکسان باشند. آلترناتیوی که تعادل بین انسان، جامعه و طبیعت را حفظ کند و ناسیونالیسم و ​​نژادپرستی اجتماعی رادیکال را کنار بگذارد.