مبارز آمریکایی ی.پ.گ به کاروان شهدای راه آزادی پیوست

مبارزه آزادیخواهی در روژاوای کردستان گرمتر از هر زمان دیگری ادامه دارد. در این راه جوانان بسیاری از خلق‌های گوناگون راه مقاومت را در پیش گرفته و جان خود را فدای آرمانهای آزادی نمودند. یکی از هزاران مبارزی کە در این راه جانباخت مبارز د"َمهات کوبانی" ...

مبارزه آزادیخواهی در روژاوای کردستان گرمتر از هر زمان دیگری ادامه دارد. در این راه جوانان بسیاری از خلق‌های گوناگون راه مقاومت را در پیش گرفته و جان خود را فدای آرمانهای آزادی نمودند. یکی از هزاران مبارزی کە در این راه جانباخت مبارز د"َمهات کوبانی" مبارز آمریکایی یگانهای مدافع خلق است.

 

با هر کدام از مبارزان اینترناسیونال از ملیت‌های انگلیسی، اسپانیایی، اتریشی، یونانی، ایتالیایی، سوییسی و ... که صحبت می‌کنید یک جمله را در سخنان و اینکه چگونه به روژاوا آمده‌اند بخوبی می‌توان دید:"به نمایندگی از جامعه بشری برای حمایت از انقلاب و کمک به خلق کُرد به روژاوا آمدیم و شرکت در انقلاب روژاوا را وظیفه خود می‌دانیم."

 

دیروز رُزا را دیدم. ایشان دمهات را می‌شناسد. به من گفت: "رفیق، داری چیزی را از من مخفی می‌کنید! مثل اینکه کاری با من داشتید!" اما، اما نمی‌دانم چگونه حرف بزنم، نمی‌دانم چگونه آغاز کنم. نمی‌خواهم خبر شهادت دمهات را از زبان من بشنود.

دمهات مبارز آمریکایی روز پنجم ژوئیه حین برگشت از عملیات علیه تبهکاران داعش با گروهی از رفقا به کمین تبهکاران افتادند. در این درگیری ٤ تن از رفقا شهید و سه تن دیگر زخمی شدند.

 

در بخش اوژانس جبهه مقدم بودم. ساعت ٢ نیمه شب یک خودرو به سرعت مقابل درب ورودی ساختمان ما توقف نمود. بە سرعت خود را به پزشک رساندم. خودرو حامل پیکر سه مبارز و همچنین سه زخمی بود. پتوی روی پیکر مبارزان را کنار زدم. از میان سه پیکر شهدا، پیکر سورو را شناختم. ایشان از انگلیس به صفوف مبارزان ی.پ.گ ملحق شده بود. به یاد دیدار دیروزم از سورو افتادم. سورو به من قول داده بود که برای رسانه‌ها مصاحبه‌ای داشته باشد. درد را در عمق وجودم درک کردم.

 

برای کمک به پزشک به سوی زخمی‌ها رفتم. بشدت زخمی شده بود. استخوانهای هر دو پای وی را دیدم. پاهایش غرق در خون بودند. با دست صورت خود را گرفته بود. برای تزریق سرم باید دستهایش را باز می‌کردیم. من فهمیدم که چرا من را برای این وظیفه تعیین کرده‌اند. رودی مبارز آمریکایی زخمی شده است. بدلیل آشنایی با زبان انگلیسی و کمک به پزشک دستهایش را باز کردم. رودی را هر هفته چندین بار می‌دیدم اما امروز رودی غرق خون شده بود.

 

ناخودگاه گفتم: دمهات ...!

 

دیروز رودی، دمهات و سورو را در یک خودرو گروه حمله دیده بودم، شادی از صورت آنان موج می‌زد. بە سوی جبهه‌ مقدم رهسپار بودند. آنان دیر زمانی بود که خواهان جنگ مستقیم با داعش در جبهه‌های مقدم بودند.

 

رودی توانایی ادای جملات نوک زبانش را نداشت. از او چیزی نپرسیدم. پس از رسیدگی به وضعیت رودی به نزد خودرو رفتم و با حالتی عصبانی و نگران پرسیدم: دمهات، دمهات کجاست؟ هر سه اینترناسیونال به تازگی بە صفوف مبارزان آمده بودند و کسی آنان را نمی‌شناخت. پس از چند لحظه یکی از رفقا از من پرسید: دمهات...مبارز آمریکایی؟ گفتم بله دمهات کجاست؟ به من گفت: شهید دمهات ... فهمیدم که پیکر شهید دمهات به دست تبهکاران داعش افتاده و مبارزان ق.س.د برای پس گرفتن پیکر شهید دست به عملیات نظامی زده‌اند.

 

حوالی بامداد است. سکوت در مراکز کمکهای فوری حکمفرماست. من منتظر کسب خبر از رفیق دمهات هستم. رفیق دمهات می‌آید. خواهد آمد ...

 

در این اثنا به اهمیت و ارزش مبارزان اینترناسیونال در صفوف ی.پ.گ در خلال انقلاب روژاوا و شهادت آنها فکر کردم. زندگی و مرگ شرافتمندانه اینگونه به برادری میان خلق‌ها می‌انجامد. دوباره به فکر دمهات افتادم، خودرو زرهی دیگری را دیدم که کنار من توقف کرد. خود را به خودرو رساندم. دمهات آمده بود. امید و روحیه در صورت دمهات موج می‌زد. عشق به انسانیت را از صورتش بوضوح می‌توان درک کرد. پزشک پس از انجام امور مربوط دستور حرکت داد، خودرو از ما دور شد.

امشب به چشم هیچکدام از ما خواب نرفت. پیکر شهید دمهات و عکسی که در کنار خودرو زرهی گرفته بود در ذهن ما مجسم می‌شد.

 

دمهات اولین مبارزی نیست که با رسانه‌ها مصاحبه کرده بود. شاید آخرین مصاحبه را ما با ایشان انجام دادیم. پس از ١٠ روز گفتگو با دمهات و انجام مصاحبه، امروز دیگر دمهات جای ویژه‌ای را قلب ما به خود اختصاص داده است.

 

نمی‌توانم درباره شهادت دمهات به رُزا چیزی بگویم ...