یک‌بار برای همیشه؛ فراموش نکنید همه مدیون پ.ک.ک هستیم | پژار آبدانان

به شخصه همیشه از صبر پ.ک.ک در عجب بوده‌ام. مگر می‌شود یک سازمان آنقدر "صبور و بزرگوار" باشد که حزب دمکرات کردستان عراق را با تمام خیانت‌هایش ببخشد و دست دوستی به‌سویش دراز کند؟ مگر می‌شود لجبازی‌های بچگانه و دهان‌کجی‌های بسیاری ...

به شخصه همیشه از صبر پ.ک.ک در عجب بوده‌ام. مگر می‌شود یک سازمان آنقدر "صبور و بزرگوار" باشد که حزب دمکرات کردستان عراق را با تمام خیانت‌هایش ببخشد و دست دوستی به‌سویش دراز کند؟ مگر می‌شود لجبازی‌های بچگانه و دهان‌کجی‌های بسیاری احزاب را صبورانه به نظاره بنشینند و با آغاز هر هفته‌ خدا، هیأتی را برای "اتحاد و تشکیل کنگره ملی"، به مقرهاشان بفرستند؟ داستان صبر پ.ک.ک، داستان عجیبی‌ست؛ هرچند ماه یکبار از طرفی برای "حمله مشترک پ.د.ک و ترکیه" آماده می‌شود و در همان روز نیز دست دوستی به‌سویش دراز می‌کند و پیشنهاد تشکیل کنگره ملی کرد را می‌دهد. وقتی این سطور را می‌نویسم، ناخوداگاه تصویر مرد میانسالی در ذهنم تداعی می‌شود که دستش را به سمت نوجوان زمین‌خورده لجوجی دراز کرده و صبورانه منتظر است تا او را از زمین بلند کند. ولی مگر می‌شود یک حزب آنقدر خویشتن‌دار باشد؟ چه بسا، همان احزاب اگر قدرت سیاسی و نظامی پ.ک.ک را داشتند، نمی‌گذاشتند که حزب دیگری در کنار پایگاه‌‌هایشان حیات خلوت درست کند؛ چه رسد به اینکه ناجوانمردانه دست دوستی‌اش را هم رد کنند و هر روز صبر پ.ک.ک را محک بزنند.

 

پ.ک.ک قیام مسلحانه‌اش را در سال ۱۹۸۴ شروع کرد؛ اما نباید از یاد برد که موجودیت هم‌اکنون بسیاری از احزاب قدیمی‌تر، امروز در ارتباط مستقیم با موجودیت پ.ک.ک و جنبش آپویی‌ست. چیزی که در این نوشتار سعی در اثبات آن داریم این‌ست: همه احزاب و سازمان‌های موجود در کردستان، مستقیم یا غیرمستقیم، موجودیت هم‌اکنون‌شان را مدیون وجود حزب کارگران کردستان‌اند؛ این یک واقعیت است و هیچ راه فراری از آن هم وجود ندارد. این مورد نه تنها برای حزب دمکرات کردستان عراق به رهبری مسعود بارزانی مصداق دارد، بلکه شاید این حزب بیش از دیگر احزاب و سازمان‌‌های دیگر موجود در کردستان نیز مدیون پ.ک.ک باشد. چه بسا اگر پ.ک.ک و جنبش آپویی نبود، نه اقلیم کردستانی در کار بود و نه ایران و ترکیه، کرد را به‌ همین مقدار کنونی نیز در باشور کردستان قبول می‌کردند.

 

با ظهور قیام مسلحانه کردها در سال ۱۹۸۴، ترس تمام وجود غرب را فرا گرفت؛ چون آن‌ها به خوبی می‌دانستند که تجزیه ترکیه و استقلال کردستان، یعنی شکست غرب در برابر شوروی و بریده‌شدن گلویشان که نفت خاورمیانه را با ولع تمام می‌بلعید. آن‌ها حقیقت پ.ک.ک را بسیار بهتر از بسیاری احزاب به‌اصطلاح خودی فهمیده بودند. می‌دانستند که پرنسیب‌های پ.ک.ک سرانجام به وحدت کردها خواهد انجامید و کردستان تنها به باکور محدود نخواهد ماند؛ پ.ک.ک از همان ابتدا حزبی بود برای تمامی کردها.

 

غرب دست بکار شد. پ.د.ک از همان اوان کار به خدمت گرفته شده و بجای پشتیبانی همه‌جانبه از برادران خونی خود، به هم‌پیمانی با ترکیه وارد می‌شود. مستقیماً در بسیاری از عملیات‌های ترکیه شرکت می‌کند و صدها گریلای پ.ک.ک مستقیماً توسط این حزب به شهادت می‌رسند. چه بسا اگر بارزانی‌ها از پشت به پ.ک.ک خنجر نمی‌زدند، اکنون تمامی کردستان آزاد شده بود و "کردستان متحد" آزمونی برای دمکراتیزه شدن تمام خاورمیانه بود. درست یکسال قبل از توطئه بزرگ ۱۹۹۹، سران یکیتی و پارتی به امریکا دعوت می‌شوند تا اختلافات را کنار بگذارند. علت دعوت امریکا از کردها معلوم است: مقابله با جنبش آزادیخواهی خلق کرد؛ وگرنه "هیچ گربه‌ای محض رضای خدا موش نمی‌گیرد"؛ این مورد برای خاورمیانه بیش از هر منطقه دیگری از جهان قابل تعمیم‌دهی‌ست. حقیقت ماجرا این‌ست: امریکا و دیگر قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی، تنها برای ضربه زدن به کردها و علی‌الخصوص پ.ک.ک، با برخی دیگر رابطه بر قرار می‌کنند؛ امری که هم‌اکنون نیز آشکارا آن را هر روز تجربه می‌کنیم.

 

گفتن از تاریخ شاید دیگر افاقه‌ای نکند؛ چون همین الان نیز توطئه و دشمنی با پ.ک.ک با همان سرعت ادامه دارد. همین حزبی که به گواه تاریخ، بزرگترین مانع آزادی کردستان در همان سال‌های ابتدایی شروع قیام بود، اکنون داعیه استقلال دارد و پرچم رفراندم را برداشته است. مغز و شعور و انسانیت تمامی انسان‌های کرد در هر چهار بخش کردستان توسط سران فاسد یک عشیره به بازی گرفته شده و هرگز نمی‌خواهند پاسخ این سوال را برای خلق تشریح کنند که "چگونه ممکن است حزبی که اجازه تأسیس ۲۴ پایگاه نظامی در خاک اقلیم کردستان را به سرسخت‌ترین دشمن کرد داده، می‌تواند داعیه استقلال و آزادی را داشته باشد؟".

 

توهین به شعور تمامی انسان‌های کرد توسط این حزب هم‌چنان ادامه دارد. بارزانی‌ها حتی حساب میهن‌دوستی پ.ک.ک را نیز در این بین کرده‌اند. آن‌ها به‌خوبی می‌دانند که اعلام رفراندم در بلبشوی خاورمیانه و عراق زخم خورده، هرگز کار راحتی نیست و حشدشعبی می‌تواند در ۲۴ ساعت تا هولیر پیش بیاید و تمام مزدبگیران این حزب را دستگیر و به سیاه‌چال‌های بصره و بغداد ببرد؛ خصوصاً اینکه اگر امریکا نیز پشتیبان رفراندم! نباشد. مغز بارزانی اگر برای اتحاد و کردستان متشکل از هر چهار بخش کار نکند، لااقل می‌تواند این محاسبه را انجام دهد که "پ.ک.ک تنها نیرویی خواهد بود که می‌تواند حشد شعبی را از تعرض به خاک اقلیم کردستان بازدارد". تجربه قبلاً به مسعود و استراتژین‌های مخفی‌ شده در پستوی خانه‌اش نشان داده که "تمامی کردستان برای پ.ک.ک به یک اندازه ارزش دارد"؛ راست هم می‌گویند، اگر پ.ک.ک نبود، داعش نه تنها شنگال، بلکه هولیر را در همان شب‌های اول تسخیر می‌کرد و بجز چند خانواده اهل بارزان که از اصل ماجرا خبر داشتند و ساک‌هایشان را بسته بودند، همه به سرنوشت ایزدی‌ها دچار می‌شدند.

 

داستان بارزانی که دیگر مشخص است و دستش دیگر برای دوست و دشمن رو شده؛ اکنون همه می‌دانند که رفراندم به خاطر تنها چیزی که نمی‌تواند باشد، گزینه "استقلال" است. وگرنه بسیاری می‌دانند که بارزانی حتی با این شرایط نیز دوست ندارد که کرکوک به اقلیم کردستان ملحق شود؛ از نظر بارزانی، این کار می‌تواند قدرت چانه‌زنی یکیتی را در اقلیم زیاد کرده و تعداد کرسی‌هایش در پارلمانی که تا دیروز درش را گِل گرفته‌ بودند، بیشتر کند. اما آنچه که در امروز کردستان تراژیک و تأمل‌برانگیز است، این‌ست که این عشیره در قرن ۲۱ بسیاری را با طناب پوسیده خود به داخل چاه فرستاده است تا در آنجا به دنبال استقلال بگردند. و کاش این تراژدی تنها به احزاب دمکرات باکور و روژاوا ختم می‌شد.

 

شرایط چنین می‌نماید که گویا کرد در کابوسی گرفتار آمده که هرگز یارای بیدار شدن از آن را ندارد. تراژدی آنقدر محرز است که نمی‌‌توان آن‌‌را با هر بهانه‌ای کتمان کرد؛ ولی با این وجود هستند بسیاری از جریان‌های سیاسی که در مقابل چشم میلیون‌ها انسان کرد، همه چیز را به تمسخر گرفته و علناً دوست ندارند تا کردستان "متحد و آزاد" شود. پ.ک.ک تلاش‌های خود را برای شروع دور تازه‌ای از مذاکرات برای "تشکیل کنگره ملی" آغاز نموده است. تکلیف پ.د.ک که معلوم است؛ این حزب به‌واسطه پیشینه‌ خائنانه‌ای که دارد، قصد دارد تا این دور از مذاکرات را نیز به شکست بکشاند.

 

اما سوال اینجاست که چرا عده‌ای سعی دارند تا در این "سال‌ سرنوشت"، پایشان را جای پای مسعود بگذارند؟ اگر هدف این احزاب و جریان‌‌ها واقعاً "استقلال و آزادی خلق کرد" است، چرا به‌شدت از اتحاد کراهت دارند و جنبش آپویی را رقیب خود می‌پندارند؟ چرا این احزاب قدرتمند بودن پ.ک.ک را دلیلی برای نفرت از آن می‌دانند؟ و چرا بجای استفاده از ظرفیت‌های هم‌پیمانی با پ.ک.ک، در تلاش‌ هستند تا در مقابل برنامه‌های ملی آن سنگ‌اندازی کنند؟ آیا این جریان‌ها می‌توانند درک کنند که نبود پ.ک.ک دقیقاً به معنی نابودی آن‌هاست؟ آیا بسیاری از احزابی که داعیه قیام مسلحانه در برابر جمهوری اسلامی دارند، می‌توانند درک کنند که اگر قدرتی به‌نام "ه.پ.گ" و "ی.ر.ک" از ماکو تا ایلام نباشد، هرگز نخواهند توانست به ۴۰ کیلومتری مرز نزدیک شوند و در آنجا استراحتگاه درست کنند؟ و آیا می‌توانند درک کنند که اگر موجودیتی به‌نام پ.ک.ک نبود، ایران و ترکیه و سوریه و عراق همان سال‌های دهه ۹۰ آن‌ها را قتل‌عام می‌کردند و یا در خوشبینانه‌ترین حالت به مانند مجاهدین خلق به کشوری دوردست در بالکان می‌فرستادند؟ فراموش نکنیم که تاریخ درحال سپری شدن است و انسان‌های کرد آینده، هر یک برای خود داوری خواهد شد. مطمئناً کشیدن پیراهن رقیب و تلاش برای بر زمین زدنش در ماراتن سرنوشت، از دید هیچ داوری پنهان نخواهد ماند.

 

جای بسی تأسف است که هنوز هم بسیاری نتوانسته‌اند این حقیقت را ببینند که طناب مسعود پوسیده است و دیر یا زود آن‌ها را به قعر چاه رهسپار خواهد کرد. بسیاری هنوز هم در این توهم به‌سر می‌برند که "شاید پژاک منحل شود و آن‌ها دوباره همه‌کاره روژهلات کردستان شوند". اما مگر می‌شود حزبی که تاکنون بیش از ۷۰۰ شهید را تقدیم انقلاب خط‌سومی روژهلات کرده، دست از آرمان خود بردارد؟ مگر هزاران جوانی که از شهرهای مختلف روژهلات آمده‌اند، کارگر روزمرد هستند که حساب‌شان را کف دستشان گذاشت و آن‌ها را به خانه برگزداند؟ پژاک نه تنها هرگز به خون ۷۰۰ شهید خود خیانت نخواهد کرد، بلک مصمم است تا با خشکاندن ریشه خیانت در کردستان، انتقام ۷۰۰ شهید دمکرات و کومله که به دست مستقیم و غیرمستقیم بارزانی‌ها به شهادت رسیدند را نیز بگیرد؛ پس در این محشری که دشمنان برایمان درست کرده‌اند، تنها یک راه وجود دارد و آن‌هم قدم نهادن در راه پژاک و هم‌پیمان شدن با پ.ک.ک است. مطمئناً نه پ.ک.ک نابود خواهد شد و نه پژاک دست از مبارزات خود در روژهلات کردستان برخواهد داشت. برعکس؛ مبارزه برعلیه جمهوری اسلامی هر روز گسترده‌تر هم خواهد شد.

 

سخن آخر:

عقربه‌های ساعت به‌سرعت در حال چرخیدن هستند. کردستان هم‌چنان غرق خون و آتش است. شعله‌های جنگ هر روز در بخشی از کردستان زبانه می‌کشند. اما در عوض یک امر، حاشا نشدنی‌ست: جنبش آپویی هر روز قدرتمندتر و مصمم‌تر از دیروز می‌شود. رهبر آپو قبلاً صراحتاً به دشمنان اعلام کرده است که "حتی ویرانه‌های سرزمین‌مان را هم به شما نخواهیم داد". روژاوا عزم جنبش را دو چندان کرده است. جنبش آپویی به موازات خواسته‌های مردم، و برای آ‌ن‌ها می‌جنگد. شهرهای کردستان یکی پس از دیگری آزاد و به "مدیریت‌های مردمی" تحویل داده می‌شوند. خاورمیانه به پیشاهنگی جنبش آپویی درحال تجربه یک انقلاب مردمی و زیباست. دغدغه پ.ک.ک و پژاک و پ.ی.د و جنبش آزادی، تنها و تنها اخذ قدرت از حاکمان و تقدیم آن به خود خلق می‌باشد. این امتیازات، جدا از قدرت نظامی، پایگاه مردمی جنبش آپویی را هر چه بیشتر نیز قدرت‌مندتر می‌کند. روژهلات نیز مطمئناً از شرایط مشابهی پیروی می‌کند و شاید در بسیاری موارد از دیگر بخش‌های کردستان نیز دارای معیارهای پیشرفته‌تری از پروسه دمکراسی‌خواهی باشد. اندیشه چپ نو، مدت‌هاست دیوار چپ کلاسیک و لیبرالیسم را گِل گرفته است.

 

حالا دیگر همه‌چیز به احزاب و جریان‌هایی بستگی دارد که به هر دلیلی جنبش آپویی را رقیبی برای خود می‌دانند. یا باید در چاه بمانند و منتظر بریدن طناب مسعود باشند و یا دستی که پ.ک.ک و پژاک به‌‌ سویشان دراز کرده را بگیرند. از یادمان نرود که همه‌مان به‌نوعی مدیون پ.ک.ک و ایستار انقلابی‌اش هستیم. مهم رأی دادن و یا رأی ندان به رفراندم بارزانی نیست؛ مهم تلاش برای پایین کشیدن مسعود و دیگر فرزندانش از اریکه قدرت و فساد ـ در  امروز و فردای پس از رفراندم کذایی‌ـ است. مهم، درصد آرا در رفراندمِ بدون پشتوانه مسعود نیست؛ این رفراندم همان‌طور که بارزانی‌ها خودشان هم صراحتاً اعلام کرده‌اند، قدرت اجرایی ندارد. آنچه مهم است، شرکت در مذاکرات "کنگره ملی کرد" است. کردستان تنها چند استان محدود به باشور نیست؛ مسعود نیز خودش این را خوب می‌داند و به‌همین دلیل می‌باشد که در راستای اجرای نقشه‌های دشمنان خلق کرد، درصدد تأسیس یک واتیکان در "منطقه زرد" بارزان است.

 

"دوست و دشمن و رقیب"! همه باید بدانیم که همه به‌نوعی مدیون پ.ک.ک هستیم؛ پس بیاییم برای خلق‌مان هم که شده، دستی که به‌سویمان دراز شده را قبول نماییم. وگرنه به قول مولانا: روزی که فرو ریزیم بنیاد تعصب را، دیگر نه تو مانی و نه ظلم و پریشانی