کمیته زنان پلتفرم دمکراتیک ایران در رابطه با قتل زنان در میان جوامع ساکن در ایران بیانیهای منتشر کرد.
متن بیانیه به شرح زیر است؛
«زن؛ هویت سوختە» بهترین توصیف از حقوق پایمال شده جنس ما
خوانش حقیقی اخبار چند روز گذشته در مورد قتلهای ناموسی و سلاخی نمودن دختران و زنان توسط افراد درجه اول خانواده از رومینای ۱۴ ساله تا ریحانه عامری کار دشواری نیست. پس از مطالعه این اخبار که در سطح وسیعی تحت پوشش خبری قرار گرفته و این بار به جزئیات جنایات و وسیله قتل از داس و تبر گرفته تا چاقو، محل ارتکاب جرم و قاتل و در این میان خواسته مردم از اجرای اشد مجازات مرتکبین جنایت، خواننده کنشگر را به فکر وادار مینماید که این سناریوی تبلیغی را مورد سوال قرار دهد. در جامعه تحت کنترل شدید اطلاعات سپاه که صدها نفر را فقط به جرم فعالیت در کانالهای مجازی اینستا و فیس بوک چند روز پیش در ایلام غرب دستگیر نموده چگونه اجازه نشر و پخش این جنایات را در این برهه از زمان میدهد، آیا هدفی ورای مشغول نمودن اذهان عمومی در این مورد مشخص وجود دارد؟
اخبار جانگداز سلاخی زنان، داستان جانکاه خودکشیها، اخبار شکنجه و کشتار خاموش زندانیان سیاسی که حکومت به زندان نمودنشان بسنده ننموده بلکه حکم تبعید در زندان را نیز در حق جسم مریض اما مقاوم و استوار کسی چون زینب جلالیان چون حربەای از سنخ شکنجه روحی بکار میبندد، آتشسوزیهای زنجیرەای در سطح کشوری و ... در واقع پرده از تلاش مذبوحانه رژیم ضد مردمی در به بیراهه بردن اذهان عمومی دارد. سناریوی تکراری که در مقاطع مختلف حکومت ننگینش از آن بهره جسته و هر بار پیروزمندانه از میدان پر تزویر ساخته و پرداخته خویش بیرون آمده است.
آنچه در چند روز پیش رخ داده است سخن از داستان بیش از نصفی از جمعیت ایران را دارد، حقوق اولیه و بدیهی زنان و کودکانی که طبق قانون سلاخی میشوند، به بازار کار اجباری و بردەمأبانه گسیل میگردند، برای لقمه نانی تن به خودفروشی میدهند، در محیط امن خانواده مورد تجاوز جنسی و روحی قرار میگیرند، برای فرار از مصائب و آلام التیام نیافته با وحشتناکترین شکل خودکشی اقدام به پایان این سفر ناخواسته مینمایند و قوانین دستساز و غیر انسانی حاکم بر جامعه آنان را نه تحت پوشش بل در خطر دوچندان قرار میدهد. قوانینی متعدد با تبصرەهای فراوان که در آن هیچ نشانی از حقوق بشر یافت نمیشود.
به عبارتی و برای اثبات تاثیر درونی از بازخوانی آن قوانین، بسنده به این جمله مینماییم که کسی که مستحق مرگ نبود به دست کسی که مستحق زندگی نبود کشته شد، از عناوین پر طمطراق و بی تاثیر نماینده مجلس، فرماندار، شورا و قانونگذاران بیزاریم زیرا مرگ بیگناهی را با سکوت و یا استناد به قانون تائید میکنند و البته این سکوت و تائید دال بر مجرم بودن آنها و شراکتشان در جنایت میباشد.
با شیوائی بسیار خاصی پرده از عدیده مشکلاتی برداشتەاند که البته بدون توانائی و تخصص در بازخوانی این اقدامات، مشکل مینماید که خواننده بتواند عمق فاجعه و اجحاف در حق مردم جان به لب رسیده را بیان نمود، مردمی که با اعتراضات یکپارچه خود در آبان ۱۳۹۸ گام اول را جهت انقلابی مردمی برداشتند و با شیوع پاندمی کووید-۱۹ حکومت توانست تا حدی کنترل جامعه را بازیابد و امروز با عادی جلوه شدن این تب جانسوز، سطح اعتراضات و اعتصابات و دادگاهی رانتخورها و دزدان از هفت تپه تا نمایندگان مجلس میتوانست دیگر بار انسجام و اتحاد را در اعتراضات سبب گردد و در این ولوله و در شرایط به غایت سخت اقتصادی دولتی و مردمی، دیگر بار مسئله مهمی باید ذهن تلاشگران در جهت انقلاب را به بیراهه میبرد، جمعی را به قتل ناموسی مشغول دارند و فعالین مدنی و سیاسی را با بکار بردن اهرم فشار زنان زندانی و جلب توجه آنان به وضعیت بغرنج آنان که البته بر هیچکس پوشیده نیست که هیچکدام از این موارد امر جدیدی نبوده و البته درک این موضوع ظرافت خواص خود را در بازخوانی سیاست کهنه و نخ نمای حکومت میطلبد.
بسیار موشکافانه دست بر نقاطی گذاشتەاند که در واقع پاشنه آشیل جامعه بحران زده ایران است. که برای برخورد نمودن، محکوم کردن و اعتراض جامعه به هر کدام از مسائل نامبرده از قتل ناموسی گرفته تا اجحاف در حقوق قانونی زندانیان سیاسی و از بین بردن و به آتش کشیدن مراتع و جنگلها میتوان کتاب رمانی نوشت از درد، اجحاف، تجاوز، ناعدالتی، بیکاری، کودک کار و خیابان، روسپی خانەهای شرعی، سفرەهای خالی و اشک نامرئی میلیونها انسان که مورد استثمار سیستماتیک انسانهای دیگر قرار گرفته و در برزخی بسر میبرند که نامش را ایران گذاشتەاند و حاکمانی دارند که با بهره گرفتن از اطاق فکرهای سیستم پول سرمایه تا به امروز توانستەاند مانع انسجام و اتحاد آحاد معترض گردند.
جنایاتی که در میان مردم به وقوع میپیوندد در رابطه مستقیم با نگرش سیستم حاکم میباشد.
در رابطه با هرآنچه که در چند روز گذشته مورد استقبال شدید رسانەهای خبری قرا گرفته نیز اجحاف بزرگیست در حق دیگر کسانی که به نام ناموس و دفاع از ملک و اموال مرد هر روز و در تمامی استانها و شهرها و روستاها انجام میگیرد اما رسانەای نمیشوند. اطلاعات ایران و کاربران رسمی آن در پی آنند که مردم را با بدیهیات روزمره جامعه غرق در بحران و جنایت خویش مشغول نموده تا خود در امر مهم دیگری بدون فشار افکار جمعی و مردمی به اهداف پلید خود جهت آماده سازی بحرانی برای خروج هر چند موقت از این تنگنای سیاسی، اقتصادی و بینالمللی که دامنگیرشان گشتە، بر آیند که در این مورد میتوان به سفر وزیر امور خارج آقای جواد ظریف به ترکیه اشاره نمود و حمله هوائی فاشیست ترکیه بەمراکز استراتژیک مرزی و مشترک ایران با عراق و از دیروز توپ باران مناطق مرزی عراق از مرزهای عرب ایران توسط رژیم جنایتکار جهت همکاری نظامی با ترکیه و شروع جنگی خونین در منطقە.
و اما در مورد زن جای خود دارد که به امر جامعه جنسیتی با دقت عمل بهتری نگریست.
از دیدگاه ما اگر انسان دگر اندیش خود را مقید به آن نداند که حقایق را اینگونه عریان در دسترس خواننده قرار دهد شاید در باب حقوق زن چهارچوب و مفهوم کلی افکارخویش را اینگونه به قلم میکشید.
با نگریستن به شیوەی سیاستی که محور فرهنگ زن-مادر پدید آمدە، درمییابیم که در واقع سیاست هیچ رابطهای با قدرت ندارد. سیاست پیرامون فرهنگ زن-مادر با اتکا بر آزادی، برابری، برقراری عدالت و صیانت از ارزشهای معنوی جامعه شکل یافته است، بنابراین این نحوەی سیاست هرگز با پدیدەی قدرت آلوده نگردیدە. ولی با پیدایش ذهنیت مردسالار، سیاست مبدّل به ابزاری جهت دستیابی به قدرت شد و به صورت منشأ دولت-قدرت درآمد. سیاست بدین نحو کاملاً منحرف شده است.ذهنیت مردسالار با تفکیک سیاست از اخلاق موجب دور گردانیدن سیاست از جوهرەی راستین آن شده است. ذهنیت مردسالار، اخلاق را که بستر موجودیت یافتن پدیدەهای آزادی، عدالت و دمکراسی در جامعه میباشد از جوهرەی راستین آن دور گردانیده و شکلی حیلەگرانه و فریبکارانه به آن داده است؛ حتی میتوان گفت که ذهنیت مردسالار همچون عاملی جهت عوامفریبی از آن استفاده کرد، آن را با توجه به منافع خویش بەکار گرفتە، به استعمار درآورده و مورد تهاجمات خویش قرار داده است.دولت و قدرت با هزار و یک حیلە، ارزشهای معنوی و مادی جامعه را به ملکیت خویش و ارزش افزونەی جامعه را به انحصار خویش درآورد. اینگونه اعمال، پیروزی دولت تلقی گردیده و به جامعه تحمیل میشود، بنابراین سیاست به همان میزان موفقیت آمیز انگاشته میشود که بتواند فرد و جامعه را فریب دهد، به کار گیرد و به استعمار درآورد! ذهنیت مردسالار پنج هزار سال است که با به کار گیری چنین سیاستی به توطئهچینی، فریب دهی، دزدی، چپاولگری، خشونت و تجاوز علیه جامعەی انسانی دست میزند. ذهنیت مردسالار حاکم، امروزه سیاست را به نخستین دشمن "زن، جامعه و طبیعت" مبدل نموده است. در این راستاست که ذهنیت مردسالار با سوءاستفاده از این دشمنی میان زن، جامعه و طبیعت، همچنین با به کار گیری سیاست به شیوههای هیرارشیک و مرکزیت گرا به تنظیم و سازماندهی نظام خویش پرداخته است. چنین شیوهی سیاستی که بر تمامی عرصههای زندگی تاثیرگذاشته؛ موجب از دست دادن جایگاه زن در زندگی گردیدە.
ذهنیت مردسالار با بهکار گیری سیاست جنسیت گرایی، زن را در محاصرهی بازیهای ضد انسانی خویش قرار داده است، با محروم ساختن زن از علم ذاتی و ارادهی آزاد، او را فاقد نیروی ذاتی جهت ایفای نقش پیشاهنگی جامعه نموده و به کلی از عرصهی سیاست دور گردانیده است. زنانی که در عرصهی سیاسی نظام مردسالار مشارکت جستهاند، هرگز نتوانستهاند بنا به دانش ذاتی و ارادهی آزاد خویش مشارکتی فعال داشته باشند. مشارکت زنان کاملاً بنابر معیارهای سیاست تعیین شدهی ذهنیت مردسالار صورت گرفته؛ حتی معیار ارزش و احترام قائل شدن برای زنان بر این مبنا تعیین میگردد. ولی زنانی که در خدمت نیرومندسازی سیاست نظام حاکم بودەاند نه تنها با هیچگونه ممانعتی از جانب نظام حاکم روبهرو نشدهاند؛ بلکه همچون فرزانهترین، ماهرترین و نیرومندترین زنان دنیا قلمداد میشوند! آنان همچون الگوی زنان دنیا نامیده میشوند. "مارگارت تاچر" بانوی انگلیسی که همچون آنان سرد و بی روح است، "هیلاری کلینتون" و "کوندالیز رایس" در آمریکا، "بینظیر بوتو" در پاکستان و "چیلر" در ترکیه نمونههایی از این نوع زنان میباشند. ولی متاسفانه این عده از زنان چنان از هویت، تاریخ و ارزشهای انسانی خود بیگانه گشتەاند که هیچ ربطی با ذات زن بودن ندارند و همچنین با اتکا بر ذهنیت مردسالار حاکم، برخلاف ارزشهای اجتماعی خویش، به خدمت نظام درآمدهاند. آنان هویت خویش را فدای مشهور شدن نمودند. به دلیل اینکه این زنان نیرومند شدن را در نظام مردسالار حاکم میبینند، تحت تاثیر قرار گرفتهاند. آنان خود را تمام و کمال تسلیم این نظام و ذهنیت نموده و با هویتی ساختگی که برای زن در نظر گرفته شده است به سیاست میپردازند.از سوی دیگر زنانی نظیر "رُزا لوکزامبورگ"، "کلارا زتکین"، "الکساندرا کولونتایی" و هزاران زن مبارزی که امروز در بیدادگاهها و سیاهچاله های حکومتهای دست نشانده سیستم پول و سرمایه بسر میبرند دیگر به دلیل اینکه خواستار عملی نمودن سیاست دموکراتیک بودهاند؛ با خشونت، فشار، آزار و تجاوز، شکنجه، اعدام، سنگسار و دەها نوع مجازات سنگین روبەرو شدەاند.زنی که در راستای معیارهای تعیین نشده و مطابق با قوانین نظام حاکم به سیاست نپردازد، به هیچ شیوهای از حق زندگی برخوردار نخواهد شد. این نوع سیاست همانطور که زن را از تمامی عرصهها دور گردانیده و به سوی بُن بست سوق داده است، در عین حال جامعه و ارزشهای معنوی آن را رو به نابودی برده است.بنابراین تا زمانی که سیاست به هویت حقیقی خود دست نیابد، تدوام زندگی آزاد، برابر و دمکراتیک امکانپذیر نخواهد بود. اما جهت اینکه سیاست به هویت حقیقی خود برسد؛ "نخست باید زن به شخصیت راستین خویش دست یابد." واقعیت این است که زن بسیاری از ارزشهای معنوی و مختص به خویش را در فرهنگ و نظام مردسالار از دست داده است. زن آنچنان از ذات خود بیگانه گشته که شخصیت خود را به فراموشی سپرده است. ذهنیت مردسالار حاکم با مطرود کردن زن از عرصههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، او را بی خویشتن کرده و مبدل به دیگری کرده است. به عبارتی دیگر میتوان گفت که در چنین نظامی زن نه تنها خویش، بلکه انسانیت را نیز باخته است. زن با زدودن گردوغبار ذهنیت مردسالار از شخصیت خویش، با کسب هویت و شخصیت حقیقی خود خواهد توانست سیاستی دمکراتیک را پیشبرد دهد.
به همین جهت کمینه در ادامه ارائه نظرم در مورد خطهای نامرئی سیاستهای مردسالارانه در جهان و حتی در کشورهای مدعی برابری نسبی حقوق برابر هر دو جنس احساس میکنم قانونگذاران این سیستم به فراخور سیتم فکری حاکم بر جامعە، قدمت تاریخی آن کیش ومردم و البته دین رایج سعی در ترویج نمودی از دولت مردم را نمودەاند که بتوانند چندین دهه بهرەبرداری سیاسی و اقتصادی خویش را ضمانت نمودە، سیستم مردسالار را چه بطور علنی و عریان چون کشورهای اسلامی و چه در لوای زیبا و دلفریب حقوق برابر مانند کشورهای به اصطلاح پیشرفته بکار برند.
آنچه امروز پس از اعتراضات جهانی به سیستم نژادپرستی، طغیان افسار گسیخته ناعدالتیهای اجتماعی، افزایش فقر و بیکاری را مورد توجه قرار میدهد جنگ رو در روی مدرنیته دمکراتیک در مقابل مدرنیته سرمایهداری میباشد. جامعەای بری از قانون هیرارشی و مردسالاری و طبقاتی، جامعەای که در آن نه جنسیت و ملیت بلکه هیبت انسانیت ملاک قرار میگیرد.
مسئلهی مهم دیگر مرتبط با هیرارشی، قدرت و دولت، به كیفیت خود این نهادها مربوط میشود. اقدام به جستجوی برابری، آزادی و دمكراسی با تكیه بر این نهادها، بزرگترین پارادوكس ایدئولوژهایی است كه آرمانهایشان را اینگونه اعلام میدارند؛ ماركسیسم در رأس این ایدئولوژیهاست. تلاش برای رسیدن به اهداف از راه اتكا بر این پدیدههایی كه با نفی هویت «مساواتطلب، آزاد و دمكراتیك» موجودیت یافتهاند، بزرگترین پارادوكسی است كه تاریخ بهخود دیده است. ایرونیک و طعنهآمیز است: پادزهر این پدیدههایی كه ابزار نهادینهشدگی «طبقاتیبودن» میباشند، ضعیفسازی اتوریتهی هیرارشی و قدرت مستقر بر روی جامعهی دمكراتیك، از طریق انحصارات سرمایهای برقرارشده بر روی جامعهی اقتصادی و اكوجامعه، همچنین محدودسازی دولت از راه حقوق میباشد دمكراتیك، جهت این امر نیز نقش غیرقابل اغماضی ایفا مینماید. جز سیاست دموكراتیك، از طریق هیچ ابزار دیگری نمیتوان به جامعهی آزاد و برابر (توأم با تفاوتمندیها) دست یافت. به اندازهای كه به قدرت دستیابی، به همان میزان طبقاتی میشوی. بالعكس، به تناسبی كه دمكراتیزه شوی، به همان میزان بیطبقه میشوی. بدون پافشاری بر یك ابزار سیاست دمكراتیك بسیار همهجانبه برای فرهنگ خاورمیانه، همچنین بدون بیدارسازی و به خیزش واداشتن مكرر جامعه از راه این ابزار و واردساختن آن به عرصهی کُنشگری، هرگز نمیتوان به جامعهی دمكراتیك رسید. بدون رسیدن به جامعهی دمكراتیك نیز نمیتوان هیچ یك از اهداف مساواتطلبانه و آزادیخواهانه را تحقق بخشید و به عصر تمدن دمكراتیك رسید.
شاید آن روز بتوان از هویت سوخته زن و بر تل خاکستر وجود بینظریش جوانههای نورسته را دید چرا که باوصف تمامی این اوصاف زن به طبیعت نزدیک است و چون درختی ریشه در قعر خاک، بگذار بسوزاند و به یغما برند و شیره جان را بمکند اما با رویش مجدد جوانه چه میکنند؟!
۲۰۲۰-۰۶-۱۸/ ٢٩- ٣-١٣٩٩