روایتی کوتاه از نبردهای شمزینان..../گُلان بوتان

روایتی کوتاه از نبردهای شمزینان..../گُلان بوتان

در روزهای اخیر که شمزینان در محاصره نیروهای گریلا است،‌برای انجام فعالیتی خاص به منطقه خاکورک در نزدیکی شمزینان رفتم. شعف و هیجانی در نتیجه این محاصره که در تاریخ مبارزات آزادیخواهانه کردها جای مهمی را به خود اختصاص داد، رفقا را دربر گرفته. به همین خاطر اطلاعات و اخباری که از این منطقه به ما می‌رسید از اهمیت بسیاری برخوردار بود و برای دریافت اخبار تازه از این مبارزه مدام به تلویزیون و رادیو گوش می‌دهیم. بدون شک بی‌سیم‌های گریلا نیز یک وسیله خوب است و با استفاده از آن اخبار تازه‌ای از نبردهای این منطقه می‌شنویم.

در تاریخ 23 ژوئیه عملیات‌ها و تحرکات گریلا در این منطقه آغاز شد و هم‌اکنون و در روز 18‌ام نیز کنترل نیروهای گریلا بر منطقه همچنان ادامه دارد. ارتش ترکیه با بمباران کردن متوالی،‌ شمزینان را به منطقه جنگی مبدل ساخته است . دولت ترکیه بسیاری از مناطق را به عنوان منطقه نظامی اعلان کرده است. دهها روستا در این منطقه را خالی از سکنه کرده است. صدای انفجار بمب‌های چند تنی که توسط هواپیماهای جنگی ارتش ترکیه در منطقه فرود می‌آید, با صدای خمپاره و کاتیوشا در هم پیچیده است. چون ارتش ترکیه کنترل منطقه را از دست داده و قادر نیست از راه زمینی وارد این منطقه شود،‌ با استفاده از توپخانه‌ ، هلیکوپترهای کبری و جنگنده‌های F-16 منطقه را به شدت بمباران می‌کند.

به مدت 18 روز است که بمب‌های چند تنی در روستاهای نهری، بگردی، ناورزا، موش، بیشمس، روبینوس، دملات و بترا منفجر می‌شوند. تمامی مزارع روستاییان منطقه ویران شده است. تمامی زحمات و تنها منبع امرارمعاش روستاییان منطقه را به یکباره نابود کردند. به دلیل حملات شدید ارتش ترکیه، دودی غلیظ آسمان روستاها را پوشانده است.

قلعه مقاومت و ایستادگی؛ گومان

در شبی که ما به این منطقه رسیدیم، نبردهای شدیدی در تپه گومان روی می‌داد. از روزی که محاصره این منطقه آغاز شده است تا کنون، نبردها نیز ادامه دارد و منطقه به شدت توسط توپخانه‌ها و جنگنده‌های هوایی ارتش بمباران می‌شوند. در برخی از مناطق هم از راه هوایی و هم از راه زمینی حملاتی انجام می‌شود و این نیز وقوع نبردهایی را موجب می‌شود. گریلاها که کنترل این مناطق را در اختیار دارند،‌ عملیات‌های بسیاری را علیه پایگاه‌های نظامی واقع در این منطقه انجام می‌دهند. ما نیز جزئیات این عملیات‌ها را از طریق بی‌سیم‌های گریلا می‌شنویم. صدایی از بی‌سیم شنیده می‌شود، گفت: "ما از رفیق راپرین خبری در دست نداریم". صورت رفقا را می‌بینم، با خودم فکر می‌کنم که آنها در چه فکری هستند، چه حسی دارند؟ یکی از رفقای زن که با او به بی‌سیم گوش فرا می‌دهم، گفت: "حتما راهی را برای رهایی خواهد یافت".

تاجایی که فهمیدم،‌ راپرین در منطقه‌ای که نبردهای بسیار شدیدی در جریان بود،‌ گیر افتاده بود. اما در این منطقه برخی اوقات در نبردها گریلا و سربازان در فاصله بسیار کمی از یکدیگر می‌جنگیدند و به همین خاطر جنگ شدیدی روی می‌داد. نیروهای گریلا سربازن ارتش ترکیه را مجبور به عقب‌نشینی کردند. اما رفیق راپرین مجروح شده و از گروه گریلا جا مانده بود.... این نیز باعث غمگینی گریلاها شده بود.

گروه گریلا بسیار نگران و غمگین بود. ما از این گروه جدا شده و به گروه دیگری از گریلاها ملحق می‌شویم. امشب از این مکان حرکت خواهیم کرد. ساعت 4 صبح به راه خواهیم افتاد و تا ساعت 8 صبح به این راهپیمایی ادامه خواهیم داد تا به محل مورد نظرمان برسیم. به گروه دیگری از گریلاها ملحق شدیم. در اینجا نیز بحث و گفتگوها در رابطه با رویدادهای شمزینان است. ما نیز در این گفتگوی آنها شرکت می‌کنیم. هر کس به بی‌سیم و اخباری که از این منطقه می‌آید گوش می‌دهد. بعد از یک استراحت کوتاه مدت و نوشیدن چای با عجله به مکانی که بی‌سیم در آن قرار دارد می‌رویم.

در این گروه، دو گریلایی که مجروح شده‌اند،‌توجه مرا جلب کرد. زخم‌های این دو گریلای جوان بسیار عمیق نیست، هر دوی آنها با گرمی از ما پیشوازی می‌کنند. گریلاهای بسیاری در اطراف آنها جمع شده بودند. به نزد آنها رفتیم. از جراحت خود ناراحت نبودند بلکه ناراحتی آنها زخمی شدن و دور افتادن از منطقه درگیری بود. غمگین شده بودند و گفتند که ما زود زخمی شده و از منطقه جنگی دور شده‌ایم. گفتند که غمگینی آنها به این خاطر است که هنوز کارهای بسیاری در آن منطقه وجود داشت که می‌بایست انجام می‌دادند، اما نیمه کاره مانده است. ما نیز برای اینکه اخبار این منطقه و رویدادها را از آنها بشنویم، مدام از آنها سوال می‌کردیم. گریلای زن که انگار هنوز در منطقه درگیری قرار دارد، رویدادهای این منطقه را برایمان بازگو کرد. او با هیجان و شعف بسیاری رویدادها را برزبان می‌آورد او گفت: "ما گروهی از رفقا در دیگر سوی تپه گومان مستقر شده بودیم. سربازان احتمال این را نمی دادند که نیروهای گریلا به این اندازه به آنها نزدیک شوند. به یکباره یکی از سربازها با زبان ترکی فریاد سرداد و گفت "وااای تروریست‌ها اینجا هستند!". با این فریاد او، نارنجک‌ها خود را به سنگر آنها پرتاب کردیم. بدون اینکه به آنها مهلت بدهیم به سوی آنها تیر‌اندازی کردیم. با آغاز عملیات گرد و غبار و صدای اسلحه‌ها در هم آمیخته شد. ساعت 3 شب بود که از گروه دور افتادم،‌ بی‌سیمی که نزد من بود کار نمی‌کرد، به خاطر اینکه شب بود و همه جا تاریک بود نمی‌دانستم که چرا کار نمی‌کنه. جایی که در آن درگیری روی داد منطقه گسترده‌ای بود. از ناحیه پای خود تیر خورده و زخمی شدم. نتوانستم به سرعت حرکت کنم. به همین خاطر نیز به جنگلی که در این منطقه بود پناه بردم و در جای تاریکی خود را مخفی کردم. وقتی که خورشید طلوع کرد در جای بهتری خود را مخفی کردم. بی‌سیم خود را دوباره کنترل کردم. سیم باطری‌ها آن قطع شده بود. آن را دوباره تعمیر کردم و بلافاصله با رفقا ارتباط برقرار کردم. از ساعت 3 شب تا ساعت 17 تنها بودم. هر دقیقه به دیگر رفقا فکر می‌کردم و مدام از خود می‌پرسیدم که آیا آنها چکار کردند".

گریلای مجروح رویدادهای درگیری را بازگو می‌کرد. به یک باره یادم آمد که هنگامی که نزد دیگر گروه گریلا بودیم خبری دال بر اینکه رفیق راپرین از گروه خود جا مانده است، از بی‌سیم شنیده بودم. فهمیدم که این گریلایی که اکنون رویدادهای نبرد را بازگو می‌کند، همان رفیق راپرین است. سخنان این گریلای زن در واقع مشخص می‌کرد که روابط رفاقت میان ما تا به چه اندازه نیرومند است. این گریلای زن به رغم اینکه مجروح شده و از همه به جا مانده بود، باز هم در فکر رفقای خود بود. هنگامی که گروه گریلا رفتند، مدت کوتادی با این گریلای زن صحبت کردیم.

دیگر گریلایی که او نیز در منطقه گومان زخمی شده بود، به سخنان گریلای زن گوش می‌داد. گریلای زن می‌گفت، دیدن دوباره رفقا، حسی است که نمی‌توان به راحتی برزبان آورد و با کلمات آنرا افاده نمود. زنده شدن دوباره است. روح رفاقت و هیجان و شور شعف بسیاری به انسان می‌دهد.

هر دو رفیق احساسات خود را بازگو می‌کنند. هر دو گریلا از ناحیه پای خود مجروح شده بودند،‌ در پای یکی از این گریلاها جای یک گلوله دیده می‌شد و پای دیگر گریلا نیز جای اثابت دو گلوله وجود داشت. در منطقه درگیری مداوای اولیه پزشکی انجام گرفته بود. اما هر دو نیز می‌خواهند که به جای درگیری بازگردند. می‌گویند: "رفیق در آنجا نبردها ادامه دارد. تا زمانی که انزوای تحمیلی بر رهبریمان به پایان نرسد و تا زمانی که آزاد نشود،‌ممکن نیست که متوقف شویم".

گوش‌فرا دادن به آنها بسیار جالب است. به خصوص هنگامی که از نبردها و گریلاگری در شمال کردستان بحث می‌کردند، هیجان بسیاری در انسان شکل می‌گرفت. هنوز به صحبت آنها گوش می‌دادیم که فرمانده آنها آمد و گفت که بایستی بروند. آنها به سوی جایی که بایستی می‌رفتند، به راه افتادند. هنگامی که از ما دور می‌شدند، ایستاده و به سوی ما نگاه کردن و فریاد زدند: "رفیق در مدت زمان کوتاهی دوباره بازخواهیم گشت".