اولین فرمانده من
رفیق مزگین برای من فقط یک فرمانده نبود. همزمان یک رفیق، یک معلم و یک مادر بود. با نظم خود آموزش داد، با مهربانی خود بزرگ کرد. صدا و فریاد او در دشت و کوه طنینانداز شد.
رفیق مزگین برای من فقط یک فرمانده نبود. همزمان یک رفیق، یک معلم و یک مادر بود. با نظم خود آموزش داد، با مهربانی خود بزرگ کرد. صدا و فریاد او در دشت و کوه طنینانداز شد.
زمانی که سفر مبارزاتی خود را آغاز کردم، جوانی بودم که در جستجوی معنا و پذیرای مسئولیت بودم. اولین فرمانده من رفیق مزگین بود. در آن زمان فرمانده منطقه مردین بود و نام شیلان را به کار میبرد. تازه از عرصه (آکادمی) رهبری آمده بود. با درک، نظم و وقار خود بر ما جوانان تاثیر میگذاشت. شناخت او برای من آگاهی، بیداری و یک روند بزرگ شدن بود.
هنگامی که رفتم، مادرم به من گفته بود: «نمیگویم برو، ملحق شو، اما اگر رفتی، دیگر به این خانه برنگرد.»
مدت طولانی معنای این سخن را نفهمیدم. ماهها به آن فکر کردم، از بسیاری از رفقا پرسیدم اما کسی نتوانست پاسخ دهد. تا روزی که رفیق مزگین به من گفت: «میدانی مادرت چه میخواست به تو بگوید؟»
نمیدانستم. او با صدایی مصمم گفت: «دایه به تو گفت، 'اگر وارد این راه شدی خیانت نکن، با شرافت باش.'» این سخن به قلبم نشست. از آن روز به بعد، پایبندی من نه تنها ایدئولوژیک بود، بلکه به یک مسئولیت احساسی و وجدانی نیز تبدیل شد.
رفیق مزگین برای من فقط یک فرمانده نبود. همزمان یک رفیق، یک معلم و یک مادر بود. با نظم خود آموزش داد، با مهربانی خود بزرگ کرد. اگر امروز سر پا هستم، به یمن هزاران مزگین، گلچیا، عگید و مظلوم است. آنها نه تنها مبارزه را برای ما به ارث گذاشتند، بلکه میراث یک زندگی با شرافت را نیز برای ما به جا گذاشتند.
تاریخ نه تنها پیروزیها، بلکه آهنگها را نیز مینویسد. درد مردم گاهی در جملات شاعران طنین میاندازد و گاهی امید در صدای یک خواننده شکوفا میشود. هوزان مزگین چنین صدایی بود. نه تنها یک هنرمند، بلکه پیشگام مقاومت و صدای مردم بود.
روز ۱۱ می ۱۹۹۲، ستارهای دیگر از سختترین راههای مبارزه برای آزادی به خاک افتاد. هوزان مزگین نه تنها با ترانههایش، بلکه با مبارزهاش در ذهن مردم جاودانه شد. در کوه، زندان و میدانها طنین انداخت.
در ترانههای او نه تنها غم، بلکه امید نیز وجود داشت. فریاد بود، مقاومت بود. زیرا او پشت میکروفون نبود، بلکه در مرکز مقاومت بود و درد مردم خود را با آگاهی عمیقی بیان میکرد. هر ترانه او یک فراخوان بود، قیام علیه ظلم بود، مقاومت علیه تسلیم بود.
او همزمان یک زن بود. یک زن کورد بود... در دورانی که تلاش میشد صدایش خاموش و هویتش نادیده گرفته شود، هم زن بود، هم هنرمند بود، هم مبارز آزادی و هم فرمانده بود. در این راه نیز هزینه داد. هزینهای که او پرداخت، به یک عشق بیپایان در قلب مردم تبدیل شد.
در سالگرد شهادتش، بار دیگر یاد او را با احترام گرامی میدارم. صدایش هنوز در میان ماست، نامش در مبارزه یادآوری میشود. بسیاری از رفقای مانند او امروز و فردا نیز با همان باور گام برمیدارند.
یاد و خاطره هوزان مزگین و همه شهدای آزادی را با احترام، عشق و حسرت گرامی میدارم.