جمیل بایک‌: راه‌حل با مبارزه آزادی‌خواهانه زنان و نیروهای انقلابی محقق خواهد شد

جمیل بایک، رئیس مشترک شورای ک‌ج‌ک، راه‌حل ملت دموکراتیک را تنها راه برون‌رفت از بحران دولت-ملت در خاورمیانه دانست و گفت: «این مبارزه آزادی‌خواهانه دموکراتیک خلق‌ها، زنان و نیروهای دموکراتیک انقلابی است. راه‌حل را توسعه دهید.»

جمیل بایک

جمیل بایک، رئیس مشترک شورای اجرایی کنفدرالیسم جوامع کوردستان (ک‌ج‌ک) در بخش دوم گفتگوی ویژه‌ای که با خبرگزاری فرات (ANF) انجام داد، تحولات خاورمیانه در سال ۲۰۲۵ را در چارچوب اسرائیل، ترکیه، ایران و مسئله کورد ارزیابی کرد و در مورد چشم‌اندازهای راه‌حل صحبت کرد.

جمیل بایک، که فرم ملت دموکراتیک و راه‌حل ملت دموکراتیک را تنها راه برون‌رفت از بحران دولت-ملت در خاورمیانه نشان داد، گفت: «نه مدل‌های توسعه‌یافته توسط قدرت‌های سرمایه جهانی و نه ساختار دولت-ملت کنونی نمی‌توانند یک راه‌حل ارائه دهند. راه‌حل مشکلات موقعیت (استاتو) دولت-ملت در حال حاضر منشأ مشکلات است. نمی‌توان از آن انتظار داشت که راه‌حلی ارائه دهد.»

بایک با بیان اینکه تلاش‌های کنونی برای غلبه بر دولت-ملت از نظر ذهنی نیست، بلکه بیشتر به دنبال توسعه یک نظام سیاسی جدید در راستای منافع سرمایه‌داری جهانی است، گفت: «در واقع حیث مونیستی، فردگرایی، ماتریالیستی، ذهنیت غاصب، قدرت‌مدار و سلطه‌گرایانه در درون دولت-ملت همچنان ادامه دارد. تا زمانی که اینها برطرف نشود، راه‌حل واقعی برای مشکلات امکان‌پذیر نخواهد بود. از این نظر، مبارزه بین قدرت‌های سرمایه جهانی و موقعیت دولت-ملت هیچ نتیجه‌ای به نفع مردم نخواهد داشت. شاید بتواند از این مبارزه سود ببرد، اما هیچ راه‌حلی از اینجا پیش نخواهد رفت. این مبارزه آزادیخواهانه دموکراتیک خلق‌ها، زنان و نیروهای دموکراتیک انقلابی است که راه‌حل را توسعه خواهد داد. این راه‌حل با ملت دموکراتیک و کنفدرالیسم دموکراتیک به روح و جسم می‌رسد.»

بخش دوم مصاحبه ما با جمیل بایک، رئیس مشترک شورای اجرایی ک‌ج‌ک به شرح زیر است:

*در خاورمیانه، موازنه‌های قدیمی در حال فروپاشی است و موقعیت در حال تغییر است. قدرت‌های مدرنیستی سرمایه‌داری چه نوع خاورمیانه و چه نوع طراحی جدیدی را در آینده پیش‌بینی می‌کنند؟ قدرت‌های حاکم در خاورمیانه جدید چه کسانی خواهند بود؟ در این زمینه، هدف اصلی اسرائیل از جنگ علیه حماس، حزب‌الله، ایران و نیروهای تحت نفوذ آنها چیست؟ تحولاتی که از ۲۷ نوامبر آغاز شد و منجر به سقوط اسد از قدرت شد، در کجای این محاسبات قرار دارد؟

زمانی که خاورمیانه در آغاز قرن بیستم شکل می‌گرفت، دو هدف و پیش‌بینی اصلی وجود داشت. اول برچیدن امپراتوری عثمانی و ایجاد دولت-ملت‌های وابسته به جای آن، دوم ایجاد یک دولت-ملت یهودی در خاورمیانه و تبدیل آن به قدرت مسلط خاورمیانه در آینده. دولت-ملت یهود که بعدها با نام اسرائیل اعلام شد، اساساً پروژه‌ای بود که توسط انگلستان توسعه یافت. بر این اساس طراحی خاورمیانه آغاز شد. با این حال، برخی از تحولات پیش‌بینی نشده بود که منجر به تغییرات جزئی در این طرح شد. برجسته‌ترین این تحولات انقلاب اکتبر در روسیه است. زمانی که انقلاب اکتبر رخ داد، جنگ جهانی اول ادامه داشت و روسیه در کنار انگلیس و فرانسه می‌جنگید. با این حال، هنگامی که انقلاب رخ داد، لنین روسیه را از جنگ خارج کرد. او همچنین قرارداد سایکس‌پیکو را که بین انگلیس، فرانسه و روسیه بسته شده بود و مخفی نگه داشته شد، افشا کرد. با افشای این قرارداد توسط لنین، علل و اهداف جنگ جهانی اول در تمام جهان شناخته شد. نحوه طراحی خاورمیانه و مناطق قدرت در توافقنامه سایکس‌پیکو مشخص شد. این معاهده همچنین دارای اهمیت تاریخی است زیرا سندی است که نشان می‌دهد جنگ جهانی اول از مبارزه برای تسلط بر خاورمیانه ناشی شده است.

پس از خروج روسیه از جنگ، خلاء ایجاد شد. جنبش کمالیستی از این شکاف استفاده کرد. همانطور که معلوم است در تمام طول جنگ، روسیه منطقه‌ای که تا بدلیس امتداد دارد را اشغال کرد. زمانی که روسیه از جنگ خارج شد، مناطقی را که اشغال کرده بود نیز ترک کرد. در اینجا نیروهای کورد جمع شدند و به درجه خاصی از سازماندهی رسیدند. جنبش کمالیستی این را دید و مسیر خود را به کوردستان معطوف کرد. او از اینجا نیرو گرفت. ثانیاً، روابط خود را با انقلاب اکتبر توسعه داد و از آن حمایت کرد. بر اساس این دو عنصر، جنبش کمالیستی کارایی سیاسی و نظامی خود را افزایش داد و در جنگ با یونان پیروز شد و کنترل آناتولی را به دست گرفت. زمانی که یونان در جنگ شکست خورد، پیمان پیش‌بینی شده سور قابل اجرا نبود. پس از آن، انگلستان تغییری جزئی در نقشه خاورمیانه ایجاد کرد و معاهده لوزان را با جنبش کمالیستی امضا کرد. بدین ترتیب با دخالت ترکیه، طراحی خاورمیانه تکمیل شد.

ترکیه قدرتی است که بیشتر در خدمت منافع مدرنیته سرمایه‌داری است

هنگام طراحی خاورمیانه، دو وظیفه اساسی به دولت ترکیه داده شد. اولین مورد این است که به عنوان یک پیش-اسرائیل (اسرائیل اولیه) عمل کند. این وظیفه تا زمان تأسیس اسرائیل و تبدیل شدن به قدرت مسلط در خاورمیانه به دولت ترکیه داده شد. بنابراین، دولت ترکیه به عنوان یک الگوی دولت-ملت در خاورمیانه ساخته شد. هم نقش امنیت اسرائیل و هم حفاظت و توسعه منافع مدرنیته سرمایه‌داری در خاورمیانه را ایفا کرد. به همین دلیل، رهبر آپو تأسیس دولت ترکیه را به‌عنوان تأسیس پیش-اسرائیل تعریف کرد. ثانیاً به آن وظیفه داده شد که بعنوان یک منطقه حائل بطوری که شوروی را از جنوب محاصره کند، عمل کند. همانطور که مشخص است در این زمینه ترکیه بعداً به عضویت ناتو درآمد. این پروژه که توسط نیروهای مدرنیته سرمایه‌داری توسعه یافته است، اساس نسل‌کشی کوردها را نیز تشکیل می‌دهد. کوردها به عنوان دشمن مطلق دولت-ملت ترکیه که با کاراکتری (ویژگی-خصلتی) نژادپرستانه و فاشیستی تأسیس شده بود، تعیین شدند. با پیگیری این خصومت، دولت ترکیه به قدرتی تبدیل شده است که بیشتر دروغ می‌گوید و در خدمت برنامه‌های مدرنیته سرمایه‌داری است. این چرخه از تاریخ تا به امروز بدون اینکه برهم بخورد و با عمق فزاینده ادامه یافته است.

اکنون طرح جدیدی در خاورمیانه در حال توسعه است. در حالی که خاورمیانه در حال بازطراحی است، فرم دولت-ملت در حال حذف شدن است. بدون شک بازطراحی خاورمیانه فرآیندی نیست که از امروز آغاز شود. این پدیده‌ای است که با فروپاشی سوسیالیسم واقعی به منصه ظهور رسید. از سوی دیگر، این روند به شدت متضاد و دردناک است. دلیل اصلی این امر البته تضاد منافع است. تضاد منافع بین نیروهای مدرنیست سرمایه‌داری وجود دارد و اساساً نیروهای سرمایه جهانی با نیروهای موقعیت‌گرا (استاتوگرا) مواجه می‌شوند. این باعث می‌شود که روند هم طولانی شود و هم متناقض. همانطور که مشخص است اولین مداخله در محدوده بازطراحی خاورمیانه در عراق انجام شد و رژیم بعث عراق از بین رفت. رهبر آپو گفت که نظام دولت-ملت در خاورمیانه با سقوط صدام فروپاشید. تحولات تشخیص‌های رهبر آپو را تأیید کرد و متعاقباً رژیم‌های دولت-ملت در خاورمیانه یا سقوط کردند یا به کانون درگیری تبدیل شدند. اکنون این روند به پیشرفت خود ادامه می‌دهد. همانطور که مشخص است، رژیم بعث سوریه که نماینده دولت-ملت در سوریه بود، اخیراً نابود شد.

ترکیه بیشترین نگرانی را در مورد این فرآیند دارد

در حالی که فرم دولت-ملت در محدوده طراحی مجدد خاورمیانه در حال گذار است، به جای آن مدل‌هایی که با منافع سرمایه جهانی سازگار است توسعه می‌یابند. در آغاز قرن بیستم، شکل دولت-ملت در راستای منافع مدرنیته سرمایه‌داری برای انحلال امپراتوری‌های آلمان، اتریش و عثمانی بود. اما اکنون دیگر جایگاهی نیست که منافع مدرنیته سرمایه‌داری را که روند جهانی شدن را تجربه می‌کند تامین کند و به ابعادی آسیب‌رسان رسیده است. به همین دلیل، می‌خواهند ساختارهای دولتی کوچکتر، منعطف و فدرالی به جای دولت-ملت توسعه دهند. با این کار، هدف تضمین گردش جهانی سرمایه، سرمایه‌گذاری و سود سرمایه است. بی‌تردید همان‌طور که در ایجاد دولت‌-ملت‌ها بکار رفت، روشی که برای غلبه بر آنها به کار می‌رود نیز سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن است. سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن یکی از متمایزترین روشهای امپریالیسم است.

دولت ترکیه از جمله قدرت‌هایی است که بیش از همه نگران این روند است. دو دلیل اصلی برای این امر وجود دارد. اولاً، او می‌بیند که در حالی که موازنه‌ها علیه دولت-ملت در خاورمیانه دوباره برقرار می‌شود، نمی‌تواند مانند گذشته نسل‌کشی کوردها را انجام دهد. کوردها در واقع به یک موقعیت مهم قدرت در منطقه دست یافته‌اند. ثانیاً، اسرائیل اکنون بازیگر اصلی در طراحی مجدد خاورمیانه است. با این حال، پیش از این، اسرائیل چندان مورد توجه قرار نمی‌گرفت. اکنون این اسرائیل است که جلوتر است. باز هم اولویت با عربستان سعودی در کنار اسرائیل است. در حالی که ترکیه قبلاً پیشروی می‌کرد، اکنون به عقب رانده شده است. در واقع نقشی که به ترکیه داده شده به پایان رسیده است. شکی نیست که ترکیه کاملاً طرد شده و هدف این سیستم است. به نوعی ترکیه را در این طرح می‌گنجانند و یا می‌خواهند در آن گنجانده شود. اما مانند گذشته به ترکیه نقش پیشتازی داده نمی‌شود. هم نبود شوروی و هم وجود اسرائیل نیاز سابق به ترکیه را از میان برده است. اکنون دولت ترکیه در موقعیت قدرتی قرار دارد که بیشتر از آن استفاده می‌شود. به ویژه طیب اردوغان به عنوان نوعی قوچ (ابزار ضربه زدن) استفاده می‌شود. مشخص شده است که چنین نقشی در اوضاع سوریه به او محول شده و طیب اردوغان نیز این نقش را ایفا کرده است. بدون شک دولت ترکیه قصد دارد با در دسترس قرار دادن خود موقعیت خود را تقویت کند و بر این اساس طرح نسل‌کشی کوردها را در دوره جدید ادامه دهد. زیرا نسل‌کشی کوردها هدف اصلی دولت ترکیه است و حاضر است برای رسیدن به این هدف دست از همه چیز بردارد. در واقع زمانیکه در تنگنا قرار می‌گیرد در این راستا هیچ سازشی نیست که نکند و یا نقشه‌ای نیست که انجامش ندهد.

زمانی که اسرائیل بازیگر اصلی فرآیند جدید شد، ساختارهایی که مانع نقش جدید اسرائیل و تهدید امنیت آن می‌شد، باید از بین می‌رفت. ابتدا حماس، سپس حزب‌الله و در نهایت سوریه بر این اساس هدف قرار گرفتند و دیگر تهدیدی برای اسرائیل نبودند. همانطور که مشخص است پشت این نیروها عمدتا ایران قرار دارد. بنابراین هدف این طرح ایران است. همانطور که مشاهده می‌شود، جنگی در حال شکل‌گیری است که به صورت موجی به سمت ایران گسترش می‌یابد. اکنون بحث سرایت این موج به عراق است. اگر تحولاتی علیه ایران در عراق مانند سوریه رخ دهد، ایران با مشکلات بیشتری روبرو خواهد شد.

می‌خواهند ایران به حد غائی ضعیف شود

زمانی که خاورمیانه پس از جنگ جهانی اول طراحی می‌شد، ایران به همراه ترکیه نقش پیشتازی را بر عهده داشتند. به نوعی طرحی مبتنی بر ترکیه و ایران در خاورمیانه توسعه یافت. به همین دلیل رژیم شاه در ایران به مدت ۶۰ سال مورد حمایت قرار گرفت. اما در نهایت رژیم شاه قادر به ادامه حیات نبود و فروپاشید. پس از این، با کمی هموار کردن تناقضات، بدون درگیری جبهه‌ای با رژیم جدید، مصالحه حاصل شد. ایران نیز از این فرصت استفاده کرد و سعی کرد جایگاه خود را در منطقه تقویت کند. به ویژه در سال ۲۰۰۳ پس از سقوط رژیم صدام، در عراق موقعیت خود را بیشتر تقویت کرد. همچنین در سال ۲۰۱۱ از شرایط سوریه استفاده کرد. بنابراین ایران نیروهایی را در خارج از کشور ایجاد کرد که به آن وفادار بودند و بر اساس منافعش عمل می‌کردند. با این حال، اکنون که خاورمیانه در حال بازطراحی است، حذف موقعیت ایران به اولویت اصلی تبدیل شده است. زیرا تا زمانی که ایران این موضع را حفظ کند، امکان حرکت به سمت ساختارسازی جدید در خاورمیانه وجود ندارد. بنابراین اولین قدرتی که در هدف قرار دارد ایران است. همانطور که می‌توان فهمید اولین کاری که می‌خواهند انجام دهند حمله در خارج به ایران و تضعیف بیشتر آن است. هنوز مشخص نیست پس از تحقق این بخش از برنامه، تحولات چگونه خواهد بود، آیا مداخله‌ای در ایران صورت می‌گیرد یا اینکه ایران امتیازات بزرگی خواهد داد و با نظام سازگار می‌شود. اما آنچه واضح است این است که ایران در حال حذف شدن از موقعیت کنونی قدرت خود است. ایران در واقع جایگاه قوی سابق خود را به ویژه پس از کودتا و تضعیف حزب‌الله از دست داده است. باز هم از دست دادن سوریه از منظرش یک ضرر استراتژیک است.

نقش تسلط بر منابع انرژی

*رابطه بین این جنگ‌ها که منطقه ما، خاورمیانه را ویران کرده است، و مبارزه برای تسلط بر خط و منابع جدید انرژی مورد نظر چیست؟

البته جنگ با مادیات رابطه بسیار نزدیکی دارد. در تمدن دولت‌گرا، هیچ رابطه‌ای وجود ندارد که مستقل از مادیت باشد و یا مادیت را هدف قرار ندهد. در تمدن دولت‌گرا، همه چیز برای مادیات انجام می‌شود. به همین دلیل است که رهبر آپو تمدن دولت‌گرا را «تمدن مادی» نامید. همه جنگ‌ها در طول تاریخ تا به امروز توسط تمدن دولتی و برای اهداف مادی آغاز شده است.

مدرنیته سرمایه‌داری سیستم تمدنی است که بیشترین سود و مصرف را توسعه می‌دهد. به همین دلیل است که بزرگترین جنگ‌های تاریخ بشر در دوره مدرنیته سرمایه‌داری رخ داد. تمام جنگ‌های بین قدرت‌های مدرنیته سرمایه‌داری، از جمله جنگ‌های جهانی اول و دوم، با هدف در اختیار داشتن مسیرهای انرژی و منابع انرژی صورت گرفت. خاورمیانه در ۱۵۰-۲۰۰ سال گذشته به دلیل منابع انرژی و قرار گرفتن در خطوط انرژی مرکز جنگ بوده است.

در نظام مدرنیته سرمایه‌داری، استقرار و قابلیت اطمینان منابع انرژی و خطوط انرژی به اساسی‌ترین مشکل تبدیل شده است. هر قدرتی که بخواهد مسلط شود، سعی کرده منابع انرژی و خطوط انرژی را در اختیار داشته باشد. این عامل اصلی جنگ‌ها بوده است. این مشکل هنوز حل نشده و دلیل جنگ‌های فعلی همین مشکل است.

از قرون وسطی بدین‌سو مشکل اصلی اروپا در اختیار داشتن ثروت‌های شرق (هند-ایران-خاورمیانه) و به تعبیری آفریقا بود. این مشکل در جریان فرایند مدرنیته سرمایه‌داری نیز ادامه یافت. برای این منظور، انگلستان مسیر‌هایی را توسعه داد که از دریا به هند امتداد داشتند. با نیروهایی که این مسیرها و ایمنی آنها را به خطر می‌اندازند وارد درگیری شده است. به عنوان مثال، برای امنیت مسیر هند، مدت طولانی از امپراتوری عثمانی محافظت کرد. اما زمانی که عثمانی‌ها با آلمان علیه انگلیس اتحاد کردند و خطوط مسیری انگلیس را به خطر انداختند، این سیاست را تغییر دادند و بلافاصله پس از جنگ، امپراتوری عثمانی را نابود کردند. بنابراین، همانطور که از اینجا می‌توان فهمید، در حالی که خاورمیانه به عنوان دولت-ملت بر اساس نابودی امپراتوری عثمانی طراحی شده بود، دسترسی مدرنیته سرمایه‌داری به مواد خام و منابع انرژی و امنیت این مسیرها مبنای کار قرار گرفت.

به طور خلاصه، پس از پایان نظام جهانی دوقطبی با فروپاشی شوروی، تقسیم مجدد یا کنترل ثروت جهان دوباره به عنوان اساسی‌ترین مشکل مطرح شده است. در واقع این مشکل هرگز از دستور کار خارج نشده است زیرا هرگز حل نشده است. نیروهای مدرنیته سرمایه‌داری نتوانسته‌اند در این مورد به اجماع کامل برسند. در واقع، پس از پایان سیستم جهانی دوقطبی، جستجو و رقابت برای مسیرهای انرژی جدید افزایش یافته است. بسیاری از قوا پروژه‌های کلان و خرد را توسعه داده‌اند و برخی از آن‌ها اجرا شده است. با این حال، قدرتی که جدی‌ترین پروژه‌ها را در سطح کلان توسعه داد، چین بود. چین می‌خواست این مشکل را با توسعه روابط با بسیاری از قدرت‌ها و توسعه پروژه‌های مشترک حل کند. جدی‌ترین و واقع‌بینانه‌ترین این پروژه‌ها، خط انرژی شمال بود که از شمال ادامه داشت و چین و اروپا را به هم متصل می‌کرد و هند، ایران و کشورهای آسیای مرکزی را در امتداد این خط شامل می‌شد. همچنین چین پروژه‌های خط میانی و جنوبی داشت. با این حال، ایالات متحده آمریکا به طور قابل توجهی این پروژه‌های چین را مختل کرد. او با کشاندن روسیه به جنگ اوکراین، مسیر شمال را از کار انداخت. سرانجام در نشست G-20 که در سپتامبر ۲۰۲۳ در هند برگزار شد، پروژه مسیر جنوب به نام IMEC اعلام شد. این مسیر انرژی و تجارت مسیری است که هند، خلیج فارس و خاورمیانه را از طریق قبرس به اروپا متصل می‌کند. تحولاتی که اکنون در خاورمیانه در حال وقوع است، مبتنی بر تامین امنیت این مسیر و رفع موانع پیش روی آن است. این جنگ به سوریه رسید و منجر به سقوط رژیم بعث در سوریه شد. با این حال، می‌توان گفت که این تنها موضوعی نیست که از نظر سیستمی مشکل‌ساز شده و وضعیت مشکل‌زا رفع خواهد شد.

ترکیه و ایران چالش برانگیزترین قدرت‌ها هستند

*ایران و ترکیه در این جنگ ادامه‌دار بین قدرت‌های سرمایه انحصاری جهانی و قدرت‌های موقعیت‌گرای منطقه چه جایگاهی دارند؟ جنگ طراحی جدید چه تاثیری بر این دو کشور دارد و خواهد گذاشت؟

در حالی که خاورمیانه پس از جنگ جهانی اول طراحی می‌شد، ترکیه و ایران به عنوان قدرت‌های مسلط تعیین شدند. ترکیه و ایران از لحاظ تاریخی دو قدرت مسلط در خاورمیانه بوده‌اند. هر دو با تکیه بر کوردها و کوردستان تلاش کردند وجود داشته باشند و قوی‌تر شوند. آنها این بار نقشی را ایفا کردند که به عنوان دولت-ملت وابسته به آنها محول شده بود. هر دو دوباره به کوردستان تکیه کردند، اما این بار در راستای انکار و تحمیل سلطه شدید عمل کردند. آنها در نسل‌کشی کوردها سهیم شدند و با گنجاندن عراق در آن نیز یک اداره مشترک علیه کوردستان ایجاد کردند. بنابراین آنها دائماً مسئله کورد را سرکوب کردند.

در این دوره، اسرائیل هنوز در مرحله تأسیس و سازندگی بود. آینده آن نیز نامشخص بود. تضاد و درگیری عرب و یهودی بسیار عمیق بود. ناسیونالیسم عربی و بعث‌گرایی با تکیه بر شوروی و تا حدی به چین علیه اسرائیل در حال توسعه بودند. می‌خواستند ناسیونالیسم عربی را بشکند و مشکل موجودیت اسرائیل را برای مدت طولانی از بین ببرد. همانطور که مشخص است، اولین ضربه به ناسیونالیسم عرب، جنگ شش روزه در سال ۱۹۶۷ بود. این کودتاها یکی پس از دیگری ادامه یافت. این در نهایت منجر به سرنگونی رژیم بعث شد. جا دارد که بگوییم که جنبش‌های اخوان-مذهبی توسط خود آمریکا و انگلیس به منظور شکستن قدرت ناسیونالیسم عربی ایجاد شد.

اکنون که خاورمیانه در حال بازطراحی است، دو قدرت مسلط منطقه یعنی دولت-ملت‌های ترکیه و ایران، قدرت‌هایی هستند که بیشترین مشکل را دارند. آنها به دلیل ساختارهای موجود خود با نیروهای سرمایه جهانی در تضاد هستند. از آنجایی که نمی‌توان از موقعیت دولت-ملت انتظار داشت که در برابر منافع نظام سرمایه جهانی مقاومت کند، آنها یا با مداخلات مختلف فرو می‌ریزند یا خود را متحول می‌کنند و با سیستم سازگار می‌شوند. همانطور که در نمونه سوریه مشاهده می‌شود، موقعیت دولت-ملت توانایی یا آینده‌نگری کمی برای تغییر شکل دارد. نه سوریه و نه قدرت‌هایی که قبل از آن بودند نتوانستند این کار را انجام دهند. زیرا این امر مستلزم دموکراسی‌سازی خاصی است. این چیزی است که در ذهنیت دولت-ملت کمتر دیده می‌شود. بنابراین فرآیندی وجود دارد که در آن مداخله و تخریب در خط مقدم است.

اسرائیل و عربستان سعودی در روند جدید نقش اولویت دارند

با طراحی جدید خاورمیانه، نقش اصلی که قبلاً به ترکیه و ایران داده شده بود به اسرائیل و عربستان سعودی داده شد. بر این اساس مسیرهای جدید انرژی و تجارت ایجاد شد. از سوی دیگر، معاهده ابراهیمی که پایان دادن به مناقشه اعراب و یهودیان را پیش‌بینی می‌کند نیز در همین چارچوب تنظیم شد. پایان دادن به تضاد و درگیری اعراب و اسرائیل در خاورمیانه مهم است. یکی دیگر از دلایلی که در دوره قبل نقش مسلط به ترکیه و ایران داده شد، تضاد و درگیری اعراب و یهودیان بود. در واقع قدرت‌هایی که از این تضاد و درگیری بیشترین بهره را بردند ترکیه و ایران بودند. حالا این زمینه از بین رفته است. با اضافه شدن این وضعیت، ترکیه و ایران به دو قدرتی تبدیل شده‌اند که بیش از همه از این روند متاثر و آشفته شده‌اند. در واقع هر دوی آنها در برابر این روند موضع‌گیری کرده‌اند. با این حال، این موضع به معنای رویارویی با سیستم یا توسعه جایگزین متفاوت نیست. از یک طرف ترس، اضطراب و رفلکس وجود دارد و عمدتاً تلاش برای محافظت از موقعیت آنها در روند جدید، تقویت آنها در صورت امکان یا پذیرفته‌شدن در وضعیت فعلی وجود دارد. از منظر ایران، مشکل اصلی حفظ موجودیت رژیم است. قدرت‌های دیگر مانند لبنان، سوریه، عراق و غیره، کارت‌هایی هستند که در دست دارد. با این حال، هر چه بیشتر کارت خود را از دست بدهند، آینده رژیم بیشتر در خطر است. ایران قبلاً تعدادی از کارت‌های موجود در دستش را از دست داده است. در مواجهه با این کارت‌ها، مشخص نیست که آیا نظام مدرنیته سرمایه‌داری با آن سازش می‌کند یا مستقیماً به آن حمله می‌کند و سعی می‌کند همه کارت‌های در دستش را یکی یکی از دستش درآورد. به نظر می‌رسد ایران در یک موضع سازش‌کننده قرار دارد. با این حال، آنچه که نامعلوم است، نگرش آمریکا، انگلیس و اسرائیل خواهد بود.

از منظر دولت ترکیه می‌توان گفت که حداقل به اندازه ایران با مشکلات و خطرات مواجه است. دولت ترکیه مشکلات حفاظت از رژیم مانند ایران را ندارد. دولت ترکیه می‌تواند از ناسیونالیسم سکولار و ناسیونالیسم مذهبی با هم استفاده کند. پس از کودتای ۱۲ سپتامبر، ناسیونالیسم سکولار در ترکیه جایگزین ناسیونالیسم مذهبی شد. اگرچه کسانی هستند که این را تغییر رژیم می‌نامند، اما آنچه در واقع رخ داد تغییر رژیم نبود، بلکه تعمیق ساختار و ذهنیت مونیستی دولت-ملت بود. از سوی دیگر تغییری در محور (ماهیت) ترکیه ایجاد نشده است. این عوامل داخلی نیست که دولت ترکیه را با این سیستم مشکل ساز می‌کند، بلکه تحولات بیرونی است. این به دلیل وجود مسئله کورد است. نگرانی و ترس اصلی دولت ترکیه، کوردها هستند. از آنجایی که ذهنیت ضد‌کوردی دارد، انتظار دارد همه تحولات و تغییرات بیرونی در خدمت نسل‌کشی کوردها باشد. این کشور با هرگونه توسعه‌ای که با این امر مطابقت ندارد مخالف است و اصرار دارد که در خدمت این هدف باشد. از این نظر، این قدرت بسته‌ترین قدرت برای تغییر است. اما ساختاری هم دارد که می‌تواند وارد هر نوع رابطه‌ای شود، به شرطی که به سیاست‌هایش مبنی بر نسل‌کشی کوردها آسیبی وارد نشود. این امر دولت ترکیه را بسیار ابزاری می‌کند. او چنین کاراکتر سختگیر و به همان اندازه غیر اصولی دارد. در شرایط کنونی دقیقا رویکرد دولت ترکیه به تحولات خاورمیانه همین است. تحولات خاورمیانه را با نگرانی شدید می‌نگرد و در مقابل تغییر ایستادگی می‌کند. زیرا فکر می‌کند کوردها می‌توانند از وضعیت جدیدی که به وجود می‌آید سود ببرند، قوی و اراده‌مند شوند و موقعیت‌های جدیدی کسب کنند و از این می‌ترسد. به همین دلیل مقاومت شدیدی در برابر تغییر نشان می‌دهد. اما وقتی می‌بیند که تغییر با وجود آن در حال رخ دادن است، این بار به طرحی که مخالفش است می‌پیوندد و از قدرت سیاسی، نظامی و دیپلماتیک خود برای ایجاد تحولات به نفع خود استفاده می‌کند. در نهایت مشخص شد که او دقیقاً در مورد سوریه اینگونه عمل کرده است. به طور ناگهانی روسیه و ایران را که با آنها در مورد سوریه عمل می‌کرد، رها کرد و به طرح آمریکا پیوست که ظاهراً با آن مخالف بود. رویکرد در مورد سوریه نیز از این جهت حائز اهمیت است که نشان می‌دهد دولت ترکیه چگونه در طراحی مجدد خاورمیانه عمل خواهد کرد.

پیشنهادات راه‌حل

*مبارزات آزادی کوردستان که در تلاش برای ایجاد یک آلترناتیو کنفدرال دموکراتیک مبتنی بر راه‌حل ملت دموکراتیک است، در برابر این تضاد منافع، چه جایگاه و نقشی دارد؟ چه نوع خطراتی برای کوردها وجود دارد؟ وضعیت کوردها و کوردستان در خاورمیانه جدید با قرار گرفتن دوباره قطعات (موازنه‌ها) در جای خود چگونه خواهد بود؟

تنها راه برون‌رفت از بحران دولت-ملت در خاورمیانه، شکل ملت دموکراتیک و راه‌حل ملت دموکراتیک است. نه مدل‌های توسعه‌یافته توسط قدرت‌های سرمایه جهانی و نه ساختار دولت-ملت کنونی نمی‌توانند راه‌حلی برای مشکلات ارائه دهند. وضعیت فعلی دولت-ملت در حال حاضر منشأ مشکلات است. نمی‌توان از آن انتظار داشت که راه‌حلی ارائه دهد. مدل‌های توسعه‌یافته توسط قدرت‌های سرمایه جهانی نمی‌تواند مشکلات خاورمیانه را حل کند. ممکن است نقش محرکی در غلبه بر دولت-ملت داشته باشد، اما نمی‌تواند راه‌حل باشد. علاوه بر این، مدل دولت-ملت در حال حاضر مدلی است که توسط سیستم سرمایه توسعه یافته است. اکنون در شرایط سرمایه‌داری جهانی، وضعیت متناقضی با ساختار دولت-ملت پدید آمده است. دلیل این امر این است که ساختار دولت-ملت با منافع سرمایه جهانی سازگار نیست. به همین دلیل است که دور انداخته می‌شود. بنابراین، آنچه در اینجا مد نظر است غلبه بر دولت-ملت از نظر ذهنی نیست، بلکه توسعه یک نظام سیاسی جدید در راستای منافع سرمایه‌داری جهانی است. در واقع، ذهنیت مونیستی، فردگرایی، ماتریالیستی، غاصب، قدرت‌مدار، سلطه‌گرایانه در درون دولت-ملت همچنان ادامه دارد. تا زمانی که اینها برطرف نشود، راه‌حل واقعی برای مشکلات امکان‌پذیر نخواهد بود. از این نظر، مبارزه بین نیروهای سرمایه جهانی و وضعیت موجود دولت-ملت هیچ نتیجه‌ای به نفع مردم نخواهد داشت. شاید بتواند از این مبارزه سود ببرد، اما هیچ راه‌حلی از اینجا پیش نخواهد رفت. این مبارزه آزادیخواهانه دموکراتیک خلق‌ها، زنان و نیروهای دموکراتیک انقلابی است که راه‌حل را توسعه خواهد داد. این راه‌حل با ملت دموکراتیک و کنفدرالیسم دموکراتیک روح گرفته و تجسم می‌یابد.

کنفدرالیسم دموکراتیک بهترین راه‌حل برای تطبیق و حفظ تنوع اجتماعی است. وقتی تنوع دینی، زبانی، مذاهب، اتنیکی و فرهنگی در خاورمیانه در نظر گرفته شود، قدرت کنفدرالیسم دموکراتیک و مفهوم ملت دموکراتیک بهتر درک می‌شود.

جنگ جهانی سوم در حال حاضر در جهان در حال وقوع است. تمام تحولات امروزی در محدوده جنگ جهانی سوم است. جنگ جهانی سوم ناشی از بحران مدرنیته سرمایه‌داری بوده و طرفین این جنگ نیروهای مدرنیست سرمایه‌داری هستند. به عبارت دیگر جنگ درون نظام است. هم جنگ بین قدرت‌های سلطه‌گر و هم تضادها و درگیری‌های بین قدرت‌های جهانی و قدرت‌های موقعیت‌گرا درون سیستمی است. هیچ تفاوت ایدئولوژیکی بین آنها وجود ندارد. همه آنها مبتنی بر ایدئولوژی مدرنیته سرمایه‌داری هستند. امروزه دو ایدئولوژی وجود دارد. اینها مدرنیته سرمایه‌داری و مدرنیته دموکراتیک هستند. طرف‌های متخاصم در محدوده جنگ جهانی سوم نیروهایی هستند که بر اساس ایدئولوژی مدرنیته سرمایه‌داری بنا شده‌اند. جدال بین آنها مبارزه منافع است. در اصل همه آنها در حال مبارزه با جامعه و طبیعت هستند. آنها برای تسلط بر جامعه و طبیعت می‌جنگند. بنابراین، جایگاه نیروهای دموکراتیک انقلابی متفاوت است. خط ما خط مدرنیته دموکراتیک است. این یک تفاوت ایدئولوژیک است. بنابراین از نظر ایدئولوژیک خط ما خط دوم است. ما از هیچ طرفی که تضاد منافع بین خود دارند و هدفشان تسلط بر جامعه و طبیعت است، حمایت نمی‌کنیم. به طور خلاصه، نیروهای دموکراتیک انقلابی طرفین این جنگ نیستند. در عین حال، نیروهای دموکراتیک انقلابی در مبارزه ایدئولوژیک، سیاسی و نظامی با نیروهای مدرنیته سرمایه‌داری هستند که طرفین این جنگ هستند.

هنگام مفهوم‌سازی اینها، مهم است که از خط مبارزه ایدئولوژیک و خط راه‌حل سیاسی به وضوح استفاده شود. ما از نظر ایدئولوژیک خط دوم را نمایندگی می‌کنیم. همانطور که در بالا اشاره کردم، هیچ مسیر یا خط ایدئولوژیک سومی جز دو خط ایدئولوژیک وجود ندارد. با این حال، در حالی که مبارزه ایدئولوژیک علیه مدرنیته سرمایه‌داری را به پیش می‌بریم، در حال توسعه یک سیاست جایگزین نیز هستیم. با این کار، ما به دنبال راه‌حلی جایگزین مبتنی بر زندگی جمعی دموکراتیک جامعه، در برابر سیاست طرف‌هایی هستیم که در محدوده جنگ جهانی سوم می‌جنگند و بدون راه‌حل مانده‌اند. این به عنوان خط سوم سیاسی توصیف می‌شود. بنابراین، خط سوم سیاسی، سیاست جایگزین است. قدرت خود را از جامعه و مبارزه می‌گیرد. ایجاد توسعه بر اساس خط سوم سیاسی به ویژه با بهره‌گیری از تضاد بین نیروهای سرمایه جهانی و نیروهای موقعیت‌گرا امکان‌پذیر است. رهبر آپو فرمول دولت + دموکراسی را مطرح کرد. نکته این است که دولت جامعه (جامعه سازمان‌یافته) را خواهد پذیرفت، در این صورت می‌توان با دولت به اجماع رسید. به نظر می‌رسد فرمول دولت + دموکراسی کاربردی‌ترین روش حل است.

در مورد وضعیت مردم کورد، در زمانی که مردم کورد بین هستی و نیستی در نوسان بودند، به رهبری جنبش ما مبارزه بزرگی کردند. با مبارزه خود را بازآفرینی کرد و دچار تحول بزرگی شد. آگاهی، اراده و هویت ملی به دست آمد. انقلاب رستاخیز را تجربه کرد. ذهنیت ملت دموکراتیک را به دست آورد. آگاهی خوددفاعی را کسب کرد. با پارادایم جدیدی که توسط رهبر آپو ایجاد شد، روشنگری بزرگی را تجربه کرد. خود را بر اساس خطوط دموکراتیک، اکولوژیکی و آزادی‌خواهانه زنان آموزش داد. اغراق نیست اگر بگوییم که در حال حاضر سیاسی‌ترین، سازمان‌یافته‌ترین و پویاترین قدرت در خاورمیانه است. ما قطعا مردمی هستیم که با امید و روشنایی به آینده نگاه می‌کنیم. به عنوان یک جنبش، ما قوی‌تر از همیشه هستیم. البته خطرات جدی پیش روی ماست. دولت استعمارگر و نسل‌کش ترکیه از اهداف نسل‌کشی خود دست برنداشته است. او در حالی که از یک سو نگران تحولات خاورمیانه و هراسان است، از سوی دیگر دست به اقدام زده و نقشه می‌کشد تا ببیند آیا می‌تواند از این فرصت برای نابودی کوردها یا نسل‌کشی آنها استفاده کند. ما می‌بینیم که چگونه تلاش می‌کند از وضعیت جدید در سوریه استفاده کند و چگونه قدرت نظامی، سیاسی و دیپلماتیک خود را بسیج می‌کند تا این روند را به انحلال روژاوا تبدیل کند. این خطر اصلی است. تنها راه شکست این امر، مقاومت همه‌جانبه مبتنی بر استراتژی جنگ انقلابی خلق است. راه موفقیت اینجاست. بر این اساس سال ۲۰۲۵ سالی خواهد بود که مردم ما در آن به پیروزی می‌رسند. مردم کورد به دنبال هیچ حاکمیتی نیستند. برای توسعه زندگی آزاد، برابر و مشترک با مردم در کشورهایی که هستند، مبارزه می‌کند. این مبارزه مشروع و دموکراتیک مردم ما قطعاً موفق خواهد شد.

ادامه دارد