یکی از قهرمانان خلق: هَرَکول بوتان

او یکی از گریلاهای قهرمان مردمش بود. او قدرت واقعی اراده برای دستیابی به آزادی را در سخت‌ترین شرایط جنگ به نمایش گذاشت.

کوردستان... در این سرزمین که نامش ممنوع است، حتی کودکان را اسباب «جنایت» کرده‌اند، چرا فرزندان بشریت قیام نمی‌کنند؟ در چشم کسانی که از قدرت عقل و شجاعت ما می‌ترسند، همیشه چیزی هست که باید از بین برود. چرا خلاف این را به مردم ما ثابت نمی‌کنند؟ اگر ما و سرزمینمان این همه آسیب می‌زنیم، چرا دست از سر ما بر نمی‌دارند؟ نمی‌گذارند با زبان مادری و فرهنگ خود در صلح زندگی کنیم. باید این پرده فریب را پاره کرد و با چهره واقعی زندگی روبرو شد. گریلا هرکول بوتان آن فریاد و آتش انتقام را در دل خود احساس کرد. در حالی که او این احساس را تجربه می‌کرد، در سحرگاه به تماشای پرتوهای خورشید رفت. او در زیر نور خورشید، خود را در بالای کوه‌ها یافت.

صدایی شنید که دلش را شاد کرد. سحرگاه بوی باروتی را حس کرد که گلوی انسان را می‌سوزاند. در آن لحظه چشمانش در حال تماشای پرتوهای سرخ طلوع خورشید بود. دلش پر از هیجان بود و نمی‌ایستاد. آن روز هوا متفاوت بود. روزی بود که در تک تک سلول‌های وجودش، احساس می‌کرد. با اینکه دلش پر از غم بود، موجی از هیجان او را فرا گرفت. با دلی پریشان رو به خودش کرد و سوال‌های زیادی پرسید: «من کیستم؟ جایگاه من در این زندگی چیست؟ چگونه زندگی کرده‌ام؟ چه دستاوردهایی داشته‌ام و چه سهمی در این زندگی داشته‌ام؟» پاسخی که هرکول به خود داد بسیار جسورانه بود. «من جوانی شجاع و سرکش هستم، دردی از گذشته‌های دور با خود دارم. من از زمانی که زندگی کرده‌ام، در زندگی خودم رنج کشیده‌ام و احساس درد کرده‌ام. اکنون مردمی را که منتظر من و حقیقت هستند، واضح‌تر می‌بینم و احساس می‌کنم.»

زمان جنگاوری فرا رسیده است

صدایی که از دل هرکول می‌آمد همه چیز را روشن می‌کرد. او می‌خواست یکی از گریلاهای فداکار امید باشد. او در برابر رنج خلق کورد قیام کرد و در کنار فداییان قرار گرفت. کائنات از افراد آگاه پیشوازی می‌کرد و او مورد پیشواز قرار گرفته بود. او قدرت را در کسانی که وارد کارزار شده بودند، دیده بود. هرکول دیده بود که یکی از عگیدهای کوردستان است و با سلاح خود بر کوه‌ها تکیه زده است. بر این اساس برای آخرین بار به خورشید نگاه کرد: «ای خلق من، دیگر جای نگرانی نیست! تا زمانی که عگید در این کوه‌ها است، هیچکس نمی‌تواند شما را نادیده انگارد. آنها که این ظلم را تحمیل می‌کنند، روزی در برابر تو سر تعظیم فرود می‌آورد و استغفار می‌کنند.» چنان مصمم می‌گفت: «تا آخرین قطره خونم، این وعده من با تو باشد» و بدینسان شهرش را وداع گفت.

دست از سرزمین خود نکشیدند

هرکول در سرزمین خربکه‌ از توابع بَسته در منطقه بوتان متولد شد، جایی که چیزی جز غارت، ویرانی و گرد و غبار از آن باقی نمانده بود. خانواده او که می‌دیدند به دلیل ظلم دشمن دیگر پناهگاه امنی ندارند به شهر وان کوردستان مهاجرت کردند. در کوردستان همیشه پناهگاه‌هایی برای تکیه بر ظلم دشمن وجود دارد. به همین دلیل خانواده او سرزمین کوردستان را ترک نکردند و در بخشی دیگر از آن، جایی برای خود انتخاب کردند. خانواده او تصمیم گرفتند که وان مناسب‌ترین مکان برای رشد هرکول است. هرکول دوران کودکی خوشی را در کوردستان سپری کرد. از بی‌عدالتی و ظلمی که دشمن بر او تحمیل می‌کرد، خشمگین بود. او نیز مانند همه جوانان کورد در مقابل این رویکردهای ناعادلانه ایستاد و همواره در جستجوی عدالت بود.

مبارزه جوانان و کوهستان

هرکول جوان کوردی بود باهوش، دانا و شجاع که بر ضد دشمن قیام کرده بود. برای شناخت واقعی رهبری و درگیر شدن بیشتر در فلسفه و ایدئولوژی رهبری، در فعالیت‌های جوانان شرکت می‌کرد. اما هرکول فکر می‌کرد این تلاش‌ها برای جلوگیری از سیاست‌های کثیف دشمن علیه جوانان کافی نیست و بنابراین می‌خواست به کوهستان روی آورد. او به این باور رسید که راه درست در کوه‌ها و به سبک مبارزه پ‌ک‌ک است؛ از این رو در سال ۲۰۰۷ به صفوف گریلاها پیوست. چون خیلی جوان بود پذیرفته نشد. هیجان مبارزه در کوهستان در دلش تبدیل به یک شوق شد و برایش هدفی شد که حتما باید به آن برسد. او برای مدت بسیار طولانی به طور فعال در مبارزه بود و این باعث ایجاد شخصیت درک و اعتماد به نفس در او شد. او فکر کرد که زمان انتقام فرا رسیده است و در سال ۲۰۱۲ بار دیگر به کوهستان روی آورد. هرکول وعده انتقامی در دل و ذهنش کاشته بود و با پیوستن به نیروی گریلا، به هدفش رسیده بود.

او ابتدا به مبارزه شهری فرستاده شد

پس از آموزش‌های مقدماتی، او به مبارزه بسیار سخت شهری اعزام شد. از آنجایی که تجربه این نوع مبارزه را داشت، کار سختی برایش نبود. در شهر نزدیک به ۳ سال در مقابل دشمن نقش فعالی بر عهده گرفت. او قاطعانه در حال سازماندهی عملیات‌ها برای از بین بردن دشمن و بریدن دست آنها از خاک کوردستان است. پس از حملات تبهکاران داعش به خاک روژاوا، شنگال، کرکوک و مخمور، او دیگر نمی‌تواند جلوی خود را بگیرد و قلبش به سوی کوه‌های آزاد پر می‌کشد. رسیدن دوباره به کوه‌ها و پایان دادن به این آرزوی بزرگ، آرامش را برایش به ارمغان می‌آورد. حالا با کوهستان یکی شده است. زمان مبارزه با دشمن غارتگر فرا رسیده است. او جنگجوی شجاعی است که تحت تأثیر زرق و برق و نورهای رنگارنگ شهرها قرار نمی‌گیرد و ذات خود را حفظ کرده است. او خود را به عنوان یک مبارز آزادی، دوباره باز می‌آفریند. او سعی می‌کند آموخته‌های خود را از فلسفه رهبری، به فلسفه زندگی تبدیل کند. به طور خلاصه، او نگرشی دارد که به سرعت با هر نوع کاری سازگار می‌شود، فعال است، ریسک می‌کند و این را به طور مثبت به اطرافیانش نشان می‌دهد.

او با شجاعت خود الگویی از یک مبارز شد

او همیشه برای وظیفه‌ای که سازمان محول می‌کرد، آماده بود. در هر زمینه‌ای که وارد می‌شد، ابتکار عمل داشت و شخصیتی پرتلاش به نمایش می‌گذاشت. جای درست برایش خاکورک، محل نبرد حماسی پ‌ک‌ک بود. او بیشتر خود را در ایدئولوژی آزادی زنان آموزش داد و در این زمینه بود که بیشتر توسعه یافت. همچنین فعالانه در فعالیت‌های ضد عملیات اشغالگری دشمن شرکت می‌کرد. او دائماً در عملیات‌ها شرکت می‌کرد. در مقابل مواضع دشمن، با سبک‌ها و تاکتیک‌های جدید گریلایی پیشروی می‌کرد. او با موفقیت دشمن را شکست میداد و نماینده حرفه‌ای با روحیه شجاعت و سبک گریلایی بود. او با شجاعت و تمرین مستمر خود، تبدیل به یک مبارز نمونه آپویی شد. پس از مدتی اقامت و مبارزه در منطقه خاکورک، در سال ۲۰۲۱ به آکادمی حقی کارَر پیوست تا تخصص خود را عمیق‌تر کند، سبک‌ها و تاکتیک‌های گریلایی را توسعه دهد و به مبارزی تبدیل شود که می‌تواند بار سازمان را به دوش بکشد.

برای هرکول، زمان انتقام فرا رسیده بود

او از طریق آموزش، تغییرات انقلابی در زندگی گریلایی خود ایجاد می‌کند و تجربیات خود و همرزمانش را به راه‌ها و ابزارهای انتقام از دشمن تبدیل می‌کند؛ پیشرفت می‌کند و به درجه فرماندهی جنگ خلق انقلابی می‌رسد. هرکول پس از آموزش، به عنوان یک جنگجو و فرمانده واقعی در مناطقی که درگیری شدید است وارد واحدهای متحرک می‌شود. درگیری‌های شدید در مناطق باشور و باکور جریان دارد. مقاومت بزرگی در صفوف گریلا در برابر حملات دولت فاشیست ترکیه صورت می‌گیرد. این وضعیت اکنون فرصتی را برای هرکول فراهم می‌کند تا پاسخ دهد و انتقام بگیرد. هرکول در هر لحظه و در هر دقیقه آماده نبرد در میدان جنگ است، همچون شوالیه‌ای که ضربه مهلکی به دشمن وارد می‌کند. او دارای قلبی بزرگ و هوش و توانایی نابود کردن دشمن بود.

داستانی که در چَمچوی آغاز شد

فرمانده هرکول به عنوان فرمانده یک واحد متحرک و سریع منصوب می‌شود. او از جدیت و سنگینی این کار آگاه بود و ابتدا به منطقه چمچوی روی آورد. تجربه جنگی که از چمچوی شروع شد، به این محدود نشد، بلکه در مناطق غرب زاپ، زاپ، آواشین و متینا نیز تکرار شد و به این ترتیب تاثیرات مثبتی در جنگ داشت. اینجا یک فرمانده تبدیل به مبارزی می‌شود که دشمن را پشیمان می‌کند. او شجاعت و اراده خود را به رفقایش منتقل می‌کرد. او با یک گروه کوچک گریلا به دشمن حمله می‌کرد. هرکول و رفقایش شاهد ترس و فرار سربازان دشمن هستند. این گریلاها با نبردی شجاعانه و شدیدتر از بسیاری از مبارزانی که نامشان در تاریخ ثبت شده است، به پیش می‌تازند. این نشان می‌دهد که آنها به لطف ایدئولوژی رهبری چه کارهایی می‌توانند انجام دهند.

موضعی که به عنوان فرمانده نشان داد

هرکول که به پیروزی مبارزه مطمئن بود، تا آخر در صفوف سازمان باقی ماند و حتی یک روز هم از جبهه‌ها عقب نشینی نکرد. او فعالانه در نبرد پاکسازی اشغالگران از سرزمین کوردستان شرکت و تا آخرین قطره خون خود با دولت نسل‌کش مبارزه کرد؛ در جنگی که دشمن تمام توان و تکنولوژی خود را به کار گرفت، اما در برابر اراده گریلاها درمانده شد. دشمن دیگر قدرت مبارزه با فرمانده هرکول را نداشت و در ژوئن ۲۰۲۳ حملات هوایی را آغاز کرد. هرکول با روحیه «اصرار بر جنگ، اصرار بر آزادی» هر دم دشمن را شکست می‌داد. هرکول در این نبرد با موضع گیری در خور یک فرمانده جنگی، به شهادت رسید. در کتاب فرمانده جوانی که جایش را در میان کاروان شهدا یافته است، شکستی نیست.

یکی از گریلاهای قهرمان بود

وقتی می‌بینیم که این روحیه عظیم مبارزاتی که از رهبری شروع می‌شود و به خلق و گریلاها گسترش می‌یابد، به اوج خود رسیده است، دیگر هرگز شکست را به یاد نمی‌آوریم. هرکول در این راه رشد کرد، زندگی کرد و جنگید، هم برای خود و هم برای همرزمانش. او یکی از گریلاهای قهرمانی بود که به یک فرمانده افسانه‌ای تبدیل شد. این آپویی واقعی نشان داد که اراده انسان برای آزادی در سخت‌ترین شرایط جنگ چه می‌تواند بکند. فرزندان امروز و فردا همیشه مدیون هدفی خواهند بود که او خود را برای آن فدا کرده است. زیرا در سن بسیار کم، درد و شادی همه بشریت را در دل خود احساس می‌کرد. همین امر او را به یک فرمانده آزاد و بزرگ تبدیل کرد. او به عنوان یک فرمانده شایسته مردمش، در جنگ شرکت کرد و این اراده را تا زمان شهادتش به نمایش گذاشت. او برای آزادی همه دیوارها را فرو ریخت و با شهادتش این هدف را گرامی داشت. او به عنوان یک مبارز شایسته خلق کورد، آینده مردم را روشن کرد.