جنازه یکی از گریلاهای مدافع خلق به نام عگید ایپک با کد سازمانی «کمال برخوردان» که در ۲۳ مه ۲۰۱۷ در تپه خلاسور از توابع درسیم جان خود را از دست داده بود، بعد از گذشت ۳ سال به خانواده وی باز گردانده شد. دادستانی جمهوری در درسیم بعد از آزمایش دی.ان.ای در مرکز پزشکی قانونی استانبول، از طریق پست استخوانهای کمال برخودان را به دادستانی آمد انتقال داده و جنازه عگید ایپک که در ۲ مارس از درسیم به آمد انتقال داده شده بود، روز جمعه (١٠ آوریل) به خانواده ایپک در محله ۵ نیسان، منطقه رِزان تحویل داده شد.
خالصه آکسوی مادر عگید ایپک که جنازه فرزندش از طریق یک محموله پستی به دست وی رسیده بود در رابطه با انتقال جنازه فرزندش با خبرگزاری مزوپوتامیا سخن گفته و اظهار داشت که انتظار چنین وحشیگریی را نداشتند، اینان نه دین و نه ایمان دارند، فرزندمان را با بدبختی بزرگ کردیم و سرانجام استخوانهایش را آوردند و بردند و از طریق محموله پستی به ما دادند.
آکسوی افزود که از طریق تلویزیون دریافته است که فرزندش جان خود را از دست داده است، بعد ار آنکه اطلاع یافتیم به درسیم رفتیم، مقامات نظامی گفتند که جنازه به دست ما نیافتاده است. جنازه در دست سازمان است و خود سازمان ترتیت غسل و به خاک سپاری آن را داده است. بسیار پیگیری کردیم. خواستیم تست دی.ان.ای بدهیم، دوباره به ما گفتند که جنازه به دست ما نیافتاده است. به ما گفتند درخواست بدهید، ما درخواست دادیم، درخواست ما پذیرفته نشد و به ما گفتند که تحقیق به عمل امده و جنازه به دست ما نیفتاده است. بروید از سازمان بپرسید. بعد از این همه رفت و آمد و نشنیدن هیچ پاسخی، به خانه بازگشتیم.
پیدا شدن جنازه در میان صخرهها
آکسوی در ادامه افزود: مسئولان نظامی در تابستان سال ۲۰۱۹ در روستای آنها اعلام کرده است که جنازه عگید را در میان صخرهها و سنگها یافتهاند. آکسوی گفت: ماه رمضان بود، جستجو کرده بودند و گفته بودند اطلاع بدهید تا جنازه فرزندشان را تحویل بگیرند. ما قبل از عید رفتیم، گفتند جنازه در ملاطیا است، به آنجا بروید. عازم ملاطیا شدیم، جنازه در انجا نبود، گفتند بروید از محل کشف جنازه بپرسید. دوباره به درسیم بازگشتیم. در درسیم به دادستانی مراجعه کردیم. مسئولان آمدند و برای تست دی.ان.ای ما خون دادیم. به ما گفتند که جنازه پیش ما نیست، به استانبول فرستادهایم. بعد از گذشت یک ماه پاسخ دادند که جنازه متعلق به شما نیست. نام ثبت شده در شناسنامه، کد، نام مادر، پدر و تمامی مشخصات کاملا تطبیق داشتند اما میگفتند که این جنازه متعلق به شما نیست. ما بار دیگر به درسیم رفتیم و گفتند جنازه متعلق به شما نیست.
آکسوی خاطرنشان ساخت یک ماه قبل از دادگاه آمَد به وی مراجعه کرده و گفتهاند که پروندهای در این دادگاه دارید، بعد تلفن زدم و پرسیدم که آیا این پرونده در رابطه با پسرم است یا خیر، پاسخ دادند که یک پرونده مخفی است، بیایید که به شما میگوییم. گفتم اگر متعلق به فرزندم است من سریعا با هوایپما میآیم، مجددا تماس گرفتند و گفتند آدرس پستی خود را برای ما ارسال کنید. دامادم آدرس پستی خود را به اطلاع آنها رساند. تقریبا ده روزی از این ماجرا گذشت که این بار نیز از دادستانی درسیم تماس گرفتند و گفتند پرونده شما را به آمد فرستادهایم. در ضمن به ما گفتند که پرونده محرمانه است و نمیتوانیم آن را به شما بگوییم. دوباره با من تماس گرفتند و از من خواستند که به پایگاه نیروهای پلیس در رِزان بروم. گفتند که نامهای را به من داده و به پزشکی قانونی میروی. در نامه امانت درج شده بود. من تنهایی رفتم. اما اجازه ورود به آنجا را به من نداده و گفتند که ۳۰ ام ماه مراجعه کنم. دوباره به خانه برگشتم. تا که امروز بار دیگر برگشتم. به این مرکز رفتم، که محمولههای پستی را از انجا دریافت میکنند. گفتم محموله پستی من چیست؟ به من گفتند یک محموله استخوان برای تو آمده است. من نگاه کردم که در درون یک محموله پستی قرار دارد که از طریق اداره پست ارسال شده است. محموله را تحویل گرفتم و به خانه آمدم."
واجد هیچیک از ارزشهای انسانی نیستند
آکسوی اظهار داشت: چگونه میتوان جنازه یک انسان را از طریق پست به خانواده تحویل داد؟ من کاملا میبینیم که آنها انسان نیستند. واجد هیچ یک از ارزشهای انسانی نیستند. دین و ایمان ندارند و این بدین معناست که ما تحت ظلم و ستم هستیم. فرزندمان را با فقر و بدبختی و در شرایط سخت بزرگ کردیم تا دست آخر استخوانهای فرزندمان را با پست به ما بازگردانند. من نمیدانم در این رابطه چه بگویم. ما انتظار این وحشیگری و سبعیت را نداشتیم. انتظار داشتم روزی این جنازه را به ما پس بدهند اما نه این گونه. انتظار نداشتم که با یک محموله پستی آن را به من بدهند.
آکسوی خاطرنشان ساخت که حتی اجازه دفن جنازه را در مردین نیز ندادند. برادرم اجازه گرفته بود و به وی گفته بودند که تنها یک نفر میتواند با وی در دفن جنازه برود. سه نفری با یک ماشین رفتیم. حتی پلیسها خواستند که مانع حضور ما نیز شوند. گفتم که برای دفن جنازه فرزندم باید برویم. گفتند منظورتان این چند استخوان است؟ سپس اجازه دادند به روستا برویم. روستا را به محاصره درآوردند. اجازه حضور هیچ کسی را در آرامستان ندادند. حتی کسانی را آمده بودند بازگرداندند. حتی اجازه ندادند که من نیز در این مراسم حضور داشته باشم. با خشم و عصبانیت من، نتوانستند مانع من شوند. اجازه ندادند که حرف بزنیم یا عکس بگیریم. اجازه حضور روحانی در این مراسم را نیز ندادند. چهار نفره جنازه فرزندم را دفن کردیم.
ما تروریست نیستیم، ما خواهان حقوق خودمان هستیم
آکسوی خاطرنشان ساخت که آنها با عدم استرداد جنازه تلاش میکنند خانوادهها را بترسانند. ما از فرزندانمان بهتر نیستیم، امروز میگفتم بگذارید من را بکشند و در کنار فرزندم دفن کنند. احساس من و تمامی خانوادههایی که فرزندانشان را از دست دادهاند، یکی است. مگر آنها که هستند که این چنین به ما ظلم میکنند. به خانههایمان حمله میکنند، فرزندانمان را میکشند، روستاهایمان را ویران میکنند، شهرهای ما را به اتش میکشانند و میگویند که شما تروریست هستید. تا کی باید اینگونه باشد؟ جهان ما را شناخته است، اما دولت ترک هنوز ما را به رسمیت نمیشناسد. ما تروریست نیستیم، ما دنبال حقوق خودمان بوده و سکوت را نمیپذیریم. ما قبول نمیکنیم، فرزندانمان نیز قبول نمیکنند. اکنون هزاران نفر جای فرزندم را پر کردهاند.
فرزندم به دلیل ظلم به پ.ک.ک پیوست
آکسوی خاطرنشان ساخت که با فرزندم روزهای خوبی را داشتم، رفقای وی و خانواده من وی را بسیار دوست داشتند. شوخ طبع و مودب بود. متمایز از دیگر فرزندانم بود. رفقا و اطرافیان خود را دوست داشت. آکسوی خاطرنشان ساخت که فرزندم به دلیل ظلم به پ.ک.ک پیوست. زمانی که سن و سالی نداشت پلیسها وی را کتک زده و بر زمین کشیده بودند. او را شکنجه کردند. به من نیز چیزی نگفته بود. ۱۵ ساله بود که او را ناچار کردند که به کوهستان برود. دولت ترک او را ناگزیر کرد. زمانی که ۱۵ ساله بود، با مجازات ۱۲ سال زندان روبرو شده بود. ظلم دولت ترک بود که فرزندم را به کوهستانها فرستاد. من به دولت گفتم این شمایید که فرزندم را به کوه فرستادهاید نه من. به دلیل ظلم شما فرزندم به کوه رفته است. حتی اگر یک نوزاد محموله استخوانهای یک انسان را ببیند این وضعیت را قبول نخواهد کرد و دشمن چنین رژیمی خواهد شد.
آکسوی اظهار داشت: بعد از ۱۴ سال زندگی در استانبول، به دلیل ظلم و ستم از این شهر به آمد بازگشتیم. در مدرسه به دلیل اسم فرزندم، با وی برخورد خوبی نداشتند. میگفتم عگید فرزندم در خانه بنشین. میگفت مادر، اگر نام کسی عگید باشد و در خانه بماند مایه شرم است. زمانی نام من عگید است که من بپا خاسته باشم.