◼️ گاه لازم است تعبیر جدیدی از واژههای از پیش تعریف شده در ذهنمان صورت پذیرد؛ چرا که عمل، معنای گرانقدر و ارزشمندتر و در عین حال نوینی بهاین واژهها میبخشد. عملی که هر واژه را حاملِ بار گرانِ معنایی خواهد نمود که ادبیات، اندیشه و فرهنگی بسازند! حالِ این روزهای زندان و مقاومتی که از سوی زندانیان و بویژه زنان صورت میپذیرد، دقیقا مصداقِ جملهی زیبا و معروف «مقاومت زندگی است »میباشد. اما چرایی و چگونگی تهاجمات رژیم دیکتاتور ایران و در مقابل نحوهی برخورد زنان با همهی تهاجمات فکری-روحی و جسمی که صورت میگیرد، موضوعیست که سعی شده در این مقاله مورد بررسی قرار گیرد.
زندان، لکهای سیاه بر پیشانیِ حاکمیت
زندان، ماحصلِ برنامهها و اعمال نظامِ حاکمیتی است که سعی دارد تنوع، تکثر و تعدد را حبس نماید و بجایش خفقان، سکوت، ترس و در نهایت ناگفتهها را نشرکند. دیوارهای بلند و میلههای آهنینِ زندان از یک سو و افکار منجمد و شکنجههای رنگارنگ مهرههای اقتدارگرا و افراد وابسته به نظام علیه زندانیان از سوی دیگر، همگی نیز بدین منظور صورت گرفتهاند. اما چگونه؟
قبل از هرچیز باید گفت که سیاستهای اجرایی دولت در داخلِ ایران- حال از سوی کدام نهاد باشد- همگی اعلان جنگ است علیه جامعه! جنگی که نظام مرد محور در خانه، خیابان، محل کار و در نهایت زندان به راه انداختهاند، همگی حلقههای این زنجیر شکنجه و تعذیب هستند. زندان نیز مرکز جنگ ویژهای است که از یک سو به تسخیر و سرکوبِ فکرهای مخالف میپردازد و از سوی دیگر سعی دارد این فکرها را از جامعه دور بدارد تا از این طریق نیز تسلمیت را به اذهان عمومی تزریق کند. گویی اوست که میدان میخواند و رقیب نمییابد و دیگران تسلیم اویند! از همینروست که جای گناهگار و فرد بیگناه عوض میشود. در ایران مردِ متجاوزآزاد، و زنی که مورد حمله قرار گرفته، زندانی میشود. آنکه از حق طبیعیاش سخن میگوید، به دار آویخته میشود و حاکم حکمش، آزادانه دستور اجرا میکند. آنکه خواهان هویتِ راستین خویش است، حبس میشود و آنکه تسلیمِ تصمیم هویتِ ساختگیِ دولت گشته، حرف اول را میزند. آنکه اعتراض میکند را به اعتراف اجباریاش وا میدارند و گویا درس عبرتش میکنند و آنکه تملق را پیشه کرده، به الگو مبدل شده و رسانهایاش میکنند. زنان بسیاری در طول این چندسال اخیر، تحت عناوین گوناگون راهی زندان گشتند، زنانی که از فعالین حقوق بشر،زنان، کارگری و محیط زیست بودند. زنانی که برای دفاع از حق خویش و هم نوعانشان، پیشاهنگ تمام قیامها و اعتراضات بودند، برای اینکه جامعهای آزاد و عاری از تبعیض بسازند. اما ایران در مقابل با آنان چه کرد؟هر آنکه را اعتراض کرد، محارب و ضد ارزشهای نظام خواند و با دستگیری آنان و اجرای سیاستهایی از قبیل عدم ملاقات با خانواده و وکلایشان، انتقال به سلول انفرادی، توهین و تحقیر، ضرب و شتم، تشکیل پروندههای جدید ،صدور احکام تازه، تبعید به زندانهای دور از محل سکونت و مخفی نمودن وضعیت آنان و عدم درز مسائل به خارج از زندان… جنگ ویژهای علیه زندانیان و خانوادههای شان و کلِ جامعه، براه انداختند. این موارد پارهای از مشکلات بود که بسیاری از زنانِ زندانی، با آن دست و پنجه نرم میکنند. بعنوان نمونه، زینب جلالیان زندانی سیاسی کورد که اکنون در زندان یزد بسر میبرد، قریب به ١٠٠٠ روز است که خبر دقیقی از او در دسترس نیست، در طول این چند سال رژیم بارها سعی کرد که به روشهای گوناگون، ارادهی زینب را بشکند و چهرهی مقاومتِ چندین سالهاش را خدشهدار کند، اما نه تنها در اینباره، راهی به پیش نبرد، بلکه با مبارزه و مجادلهای که زینب در طول این سالها انجامداد، به الگویی برای دیگر زنان مبدل شد. در واقع با مقاومتهایی که از سوی زینب و زنان فعالِ دیگر، صورت گرفت، هم سیاستهای اتخاذگشتهی حاکمیت به باد فنا رفت و هم برنامههایش برای به کنترل درآوردن افکار و نظرات زنان، به لکهای سیاه بر روی پیشانی مبدل شد که هرگز پاک نخواهد شد.
این زندان، نه ندامتگاه است و نه زیستگاه عادی، این زندان، مکانِ تراوش اندیشه و عمل است…
علیرغم تمامِ تعاریف سیاهی که دولت ایران برای زندان و زندانیان سیاسی ارائه داده است، اما زندانیان سیاسی در طول تاریخ مبارزاتیشان نشان دادهاند که شرف را بهای جان خریدهاند و برایش سَر میدهند. چه بسا زنانی که در طول تاریخ ، اعدام گشته و اعدامشان تلنگر، جرقه و دریچهای بود برای خودشناسی هرچه بیشتر و افزایش مبارزهی دیگر زنان! در طول این سالها خودِ نظام نیز متوجه این گشت، دیگر بسان گذشته نمیتواند از طریقِ تعذیب، مجازات و شکنجه، بر کارکردِ بازدارندگی، نظارت، تسلط و کنترلش بیفزاید. این موضوع را با بررسی تجربهی زیستهی زنان هم در زندان و هم پس از خروج از زندان بیشتر میتوان درک نمود. زنان، ندامتگاهِ ایران را به مکانی برای آموزش خود و دیگر هم بندیهایشان و مکان تراوش اندیشه و عمل مبدل ساختند. هر زنی که وارد زندان میشود از هم بندیهایش امید میگیرد و مقاومت پیشه میکند. البته که ایران نیز این موضوع را بخوبی میداند، ازهمینروست سعی بر سیاه نمایی زندانیان دارد تا دیگر افراد نیز گامی بر ندارند. چون بر این واقف است که جامعه چشم به زندان دوخته! جامعهای که از پیشاهنگانش الگو بر میدارد، بر سطح مطالباتش میافزاید و هیچگاه سکوت نمیکند. جامعهای که از سطح مبارزات پیشاهنگانش آگاه است و به آن اعتقاد دارد، نه تنها دیگر ترسی از دستگیری، حبس، اعدام و شکنجه نخواهد داشت، بلکه به فرزندانش مفتخر است، چون میداند سکوت است که او را به مرگ وا میدارد، نه طلب هویت! میداند که برای حقی که از او سلب گشته، باید مبارزه کرد. برای جامعهای که آگاه گشته، کتمان و رد مبارزه شرم است، نه زندانی گشتن! جامعهای که آگاه شده، بخوبی می داند که تسلیمیت در زندان، بسان مرگ است و اعدام پای چوبهی دار را میپذیرد تا زندگیای آزاد بیافریند. از همینرو است که خانواده های بسیاری از زندانیان سیاسی نیز پای به پای دیگر فعالان، در عرصههای گوناگون مبارزه میکنند. علاوه بر تمامیِ این موارد، زندانهای ایران به مکانی برای اتحاد زنان و شناخت آنان از مبارزات یکدیگر مبدل شده است. زنانی که در کنار یکدیگر، دردهای مشترک خود و جامعهشان را بخوبی دریافتند و در مقابلِ ناشناختگی و گمنامیِ هویتی که نظام ایران، تحمیلش میکرد، به فریاد مشترک همهی زنان مبدل گشتند. آنان نیز بخوبی میدانند مطالبات خلقها از پیشاهنگانشان، رسالتی گرانقدر است و بعد از این در سراسر ایران لازم است پررنگتر از گذشته بدان عمل شود.◻️