انقلاب فرهنگی و ذهنیتی در ایران

در ایران امروز به یمن جنبش انقلابی «ژن، ژیان، آزادی» یک «انقلاب فرهنگی» در طول «یک انقلاب ذهنیتی» در حال وقوع است. این انقلاب بی‌شک در مسیر تطور خویش یک دوره زمانی کوتاه‌مدت نیست.

در ایران امروز به یمن جنبش انقلابی «ژن، ژیان، آزادی» یک «انقلاب فرهنگی» در طول «یک انقلاب ذهنیتی» در حال وقوع است. این انقلاب بی‌شک در مسیر تطور خویش یک دوره زمانی کوتاه‌مدت نیست. تا به پیروزی رسیدن آن، مراحل پیشرفته اجتماعی‌شدنش طی خواهد شد. مفاهیم ذهنی و اندیشگی مستتر در کلمات پرنغز «ژن، ژیان، آزادی» چنان قوی است که موجب شده در کنار حضور عملی جوانان و زنان در خیابان، یک جریان سیل‌آسای فکری و روشنگری عصر در زمینه نظری از جانب محافل آنالیزگر به‌راه انداخته شود و به تبیین فلسفی مفاهیم شعار مذکور بپردازند. به این‌ترتیب زمینه‌های ذهنی جامعه به تدریج از سوی روشنفکران مستعد پذیرش فلسفه زندگی اجتماعی جدید گردیده. آنها در تفاسیر خویش و پرداخت‌های بی‌بدیل فلسفی، به جامعه می‌گویند: لازم است با یک انقلاب فرهنگی و ذهنیتی، همه‌چیز خود را متحول سازد. این نوگرایی، از جنس یک رنسانس است و تازه در آغاز کاریم. این طوفان، همچنان می‌وزد و انقلاب امروز ایران دهها بار سخت‌تر از انقلاب سال ۱۳۵۷ است.

انقلاب فرهنگی و ذهنیتی برخاسته از جنبش انقلابی، حول محور آزادی زنان و تحول بنیادین جامعه می‌چرخد. قطعا آنچه در سال ۱۳۵۷ رخ داد به یک انقلاب فرهنگی و ذهنیتی نینجامید، زیرا انقلاب خلق‌ها از سوی طبقات حاکم مصادره گردید. طی 43 سال گذشته نیز با بدیهیات نیرومند مشاهده نمودیم که سازوکار تمدنی و ذهنیتی تحت نام «ولایت فقیه و جمهوری اسلامی» با ایدئولوژی و مذهب تحمیلی و ستمگرانه‌اش هیچگاه از سوی جامعه هضم نشده است. بنیان‌های ایدئولوژیکی و ذهنیتی این نوع جمهوری طبقه روحانیون و بازاریان مذهبی امروز در مقابل بنیان‌های فرهنگی و ذهنیتی جنبش انقلابی «ژن، ژیان، آزادی» ضعیف می‌باشد. مفاهیم ناب مستتر در بطن شعار جنبش هم مؤلفه‌های قوی فلسفه «ژن، ژیان، آزادی» در قیاس با بنیان‌های ایدئولوژیکی و ذهنیتی جمهوری ولایی ایران را بخوبی بدیهی گردانده. مفاهیم انسان‌شمول «ژن،‌ ژیان، آزادی» در واقع یک نوع پارادایم نوین و معاصر را به همه ایرانیان ارزانی داشته تا بر نمط دستورالعمل‌های معنایی آن، به پیش بتازند و زندگی خویش را که توسط طبقه روحانیون و اقتدارگرایان دچار انحطاط گردانده شده، نجات دهند. اساسا بنا به این تفاسیر، جامعه ایران به یک دوره تاریک قرون‌وسطایی پایان می‌دهد و یک دوره درخشان فرهنگی و ذهنیتی را آغاز می‌نماید. خودبنیادی این پارادایم نوین آنچنان نیرومند است که نه تنها فرهنگ، بلکه دین و مذهب جامعه را نیز از چنگال حاکمیت حکومت و دولت موجود خارج ساخته و اجتماعی می‌گرداند. فرهنگ هزاران ساله نجات داده می‌شود و مفاهیم نوین بر آن افزوده‌می‌گردد.

قیام برای آزادی زنان در این جنبش اگر فراتر از اندیشه‌های فمینیستی کلاسیک رشد نکند، به ستون‌های این انقلاب فرهنگی و ذهنیتی آسیب جدی خواهد زد. زیرا قرار است در سراسر خاورمیانه یک دوره تمدنی نوین تحت نام تمدن دمکراتیک به میان آید. پس تأسی مقلدانه از تمامی جوانب فرهنگی غرب و شرق جایز نیست. آنچه رسانه‌های مراکز هژمونیک جهانی امروز تبلیغ می‌کنند، با آنچه قرار است در جوامع خاورمیانه خاصه ایران به میان آید، فرسنگ‌ها تفاوت دارد. شاید ارزش‌های بی‌بدیلی از فرهنگ‌های غرب و شرق برگرفته شود، اما برخی جوانب خطرناک هم دارند که لازم است طرد گردند. از استدلال‌مان باید این مقوله استنباط شود که فرهنگ غرب نیز لااقل به اندازه فرهنگ شرق دچار انحطاط گشته. خود مسئله زن، زندگی طبقاتی و حدود و ثغور آزادی در تمدن مرکزگرای جامعه غربی امروز با کانونیت اروپا، همه نقایص را بی‌کم‌وکاست برایمان به تصویر کشیده. بخش بزرگی از انحطاط فرهنگی و ذهنیتی در خاورمیانه نشأت‌گرفته از نقایص ذهنیتی غربی و مدل‌های اجتماعی حیات انسانی آن است که خاورمیانه را مورد هجوم قرارداده.

اینکه ایران امروز قریب صدسال است بی‌وقفه از سوی تمدن غربی و نظام سرمایه‌داری آن بمباران می‌شود به یک طرف، و بمباران‌های مکرر ایدئولوژی هژمونی ایرانی علیه جامعه آن، از دیگر طرف، زوال و انحطاط فرهنگی را به میان آورده‌اند. هر دو هم قوانین و قاعده‌های ضددمکراتیک دارند. آنچه ضددمکراتیک و هژمونیک‌رفتار باشد نیز، خواه‌ناخواه نااخلاقی، ضدسیاسی و انسان‌ستیز است. هردو نیز رفتار جامعه در قبال این عملکردهای تبهکارانه خویش را به برخی قواعد حقوقی خودساخته تقلیل داده‌اند. با عقیم‌کردن جامعه، فرد را به زنجیر اسارت دولت کشیده‌اند و رفتارهای او را مطابق میل خویش تنظیم می‌نمایند. لذا امروز خروش جامعه با شعار ژن، ژیان، آزادی، یک طغیان بزرگ تاریخی علیه دستگاه زور ایدئولوژیک حاکمیت‌های موجود غرب و شرق است. پس همه باید بدانند بی‌دلیل نیست که هژمونی‌های غربی جنبش انقلابی جامعه ایران را به سطح یک سری مواد و موارد حقوقی ناچیز تقلیل داده‌اند و با به بازی‌گرفتن برخی جریان‌های اپوزیسیون تسلیم‌پذیر، برای مصادره انقلاب آینده ایران خیز برداشته‌اند. همه ما با یک دوره بسیار طوفانی جنگ ایدئولوژی‌ها با ایدئولوژی‌ها، پارادایم‌ها با پارادایم‌ها، تمدن‌ها با فرهنگ‌ها، مدرنیته‌ها با مدرنیته‌ها، اپوزیسیون‌ها با اپوزیسیون‌ها و جنبش‌ها با جنبش‌ها روبرو هستیم. خاورمیانه سراسر میدان تاخت‌وتاز این سلسله جنگ‌های پرهزینه گشته. تمامی انواع حقیقت‌ها و ارزش‌های این زنجیره انقلاب‌های خاورمیانه و ایران هم جهان‌شمول هستند زیرا بانی مسایل و معضلات خاورمیانه، تمدن مرکزگرای غرب – اروپاست و امروز بدون حل آن مسایل، راه رهایی و گریز از آن را ندارد.

قطعا چشم‌انداز انقلاب آزادیخواهی کوردها چنان وسیع و زاویه دید آن آنچنان گسترده است که خاورمیانه درگیر آن شده. به هر کشور ایران، ترکیه، عراق و سوریه و قاره اروپا نظری بیافکنیم، به نوعی درگیرشدن آنها با مسئله کورد را مشاهده‌ می‌نماییم و این مسئله جزو حادترین دغدغه‌های آنهاست. تنها راه خاورمیانه با مرکزیت کوردستان جهت برون رفت از بحران‌های گرفتار شده ، توسعەی فرهنگی و ذهنیتی از تمامی  نابەهنجاری‌های تمدنی امروزین است. پیش پای کوردها، دو انتخاب گذاشته‌اند: یا بردگی یا زندگی. زندگی امروز کوردها نیز روالی ندارد جز «مقاومت زندگیست» که تبعات آن بخاطر اشباع‌شدن ستم‌های مضاعف دول، هر بار در یکی از کشورها بروز می‌یابد. امروز نیز در ایران . بی‌خود هم نیست که جنبش انقلابی «ژن، ژیان، آزادی» از شرق کردستان (شهر سقز) آغاز شد و سراسر ایران را درنوردیده است.

آنچه در کردستان بە وقوع یافت، یک انقلاب ذهنیتی‌ است که زمینه‌های یک انقلاب فرهنگی را فراهم ساخته است. تقلیل‌دادن این انقلاب به موضوع وجود بحران‌های اقتصادی صرف، اصلا صحیح نیست. خاورمیانه در وهله‌ی نخست، باید از حیث ایدئولوژیک یعنی ذهنیتی نجات یابد بعد مسایل اقتصادی آن حل خواهد شد. ایران امروز چنان سرزمینی غنی و سرشار از منابع زیرزمینی و روزمینی است که با آن می‌توان چند کشور را اداره نمود پس مسئله بنیادین، فرهنگی و ذهنیتی است. امروز در ایران دو مقوله سرمایه و قدرت که همه انحصارات را به دو طبقه روحانیون و بازاریون مذهبی تقدیم‌کرده‌اند، در درجه نخست، مسایلی از جنس ذهنیتی هستند نه صرفا اقتصادی. جوانب اقتصادی آنها در درجه دوم اهمیت قراردارد. جنبش انقلابی «ژن، ژیان، آزادی» نیز بخاطر فشار تحریم‌ها و بحران‌های معیشتی موجود صرف شکل‌نگرفته، شاید این مسایل هم در خیزش جامعه مؤثر واقع افتاده‌اند، اما در درجه نخست، مسایل ذهنیتی و فقدان آزادی قرار دارند. همه مسایل و بحران‌ها نیز از جانب خود دول هژمونیک برساخته‌ شده‌اند و بر جامعه تحمیل گشته‌اند. منطق حکم می‌کند که دول هژمونیک تمدن اروپا – آمریکا را در بروز مسایل و بحران‌های جامعه، به اندازه خود دولت هژمونی ایران مقصر و دخیل بدانیم. قرار نیست برخی جریان‌های سرسپرده ایرانی از اروپا – آمریکا برخیزند، خود را ناجی جامعه جابزنند، یک نسخه مقلدانه و کپی‌گشته ناهمسنخ را بر جامعه ایران تحمیل نمایند و انقلاب نوپای جاری را به اضمحلال و انحطاط مجدد بکشانند. زیرا جامعه ایران زمان و فرصتی برای ازدست‌دادن یک انقلاب دیگر را ندارد. پس این خود جامعه است که بایستی با حفظ ارزش‌های اجتماعی تاریخی خویش در درجه نخست، ارزش‌های مفید فرهنگ غرب را در درجه دوم به عاریت گیرد و یک نظام نوین با ساختاری دمکراتیک برسازد.

دمکراتیک‌بودن نیز اوج قله‌ای است که بایستی جامعه انقلابی بدان برسد. یک انقلاب فرهنگی و ذهنیتی تنها با دارابودن از ذهنیت و رفتار دمکراتیک تحقق خواهد یافت. غیر از دمکراسی، مابقی مفاهیم و معانی، یک مشت لفظ مخل به چشم می‌آیند. همه ملیت‌های ایران آخرین فرصت را دارند تا جامعه و زندگی‌ای نوین برسازند، این فرصت با گرایش‌های جنسیت‌گرایی مردسالارانه، مذهب‌گرایی، ملی‌گرایی، انحصارگری، لائیسم خودمحور، دولت‌گرایی انحصارگر، مرکزگرایی، لیبرالیسم جامعه‌ستیز، فرهنگ‌ستیزی و بسیاری مفاهیم مخرب دیگر قطعا تباه خواهد شد. البته چون اینبار جنبش انقلابی «ژن، ژیان، آزادی» از جنس و تبار آگاهی و بیداری ذهنیتی است، امیدواری زیادی در خصوص تحقق یک رنسانس بزرگ در کردستان، ایران و خاورمیانه در دل‌های انسان‌های این نقطه از جهان زنده گردانده. دنیای امروزمان نیازمند تحقق رؤیای شیرین جامعه «ژن، ژیان،‌ آزادی» است.