انتخابات و جایگاه مردم در رژیم مستبد ولایت فقیه | یادداشت
... اعتراضات مردم ایران در چند سال اخیر نشان از پویایی جامعه و تسلیم ناپذیری در مقابل نظام است. چالشی که جامعه ایران با آن دستوپنجه نرم مینماید نبودن انسجام در این اعتراضات است ...
... اعتراضات مردم ایران در چند سال اخیر نشان از پویایی جامعه و تسلیم ناپذیری در مقابل نظام است. چالشی که جامعه ایران با آن دستوپنجه نرم مینماید نبودن انسجام در این اعتراضات است ...
◼️ رژیم ولایتفقیه طبق فلسفه وجودی خود مشروعیت را نه از مردم بلکه از خدا دریافت نموده است. بدینصورت نه در مقابل مردم، بلکه به زعم خویش تنها در مقابل خدا خود را پاسخگو میداند. خدا و مذهبی که تفسیر چندی و چونی آن را در انحصار خود قرار داده است؛ این تفسیر هم تنها توسط دایره خودیها صورت میگیرد و سعی در ارائه تفاسیر متفاوت مساوی است با حذف در هر نوع آن از فیزیکی تا سیاسی و ... . با گذشت زمان و تغییر شرایط و احساس خطر از طرف حاکمیت دایره این خودیها روزبهروز تنگتر میگردد. منع نمودن نوادگان بنیانگذار ولایت فقیه برای نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری و گرایش شدید به فرورفتن در لاک اصولگرایی پدیده محرز سالهای اخیر میباشد و بیانگر میزان شکنندگی ایدئولوژی رسمی رژیم در مقابل تغییراتی است که در ابعاد فکری جامعه رخ داده است. از همه مهمتر بیانگر عدم توانایی این ایدئولوژی در پاسخگویی و اقناع فکری جامعه بخصوص جوانان و زنان میباشد. انتخاب استراتژی خزیدن به لاک اصولگرایی از طرف نظام، نوید حذف مردمی است که تا به امروز به صورت صوری سعی در همراهی با آنها را داشت.
ولایت فقیه هیچ زمانی به صورت استراتژیک و جهت مشارکت دمکراتیک خلقها به موضوع انتخابات نگاه نکرده است، بلکه صندوقهای رأی صرفا دادن لعابی مدرن و معاصری بود به رژیمی غیرمردمی و غیره دمکراتیک بوده است. با نگاهی مختصر به تاریخچه عملکرد این پارادایم بهوضوح آن را خواهیم دید. دیدگاه ولایی که تفسیری اسلامی شده از فر ایزدی و شاهنشاهی است پیوندی مستقیم بین شاه – اهورمزدا را بصورت ظلل الله (سایه خدا) ارائه میدهد. در این حالت امام – حاکم از طرف خدا مبعوث گشته و معصوم و بری از خطا میباشد. این تئوری در دوران صفویه توسط فیلسوفانی چون علامه مجلسی و میرداماد پشتوانه تئوریک - ذهنی کسب نمود و در دوران قاجار از طرف بنیادگرایانی همچون ملا احمد نراقی چارچوب سیاسی پیدا نمود و درواقع تبدیل به کنش سیاسی گردید. در این پارادایم ذهنی با استناد به متون آسمانی و تفسیر آن از دریچهی اقتدار سعی در توجیه سلطه خود نموده است. دیدگاه حاکم که نگاهی شبان – رمگی به مردم دارد تنها که آنان را تنها در وضعیت سرسپردگی قبول مینماید؛ در هر مرحلهای که خلقها سعی نمودهاند خود را از این وضعیت خارج نمایند توسط حاکمیت سرکوب گشتهاند. انقلاب مشروطه در نوع خود نقطه عطف مبارزه خلق بود جهت پایان دادن به سلطه فر ایزدی که در چارچوب نظام شاهنشاهی تجلی مییافت؛ و بازگرداندن اراده تصمیمگیری به مردم. این طلوع مردمی در همان سپیدهدم توسط کسانی چون شیخ فضلالله نوری که با تأکید بر «مشروطه مشروعه» سعی در قبضه نمودن قدرت تصمیمگیری در دست الیگاریشی آخوندی داشت، غروب نمود.
هرچند دمکراسی پارلمانی و غیرمستقیم با بحران روبرو گشته است و هیچگاه پاسخگوی اراده آزاد انسان نیست. این نوع از دمکراسی زیر تیغ سانسور و اما و اگرها، بگیر و ببندها، باید و نبایدهای رژیم بیشتر از هرزمانی به تعریف شیر بییال و دم مولانا شبیه گشته است. در چنین وضعیتی که امکان اظهار نظر نمودن در خارج از چارچوب حاکمیت مساوی است با زندان و طناب اعدام، بحث در رابطه با کیفیت مباحث مقولهای حاشیهای محسوب میگردد. در سرزمینی که رقاص و نوازنده مجرماند نمیتوان راجع به رقص و آهنگ اظهار نظر نمود. بر این اساس تنها خودیها میتوانند ضمن اظهار نظر انتخاب شوند، البته انتخاباتی در کار نبوده، آنچه هم بهعنوان انتخابات اظهار میگردد نمایشی بیش نیست.
در طول تاریخ انسانیت سامانههای مدیریتی که در هیئت دولت تجلی یافتهاند به هیچ عنوانی مدیریتی مردمی نبوده و تنها با قبضه کردن قدرت در دست خود سعی بر بیاداره نمودن جامعه داشتهاند. این مسئله بخصوص وقتی با فلسفه فکری حاشیه – پیرامون تغذیه میگردد نقش تأثیرگذاری آن در پرتاب نمودن جامعه به حاشیه مدیریت بیشتر نمود پیدا میکند. تاریخ مدیریت دولتی ایران از کهن تا به امروز جامعه را نه تنها در مدیریت مشارکت نداده است، بلکه بر مبنای فلسفه وجودی خود سعی در تنگ نمودن فضای عمومی دارد. رژیم ولایت مطلقه فقیه در دوران زمامداری خود تلاشی بیوقفه در راستای حذف جامعه بوده است. ما روزانه شاهد حمله به سازمانهای مردمنهاد (سمت) هستیم که چگونه بمانند برگ درختان با شمشیر پاییزی حاکمیت قلع و قمع گشته و فعالیت در این حوزه مداوما هزینهبردار میگردد. رژیم با ایجاد نهادهای موازی همچون اتحادیههای کارگری و انجمن زنان، سازمانهای زنان و نهادهای حقوق بشری به نوعی سعی دارد فعالیت در این حوزهها را لوس نموده و آنها را در راستای حفظ منافع نظام بکار گیرد.
انتخابات شوراها که انتظار میرفت تا تبدیل به نهادی مردمی و گشایشی در عرصه حوزه عمومی جامعه باشد هر دوره از جوهر خود تهی گشته و تبدیل به ابزاری شد تا دولت بیشتر خود را به کورهراههای جامعه برساند و بدینصورت عرصه عمومی را که در خارج از دولت قرار گرفته بود تنگتر نماید.
جامعه ایران بارها نشان داده است که سعی در حفظ عرصه عمومی خود دارد، عدم همراه شدن با سیاستهای تمامیتخواهی حاکمیت، خیزش نهضتهای مردمی بمانند مزدکیان، خرمدینان تا به انقلاب مشروطه و انقلاب خلقهای ایران در سال ۵۷ و نیز خیزشهای چند سال اخیر که هزینههای زیادی را در پی داشت نمود بیانگر این واقعیت است. این همه جویبار خونی بوده که جامعه در پای درخت دمکراسی ریخته است. جامعه از دیکته نمودن حاکمیت خسته شده، خواستار مشارکت فعال و حقیقی را در همه عرصهای سیاسی اجتماعی است. میخواهد هم تصمیمگیرنده باشد هم سهیم در اجرایی نمودن و نظارت بر آن داشته باشد. سیستم با آگاهی از این واقعیت و خطری که جامعهی پویا برای نظام ایجاد خواهد نمود با قبضه نمودن سیستم ارتباطات، رسانهها، فضای مجاری و سیستم آموزشی بیشتر از هرزمانی جامعه را در آستانه فلج شدگی قرار داده است. عدم اجازه جامعه برای سازمانیافتگی مستقیم و حمله نمودن و مسموم نمودن این نهادههای مردمی سعی در توده نمودن جامعه دارد.
رژیم مطلقه ولایت فقیه با نزدیک شدن به آستانه انتخابات سیزدهمین دوره ریاست جمهوری و شورای شهر بیشتر از هرزمانی در فوبیای عدم مشارکت مردمی در نمایش انتخاباتی قرار دارد. سال قبل با عدم مشارکت مردم، رژیم در آستانه سقوط و عدم مشروعیت قرار گرفت. گردانندگان رژیم برای دستیابی به آرمانشهر ولایت فقیه هزینههای هنگفتی را بر جامعه وارد نمودند و مردم را با وعدهای رسیدن به این رؤیا سالهاست دعوت به پیشه کردن صبر و سکوت نمودند. صبر و سکوت نهتنها دورنمایی را ارائه نداده بلکه با مدیریت ناکارآمد و اختلاس، تمامی منابع اجتماعی، مادی و معنوی را هدر داده و موجب عدم توسعه و تخریب جبرانناپذیر محیط زیست شده است.
انتخابات پیش رو در شرایطی رخ میدهد که با تغییر در اداره امریکا رژیم حاکم امیدوار است تا با برگشتن به توافقات برجام بتواند نفسی تازه کند. دولتهای خارجی هم درصدد هستند ایران را مجاب نمایند تا مرزهای خود را بر روی اقتصاد نئولیبرالی بازنماید. هرکدام از این نیروها دغدغهای برای ایجاد دمکراسی ندارند، منافع اقتصادی در اولویت میباشند. نظام جهانی در چارچوب مذاکرات هستهای تمامی موارد نقص حقوق بشری که توسط رژیم صورت میگیرد را قربانی این مذاکرات نموده است، از طرف دیگر حاکمیت در تلاش است تا با دادن رنگ و بوی ملی به برنامههای هستهای خود تمامی هزینههای آن را بر دوش مردم بیندازد. عدم وجود نهادهای مردمی که نقش مهمی در توسعه پروسه دمکراسی دارد همچنین عدم شفافیت اقتصادی تمامی منابع سرزمینی و زیرزمینی به تاراج برده میشوند. حاکمیت در این فضای غیردمکراتیک زمینه را برای جولان اختلاسگران فراهم نموده و با قبضه نمودن قدرت در دست طیف خاصی که سپاه نمایندگی آن را نموده تمامی ابعاد سیاسی، نظامی و اقتصادی را به انحصار خود درآورده است. جامعه خواستار برچیدن این سیستم توتالیتر و غیردمکراتیک است. مشارکت مردمی در پروسه سیاسی برای رژیم به معنای مشارکت دادن مردم در تصمیمگیری نیست بلکه تنها جهت ژست سیاسی و خودنمایی در مقابل خارج است. اظهارات خامنهای در بیانیه سال تازه بیشتر در این چارچوب بود. جهت گرم کردن بازار انتخابات در هیئت اپوزسیون به دولت و نهادهای وابسته به خود تاخت و سخن از ریشهکن نمودن فساد مالی زد که روزبهروز دامنه آن فراوانتر میشود. همچنین دادن وعدههای مردمپسند و حتی مناقشه نمودن تابوی نامزدی زن برای ریاست جمهوری از طرف بعضی از شخصیتهای نظام بیانگر اهمیت مشارکت مردمی است که جهت جذب آنها برای حضور بر سر صندوقهای هر کاری را انجام میدهد.
اقشار جامعه ایران از نظر اقتصادی در زیر فشار کمرشکنی بسر میبرند. فرصتهای شغلی از دست میرود، کولبرها و سوختبرها در کوردستان و بلوچستان کشته میشوند. منابع طبیعی پایمال میگردند و بیماری کرونا هر روز در سایه نظام جمهوری اسلامی رکورد تازهای را رقم میزند. جوابی به خواستهای سیاسی داده نمیشود. دستگیرهای فلهای برای ترساندن مردم صورت میگیرد. پاسخ فعالان مدنی در عرصه خواستهای دمکراتیک ملی و مذهبی با زندان و چوبه دار داده میشود. عرصه خشونتی که باز تولید ذهنیت مردسالارانه حاکمیت است به عرصه عمومی کشیده شده است. اظهارات اخیر محسن نامجو در رابطه با زنان نمود بارز آن است. رژیم در حالیکه بانی و مسبب این نابسامانیها و نابرابرهای اجتماعی است در کمال پررویی نقش ناجی را به خود داده و با راه انداختن مناقشاتی در عرصه سیاسی و با متهم نمودن همدیگر در تلاش برای فریب مردم در عرصه سیاسی با هدف افزایش مشارکت مردمی در نمایش انتخابات است. حذف فیزیکی اپوزسیون واقعی و ایجاد ترس و رعب در مقابل دادن وعدههای سر خرمن سیاست همیشگی رژیم است. «به مرگ بترسان تا به تب رضایت بدهد». بدینصورت همواره سعی نموده این ضعفها را برای خود تبدیل به فرصت بنماید. با محروم کردن جامعه، میدان را برای جولان خویش مهیا دیده است. دولتهای خارجی هم که همواره در پی منافع خود میباشند بدون توجه به خواستههای دمکراتیک جامعه ایران و پایمال شدن حقوق بشر در ایران از موج نارضایتی مردم تنها بهعنوان اهرم فشاری استفاده نمودهاند تا با هزینه کمتری ایران را بر روی میز مذاکرات آورده و شرایط خود را تحکیم نمایند. انتظار ایجاد تغییر به نفع جامعه ایران از این مداخلات خارجی اشتباه بزرگی است که بخشی از اپوزیسیون که دغدغه آن نه تغییر دمکراتیک بلکه رسیدن به قدرت است سرنوشت جوامع ایران را به آن گره زدهاند.
اعتراضات مردم ایران در چند سال اخیر نشان از پویایی جامعه و تسلیم ناپذیری در مقابل نظام است. چالشی که جامعه ایران با آن دستوپنجه نرم مینماید نبودن انسجام در این اعتراضات است و این سبب گشته تا اپوزیسیونی جدی که تمامی خواستههای اقشار جامعه را در خود جمع نماید شکل نگرفته است. این نیز سبب چند پارگی در بین مخالفین نظام گشته است. لازم به ذکر است نابسامانیهای اجتماعی و اقتصادی نتیجه دیدگاه حاکم بر فضای سیاسی است که دیدگاهی توتالیتر و زنستیز است. تغییرات موردی در رابطه با مشکلات اقتصادی و اجتماعی نمیتواند چاریابی ریشهای با خود داشته باشد. هیچکدام از کشورهای منطقه در سطح جامعه ایران دارای پویایی اجتماعی و زایشی نوین در عرصه فکر و اندیشه نیستند. تاریخ اثبات نموده است که این جامعه تسلیم را نمیپذیرد حال از طرف حاکمیت باشد یا از طرف نیروهای اپوزیسیون. این جامعه در صدد اظهار موجودیت و حضور خود در میدان است، نکتهای کلیدی که بایستی اپوزیسیون بدان گوش فرا دهد. ایجاد فرصتی برای جامعه جهت ایفای نقش فعال در روند تغییرات رادیکال دمکراتیک مسئله مهمی است که بایستی اپوزیسیون برای آن گام بردارند. اپوزیسیون بایستی خود را از وضعیت ایزوله شدگی خارج نماید. مسئله مهمی که مردم ایران میتوانند با گردآمدن پیرامون آن، پلاتفورمی جدی را در مقابل رژیم ولایت مطلقه فقیه تشکیل دهند. رژیم ایران سالهاست بهصورت زیرکانه علیه جامعه اعلان جنگ ویژه کرده است و هدف نخستین این جنگ عدم انسجام نیروهای اجتماعی مخالف نظام است. همچنین بکاربردن ترور، خشونت، کاریکاتوریزه نمودن مخالفین خود در تلاش به ابتذال کشاندن آنها برمیآید. مبارزه دمکراسی در ایران احتیاج به جدیت و پشتکار دارد به گونهای که بتواند خواستههای همه را در خود جای دهد. رژیم ایران در حال حاضر بیشتر از هرزمانی با ناکارآمدی در مدیریت جامعه روبرو گشته و بر این مبنا مشروعیت ایدئولوژیک خود را کاملا از کف داده است. عدم مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری کنشی هوشمندانه جهت پایان دادن به مشروعیت نظام است. در واقع یک گام در چارچوب مواضع دمکراتیک بوده، همچنین بازپسگیری قدرتی است که سالهاست نظام از آن جهت تداوم خود از آن بهره گرفته است. لازم است اپوزیسیون واقعی جامعه با مشارکت در بایکوت سرتاسری جهت فرصت سازی اقدام نمایند و در تغییر دمکراتیک به وظایف خود عمل کند. در غیر این صورت موجهای اعتراضی که هرازگاهی بروز مینماید بدون هیچ دستاوردی مسیر عادی خود را طی خواهد نمود.◻️