◼️ با گریزی بر تاریخ و از جغرافیای مزوپوتامیا، این سرزمین شعر، موسیقی، آفتاب و مبارزان اسطورهایی و سنبلیکاش کلام را آغاز خواهیم کرد.
همان سرزمینی که ادامهی مبارزهی افسانهایی، تاریخی، آزاد منشی و ضد اقتدار و بردهداری و ضد دولتگراییست که مردمان کوهستانهای زاگروس-توروس، برای اولینبار در تاریخ آن را رقم زدند؛ و با اجرای آن تحت نام کنفدراسیون شورایی میدیا یا گوتیها (هفتگانهی ماد)، توانستند اولین شوراهای مردمی را در برابر سیستم ارتجاعی و نابرابر سلطنت و دولتگرایی آشوریان و آکادیان به پیروزی برسانند.
اینگونه بود که موفق شدند خلقهای خاورمیانه را از یوغ ستم و ارتجاع نجات داده و ایدئولوژی اخلاق آزاد، متعال و ارادهی آزاد انسانی در طبیعت و ارزشهای والای زن و فلسفهی آتش، نور، روشنایی و دفاع از آن را بسط و گسترش دهند.
با این مقدمه قصد داریم که در این نوشتار اتحاد، همبستگی و همچنین ایجاد ملت دمکراتیک در میان خلق کورد و دیگر خلقهای خاورمیانه را مورد ارزیابی قرار داده و نمود بیرونی این امر را بررسی نماییم.
همانگونه که میدانیم آپوئیسم به عنوان چپ نو، با خوانش جدیدی از چپ بهعنوان خط سوم، اتکای ساختاری و هستیشناسانهای با نیروهای سرمایهداری منطقهای و بینالمللی نداشته و این به معنای استقلال داشتن و اتکا به نیروهای خلقی است. این فلسفه جدا از خلق کورد، اتحاد را به نوعی در میان دیگر خلقهای منطقه نیز ایجاد کرده و نتیجه این امر را میتوان در بحث کنفدرالیسم دمکراتیک در روژآوا مابین خلق کورد و عرب دید و در ترکیه نیز جنبش متحد و انقلابی خلقها با پیشاهنگی حزب کارگران کوردستان (پ.ک.ک) میان خلق کورد و ترک مشاهده کرد.
در واقع چپ ترک که در کما بسر میبرد، با این اتحاد وارد عمل شده و خود را بازیابی و بازسازی کرده است. چپ ترک با این اتحاد اقدام به مبارزه، مشارکت در انقلاب روژآوا و عملیات مسلحانه علیه حکومت فاشیستی ترکیه کرده است.
مشابه این همگرایی در میان خلقهای ایران نیز باید در راستای بازتولید و تکوین تصاویر انقلابی پیشین، گام برداشته و تصاویری که سرمایهداری جهانی و منطقهای به هر شکل و نحوهای خواهان نابودی آن هستند را حفظ نمایند.
حزب حیات آزاد کوردستان و جامعهی دمکراتیک و آزاد شرق کوردستان بعنوان پیشاهنگان آپوئیسم در شرق کوردستان و ایران، چندی پیش با ارائهی یک نقشهی راه، اقدام برای دموکراتیزاسیون ایران را با این نتیجه آغاز کردند که برای حـل مسـايل اجتماعی بايـد مديريـت اجتماعی چنـان باشـد كـه ميـان قدرتگرايـی و خودگـردانی دمكراتيــك تمایز قايــل شــود. مديريــت دمکراتیک و قــدرت هژمونيــك دو پارادايــم مديريتــی متفــاوت هسـتند. مديريـت قدرتمـدار آخريـن حربـهاش ترويـج فردگرايـی در حـوزهی ايدئولـوژی و خصوصیسـازی غارتگـر در حـوزهی اقتصـاد اسـت كـه آن را به آخريـن درجـهی بحـران رسانده اسـت. پارادايـم ملـت دمکراتیک كـودار، برابـری مبتنــی بــر تفاوتمندیهــا و آزاد شــدن اجتماعی را مبنــا قرار میدهــد.
در اینجا هــر شــهروند و عضــو ملــت دمکراتیک سـه وظيفـه دارد:
١: وظايـف روشـنفكرانه
٢: وظايـف اخلاقی
٣: وظايـف سـیاسی.
گذشـته از ايـن مـوارد، تغيـیر قانـون اسـاسی ايـران بـه قانـون دمکراتیک، حيـاتی اسـت. بايـد قانـون اسـاسی صراحتا ايـران را سرزمین مشـترك همـهی خلقهـا، جنســيتها، مذاهــب و هويتهــا تعريــف كنــد و ضمانـت اجرايــی – عمـلـی داشــته باشــد.
رويكردهــای تمامیتخــواه قيممأبانـهی نظــام ايــران ديگــر پذيرفتنــی نيســت. پيشــاهنگی از آن ملتهـای ايــران خواهد بود و حــق اقـدام عملـی برایشـان محفـوظ اسـت. تنهـا بـا محوريـت جامعـه و تقبـل مطالبـات آن، حـل و چارهیابی تحقـق خواهـد يافـت.
خلقهای ایران اینک و پس از گذشت دهها سال از عمر نظام ولایی نیک میدانند که اگر سفرهی آنها بینان مانده، اگر غارت ملی باعث فقر و بیکاری گردیده، اگر کولبرهای بیگناه قتلعام میشوند، اگر شیادان دولتی به هیچ کس رحم نمیکنند، اگر چیزی به نام آزادی اجتماعی و فردی در ایران وجود خارجی ندارد، اگر خلقهای ایران زیر شدیدترین نسلکشی فرهنگی و هویتی قرار دارند، اگر ایران به بزرگترین زندان و شکنجهگاه زنان مبدل گردیده، علت همهی اینها سیاسی است. یعنی تا تحول سیاسی صورت نگیرد، هیچ مشکلی چارهیابی نخواهد شد. مادامی که جمهوری اسلامی تن به گشایش و تحول سیاسی مسالمتآمیز نمیدهد، مردم خودشان وارد میدان شده و آنچه را که میخواهند با مبارزه کسب کنند.
برای نمونه قیامهای این چندساله اخیر از جمله دی و آبان ٩۶و ٩٨ در روژهلات کوردستان و ایران نشان داد که هیچ نظام دولتی، نمیتواند با سرکوب و فشار جامعه را بیاراده و مطیع خود گرداند. آنچه در ایران رخ میدهد، بلندتر بودن خروش آزادیخواهی خلقها از عربدهی قدرتمندان زورمدار بوده و در این حالت تنها راه درمان، مبارزه برای تبدیل جامعه به نظام کنفدرالیسم دمکراتیک است.كنفدراليسم دمكراتيك، فرم مديريت سياسی تمامی گروهها، خلقها و تنوعات اجتماعی است كه در پی گذار از چنين نابودیهایی هستند و میخواهند به شكل ملتی دمكراتيك درآيند. نظام كنفدراليسم دمكراتيك، يك نظام غيردولتی است و از تمام اشكال مديريتی قدرتطلب مرسوم، متفاوت است. دليل دوری كردن از دولتیشدن و عدم قدرتطلبی اين است كه هرگاه يك دمكراسی به سمت دولتشدن و دستيابی به قدرت گام بردارد، تيشه بر ريشهی خويش میزند و يك قشر ممتاز را جايگزين مديريت ذاتی و كمونال (جمعی، اشتراكی) جامعه میگرداند. بدين ترتيب به جای «ابراز نظر، مشاركت و ارادهمندی همگان»، سلطه و استبداد فرد يا گروهی كه در رأس دولت هستند پديد میآيد.
كنفدراليسم دمكراتيك، به جای شعار «برای رهایی از وضع موجود ما هم بايستی يك دولت ملت هر چند كوچكی داشته باشيم»، پايههای خود را بر اين اصل استوار ساخته است:
هر جامعهای بايد طبق هويت خويش دارای مديريتهای بومی دمكراتيك و غيردولتی باشد.
رهبر آپو در دعوی خود با عنوان جامعهشناسی آزادی، تمام خلقها و حتی خانوادهها را در قالب واحدها در جامعه سیاسی – اخلاقی را به عنوان عناصر ملت دمکراتیک قرار داده است. این بدان معنیست که اگر ملت دمکراتیک یک روح باشد، پس خود مدیریت دمکراتیک کالبد آن است.
اینک نمونهی مثالزدنی مدیریت دمکراتیک در روژآوای کوردستان در حالی پایههای خود را محکم کرده که وقتی جهان در احتضار تسلیم در برابر نیروهای جهانیسازی تحت لوای سیاستهای مزورانهی نئولیبرالیسم بود، تز آپوئیزم دمی مسیحائی در کالبد بیرمق اتوپیا و پراکسیس انقلابی بود که سالهای متمادی تحت سیاست حذف و انکار کلیهی اشکال سیاست مردمی و رهائیبخش انقلابی به حاشیه رانده شده بود.
انقلاب آپوئیستی روژآوا با نفی نیروهای اقتدارطلب و هژمونگرای نظام بینالملل کنونی از یکسو، و سیاستهای منفعلانهی چپ کلاسیک و ملیگرای لیبرال از دیگرسو، با تبیین «خط سوم» سریعا در فرم و محتوا به آلترناتیوی برای امیدها و آرزوهای چندین قرن جنبش رهائیبخش مبدل شد و با شجاعتی بینظیر از دل پراکسیس انقلابی، دورنمای جنبش را متحول و بازسازی کرد.
همچنان که رهبر آپو در دفاعیات خود تحت عنوان «مانیفست تمدن دمکراتیک» میگوید:
نمیتوان انكار نمود كه جنگ جهانی سومی [در خاورمیانه] در حال جريان است كه خصوصيات مختص به خويش را داراست. اين جنگ، از نظر گستره و مدتزمان، از هر دو نمونهی اول عميقتر و طولانیتر میباشد.
آنچه مسلم است، پتانسيل خودنوسازی سيستم در منطقه نه يافت میشود و نه تشكيل میگردد. چيزی كه روی میدهد، پوسيدگی و واپاشی است.
تحت اين شرايط قویترين احتمال برونرفت اين است:
مدرنيتهی دمكراتيكی كه تمامی اندوختههای فرهنگی سركوبگشتهی روزگاران گذشته، يعنی از زمان توسعهی تمدن سومر ــ بهعنوان آنتیتز عصر نوسنگی ــ تا مدرنيتهی كاپيتاليستی روزگار ما را مبنا قرار میدهد، ابتدا خويش را به صورت تز درآورده و سپس به عنوان آنتیتز عليه نظام كار كند.
سخن پایانی اینکه سرزمين كوردستان كه برای طلوع تمدن، گهوارهگی نموده است، اينبار جهت طلوع كنفدراليسم دمكراتيك و دمكراسی راديكال و راستين گهوارهگی مینمايد. طبيعت، چنين قاعده و قانونی دارد: هر چيز بر روی ريشههای خود دوباره سر بر میآورد. چنان پيداست كه دمكراسی نيز بر روی ريشههايش كه در انقلاب نوسنگی پنهان است، تولد كامل و پيروزمندانهی خويش را رقم خواهد زد. به نظر میرسد اين گهوارهای كه هنوز هم ضربهی تمامی تمدنهای هژمونيك مركزی را میخورد، ممكن است نوزاد دمكراسی را نيز پرورش دهد. اين سرزمين و كوهستانها كه نيروی خودمديری و استعداد جامعهی سياسی ـ اخلاقی بودن را مدتهاست از كف داده، میتواند باری ديگر شاهد برخاستن «كورتی»ها از گهواره و آغاز راه رفتنشان شود.◻️