از کوردستان، ایران تا فرانسه‌؛ زنده‌ باد مبارزه‌

مبارزات زنان و جوانان در کوردستان، ایران و فرانسه‌ برای از میان برداشتن سیستم‌های پلیسی، اقتدارگرا، مردسالارانه‌ و استعمارگرانه است.

پارسال در تهران، پلیس یک زن جوان کورد به‌ نام ژینا امینی را به‌ قتل رساند و شهادت معصومانه‌ی ژینا امینی موجب انقلاب "زن زندگی آزادی" در شرق کوردستان و ایران گشت، اکنون نیز در فرانسه‌ یک پسر جوان الجزایری الاصل به‌ نام نائل توسط پلیس فرانسه‌ به‌ قتل رسیده‌ است و موجب قیام زنان و جوانان فرانسه‌ گشته‌ است. هر دوی این رخدادها به‌ مسئله‌ی استعمار خاورمیانه‌ و شمال آفریقا مرتبط هستند.  ژینا متولد سقز یکی از شهرهای سرزمین کوردستان می‌باشد که‌ در تهران، پایتخت کشوری که‌ استعمارگر کوردستان است، به‌ شهادت رسید . نائل نیز در پایتخت کشوری به‌ شهادت رسید که‌ استعمارگر سرزمین مادری نائل یعنی الجزایر بود. البته‌ الجزایر حداقل در سیاست رسمی از یوغ استعمار فرانسه‌ رها شده‌ است، هرچند که هنوز با هزاران قید و بند اجتماعی-اقتصادی به‌ فرانسه‌ وابسته‌ است، اما کوردستان که‌ میان ٤ کشور تجزیه‌ شده‌ است، هنوز تحت استعمار دولت-ملت‌ها و به‌ ویژه‌ حکومت‌های فاشیست ایران و ترکیه‌ به‌سرمی‌برد. در صد سالگی قرارداد ننگین لوزان به‌ سر می‌بریم، قراردادی که‌ ریشه‌های استعمار را در خاورمیانه‌ تحکیم بخشید و کوردستان را به‌ چهار بخش تقسیم نمود (البته‌ شرق کوردستان از سال ١٦٣٩ در میان جنگ صفوی و عثمانی از دیگر بخش‌های کوردستان جدا گشت). از موثرترین قدرت‌هایی که‌ در قرارداد لوزان حضور داشت، یکی همین دولت فرانسه‌ بود که‌ دست در دست انگلیس کوردستان را میان چهار دولت-ملت تجزیه‌ نمود، و سرزمین خلق‌های عرب را به‌ ٢٢ دولت-ملت تقسیم نمودند تا از اتحاد آنان جلوگیری نمایند و تا به‌ امروز نیز مردم عرب همه‌ جوره‌ در مشکلات‌ اجتماعی-سیاسی گیر افتاده‌اند و نائل نیز یکی از همین مردم عرب بود که‌ خانواده‌اش در پی سیاست‌های استعمارگرایانه‌ مجبور به‌ مهاجرت به‌ فرانسه‌ گشته‌ بودند.

مسئله‌ی ژینا و نائل در ماهیت خود یک مسئله‌ هستند، هرچند که‌ در ظاهر با هم فرق‌هایی دارند. همه‌ متفق‌القول هستند که‌ حکومت اشغالگر ایران یک سیستم ناکارآمد و فاشیستی است، اما در مورد سیستم حکومتی فرانسه‌ این اتفاق نظر وجود ندارد. حکومت فرانسه‌ خود را همچون یکی از دموکراتیک‌ترین حکومت‌های جهان می‌پندارد و سیستم پارلمانی خویش را نمود عالی دموکراسی معرفی می‌کند. تبلیغات سیاسی رسانه‌های مسلط نیز چیزی غیر از این به‌ ما نمی‌گویند. اکنون که‌ در انقلاب "زن زندگی آزادی" قرار داریم، تبلیغات سیاسی رسانه‌های مسلط در حال تبلیغ سیستم‌هایی مانند سیستم حکومتی فرانسه‌ برای جایگزین سیستم حکومتی ایران هستند. خوب این یک فریب سیاسی بزرگ است. قتل نائل به‌ دست پلیس فرانسه‌ به‌ وضوح به‌ ما می‌گوید سیستم پلیسی فرانسه‌ و ایران در ماهیت امر یکی هستند، هرچند که‌ تفاوت‌های ظاهری با همدیگر دارند. قتل نائل و ژینا هر دو توسط پلیس اتفاق افتاده‌ است و این امر اتفاقی نیست، بلکه‌ این قبیل قتل‌ها ناشی از ذهنیت اقتدارگرا، استعمارگر و دولت‌گرایانه‌ی حکومت‌هاست.

می‌دانیم که‌ مونتسکیو یکی از متفکران فرانسوی قرن ١٧ بود، تفکر اصلی او سیستم تفکیک قوا (مجریه‌، مقننه‌ و قضائیه‌) بود که آن را همچون یک قانون دولتی ارائه‌ کرد. بعدها با انقلاب فرانسه‌ اولین دولت-ملت جهان برپایەی سیستم تفکیک قوا ساخته‌ شد و سیستم "جمهوری دولت-ملتی" فرانسوی به‌ مانند الگویی جهت تمامی کشورها کپی‌بردای شد، سیستمی که عملا هیچگاه نتوانست جمهوری باشد بلکه دولتی است که در مقابل جامعه می‌ایستد. سیستم "جمهوری دولت-ملتی" ایران نیز یک کپی مخدوش از همین سیستم فرانسوی است، در ایران نهاد ولایت فقیه و دربارش، بر فراز این سیستم ایستاده‌ است، و در فرانسه‌، بورژوازی فرانسوی چنین نقشی را بر عهده‌ گرفته‌است. حالا شاید بپرسید پس چرا یک رفاه نسبی یا یک دموکراسی بورژوائی در فرانسه‌ وجود دارد که‌ در ایران حتی فاقد آن هستیم؟ حکومت فرانسه‌ علاوه‌ بر همه‌ی اینها در تقسیم کار جهانی خود جزئی از کشورهای "قدرت هژمونیک مرکزی" است و از آغاز دوران استعمارگری مدرن، از حکومت‌های اصلی استعمارگر در جهان به‌ شمار می‌رود که‌ حوزه‌ی استعماری آن از آفریقا، آمریکای لاتین، خاورمیانه‌ تا آسیا را در بر می‌گرفت. غارت منابع طبیعی و ثروت کشورهای تحت استعمار فرانسه‌ باعث شکوفایی مالی طبقات بالای فرانسه‌ گشت و این کشور بدین وسیله‌ توانست به‌ رشد صنعتی نیز دست یابد. البته‌ که‌ در مقابل این غارت منابع و استعمار مقاومت‌های زیادی در کشورهای استعمارزده‌ صورت گرفت، اما ارتش فرانسه‌ بدون هیچ تردیدی سرکوبی خونین را در این کشورها به‌ اجرا گذاشت، کشتار مردم نیجریه‌ و تجاوز به‌ زنان نیجریه‌ای و مثله‌ کردن بدن مردم (از جمله‌  بریدن سر) توسط ارتش فرانسه‌ انجام شد، کشتار مردم الجزایر، کشتار مردم ویتنام و... همه‌گی توسط همین حکومت "جمهوری دولت-ملتی" فرانسه‌ شکل گرفت. حکومت ایران اما در تقسیم کار جهانی یکی از کشورهای "قدرت هژمونیک مرکزی" نیست و در حاشیه‌ی این سیستم قرار دارد، هر چند که حکومت ایران نیز به استعمارگری و استثمارگری می‌پردازد و منابع طبیعی و ثروت خلق‌ها را غارت می‌کند. از لحاظ حقوق شهروندی نیز دستاوردهای حقوق شهروندی فرانسوی مدیون مبارزات زنان و جوانان فرانسوی و مهاجرین می‌باشند و حکومت را مجبور به قبول این حقوق شهروندی نموده‌اند. این تنها مبارزات جامعه است که می‌تواند دولت را مجبور به عقب‌نشینی نماید و هر اندازه یک جامعه، خود را سازماندهی نماید و به امر مبارزه دست یازد به همان اندازه دموکراسی پیشرفت می‌کند. تشکل‌های کارگری و جنبش‌های زنان و جوانان در فرانسه سال‌های زیادی است که در مقابل حکومت مبارزه می‌کنند.

در سرکوب، کشتار و اشغالگری حکومت فرانسوی و حکومت ایرانی تفاوت ماهوی با هم ندارند، بلکه‌ این تفاوت تنها در سطح دامنه‌ی گسترش و ظاهر امر وجود دارد. این تفاوت ظاهری را تنها می‌توان با مقایسه‌ی پاریس با تهران و متناظر با آن میان الجزایر و سقز فهمید.

پاریس و تهران

پاریس و تهران هر دو پایتخت هستند و شباهت‌هایی با هم دارند. هر دو پایتخت استعمارگری هستند، اگر پاریس، کشورهای الجزایر، ویتنام و بسیاری کشورهای دیگر را استعمار کرده‌ است، تهران نیز استعماگر کوردستان، بلوچستان و دیگر سرزمین‌ خلق‌های ایران است، هر دو مرکز یک جمهوری دولت-ملت محور هستند، هر دو از مراکزی هستند که‌ مقصد مهاجرین هستند، مهاجرینی که‌ اهل سرزمین‌های استعمارزده‌ی همین مراکزاند. همانگونه‌ که‌ پاریس مملو از عرب‌ها، آفریقایی‌ها و دیگر مردم تحت استعمار فرانسه‌ است، تهران نیز مملو از کوردها، بلوچ‌ها، عرب‌ها، ترک‌ها و... است. هر دو مراکز انباشت سود و منابع مالی غارت شده‌ از خلق‌ها هستند، به‌ همین جهت زرق و برق‌دارتر از مستعمره‌هایشان ساخته‌ شده‌اند. هر دو مراکز فرماندهی سرکوب خلق‌ها به‌ هنگام قیام‌های آزادی‌خواهانه‌ هستند.

اما یک وجه دموکراتیک نیز در این دو شهر وجود دارد، پاریس تجربه‌ی زیبای کمون پاریس و تهران نیز انقلاب بهمن ٥٧ را در کارنامه‌ی خود دارند، هر دوی این تجربه‌های انقلابی نیز توسط حکومت‌های اقتدارگرای فرانسوی و ایرانی سرکوب شدند. کمون پاریس توسط نظام فاشیستی حاکم بر فرانسه‌ سرکوب شد و انقلاب بهمن ٥٧ توسط اقتدارگرایان اسلامگرای ولایت فقیهی سرکوب و غارت شد. هم در پاریس و هم در تهران جنبش دانشجوئی سابقه‌ی درخشانی دارند و هر دو فضای روشنفکران مختلف در تاریخ معاصر بوده‌اند. کسانی همانند هوشی‌مین و فانون در پاریس و دیگر شهرهای فرانسه‌ با تفکرات انقلابی آشنا گشتند، و کسانی همچون فواد مصطفی سلطانی و مسعود احمدزاده‌ نیز در تهران مشغول به‌ تحصیل بودند و از فضای سیاسی تهران متاثر گشتند، که‌ همه‌ این افراد و بسیاری دیگر انقلابیون خلق‌های خود در عصر گذشته‌ بودند.

الجزایر و سقز

الجزایر در شمال آفریقا قرار دارد و در قرن‌های گذشته‌ به‌ صورت مداوم تحت سلطه‌ قرار داشته‌است. در سال ١٥١٧ تحت سلطه‌ی امپراطوری عثمانی درآمد و با سقوط امپراطوری عثمانی، الجزایر تحت استعمار فرانسه‌ درآمد. انقلابیون الجزایری با تشکیل جبهه‌ی رهائی بخش ملی، نزدیک به‌ یک دهه‌ با استعمار فرانسه‌ جنگید تا بلاخره‌ در ١٩٦٢ توانستند استقلال الجزایر را اعلام کنند، طی این جنگ صدها هزار الجزایری شهید شدند. اما به‌ این دلیل که‌ هنوز نظام هژمونیک سرمایه‌داری جهانی پابرجاست، اوضاع زندگی مردم الجزایر فرق چندانی نکرده‌ است و با هزاران قید و بند به‌ سیستم سرمایه‌داری جهانی وابسته‌ هستند که‌ حکومت فرانسه‌ یکی از مراکز اصلی سیستم سرمایه‌داری جهانی است و عملا استقلال الجزایر از فرانسه‌ تنها در ابعاد سیاست رسمی شکل گرفته‌ است وگرنه‌ استقلالی در کار نیست. مردم الجزایر نیروی کار ارزان قیمت کارخانه‌های فرانسوی در داخل کشورشان هستند و به‌ هنگام مهاجرت به‌ فرانسه‌ نیز کارگران بخش خدماتی فرانسه‌ را تشکیل می‌دهند. از ١٩٧٠ به‌ بعد فرانسه‌ همانند دیگر کشورهای مرکزی سرمایه‌داری مراکز صنعتی خویش را به‌ آفریقا و آسیا روانه‌ کردند تا از نیروی کار ارزان قیمت این کشورها برای سودآوری بیشتر بهره‌مند شوند و با این کار تشکل‌های کارگری فرانسوی نیز (که تشکل‌های مبارزی بودند) آسیب دیدند و دولت فرانسه‌ با موانع کمتری می‌تواند سیاست‌های سرمایه‌دارانه‌ و امپریالیستی خویش را پیش ببرد. از سوی دیگر در داخل کشور هنوز به‌ کارگران بخش خدماتی برای مشاغل فرومایه‌ نیازمند هستند و چه‌ کسانی بهتر از مهاجرین می‌توانند این کارها را از جمله‌ مراقبت از سالمندان، کار در رستوران‌ها، مراقبت از حیوانات خانگی و... را بر عهده‌ بگیرند؟ نائل که‌ به‌ دست پلیس فرانسه‌ کشته‌ شد به‌ کارهای بی‌ثباتی همچون پیتزابری مشغول بود.

سقز یکی از شهرهای کوردستان است که‌ در بخش شرقی کوردستان بزرگ قرار گرفته‌ است. بخش‌ شمالی کوردستان توسط ترکیه‌، بخش جنوبی توسط عراق و بخش غربی توسط سوریه‌ به‌ اشغال درآمده‌اند(هرچند که‌ بخش‌هایی از بخش جنوبی و غربی دیگر تحت استعمار دولت‌های مرکزی نیستند). اما سقز که‌ در شرق کوردستان قرار گرفته‌ است، کماکان تحت استعمار دولت مرکزی ایران قرار دارد. سقز شهری است که‌ به‌ دلیل شرایط مستعمره‌بودن در شرایط بسیار بد اجتماعی-اقتصادی قرار دارد، بسیاری از اهالی سقز یا به‌ کولبری می‌پردازند و در مرزها توسط نیروهای اشغالگر ایران کشته‌ می‌شوند و یا مجبور شده‌اند که‌ به‌ مراکز صنعتی و کارگری ایران روانه‌ گردند. سقز یکی از شهرهایی است که‌ در ١٠٠ سال گذشته‌ به‌ صورت مداوم علیه‌ دولت-ملت‌های استعمارگر ایرانی مبارزه‌ کرده‌ است و انقلابیون بیشماری در سقز متولد شده‌اند و شهیدان گرامی بیشماری نیز اهل سقز بوده‌اند که‌ می‌توان به پیشاهنگ انقلاب زنان و دموکراسی شهید "برفین چلچمه‌" اشاره‌ کرد که‌ در نبرد حماسه‌ی قندیل در مقابل نیروهای نظامی اشغالگر ایران، حماسه‌وار مقاومت کرد و شهید شد. همچنین ژینا امینی اهل سقز بود که‌ به‌ دست پلیس ایران کشته‌ شد.

شهادت ژینا امینی از دلایل اصلی بروز انقلاب "زن زندگی آزادی" است، در مراسم خاکسپاری ژینا مردم حاضر در آرامگاه، یک صدا شعار "ژن ژیان آزادی" را سر دادند و انقلاب دموکراتیک شرق کوردستان و ایران آغاز گشت، این شعار فوری توسط زنان و جوانان (به‌ ویژه‌ دانشجویان) در تهران به‌ فارسی برگردانده‌ شد و به‌ شعار اصلی انقلاب بدل گردید، اکنون زنان و جوانان فرانسوی نیز با کشته‌ شدن نائل، در خیابان‌های فرانسه‌ مشغول قیام برای دموکراسی هستند.

کوردها پیشاهنگ دموکراسی

در ١٨٧١ کمون پاریس تبدیل به‌ نمونه‌ای درخشان برای همه‌ی خلق‌ها به‌ ویژه‌ جوانان و زنان انقلابی گشت تا برای رسیدن به‌ آزادی از آن الهام و الگو بگیرند، در ٢٠١٢ نیز انقلاب روژاوا تبدیل به‌ نمونه‌ای درخشان برای همه‌ی خلق‌ها گشته‌است. در انقلاب روژاوا نیز مبارزین آپوئی زن و مرد (YPG و YPJ) با شعار "ژن ژیان ئازادی" مقابل تاریکترین نیروهای فاشیستی از جمله‌ داعش و ارتجاعیون وابسته‌ به‌ حکومت ترکیه‌ جنگیدند و پیروز گشتند، صدها انقلابی انترناسیونالیست از تمامی نقاط جهان در انقلاب روژاوا قرار گرفته‌اند. در قرن ٢١ انقلاب روژاوا همان نقش کمون پاریس برای قرن ٢٠ را دارد. انقلابی که‌ پیشاهنگان آن زنان هستند و آزادی زنان هدف اصلی این انقلاب است، چرا که‌ آزادی جوامع در گرو آزادی زنان است. انقلاب روژاوا تنها به‌ خلق کورد محدود نماند، و عرب‌ها و سوریانی‌ها و دیگر خلق‌های منطقه‌ نیز به‌ این انقلاب ملحق شده‌اند. تنها چندی قبل از مرگ ژینا، زنی در شهر مریوان دست به‌ خودکشی زد تا از گزند تجاوز دور بماند و قیام ابتدا در مریوان توسط زنان مریوانی آغاز شد، اما به‌ مناطق دیگر کشیده‌ نشد، چند روز بعد که‌ ژینا توسط پلیس گشت ارشاد شهید شد، قیام ابتدا از سقز شروع شد و به‌ کل شهرهای کوردستان و سپس ایران گسترش یافت.

 کوردها به‌ رهبری عبدالله‌ اوجالان و جنبش آپوئی به‌ این نتیجه‌ رسیده‌اند برای پیروزی، نباید انقلاب تنها به‌ کوردستان محدود بماند، چرا که‌ حتی با بیرون راندن اشغالگران از کل سرزمین کوردستان، سیستم استعمار و استثمار منطقه‌ای و جهانی از میان برداشته‌ نمی‌شود و نمی‌توان از کوردستانی آزاد سخن به‌ میان آورد. در مثال الجزایر این مسئله‌ کاملا روشن است که‌ حتی با برساخت یک "دولت-ملت" الجزایری نیز نتوانستند مسائل و تضادهایشان را حل نمایند. کوردستان در این مورد نیز پیشاهنگ است و هر بخش کوردستان موظف است تا نه‌ تنها به‌ انقلاب آزادی کوردستان بپردازد، بلکه‌ به‌ دموکراتیزه‌ کردن کشورهای استعمارگرش نیز بپردازد. کوردهای شمال کوردستان می‌بایست به‌ دموکراتیزه‌ کردن ترکیه‌، کوردهای شرق کوردستان به‌ دموکراتیزه‌ کردن ایران، کوردهای غرب به‌ دموکراتیزه‌ کردن سوریه‌ و کوردهای جنوب به‌ دموکراتیزه‌ کردن عراق بپردازند. تنها بدین گونه‌ است که‌ کوردها هم خودشان از چنگال نسلکشی فیزیکی و فرهنگی و استعمار رها می‌یابند و هم می‌توانند با همزیستی دموکراتیک با دیگر خلق‌ها زندگی کنند. از هم اکنون اتحاد و برادری خلق‌ها در ایران نیز دیده‌ می‌شود. به‌ ویژه‌ خلق بلوچ بسیار به‌ خلق کورد نزدیک شده‌ است. جنبش دانشجوئی دموکراتیک ایران که‌ شامل زنان و جوانان پیشرو ایرانی و شرق کوردستان است نیز به‌ برادری و خواهری خلق‌ها می‌پردازد.

مبارزات زنان و جوانان در کوردستان، ایران و فرانسه‌ برای از میان برداشتن سیستم‌های پلیسی، اقتدارگرا، مردسالارانه‌ و استعمارگرایانه‌است. پاسخ حکومت‌ها نیز برای این مبارازات دموکراتیک چیزی جز سرکوب نیست، شاید سرکوب حکومت اشغالگر ایران وحشیانه‌تر به‌ نظر برسد، اما در نهایت سرکوب، سرکوب است و هر دو از ذهنیتی سرکوبگرایانه‌ برمی‌خیزند و نتیجه‌ی هر دو مقابله‌ با دموکراسی راستین و تداوم سیستم استثمار و استعمار خلق‌هاست. در حالی که‌ نیروهای دموکراسی به‌ برابری همه‌ی انسان‌ها، درنظر گرفتن تفاوت‌ها و تکثر باور دارند، نیروهای راستگرا نیز به‌ انکار تفاوت‌ها و تحقیر فرهنگ دیگران می‌پردازند، راستگرایان در فرانسه‌ شعار می‌دهند: "فرانسه‌ برای فرانسویان" و خواهان اخراج همه‌ی مهاجرینی هستند که‌ سال‌ها توسط همین حکومت فرانسه‌ سرکوب، استثمار و استعمار گشته‌اند و نیروی کار اصلی فرانسه‌ را تشکیل می‌دهند. راستگرایان ایرانی نیز در این مورد به‌ همتایان فرانسوی خویش می‌مانند هنگامی که‌ می‌گویند یا باید پان‌ایرانیسم را قبول کنید یا باید از کشور بیرون بروید! البته‌ که‌ مدل ایرانی آن بسیار مضحکتر است چرا که‌ یکی که‌ اهل زابل یا سقز باشد بر روی سرزمین خود زندگی ‌می‌کند، این حکومت‌ها هستند که‌ زابل و سقز یا الجزایر را اشغال کرده‌اند و اشغالگران باید بیرون روند. مبارزات دموکراسی دوباره‌ بعد از بیماری (ساخته‌ شده‌ی) کرونا دوباره‌ در سطح جهان جان تازه‌ای گرفته‌ است که‌ انقلاب "زن زندگی آزادی" کوردستان و ایران پیشاهنگ این دوره‌ از مبارزات جهانی خواهد بود.

 انقلاب "زن زندگی آزادی" تفاوت‌های بنیادین بیشماری با انقلابات گذشته‌ دارد، چرا که‌ خود این شعار از یک پارادایم نوین فلسفی برخاسته‌است. عبدالله‌ اوجالان که‌ اکنون ٢٥ سال است در زندان امرالی (واقع در ترکیه‌) به‌ سر می‌برد، در زندان به‌ نگارش مانیفست تمدن دموکراتیک پرداخت. انقلابات قرن ٢٠ برپایه‌ی تاسیس "جمهوری دولت-ملتی" نشات گرفته‌ از انقلاب فرانسه‌ بنیانگذاری شدند، اما راه به‌ جایی نبردند، انقلابات و مبارزات پیش رویمان بر پایه‌ی دموکراسی اجتماعی، آزادی زنان، مبارزات اکولوژیک و مدل خودمدیریتی دموکراتیک نشات گرفته‌ از انقلاب روژاوای کوردستان خواهند بود. اگر "مانیفست کمونیست" الهامبخش اصلی انقلابات قرن ٢٠ بود، "مانیفست تمدن دموکراتیک" مانیفست مبارزات و انقلابات پیش رویمان در قرن حاضر است با این تفاوت که‌ اینبار "آزادی پیروز خواهد شد".