یادداشت

رهبر خلق کورد عبدالله اوجالان: آزادی زن می‌تواند با دستاوردهای عظیم از بحران خارج شود

لازم است آزادی زن در تطابق و تناسب با تعریف پدیده‌، گستره و چارچوب خود را بیابد. آزادی و برابری عمومی اجتماعی ممکن است که عیناً به معنای آزادی و برابری مستقیم برای زن نباشند. بنابراین لازم است سازماندهی و فعالیت اختصاصی در این مورد انجام گیرد.

ارزیابی‌های رهبر خلق کورد عبدالله اوجالان

زن و نظام روابط وتضادها که حول محور آن شکل گرفته علاوه بر اینکه جوهر دمکراتیزاسیون را تشکیل می‌دهد، به تنهایی پدیده‌ مهمی است که لازم است مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد. هر چند توازنات رفتارهای اشتراکی و دمکراتیک با تأخیر و در حد ناچیزی به موضوع بحث علوم اجتماعی تبدیل شده باشد، اما این طرز برخورد را در خصوص پدیده زن بیشتر مشاهده می‌کنیم. گویی وضعیت کنونی زن از لزومات طبیعی او می‌باشد و چنین دیدگاهی در همه تحلیلات علمی، مواضع اخلاقی و سیاسی به‌عنوان پیش‌فرض پذیرفته می‌شود. جای بسی حزن و تأسف است که زن نیز این پارادایم را همچون امری طبیعی قبول کرده است. هزاران سال است که قداست و طبیعی‌بودن نظام‌های موجود تحمیل‌شده بر خلق‌ها بصورت چندین برابر بر ذهنیت و رفتارهای زن حک گردیده است. به نسبتی که خلق‌ها تبدیل به زن شده‌اند زن‌ها نیز تبدیل به خلق شده‌اند. منظور هیتلر از "خلق‌ها مانند زن هستند" نیز همین حقیقت بوده است. اگر دقیق‌تر به پدیده‌ زن بنگریم درمی‌یابیم که فراتر از یک امر بیولوژیک مربوط به جنسیت، بسان مسئله تبار، طبقه و ملت با آن برخورد شده است؛ البته به‌عنوان تبار، طبقه و ملتی که بیش از همه سرکوب شده است. باید این را به خوبی دانست که هیچ یک از تبارها، طبقات و ملت‌ها به اندازه زن بطور سیستماتیک به بردگی کشانده نشده است.

هنوز هم تاریخ بردگی زن نوشته نشده است. تاریخ آزادی هم منتظر نوشته‌شدن است. روشن‌نشدن ابعاد تاریک بردگی عمیق زن رابطه مستقیمی با رشد اقتدار دولت‌مدار و هیرارشیک در جامعه دارد. همراه با عادت‌دادن زن به بردگی، حکومت‌های تبعیض‌آمیز هیرارشیک تأسیس شده و راه بردگی دیگر اقشار جامعه نیز گشوده شد. مردها بعد از زن به بردگی کشیده می‌شوند. بردگی جنس، ابعاد متفاوتی با بردگی طبقاتی و ملی دارد. مشروعیت‌بخشی به بردگی جنسیتی، همراه با شیوه‌های سرکوب زیرکانه و خشن با دروغگویی‌هایی که بار احساسی دارند انجام می‌گیرد. تفاوت بیولوژیکی زن به‌عنوان بهانه‌ای برای به بردگی‌کشاندن او بکار گرفته می‌شود. همه کارهایی که زن انجام می‌دهد تحت نام "کارهای زنانه" بی‌ارزش و خوار شمرده می‌شوند. حضور در عرصه‌های عمومی اجتماع از لحاظ دینی، ممنوع و از لحاظ اخلاقی، عیب محسوب می‌شود. به‌تدریج از کلیه فعالیت‌های اجتماعی محروم می‌گردد. با پیشرفت انحصار‌گرایی و تسلط مرد بر عرصه‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ضعف زن بیشتر نهادینه می‌شود. "جنس ضعیف" به‌عنوان یک عقیده مورد قبول واقع می‌شود.

با انباشته‌شدن کلیه امکانات و منابع مادی و معنوی در دست مرد، زن تبدیل به موجودی می‌شود که به دستان مرد چشم دوخته، گاهی اوقات التماس می‌کند، بعضاً با زیرپا گذاشتن شرف خویش به سرنوشت خود راضی بوده و پیوسته با قهر‌کردن از زندگی در سکوتی عمیق فرو می‌رود. می‌توان به آن مردة زنده نیز گفت. می‌توان با چند مثال موضوع را بهتر روشن ساخت. اولین تشبیه "پرنده در قفس" است. پرنده بعضاً بمانند قناری خوشرنگ است. بعضی وقت‌ها هم بلبل خوش‌صداست. هر کس به نوبه خود او را تشبیه به پرنده‌ای می‌کند. اکثر مواقع گنجشک گفته می‌شود. تشبیه دیگر، گربه‌ای است که در چاهی عمیق افتاده و وادار به "میومیو"‌کردن می‌شود. با تغذیه از خرده‌های نان و خوراک برای صاحب خود به خوبی رام می‌شود. ممکن است که کمی زمخت و درشت به نظر برسد، اما برای تحلیل عمق بردگی به فعالیت‌های علمی و ادبی چندجانبه، نیاز مبرمی وجود دارد. جامعه‌ای بسیار جنسیت‌گرا شکل گرفته است. بزرگ‌ترین پلیدی در اینجاست که تجاوز تک‌طرفه مرد به زن به‌عنوان قهرمانی قلمداد می‌شود و مرد از آن احساس نشاط و غرور می‌‌کند، اما زن محکوم به سنگسار شده و از مرگ تا انداخته‌شدن به فاحشه‌خانه و دیگر واردنشدن به جامعه، با هرگونه سنگ‌دلی و بی‌رحمی روبروست. بسیار شرم‌آور است که مرد از اندام‌های جنسی خود احساس غرور می‌کند در حالیکه اندامهای جنسی زن، مایه شرم و آبروریزی تلقی می‌شود. حتی از بکارگیری کوچک‌ترین تفاوت‌های بیولوژیکی علیه زن هم حذر نشده است. زن‌بودن به موضوع شرم تبدیل شده است. حتی در به اصطلاح احساس مقدس یعنی عشق هم، آنچه که زن تجربه می‌کند فقط تحمل مرد است. کودکان دختر همیشه تحقیر شده‌اند.

چرا بردگی تا این اندازه عمیق؟

 سؤالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که چرا بردگی تا این اندازه عمیق؟ پاسخ این سؤال بطور حتم با پدیده قدرت ارتباط دارد. سرشت اقتدار مستلزم بردگی است. اگر نظام اقتدار در دست مرد باشد، نه تنها قشری از نوع انسان بلکه کل یک جنس هم طبق سیاست‌های این قدرت شکل می‌گیرد. همانطور که صاحبان قدرت مرزهای دولت را بسان مرزهای خانه در نظر گرفته و هر اقدامی در داخل این مرزها را حق خود می‌داند، در خانواده که میکرومدل آن است مرد به‌عنوان صاحب قدرت است و هرگونه برخورد و رفتار با زن ـ در صورت لزوم هم، کشتن ـ را حق خود می‌داند. زن خانواده به آنچنان ملکی قدیمی و غایی تبدیل شده‌ است که مرد با احساس مالکیت بی‌حد و حصری می‌گوید که "زن مال من است". زن ـ که تحت نام ازدواج وابسته گردیده است ـ کوچکترین حقی بر گردن مرد ندارد. اما مرد نسبت به زن و فرزندان دارای حقوق بی‌نهایت می‌باشد. ریشه‌ اصلی مالکیت را نیز باید در خانواده، یعنی در تصرف و برده‌داری بر زن جستجو کرد. در ریشه مالکیت، "زن به‌بردگی کشیده‌شده" نهفته است. بردگی و مالکیتی که نسبت به زن وجود دارد به تدریج کل جامعه را دربر می‌گیرد. بدین ترتیب، در ساختار ذهنیتی و رفتاری فرد و جامعه باعث بروز هرگونه افکار و احساسات مالکیت و برده‌داری می‌شود. زمینه برای هر نوع ساختارهای دولت‌گرا و هیرارشیک در جامعه فراهم می‌گردد. این نیز به معنای تداوم آسان و برخوردار از مشروعیت هر نوع ساختار طبقاتی است که تمدنش می‌خوانند. بدین ترتیب تنها زن نیست که دچار شکست می‌شود. بلکه غیر از مشتی نیروهای دولت‌گرا و هیرارشیک، تمام جامعه شکست می‌خورد.

برای زن دوره‌های ویژه بحرانی اهمیت چندانی ندارند. چون مدام در شرایط بحرانی قرار دارد. زن‌بودن، هویتی بحرانی است. در شرایط کنونی کائوس نظام کاپیتالیستی تنها روزنه امید‌بخش، روشن‌شدن هرچند محدود پدیده زن است. فمینیسم، هر چند ناکافی هم که باشد، توانسته است در ربع قرن اخیر واقعیت زن را به خوبی روشن نماید. بخاطر اینکه در شرایط کائوس شانس تغییر یافتن هر پدیده‌ای، از طریق روشنگری‌ای برخوردار از سطح بالا بیشتر می‌شود، گام‌هایی که در راه آزادی برداشته می‌شود ممکن است موجب جهش‌های ماهوی شود. آزادی زن می‌تواند با دستاوردهای عظیم از بحران خارج شود.

لازم است آزادی زن در تطابق و تناسب با تعریف پدیده‌، گستره و چارچوب خود را بیابد. آزادی و برابری عمومی اجتماعی ممکن است که عیناً به معنای آزادی و برابری مستقیم برای زن نباشند. بنابراین لازم است سازماندهی و فعالیت اختصاصی در این مورد انجام گیرد. همچنین جنبش دمکراتیزاسیون عمومی می‌تواند امکاناتی را برای زن فراهم کند. اما به خودی خود نمی‌تواند دمکراسی به‌همراه بیاورد. زن باید شخصاً هدف، سازمان و تلاش دمکراتیک خود را نشان دهد. قبل از هر چیز تعریفی از آزادی مورد نیاز است که بتواند از عهده‌ بردگی‌ای که به زن قبولانده‌اند، برآید. نظام سرمایه‌داری چنان در رؤیاپردازی و تحریف واقعیات مهارت و توانایی دارد که توانسته حتی یکی از موارد پست‌کننده زن به‌عنوان مثال (پورنوگرافی) را عین آزادی جلوه دهد.

هر چند که فاکتورهای بسیار مهمی در تلاش فمینیستها وجود دارند، اما هنوز از سپری‌نمودن افق دید دمکراسی‌های غرب‌ ـ محور دورند. نه تنها نتوانسته است از شیوه زندگی کاپیتالیسم عبور کند بلکه از درک کامل آن هم عاجز است. این وضعیت، دیدگاه انقلاب سوسیالیستی لنین را تداعی می‌نماید. علیرغم تلاش زیاد و بدست‌آوردن امکانات و سنگرهای زیاد، سرانجام لنینیسم نتوانست از تقدیم باارزش‌ترین مساعدت به کاپیتالیسم از جناح چپ، رهایی یابد. ممکن است چنین سرنوشتی بر سر فمینیسم هم بیاید. عدم برخورداری از یک بستر سازمانی قوی، عدم گسترش فلسفه خود و وجود سختی‌ها و مشکلات مرتبط با میلیتانی زن، باعث تضعیف ادعای آن می‌شود. حتی ممکن است "سوسیالیسم رئالیستی" جبهه زنان هم تشکیل نشود. اما صحیح‌تر آن است که آن را به‌عنوان گامی جدی در زمینه مطرح‌کردن مشکل قلمداد کرد.

برگفته از دفاعنامه‌ی رهبر خلق کورد عبدالله اوجالان با عنوان دفاع از یک خلق

ادامه دارد