چرا ژینا نماد شد؟ | یادداشت
کوردستان ذخیره فکری و مبارزاتی- سیاسی ارزشمندی برای ایران دارد، اگر ایران کوردستان را درک کند و از بند استبداد رهایش کند خودش نیز رها خواهد شد و رهایی اینچنینی ایران و کوردستان به رهایی و تحول خاورمیانه نیز ختم خواهد شد
کوردستان ذخیره فکری و مبارزاتی- سیاسی ارزشمندی برای ایران دارد، اگر ایران کوردستان را درک کند و از بند استبداد رهایش کند خودش نیز رها خواهد شد و رهایی اینچنینی ایران و کوردستان به رهایی و تحول خاورمیانه نیز ختم خواهد شد
◼️ یک هفته از خیزشی سراسری در ایران میگذرد و نام ژینای کوردستان و مهسای ایران رکوردهای توئیتر را پشت سر میگذارد.
این خیزش که مؤلفههای یک جنبش مترقی و قوی را در خود و با خود دارد از همان ابتدا، جدای از همه وقایع و اتفاقاتی که بر روی زمین رقم میزند نمودی نمادین از بسیاری از واقعیتهای کوردستان، ایران و خاورمیانه را ارائه میدهد.
اینکه چرا و چگونه دختری کورد و شعاری کوردی به نماد جنبش و مبارزه اولین و براندازانهترین حرکت قرن جدید شمسی خلقهای ایران بدل گشته، جای درنگ و تأمل دارد. همچنین باید اشاره کرد طی سالهای اخیر جانهای جوان بسیاری فدای زنده ماندن حاکم ماردوش ایران شده و با اینکه برخی شان مانند نوید افکاری حتی نام و شخصیتی ملی و جهانی بودند لیکن اعتراض به مرگ آنها در سطح واکنش ماند و به کنشی جمعی و سراسری بدل نگشت.
شکافتن همه لایههای عمیق و گسترده این موضوع و چرایی آن شاید در حال حاضر نه ممکن و نه در توان راقم سطور است چراکه تاریخ در حال رقم خوردن و شکل گرفتن به دست نسلی جدید در کف خیابان است بنابراین مطالعه و شکافتن موضوعی که هنوز شکل و نتیجه نهائی آن آشکار نشده، کاری سخت و چه بسا غیرممكن است اما به آن قسمت از بسترهای زایش و پدیدآمدن چنین نمادهایی که موجود است میتوان به شرح زیر اشاره کرد؛
قبل از ورود به بررسی موضوع باید اشاره شود دلایل و عواملی چند دست در دست هم داده است تا آغاز سرنگونی حاکم ماردوش ایران به دست جوانان کورد رقم بخورد کاوههای مدرنی که بیشترشان دختران و زنانی شجاع هستند و وجودشان نه نشانه دشمنی با ضحاک، بلکه نماد انکار و نیستی او هستند پس شایسته است برای این نمادهای رهایی، نامی نمادین نیز انتخاب شود که راقم سطور نام «کاوژن» را پیشنهاد میدهد این نماد سه حرف اول کاو از کاوه را با لفظ ژن که در زبان کوردی کورمانجی به معنی زن است ترکیب میکند تا از محوریت، میدانداری و پیشاهنگی دختران و زنان کورد را در این مبارزه ترسیم کند که همچون کاوه سالهاست از دست ضحاک و برای مبارزه با او به کوهها پناه بردهاند و نشان دهد که کاوژنها پیام رهایی را از کوه به شهر و به بطن جامعه رسوخ دادهاند.
ژینا و جنبشی که از گیسوی او سرچشمه گرفت نماد اندر نماد است اگر بتوان اورا با اغماض دهه هشتادی محسوب کرد نمادی از حلول اژدهای دهه هشتاد است که امکان نجات رژیم از دستشان غیرممکن است.
اینکه او زن است نمادی از اسارت نیمی از جامعه به دست ذهنیتی فسیلی است که در اثر آن، نیم دیگر جامعه نیز فلج و ناکارآمد و ناکام شده است.
اینکه او کورد است نماد ظلمی است که بر مردم کورد و سایر مردم ایران به بهانههای واهی روا داشته میشود را نشان میدهد.
اما چرا شعار «ژن، ژیان، آزادی» به رمز اتحاد و نماد مبارزه تبدیل میشود نیز حاوی نمادها و عللی است که میتوان چنین اشاره کرد؛ اگر ژینا کورد نبود به علل بسیاری احتمال شعلهور شدن خشم مردم و یورش نسل دهه هفتاد و هشتاد به خیابان کم بود. اولاً زنان کورد چندین دهه است که در کنار مردان در حال مبارزه سازمانی و حزبی و اجتماعی با رژیمهای فاسد و قاتل منطقه هستند و شکلگیری شعار «ژن، ژیان، آزادی» در بستر تاریخی و مبارزاتی اینچنینی ممکن گشته است بنابراین اگر بستر جامعه کوردی آماده و مهیای چنین ذهنیتی نبود نه خانواده ژینا محتملا چنین توان و ذهنیتی برای مقاومت، حقخواهی و خونخواهی ژینا را داشت و نه شهر سقز و سایر شهرهای کوردستان، روحیه منسجم و همبستگی لازم جهت تبدیل مرگ آن عزیز را به محاکمه و محاصره قاتلان و جباران او را داشتند و اگر چنین بستری ذهنی، تاریخی و سیاسی در جامعه کوردستان برای مسئله زن، در خانواده ژینا برای مقاومت و در شهرهای کوردستان برای مبارزه و همبستگی وجود نداشت مرگ ژینا هم در بهترین حالت خود چیزی مانند مرگ ستار بهشتی یا نوید افکاری یا ندا آقاسلطان پدید میآورد.
همچنین اگر مرگ ژینا در کوردستان انجام میگرفت باز چنین سطحی از مبارزه شکل نمیگرفت چراکه کوردستان هر روز شاهد شهادت جوانان رشید خود در زندان و کوهستان برای لقمهای نان یا جرعهای آزادی است اما جامعه ایرانی همراهی و همدلی لازم را با آن ابراز نمیداشت و رژیم با ادعاهای واهی و توجیهات مذهبی و غیره بین مردم کورد و سایر مردم ایران شکاف و دشمنی ایجاد میکرد تا از این شکاف برای ضحاک خورشت مغز جوانان کوردستان و ایرانزمین را تدارک ببیند. اما وقتی مرگ ژینا در تهران برای جرعهای آزادی و نه اینکه در کوهستان برای لقمهای نان رقم میخورد رژیم جایی برای تحریف حقیقت و تثبیت روایت دروغین خود نیافت بر این اساس و بستر است که زخم ژینا، زخم مهسا میشود و درد کوردستان، درد ایران میشود و ژن، ژیان و آزادی، بستر روانی و اجتماعی ترجمه به فارسی را پیدا میکند و پیام کوردستان به سراسر ایران منتقل میشود.
نماد دیگری که در مرگ ژینا و وقایع پس از آن نهفته است این است که مسئله مردم کورد تا وقتی از سوی همه مردم ایران شنیده نشود این استخوان همیشه لای زخم خواهد ماند یعنی عدم برخورداری از حقوق و تکالیف و مزایای برابر برای همه مردم ایران به هیچ بهانهای پذیرفته نیست چراکه هرگونه نابرابری در حق عدهای هرچند اندک، آغازگر درغلتیدن نظام سیاسی آینده نیز به چرخه استبداد و دیکتاتوری است. برای همین مورد هم کوردستان تجربهای ارزنده برای هموطنان ایرانی دارد چراکه نظام مذهبی فعلی از همان ابتدا کار خود را با خنجری در قلب کوردستان و فتوای جهاد خمینی آغاز کرد اما اکنون شمشیر کوردستان را بر گلوی خود احساس میکند شمشیری که اکنون همه مردم ایران هم آنرا در دست دارند اما این همراهی و همبستگی نباید محدود به قتل رژیم باشد بلکه باید معطوف به خلق رژیم و ساختار سیاسی آینده نیز باشد چون اگر خدای ناکرده اشتباه سال پنجاه و هفت دوباره در حق قومیتها و مذاهب دیگر تکرار شود سرنوشتی بهتر از اکنون در پیش نخواهد بود.
ژینای کوردستان وقتی به مهسای ایران تبدیل میشود نمادی با تفسیر دوگانه را در خود پرورش میدهد یک تفسیر نشان از اتحاد و همبستگی همه مردم در برابر ظلم و سرکوب فارغ از هر ظاهری است اما تفسیر دیگر این است که پیام کوردستان در پایتخت دگرگونه میشود و معنای مدنظر کوردستان جای خود را به معنای مدنظر پايتخت نشينان میدهد چراکه ژینای کوردی به مهسای ایرانی بدل میشود. این تبدیل به صرف تبدیل آن شاید جای نگرانی نباشد اما وقتی به سوابق تاریخی و بسترهای سیاسی و اجتماعی آن نگاه میشود زمینه تحریف پیام کوردستان که به طور ضمنی پیام همه اقوام و اقلیتهای مذهبی، سیاسی و حتی فکری را در خود دارد در پایتخت آینده نیز فراهم میکند وارونه کردن پیام فرستنده یک بدبینی و عدم صداقت گیرنده را در خود دارد. البته این تفسیر فعلا فقط بابت نشان دادن امکان وارونه کردن مسائل و قضایا را در آینده مدنظر قرار دارد و فعلا شاید کار به آنجا نرسیده است اما هوشیاری و آگاهی اولین و مهمترین ابزار جلوگیری از وارونه کردن و تحریف صورت مسئله هستند یا جوابها منطبق بر واقعیات و خواستهای حقیقی مردم باشند.
در نهایت میتوان گفت آنکس که روی سنگ قبر ژینا نوشته بود نامت فراموش نخواهد شد بلکه به نماد تبدیل میشود نه گزاف گفته بود و نه حرفی اتفاقی بر زبان رانده و در پیکر سنگ نشانده بود بلکه واقعیتی مسبوق به سابقه را در کوردستان نشان داده است. مگر فرزاد کمانگر اکنون نماد نیست؟ مگر زنان کوبانی و روژئاوا نماد نیستند؟ مگر شنگال نماد نیست؟
کوردستان ذخیره فکری و مبارزاتی_سیاسی ارزشمندی برای ایران دارد، اگر ایران کوردستان را درک کند و از بند استبداد رهایش کند خودش نیز رها خواهد شد و رهایی اینچنینی ایران و کوردستان به رهایی و تحول خاورمیانه نیز ختم خواهد شد. نفی انقلاب اسلامی و اصرار بر انقلاب انسانی خاورمیانه به دست ایران از دل کوردستان میگذرد و آینده دمکراتیک و انسانی انسان خاورمیانه بر سنگ بنای کوردستان به دست همه مردم ایران نهاده خواهد شد. ابزارها و مصالح چنین ساختنی فراهم است. اگر «ژن، ژیان، آزادی» رمز و نماد آغاز این آینده است، شعار دیگر کوردی یعنی «برخودان ژیانه» [مقاومت زندگیست] رمز و نماد تداوم این مسیر تا نتیجهدهی است. بَرخودان یعنی مقاومت و ژیان یعنی زندگی که پیام آن این است که مقاومت در برابر ظلم و ستم زندگی بخش و رهایی بخش است نه سکوت و تن دادن به آن.
اگر کوردستان بتواند این شعار و اهمیت مبارزاتی و سیاسی آن و انرژیبخشی حاصل از آن را به جامعه ایرانی منتقل کند و جامعه ایرانی نیز مانند شعار «ژن، ژیان، آزادی» شعار «برخودان ژیانه» را نیز درک و دریافت و فریاد بکشد امید تداوم این خيزش و جنبش بیشتر میشود.◻️