فرهنگ جامعه است و هنر نیز روح جامعه

زمانی که انسان با دقت بنگرد، زندگی زن-مادر فرهنگی است که توسط مادر ترویج یافته است و فرهنگ به رودی تبدیل شده که همیشه جامعه را توسعه داده است.

زمانی که از جامعه بودن صحبت می‌کنیم، قبل از همه باید از سطح فرهنگی و هنری آن جامعه صحبت کنیم؛ زیرا جامعه‌ از طریق فرهنگ و هنر صاحب طبیعتی کومینال و دمکراتیک و آزاد است. آن‌چه انسان را به انسان تبدیل می‌کند، فرهنگ و اخلاق است. آن‌چه که شخصیت می‌آفریند، فرهنگ و اخلاق است، زیرا انسان درون گیتی دارای وجودی خالقی براساس نیازها زندگی خود را تنظیم می‌کند و به موجودیت خود ادامه می‌دهد. زمانی که از فرهنگ و هنر سخن می‌گوییم، باید به شکلی محدود به آن ننگریم و باید به طور گسترده فرهنگ را تعریف کنیم. فرهنگ شامل این است که انسان هر چیز را با قدرت عقل و خالق خود می‌سازد‌ به عنوان مبنای زندگی مادی و معنوی «روحی»، شخصیت خود را بر آن بنیان نهاده است و به این معنا که آن را به هویتی تبدیل کرده است.

آن‌کس که همچنان جنبه‌ی معنوی خود را در جهان گسترش می‌دهد، این یک فرهنگ اصیل است. فرهنگ اصیل فرهنگی است که همواره زندگی زن-مادر خود را به گونه‌ای آزادانه و براساس جامعه‌ای طبیعی همیشه پرورش داده و خود را به اوج رسانده باشد. اگر انسان با دقت نگاه کند، زندگی زن-مادر فرهنگی است که توسط مادر ترویج یافته است و فرهنگ به رودی تبدیل شده که همیشه جامعه را توسعه داده است. اما هنگامی که شمن‌های حسود و تنگ نظر و پادشاه کوته نظر و محسور خود را سازماندهی کردند، مخالفت خود را با زندگی زن-مادری به عنوان منبعی زندگی آن‌ها را قوی و آراسته بودند، اعلام کردند. برای این‌که فرهنگ مقدس زن-مادری را تهی و بی‌تأثیر نمایند و آن را از بین ببرند، سیستم مردسالاری که هیچ ربطی به فرهنگ و اخلاق ندارد، توسعه یافت. فرهنگ الهە تا به امروز مقاومت کرده پایدار بوده است. وقتی در مورد رابطه‌ی فرهنگ و هنر صحبت می‌کنیم، آن‌گاه فقط درباره‌ی‌ آواز، تئاتر یا سینما صحبت نمی‌کنیم، بلکه آن‌ها بخشی از فرهنگ هستند. چاند موضوع بسیار گسترده‌ای است. به صراحت می‌توان گفت که فرهنگ همزمان بر وجود انسان گواهی می‌دهد.

وقتی از فرهنگ صحبت می‌کنیم، به معنای دیگری از انسان بودن صحبت می‌کنیم، این نیز به این معناست که انسان نمی‌تواند بدون فرهنگ باشد. اگر ما انسان‌ها این‌گونه دارای فرهنگ هستیم. اگر در مکانی فرهنگ وجود داشته باشد، پس بشریت در آن‌جا زحمات زیادی کشیده است و آن مکان با وجود انسان توسعه یافته است. وقتی از فرهنگ، وجدان و اخلاق و زبان مشترک و شیوه‌ی زندگی کومینال و آزاد و جامعه‌ی مقاومت کننده صحبت می‌کنیم، این‌گونه در مورد فرهنگ صحبت کرده‌ایم. وقتی انسان توجه نماید، چیزهای بسیاری در طول تاریخ اتفاق افتاده‌اند و دائماً بشریت را روشن و آگاه می‌کنند. به عنوان مثال، وقتی در ۱۰۴ مه، قوانین زندگی زن-مادر الهی توسط مرد فریبکار به سرقت رفت، آن‌گاه است که تمام ارزش جامعه توسط مادر-الهی که آن را خلق کرده بود، ربوده شد و براساس اندیشه و منافع خود محتوای آن برعکس شده و از ابتدا به جامعه ارائه شده است. این نیز بدان معناست که براساس خود جامعه را شکل داده است و تمام تلاش‌های حاکمین برای به گمراهی و حاشیه بردن بشریت، تغییر داده است، به همین سبب، پیشرفت و توسعه‌ی تاریخ بشریت پس از حقیقت، در برابر این گمراهی و به حاشیه بردن مقاومت کرده است.

از آن زمان می‌توان به دو رود در زندگی بشریت اشاره کرد. این نیز در طول تاریخ بشری، این دو رود در حال کش‌مکش و درگیری دائمی بوده‌اند. با توجه به سیستم حاکمیت و دو طرز تفکر، انسان می‌تواند این واقعیت را به خوبی درک کند که این دو شیوه‌ی زندگی با هم رشد می‌کنند. با گذشت زمان، انسان از ریشه و فطرت خود فاصله گرفت تا حدی که وقتی فرزندش را به دنیا آورد، او را شیر داد و بزرگ کرد، اما متأسفانه در نهایت آنانکی‌ خیانتکار، به قلب الهه-مادر خنجرش را فرو کرد. این خنجر به زخمی هزاران ساله تبدیل شد، یعنی تاریخ، فرهنگ و زندگی همگی برعکس شدند. سپس شهر آتن که توسط ذهن زئوس آماده شده بود، آخرین فریاد پرومتئوس در کوه‌های قفقاز و آخرین فریادش را در کالبد زمان برآورد و سپس مرد. این جان فقط به سبب این‌که لحظه‌ی مرگ فرارسیده بود، فریاد نمی‌زد، بلکه به سبب این بود که دیگر بی فرهنگ شده بود.

سپس به جای شادی؛ غم، به جای خنده؛ گریه به جای آزادی؛ برده‌داری ظاهر شده بود. ویژگی‌های زیبایی تغییر کرده بودند. ویژگی‌های زیبا تغییر کردند. دست به دست شده و زندگی رسماً تبدیل به قبری سرد شد، برخی از بردگان قبر را آماده کردند و برخی دیگر فاتحه می‌خواندند. همان‌طور که انسانیت در مزوپوتامیا در کوه‌های زاگرس محو شد، بار دیگر آن ارزش‌هایی که خود را در روح مادر-مقاومت کنندگان نهفته بود، فقط در فریاد مقاومت کنندگان باقی بود. او نیز در روحا در روستای امارا از الهه-اویش در برابر ظالمان آخرین امید در بامداد آخرین امید را در دل بشریت قرار داد. در روح آزادی‌خواهی داری ارزش‌های تمام بشریت را حول فکر و فلسفه‌ی زندگی که ساخته بود گرد آورد و تبدیل به جامعه‌ای تبدیل شد که دوباره شروع به کاوش و جست‌و‌جو کرد. فرهنگ و هنری که به بیراهه رفته بود، در حال جست‌و‌جو است و هر چه ‌برود، راه خود را خواهد یافت.

نکته‌ی دیگری که باید در مورد آن صحبت کرد این است که وقتی از شخصی می‌پرسیم کیستی، نگاهی به اطراف و جامعه خود می‌اندازد و خود را چنین تعریف می‌کند. برای این باید هرکسی به فرهنگ جامعه‌ی خود نگاه کند و وضعیت جامعه خود را ببیند و بگوید وضعیت جامعه من این است و من این‌گونه هستم. زیرا فرهنگ یک امر شخصی نیست، وجودی اجتماعی است. وقتی اشیا ساخته می‌شوند، جامعه باید حقیقت خود را در آن‌ها ببیند. وقتی انسان چیزی را خلق کند و آن را از آن تمام جامعه نداند و جامعه از آن تبعید نکرد، تبدیل به فرهنگ نمی‌شود. بنابراین وقتی آن چیز را با جامعه خود به اشتراک گذاشتید و جامعه از آن تبعید کرد، آن‌گاه تبدیل به فرهنگ می‌شود. در این روزگار پیشرفت‌های بزرگی در دنیا حاصل می‌شود، اما این پیشرفت‌های بزرگ در خدمت بشریت نیست و برای نابودی جامعه استفاده می‌شود. اما ما به این فکر کنیم که چرا باید بزرگترین هنرمند، رهبر آپو را نمی‌بینیم، این بسیار مهم است. آن‌چه را که رهبر آپو خلق کرده است را در خدمت جامعه قرار داد، پس رهبر آپو با ساخت جامعه وجودی را خلق کرد و خود تبدیل به جامعه شد. وقتی از رهبر آپو صحبت می‌کنیم، از بذرهای حیات آزاد و مشترک صحبت می‌کنیم، چیزی که از اصالت آن جدا شده بود، در مورد آن سخن می‌گوییم.

هنگامی که رهبر آپو گفت؛ من مردانگی را در شخصیت خود کشتم، رهبر آپو در مورد ذهنیت حاکم و اقتدارگرا صحبت می‌کرد که هزاران سال است خود را به سیستم یافته و هیچ ربطی به فرهنگ ندارد. برای داشتن یک فرهنگ آزاد، فرهنگی که از ریشه خود به حقیقت گواهی می‌دهد، باید ذهنیتی را که در ما شکل گرفته است را بکشیم. اما چگونه می‌توانیم ذهنیتی را که هزاران سال است در ما شکل گرفته است را بکشیم؟ برای کشتن آن‌ها، پذیرش زندگی درست مهم است، قبل از هر چیز باید بدانیم که فرهنگ مردسالاری یک دگم ذهنی را ایجاد کرده است که تا امروزه، ما از آن دگم و قالب ذهنی پیروی می‌کنیم. اگر ما به عنوان انسان‌ این قالب‌های ذهنی را در خود نکشیم و آن ذهنیت مردسالاری که وجود جامعه را هیچ می‌پندارد را رها نکنیم و از این ذهنیت چپاول‌گر و قاتل دست نکشیم، نمی‌توان از آزادی، برابری و جامعه‌ی کمونال صحبت کنیم؛ زیرا ذهنیتی که ما از آن صحبت می‌کنیم، ذهنیتی است که مخالف وجود جامعه و آزادی است. در این روزگار، هر کس بتواند ذهنیت اقتدارگرا را در شخصیت خود از بین ببرد و در شخصیت خود تجدید و تحول ایجاد نماید، آن‌گاه آن شخص می‌تواند بگوید که دارای یک شخصیت فرهنگی هستم «دارای فرهنگ هستم.» رهبر آپو آن را در شخصیت خود ساخت. برای این‌که انسان بتواند شخصیتی جدید را در وجود خود ایجاد نماید، باید جامعه‌ای را که توسط مردسالاری شکل گرفته است را به خوبی بشناسد و تحلیل و ارزیابی انجام دهد تا بتواند شخصیت خود را تغییر دهد. وقتی این کار را انجام ندهد، آن‌ زمان نمی‌تواند تغیر و تحول ایجاد نماید. هر چه انسان فرهنگ خود را توسعه دهد، در موضع‌گیری و پیشگامی خود تردیدی نخواهد داشت. کسانی که این حقیقت را در شخصیت خود شکل دادند، رهبران یک جامعه آزاد شدند و ما امروز راه این قهرمانان را ادامه می‌دهیم و مبارزه خود را تقویت می‌کنیم. همچنین وقتی از فرهنگ صحبت می‌کنیم، از نوعی تحول صحبت می‌کنیم و از راه‌های غلط انتقاد می‌کنیم که مانع از تجدید می‌شوند. نگاه کنید رهبری یک فکر و فلسفه پایه‌گذاری کرد تا آزادانه به زندگی بپردازیم، زندگی نوینی را برای بشریت تعریف کرد تا این خط‌مشی را بار دیگر گسترش دهیم و آن را زنده‌تر نماییم، خواستار مبارزه‌ی عظیم ایدئولوژیک است.

نکته‌ی مهم دیگر فرهنگ روستایی است. وقتی از فرهنگ روستا صحبت می‌کنیم، از فرهنگ زن-مادر صحبت می‌کنیم. فرهنگی که برای اولین بار روستا و زندگی مادر را پایه‌گذاری کرد. همزمان مادر خود فرهنگ است. روستا بودن چیست؟ روستا بودن این است که زندگی خود را بر پایه‌ی فرهنگ ادامه دهد، به کسی وابسته نباشد و با طبیعت به طور یکپارچه زندگی نماید. زندگی روستا رفاقتی مشترک است. همه به هم کمک می‌کنند و غریبه‌ای وجود ندارد. ناحقی و نا‌عدالتی وجود ندارد. یکدیگر را تحت فشار قرار دادن وجود ندارد. فرودست بودن و تحت ستم قرار داشتن وجود ندارد و غیره... خلق کورد همیشه از روستا به عنوان مرکز زندگی استفاده کرده است، این نشان می‌دهد مرکز و موطن کوردها روستا است. به عبارت دیگر می‌توان گفت که وجود فرهنگ یک لحظه‌ی اخلاقی و آزاد ایجاد می‌کند. حمله‌ی بزرگی به این فرهنگ صورت می‌گیرد و با گذشت زمان، حملات قوی‌تر می‌شود، برای جلوگیری از ضعیف شدن این فرهنگ چه باید کرد؟ آن‌چه بسیار مهم است، هویت و نقش مادر است. باید مبارزه‌ای بزرگ و مشترک علیه ذهنیتی که مانع مادر است، انجام دهیم. ما باید این واقعیت را درک کنیم که هر چه زنان قوی‌تر باشند، جامعه قوی‌تر خواهد بود. چرا رهبر آپو قبل از هر چیز مسئله زنان را مهم می‌دانست، و اعلام کرد؛ اگر زنان آزاد نباشند، جامعه نیز آزاد نخواهد شد. زیرا در فرهنگ زن اشغال‌گری وجود ندارد و زن یک وجود فرهنگی است.

زنان هستند که جامعه را در مسیر حقیقت قرار می‌دهند، برای این نیز توجه کنید، آن‌که با این ذهنیت حاکم مبارزه می‌کنند و از اندیشه و فلسفه‌ی رهبر آپو صیانت می‌کند، زنان هستند. بنابراین ذهنیت مردسالاری این را هضم نکرده و برنمی‌تابد و از هر طریقی به زنان حمله می‌کند. اما رهبر آپو یک بار دیگر فرهنگ مبارزه را در میان زنان زنده کرد. این فرهنگ در حال جهانی شدن است. نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که جامعه‌شناسی قبل از هر چیز در زمان ما یک نقص و کاستی‌هایی دارد و ریشه‌ی این نیز به تاریخ برمی‌گردد. این سیستم حاکم، هنر و هنرمندان را از یکدیگر بیگانه کرده است. هنرمندان هنر را نه برای جامعه بلکه برای هنر انجام می‌دهند، تا از این طریق پول به دست آورند. قبل از این‌که به ارزش‌های اجتماعی بیندیشد، به فکر خود است، در واقع هنرمند وجدان جامعه‌ی اخلاقی و سیاسی است. از نظر اندیشه‌ی تاریخی، در تاریخ مکتوب و نانوشته، هنرمند تاریخ را به امروز رسانده است، اما متأسفانه اغلب پول و مادیات بر تمامی ارزش‌ها مقدم بوده است.

سیستم سرمایه‌داری محتوای هنر و هنرمندان را تهی می‌کند و آن را نیز ترویج می‌کند. این امر نیز نه به منظور تاریخ است و نه برای عدم وجود جامعه‌ی روزمره، بلکه خالی از محتوا است. برای این‌که هنرمند وظیفه خود را به خوبی بداند، باید بداند که هنرمند شخصیتی آزاد است و لازمەی دست‌یابی به زیبایی، ساختن شخصیتی آزاد است. هنرمند طبیعت سوم است که برای ایجاد توازن بین جامعه و طبیعت بار دیگر محل بنیان نهادن است. هنرمند کسی است که آینده را در شخصیت خود می‌سازد. قوت خود را از جامعه می‌گیرد و منشاء قدرت جامعه است و اگر در محدوده‌ی جامعه باقی بماند، قربانی واپس‌گرایی می‌شود. هنر البته نیازمند تجدید فردی است. اما فردگرایی مانند کرمی است که محتوای جامعه را می‌خورد‌ و از بین می‌برد. اغلب نمی‌داند چه کاری انجام می‌دهد. برای کسانی که از علم اخلاق و زیبایی‌شناسی بی‌بهره بوده و اطلاعی ندارند و به نام هنر بدی انجام می‌دهند، می‌توان دید که در موزیک ویدیوها و فیلم‌ها به نام احساسات چقدر بدی و شکست وجود دارد. برای پر محتوا بودن باید شخصیت خود را تغییر دهد و خود را از طریق ملت دمکراتیک تربیت کند و کار و مبارزه را توسعه دهد. دیگر زمان آن به اتمام رسیده است که انسان به فکر منافع شخصی باشد، زمان درک فرهنگ دمکراتیک و گسترش آن است. یک جامعه‌ی آزاد و یک سرزمین آزاد فقط از طریق ملت دمکراتیک می‌تواند توسعه یابد.

منبع: مجله‌ی‌ آلترناتیو