جنبش آزادی کوردها؛ خیزش نخستینِ انقلابی نوین | یادداشت

وضعیت کوردها در خاورمیانه و انقلابی که به پیشگامی جنبش آزادیخواهی صورت می‌گیرد در صورتی که با طرح و برنامه‌ی منسجمی ارائه گردد می‌تواند مبارزین، روشنفکران و تمامی بخش‌های جامعه را که خواهان تحول دمکراتیک هستند را در راستای مبارزه‌ای هماهنگ، گردهم آورد.

◼️ ترافیک دیپلماسی ایران بعد از تحولاتی که در منطقه روی می‌دهد بیانگر وضعیت دشواریست که ایران پیش روی دارد. تنش بین آذربایجان و ارمنستان بعنوان دو همسایه‌ی شمال غربی، چالش جدیدی را برای ایران ایجاد کرده به طور حتم نمی‌توان این تنشها را که اینک در قفقاز جنوبی رخ می‌دهند، مستقل از مداخلات ترکیه‌ی نئوعثمانی دانست که اردوغان در سر می‌پروراند. طرحی که یک پای آن تا قبرس و دریای مدیترانه کشیده شده و پای دیگرش در مداخلات سوریه و عراق می‌باشد و با اشغال عفرین و ادلب و بخش‌هایی از شمال عراق منطقه را با بحران مواجه نموده.

پروژه‌ی اشغالگری اردوغان بخشهایی از شمالغربی ایران همچون؛ ماکو و سلماس تا قره‌ ضیاالدین نوار مرزی مواصلاتی بین ترکیه و آذربایجان را شامل می‌شود. سیاستی که مبتنی بر توسعه‌طلبی بوده و به موازات بالا رفتن این تنش‌ها مطمئنا شراره‌های این آتش ایران را نیز درخود فرو می‌بلعد.

بازدید حسن کاظمی قمی نماینده‌ی ویژه‌ی رئیسی از افغانستان و دیدار با مقامات طالبان تلاشیست جهت اتخاذ تدابیر کافی در پیشگیری از روبرو شدن منافع ایران با مخاطرات احتمالی مربوط به روی کار آمدن دولت آینده‌ی افغانستان. تلاش برای بازسازی روابط خود با عربستان سعودی بعد از به آتش کشیدن سفارت این کشور در تهران و تنش‌هایی که در رابطه با حوثی‌های یمن به وجود آمده بود. دعوت از چاوش اوغلو وزیر خارجه‌ی ترکیه نیز نشان از رابطه‌ی مالامال نفاق میان دو دولتی که از لحاظ استراتژی قدرت با همدیگر اختلاف داشته و هر یک سعی بر ایجاد هژمونی خود بر منطقه داشته و اما با تمامی اینها مجبور به همزیستی با یکدیگر می‌باشند. ترکیه نقطه ضعف‌های ایران را در رابطه با تحریمها به خوبی می‌داند و با وارد شدن از این باب سعی بر پیشبرد اهداف خود در منطقه دارد. در این سیاستها که به نوعی کم نمودن نفوذ خارجی ایران و محدود کردن در مرزهایش می‌باشد ترکیه تنها نبوده و سایر کشورها، علی‌الخصوص آمریکا و اسرائیل نیز مشارکت دارند. در واقع ترکیه سعی دارد ایران را تحت سیطره‌ی سیاست خارجی خود قرار داده بخصوص سیاستهایی که در رابطه با کوردها دارد و تنشهایی که در سایه‌ی این سیاستهای سلطهگرانه در منطقه‌ی قفقاز و شمال عراق و سوریه بوجود آمده‌اند.

دولت فاشیستی ترکیه با سیاستهای یک سده‌ی خود که بر مبنای یک ملت و یک زبان پیریزی نموده روابط خارجی خود را نیز بر اساس همین دیدگاه پیریزی کرده. با روی کار آمدن آ.ک.پ این سیاستها در سایه‌ی پروژه‌ی نئوعثمانی به اوج خود رسید و فوبیای پ.ک.ک و کوردها تبدیل به کابوسی برای اردوغان شد. بر همین اساس روابط دیپلماتیک این دو کشور و سفر اخیر مولود چاوش اغلو و دیدار با حسین امیر عبدالهیان و رئیسی نمی‌تواند خارج از این سیاستها باشد. در حال حاضر دولت ترکیه از لحاظ استراتژی سیاسی و نظامی در مقابل جنبش آزادی خلق کورد و گریلاهای پ.ک.ک در «مناطق حفاظتی میدیا» با شکست مواجه شده و مجبور به عقبنشینی در برخی مواضع خود گشته. در داخل هم جامعه‌ی ترکیه بیشتر ازهر زمانی نسبت به سیاستهای دولت ائتلافی آ.ک.پ-م.ه.پ منزجر شده و آماده‌ی برونرفت از وضعیت موجود می‌باشد. همین عوامل سبب گشته تا اردوغان بمانند همیشه، فرار به جلو را ترجیح نماید وحمله به «خود مدیریتی روژآوا» را در دستور کار خود قرار دهد. رژیم اردوغان در رابطه با مسئله‌ی کوردها به بنبست رسیده و عدم اصرار بر جنگ و عدم چاره یابی دمکراتیک، این رژیم را به پرتگاه نابودی کشاند و امکان برگشتی هم وجود ندارد. رژیم اشغالگر ایران بدلیل تحریمهای موجود به دنبال روزنهای برای رهائی از وضع کنونی است و در این چند ساله‌ی اخیر دولت ترکیه این آبراه بوده و احتمال اینکه جهت حفظ آن با سیاستهای اردوغان همراهی نماید دور از انتظار نیست.

در حال حاضر با فروریزی مداوم سپرهای دفاعی روبرو هستیم که رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی ایران در طول این چهار دهه بدون توجه به خواسته‌های داخلی در خارج از مرزهایش بر پا نموده بود. اینک سیاستهای رژیم که مبتنی بر ایجاد دشمن تراشی خارجی و به رهبریت نمودن جهان اسلام تنظیم شده بودند به بن‌بست رسیده.

اخیرا احتمالاتی مبنی بر هم سو نبودن سیاستهای دولت سوریه با سیاستهای رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی به میان آمده. رژیم سالهاست برای حفظ خانواده‌ی اسد و رژیم بعث در سوریه بیشترین هزینه‌ها را با اسم رمز «مدافعان حرم» خرج نمود و تلاش برای ممانعت از سقوط رژیم اسد را به بخشی از امنیت ملی خود تبدیل کرده است. سفر اخیر عبدالله بن زیاد وزیر امور خارجه‌ی امارات متحده‌ی عربی و خروج جواد غفاری فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران از سوریه بیانگر خطراتی جدی برای سیاستهای ایران خواهد بود. دیدگاهی که اسرائیل را نه بعنوان دشمن و اشغالگر بلکه همچون همسایهای به حساب آورده که می‌توان با آن روابط اقتصادی و سیاسی حسنه‌ای برقرار نمود. بر خلاف ایران، روسیه نیز اسرائیل را دشمن نمی‌داند و حتی خود را موظف به پاسداری از آن می‌داند. به عبارت دیگر بلکه نه به صورت آشکار اما بی‌میل نیست به نوعی ایران را از سوریه خارج نماید که می‌تواند در استراتژی بلند مدت روسیه برای حاکمیت بر دریای مدیترانه مشکل‌ساز باشد و مانع بازگشت آرامش به سوریه می‌شود. بدینصورت خاموش بودن پدافند هوایی روسیه در مقابل حملات اسرائیل به مواضع ایران معنادار است.

انتخابات اخیر عراق و روی کار آمدن نیروهای مخالف با ایران و نیز ترور نافرجام الکاظمی و نشانه رفتن انگشت اتهام بسوی ایران به حدی شدید بود که اسماعیل قاآنی مجبور ماند به عنوان فرماندهی سپاه قدس به طور حضوری برای رفع این ابهامات به بغداد سفر نماید. رژیم اشغالگر ایران دیگر بمانند گذشته توان اعمال سیاستهای خود را در منطقه نداشته و موقعیتش تضعیف گشته است.

با تنگتر شدن دایره‌ی محاصرات ایران و تنشهایی که در مرزهای خود از افغانستان و عراق گرفته تا آذربایجان و ترکیه و کشورهای عربی سعی دارند پروبال زیاده خواهیهای رژیم را چیده و اتوپیای هلال شیعی را که سالهاست رژیم در صدد ایجاد آن برآمده، با شکست مواجه نمایند. حال سوالی که بایستی پرسید؛ ایران بعد از روی کار آمدن دولت رئیسی و یک دست شدن حاکمیت آیا توان پیشگیری از شکست اهدافش را خواهد داشت؟ آیا می‌تواند «گام دوم انقلاب» را بردارد؟!

مشکلی که کارگزاران رژیم با آن روبرو می‌باشند عدم توجه به ریشه‌یابی معضلات ناشی از سیاستهای اجرا شده در طول چهار دهه حاکمیت که شکاف عمیقی میان حاکمیت و مردم ایجاد نموده است. تا زمانی که این زمامداران در بیرون به دنبال چاره‌یابی باشند امکان برون رفت از بن‌بست موجود، پدیدار نخواهد داشت. همانگونه که دیکتاتوری اردوغان با سیاست تمامیتخواه و زن‌ستیز، کارکرد سرکوبگرانه و ایجاد انحراف در معنای دمکراسی از رسیدن به چاره‌یابی سیاسی و حل مسئله‌ی کورد، ترکیه را درگیر معضلات اقتصادی، اجتماعی – سیاسی نموده و بمانند «گدای روز اربعین» در مقابل بایدن به زانو افتاده و ایران را «خانه‌ی دوست» خطاب می‌کند، رژیم ولایت فقیه‌ هم در همین مسیر گام برداشته، بر لبه‌ی پرتگاهی که خود به سوی آن در شتاب است، به قهقرایی سوق داده خواهد شد.

بدون شک رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی ایران تا زمانی که توجه و نگاه خود را به درون عطف ننماید، از سراشیبی سقوط رهائی نخواهد یافت. این رژیم چشم امید به احیای برجام دارد تا با برداشته شدن تحریمها از لحاظ اقتصادی بتواند نفسی تازه نماید. اما این تنها سرابی زیبا است که برای کوتاه مدت می‌تواند در مسیر آن به راهپیمایی خود ادامه دهد.

چنانچه ایران تحولات دمکراتیک را در ساختار خود مبنا نگیرد، با وضعیت موجود اگر به انرژی هسته‌ای هم دست پیدا کند دورنمایی بهتر از کره‌جنوبی را برای خود به ارمغان نخواهد آورد. لازم به بیان است آنچه برای نیروهای مداخله‌گر بیرونی اهمیت دارد؛ نگه داشتن رژیم شیعهگرای ایران در وضعیت تهدید برای کنترل اسلام سنی می‌باشد. در چنین وضعیتی همواره خواسته‌های حقوق بشری خلق‌های ایران در مقابل این سیاستها رنگ باخته‌اند و بعید است بدون خیزش از درون و امید بستن به فشارهای خارجی، تحولات دمکراتیک را انتظار کشید.

در آستانه‌ی سالگرد اعتراضات آبانماه و دادگاه‌های مردمی که علیه رژیم بر پا می‌شوند، آنچه قابل توجه می‌باشد مطالبات مردم فراتر از عرصه‌ی اقتصادی است. هر چند این اعتراضات در ابتدا با گران شدن بنزین شروع شد اما بسرعت رادیکال شده و خواستار پایان حاکمیت رژیم شدند. مسلما این خواسته یک شبه بوجود نیامد و حاصل فشارهایی است که چهار دهه حاکمیت ولایت مطلقه‌ی فقیه بر جامعه وارد نموده بود.

جامعه‌ی ایران بارها و به صورت دوره‌ای هر ده سال یک بار اعتراضات خود را به اوج رسانده و با مبارزه و بازخواست ذهنیت مردسالار و تمامیتخواه، خواستار آزادی‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شده. اکنون نظام با عدم مشروعیت روبرو می‌باشد و با خشونت توانسته قیامهای دی و آبان، اعتراضات اهواز و دیگر نقاط کشور را به طور موقت به سکوت وادار نماید.

افزایش قتل‌های ناموسی، خشونت خانگی علیه زنان، بیکاری و فقر منجر به زباله‌گردی، سیاست رشد بیحد و مرز اعتیاد و بسیاری دیگر از معضلات دیگر اجتماعی در کنار نابسامانی وضعیت زیستمحیطی کشور، بیان روشن این سوءمدیریت رژیم می‌باشد.

در طول این چهار دهه جهان‌بینی ایدئولوژی حاکم دایره‌ی خودی‌ها را تنگ‌تر نموده و با حذف صداهای مخالف، بستر سیاسی را ناامن و مانع رشد دمکراسی شده است. همین دیدگاه منتقدستیزی بستر رشد رانت‌خواری و زمینه‌ی جولان آقازاده‌ها را فراهم نموده. در سایه‌ی این مدیریت کشور تبدیل به میدان جولان رانت‌خوارن، از هر نوع آن؛ جنگل خواری، زمینخواری تا خاک خواری و… شده است.

اقتصاد ایران با تورم روزافزونی مواجه است و بخش بزرگی از درآمدها تحت نام خصوصی‌سازی در دست فرماندهان سپاه و آقازاده‌ها می‌باشد. بدینصورت با جامعه‌ای دو قطبی مواجه هستیم، کسانی که با حساب‌های بانکی خود در خارج از کشور بسان بطی، غم سیلاب نداشته و قشر بالایی از جامعه نیز مصیبتزدهگانی می‌باشند که با کمترین بارانی خانه و کاشانه‌شان برچیده می‌شود. رژیمی که با چنین مدیریت فاسدی، اداره شود بیشتر از این، توان و مشروعیت حکومتی ندارد. این مصداق شعر«عبدالرحمان جامی» است که می‌نویسد:

شاه چون نبود به نفس خود حکیم یا حکیمی نبود یار و ندیم

ظلم را بندد به جای عدل کار عدل را داند بسان ظلم، عار

نکتهای خوش گفته آن دوربین «عدل دارد ملک را قائم، نه دین»

وضعیت داخلی بیانگر یک دوآلیته‌ی مشخص و روشنیست و آن اراده‌ی جامعه‌ایی که به تغییر نظام معطوف گشته، همچنین کنار رفتن پرده‌ی مشروعیت تنیده بر بدنه‌ی نابهنجار و مفلوج نظام. بعد از خیزشهای سراسری دی ۹۶ و آبان و اعتراضات جسته و گریخته‌ی سایر مناطق از جمله اهواز و لرستان، بویژه مطالبات صنفی معلمان، کارگران و مبارزات زنان و جوانان در برابر تبعیضهای جنسیتی که رخ می‌دهند، آبستن تحولات عظیمی می‌باشند. هر چند جامعه در سکوتی که تحت ستم و سرکوب سپاه دولت ایجاد شده در لاک خود فرو رفته اما توانسته توازن قوا را با حاکمیت ایجاد نماید و این نقطه‌عطف و مژده‌ی پیروزی جامعه می‌باشد.

نقش اپوزسیون کورد و رویکرد نظام در برابر این تحولات

تاریخ همیشه تکرار این درس بوده؛ دمکراسی بدون ایجاد جامعه‌ای با ذهنیت دمکراتیک که از توان همزیستی با یکدیگر برخوردار باشند امکان پذیر نبوده و چیزی بیش از کالایی وارداتی، که از خارج، به صورت غیر ملموس و تصنعی ارائه می‌گردد، نخواهد بود. وضعیت افغانستان وعراق در این باره آینه‌ی عبرتی برای جوامع آزادیخواه می‌باشند. در مقابل نیز هیچ نظامی بدون توجه به مطالبات مردم و سهیم نمودنشان در تصمیمگیری، به طور قطع از ثبات در تمامی عرصه‌ها بری و محکوم به شکست خواهد گشت. جامعه در مقابل ستم‌های وارده و ناعدالتی، آستانه‌ی تحمل خاصی داشته و جامعه‌ی ایران اکنون به وضعیتی درافتاده که اگر از حدود این آستانه گذار شود، منفجر می‌گردد.

وضعیت اپوزسیون ایرانی که بایستی همچون چتری تمامی جامعه و جریانات مختلف را دربرگیرند تا کارائی و توان تحول اوضاع را بیابد، در حال حاضر با چند معضل و تنگنا روبرو مانده:

اولا: چند پاره‌گی وعدم انسجام در استراتژی هماهنگ برای مرحله‌ی گذار و تحول.

دوما: نگاه به بیرون، به گونه‌ای آنها را در موقعیت انتظار قرار داده و در عین حال تبدیل به بخشی از طرح و برنامه‌های نظام سرمایهداری گشته‌اند. همین عامل در ایجاد جو بی‌اعتمادی جامعه نسبت به آنها دارای نقش است.

سوما: عدم نهادینه شدن فرهنگ دمکراسی و همزیستی با یکدیگر که از بزرگترین موانع پیشروی هرگونه پراکتیک انقلابی می‌باشد. نیرویی که نتواند گفتمان دمکراسی را در بدنه‌ی حزبی و در رابطه با سایر نیروهای همجوار ایجاد نماید نمی‌تواند بانی و پیشگام دمکراسی باشد.

اپوزسیون ایرانی هنوز در رابطه با حل مسائل ملی دارای دیدگاهی صریح نبوده و پروژه – برنامه‌ی جامعی را برای مرحله گذار و چگونگی اداره‌ی جامعه در آینده را دارا نمی‌باشند.

در کوردستان با توجه به موقعیت و تاریخچه‌ی مبارزاتی که شکل گرفته و همچنین تقسیم شدنش میان چهار دولت که هر یک سیاست جداگانه‌ای، جهت تسلیمیت و نابودی خلق کورد پیروی نموده، این وضعیت شکلی درهم و پیچیدهتر به خود گرفته است. از سوئی چگونگی روابط درون گروهی احزاب کوردی با یکدیگر و از دیگر سو نیز چگونگی روابطشان با دیگر اپوزسیون موجود در برابر این دولت‌ها در سطح وسیعی از توانمندی آنها کاسته است.

اپوزسیون کورد در شرق کوردستان به مانند اپوزسیون سراسری ایران غیر منسجم و چند پاره است. تابحال نتوانسته استراتژی هماهنگی جهت پایان دادن به ستم ملی ارائه دهد. هر چند این تلاش از طرف بعضی از احزاب ارائه شده ولی هیچگاه تبدیل به اراده‌ی ملی نگشته و در سایه‌ی دیدگاه‌های تنگ حزبی صدایش شنیده نشده است. در اوایل انقلاب خلق‌های ایران سال ۵۷، خلق کورد وضعیت دیالوگ را با رژیم تجربه کردند. اما همین تنگ نظری حزبی باعت شد تا این مذاکرات نه تنها به نتیجه‌ی خاصی منجر نشود، بلکه سرآغازی برای تنش‌های بین حزبی و جنگ داخلی مبدل گردید.

همچنان که می‌دانیم طی سال‌های اخیر اشغالگران کوردستان با نزدیک شدن به بخشی از احزاب کوردی به خصوص پارت دمکرات کوردستان عراق سعی دارد جنبش آزادیخواهی کوردها در بخش‌های دیگر کوردستان را درهم بشکند. روابط رژیمهای ایران و ترکیه با قشر و احزاب ملی‌گرای کورد به نمایندگی پارت دمکرات کوردستان عراق زنگ خطر جدی برای مبارزات سایر احزاب می‌باشد. ترور و حمله به مواضع احزاب کوردی در جنوب کوردستان بعد از قوت گرفتن روابط سران این حزب با رژیمهای ترکیه و ایران چه در گذشته و چه اکنون می‌تواند نقطه عطفی باشد تا این احزاب نسبت به روابط خود با این حزب تجدید نظر نمایند.

تحولاتی که طی چند سال اخیر در رابطه با وضعیت کوردها صورت گرفته و دفاکتویی که در روژآوا ایجاد گشته دیگر هیچ نیرو و دولتی نمی‌تواند از حذف کوردها سخن به میان آورد. کوردها فاکتور اساسی سیاست در منطقه می‌باشند و هیچ قدرت جهانی بدون در نظر گرفتن کوردها امکان پیشبرد برنامه‌های خود را ندارند. به جرأت می‌توان گفت؛ دیگر دشمنان خلق کورد توان تهدید برای ملت کورد را ندارند. آنچه خلق کورد را با تهدید روبرو می‌نماید عدم استراتژی هماهنگ احزاب سیاسی جهت چاریابی مساله‌ی کورد در سراسر کوردستان می‌باشد.

پژاک و نقش انقلابی

اپوزسیون کورد در روژهلات کوردستان و ایران تنها زمانی می‌تواند ضامن مطالبات دمکراتیک خلق کورد بوده و از قابلیت اینکه در مسند اتوریته‌ی دمکراتیک جایی را به خود اختصاص دهد. جهت رسیدن به این حق مشروع و دمکراتیک به انسجام در استراتژی سیاسی نیاز داشته و چاره‌یابی مساله‌ی کورد را بایستی به مطالبه‌ای دمکراتیک در سراسر ایران تبدیل نمود و طرح‌های ارائه شده جهت چاره‌یابی نیز بایستی در همین راستا به اجرا درآید.

مسئله‌ی کوردها را بایستی خارج از چارچوب طرح لوزان که کوردستان را پارچه نمود مطرح گردد. چرا که برخورد با مسئله‌ی کورد در هر بخش از کوردستان تاثیر مستقیمی بر دیگر بخش‌ها دارد. سیاستهایی که توسط حکومت اقلیم جنوب کوردستان پیروی می‌شوند، بسیار خطرناک بوده و در راستای ضدیت با منافع کوردستان می‌باشند. در چارچوب سیاستهائی قرار گرفته که اشغالگران کوردستان طرحریزی نموده‌اند. احزاب شرق کوردستان چه در گذشته و چه اکنون ضربه‌های مهلکی از این سیاست را متحمل گشته‌اند.

در سایه‌ی این برخوردها جنبش کورد در شرق کوردستان نتوانسته به صورت تاثیرگذاری پروژه‌ها و مبانی مبارزاتی خود را مطرح نمایند و تحت تاثیر دماگوژی حزبی در موقعیتی آشفته قرار گرفته‌اند.

در سایه‌ی این برخوردها چنین فرصتی برای رژیم فراهم شده تا به طور مداوم و در مواقعی که با اعتراضات داخلی روبرو می‌شود جهت ایجاد جو رعب و ترس بر جامعه، منطقه‌ی زاگرس را مورد هدف حملات اشغالگرانه و چند بعدی خود قرار داده است. بگیر و ببندهای اخیر در آستانه‌ی سالگرد اعتراضات آبانماه تلاشی جهت زهر چشم گرفتن در راستای همین سیاستها می‌باشد. ایران تنها به سرکوب در داخل بسنده نکرده و با حمله‌های برون مرزی سعی بر ادامه‌ی این سیاستها دارد. در حال حاضر برنامه‌های خود را با همکاری پارت دمکرات کوردستان عراق و بخصوص خانواده‌ی بارزانی پیگیری می‌نماید. حملات اخیر به مواضع احزاب روژهلاتی در دامنه‌های کوهستان «هلگورد» در پی دیدارهای مقامات هر دو طرف صورت گرفت. لازم است تمامی نیروهای کورد و جامعه‌ی کوردستان نسبت به این سیاستها هوشیار و دارای عکس‌العمل بازدارنده باشند.

به طور حتم در طول سال‌های اخیر خلق کورد به مانند سایر خلق‌های ایران مشارکت فعالی در مبارزات آزادیخواهانه داشته و هیچ گاه امید خود را از دست نداده‌اند. نظام ولایت فقیه‌ که بیش از چهل سال بصورت مداوم خلق کورد را سرکوب نموده در بحرانی‌ترین دوران حکمداری خود بسر برده و توان قبلی را نداشته و کوردها اینک تنها نبوده و سایر خلق‌ها و اقشار مختلف جامعه‌ی ایران نیز در کنار فریاد آزادیخواهانه‌ی خلق کورد قرار گرفته‌اند.

وضعیت ایجاد شده هم برای رژیم و هم برای جامعه‌ی ایران قابل برگشت نبوده و اعتراضات و مطالبات مردم در سراسر کشور آبستن خیزشی سراسری می‌باشد. هر چند رژیم سعی نموده در طول این سال‌ها معترضین را مشتی آشوبگر و خس و خاشاکی که از بیرون جهت‌دهی می‌شوند نامگذاری نموده، بویژه در این سال‌ها با همین بهانه‌های امنیتی خلق کورد را سرکوب نموده است. اما اعتراضاتی که در مرکز و در بستر خشک زایندهرود روی می‌دهد دیگر ربطی به خارج نداشته و بیانگر ناکارآمدی مدیریتی رانتگراست که توان مدیریت آبها را نیز نداشته و کشور را با بحران اکولوژیک روبرو نموده. جامعه ایران به طور واضح تغییر در نظام موجود را هدف اساسی خود قرار داده، شعار معترضین بستر زاینده رود؛ «دنبال دشمن خارجی آمریکا و اسرائیل نگردید دشمن در داخل خاک خودمان است» گویای این موضعگیری می‌باشد.

هرچند رژیم توانسته با کشت و کشتار سکوت را تحمیل نماید، اما این آتش زیر خاکستر هر لحظه امکان شعله‌ور شدن دوباره را دارد. ایران با کارزار دیپلوماتیکی که شروع نموده سعی دارد با همسایگانش توازنی ایجاد نموده، زمینه را برای از سرگیری مذاکرات برجام فراهم نموده و با کاهش تحریمها و کاهش تورم اقتصادی از این بحران جان سالم به در برد.

یادآوری این موضع مهم است، تنها رکود اقتصادی نیست که جامعه را دچار یک زندگی مصیبتبار نموده، همچنین نمی‌توان این خیزشها را در چارچوب مسائل اقتصادی محدود نمود. هر چند این مشکلات محرک و تاثیرگذار باشند نیز تمام ماجرا به اینها ختم نمی‌گردد.

رژیم با مشکل پارادایمی مواجه است، ذهنیتی توتالیتر مذهبی – ملی تحت سیطره‌ی الیگاریشی آخوندی تمامی آزادی‌های اعتقادی و ملی جامعه‌ی ایران را پایمال نموده و با ذهنیت مرد سالار خود نه تنها زنان بلکه تمامی جامعه را به حاشیه رانده و این جامعه‌ی به حاشیه رانده شده، در وضعیت اسفناکی بسر می‌برد. در واقع این خیزشها گذر از چنین ذهنیتی و تلاش برای خود بودن است.

جامعه‌ی ایران از پویایی برخوردار بوده و در طول این چهار دهه قربانی زیادی داده است. چیزی که جامعه را از انقلاب نمودن می‌ترساند تجارب قبلی مبنی بر قاپیدن انقلاب از دست مردم و منحرف نمودن آن بوده. همچنین جامعه‌ی ایران تمایلی به مداخله‌ی خارجی ندارد. این بر کسی پوشیده نیست؛ انقلاب بهمن ۵۷ در واقع خواست جامعه برای رها شدن از وابستگی امپریالیسم بود. تجارب اخیر مداخلات غرب در عراق و افغانستان تمامی امیدها را به چنین مداخلاتی نقش بر آب نمود. جامعه با وجود تمامی این مشکلات اراده‌ی معطوف به گذار از این جهان‌بینی که رژیم ولایت مطلقه فقیه نمایندگی می‌نماید را از دست نداده است.

سوالی که مطرح می‌گردد: در چنین وضعیتی کدام جریان و با کدام ذهنیت در صدد است پیشاهنگی این تغییر و تحولات را بنماید؟

طی سالهای گذشته حزب حیات آزاد کوردستان(پژاک) با ارائه‌ی دستورالعمل‌های راهبردی سعی بر پیشبرد این سیاست داشته و بارها بر ایجاد جبهه‌ی هماهنگ مبارزاتی که تمامی آزادیخواهان را در برگیرد اقدام نموده و همچنین بر ضرورت پتانسیل درونی جامعه برای ایجاد تحول و چاره‌یابی دمکراتیک اصرار دارد. در هر برهه‌ی زمانی تاکید بر انسجام احزاب کورد داشت. در این مرحله‌ی حساس دگربار پژاک نقش خود را در بعدی گسترده‌تری ایفا خواهد نمود و مطالبات دیگر اقشار جامعه را در اهداف راهبردی خود جای خواهد دهد. همچنین بایستی به نقش روشنفکران و سایر گروه‌ها و سازمان‌های مردمی توجه خواهد داشت که حاضر نیستند خود را در قالب حزب تعریف نمایند.

مساله‌ی مهم درک این واقعیت است که احزاب به تنهایی توان برون‌رفت از موقعیت فوق را نداشته و به مشارکتی جمعی و رهبریتهای خیابانی نیاز دارند. با تاکید بر این دیدگاه که «حزب غایت نهایی جامعه نبوده بلکه در این دریای متلاطم اجتماعی – سیاسی تنها نقش قایقی را دارد برای رسیدن به ساحلی آزاد». بدین صورت بیشتر از هر زمانی طرحهایی که برساخت جامعه‌ی دمکراتیک را در مشارکت جمعی اعم از روشنفکران، جوانان، زنان، اصناف و… تعریف نموده باشند، ضرورت پیدا خواهد کرد.

وضعیت کوردها در خاورمیانه و انقلابی که به پیشگامی جنبش آزادیخواهی کوردستان صورت می‌گیرد در صورتی که با طرح و برنامه‌ی منسجمی ارائه گردد می‌تواند مبارزین، روشنفکران و تمامی بخش‌های جامعه را که خواهان تحول دمکراتیک هستند را در راستای مبارزه‌ای هماهنگ، گردهم آورد.

پژاک پاسخ این پرسش‌ها را در عملکرد و برنامه‌های مبارزاتی خود خواهد داد: « اولا: آیا برای گذار از ذهنیت ناسیونالیسم کلاسیک کوردی تجربه‌ای که در هیئت حکومت اقلیم جنوب کوردستان نمود یافته مصمم است و قادر به آن خواهد یود که در این راستا جامعه‌ی کوردستان را سازماندهی نماید؟ دوما: با توجه به پارادایمی که بر آن تکیه نموده، خواهان تجربه‌ی پروسه‌ی دمکراتیکزاسیون جامعه را دارد و حاضر به ایجاد و پیشبرد انقلاب از درون با تکیه بر نیروی ذاتی و سازماندهی خود جامعه، بدون چشمداشت به نیرو و مداخلات بیرونی را دارا می‌باشد؟»

با یک بررسی مختصر درمی‌یابیم که در هر مرحله از تاریخ انقلاب‌های جهان، موج نخست از یک نقطه‌ی جعرافیائی برخاسته و به اطراف خود هدایت و سراسری گشته است. جنبش آزادیخواهی خلق کورد، اینک در سطح خاورمیانه چنین نقشی را بر عهده گرفته و تحولات شایان توجهی را به بار آورده که نشات گرفته از ایستار تاریخی مبتنی بر فرهنگ مقاومت زاگرس و الهام‌بخش جوامع آزادیخواه جهان است. پژاک که از بطن جامعه‌ی کوردستان و در میان جنبش دانشجویی دهه‌های هفتاد و هشتاد شمسی سر برآورده، درس‌های فراوانی از این فراز و فرودها آموخته. در واقع پژاک نیروی جوانیست که با پارادایم نوین انتقادی خود نسبت به ملیگرایی کورد و دیدگاه‌های تمامیت‌خواه و مرکز محور اپوزسیون ایرانی مبارزات نیرومندی را به انجام رسانیده. پژاک همچنین در جو ناامیدی و بن‌بست تئوری‌های چپ‌گرا و راست‌گرا، خوانش نوینی از مبارزه و انقلاب را به جامعه ارائه نمود. چنانچه پژاک گفتمان جامعه‌محور خود را که مبتنی بر دمکراسی رادیکال و تعریف نوین مبارزه و مبارزه‌گری می‌باشد ادامه و توسعه بخشیده و به برنامه‌ای راهبردی برای مشارکت مردمی تبدیل می‌نماید، توان پیشاهنگی در این تحولات را خواهد داشت. سازماندهی جامعه‌ی ایران و تجمیع خواسته‌های ملی، مذهبی، صنفی، طبقاتی و رفع تبعیضهای جنسی در یک طرح جامع گامی اساسی در این تحولات است. بایستی به این نکته نیز واقف بود که خیابانها کانون این تغییرات می‌باشند. هر چند رژیم می‌خواهد با خشونت مانع از انسجام اجتماعی شود، اما اعتراضات سازماندهی شده و هدفمند می‌تواند هزینه‌ها را کم نموده و رسیدن به هدف را آسانتر نماید.◻️